رویداد۲۴ علیرضا نجفی: امروزه باوری غلط رایج شده و بسیاری تصور میکنند نهادهای مدرنی چون دانشگاه، مدرسه، سازمان ثبتاحوال و در کل بوروکراسی مدرن در کشور ما راسا و منحصرا توسط رضاشاه پهلوی ایجاد شده است. البته نقش حمایتی او از تاسیس این نهادها را نمیتوان انکار کرد اما باید توجه داشت که تاسیس این نهادها و مدرنسازی ایران توسط تکنوکراتهای تجددخواه و تحصیلکرده پس از انقلاب مشروطه بوده است.
بسیاری از اصلاحات دوران پهلوی در انقلاب مشروطه و توسط روشنفکران مترقی مطرح شدند اما به دلیل ضعف قدرت مرکزی و بحران مالی دولت امکان اجرای آنها وجود نداشت اما با تشکیل حکومت مقتدر مرکزی، ایجاد ارتش مدرن و بدل شدن ایران به «دولت-ملت»، تحقق آرمانهای مشروطیت ممکن شد و تاسیس دانشگاه تهران یکی از این امکانهای محقق شده بود.
عیسی خان صدیق و علیاکبر سیاسی دو نفر از فرهیختگان تجددخواه بودند که بیش از همه در تاسیس دانشگاه تهران و ایجاد آموزش عالی منسجم و مدرن در ایران نقش داشتند و در واقع میتوان یکی از آنها را بنیانگذار ایده دانشگاه و دیگری را بنیانگذار استقلال دانشگاه نامید.
در نیمه دهه ۱۳۰۰ مجموعه تحولاتی در کشور رخ داد که باعث دگرگونی عمیق نظام آموزشی ایران و در نتیجه دگرگونی سبک زندگی ایرانیان شد. ناصرالدین شاه سفر به خارج از کشور را در دوران پادشاهی خود ممنوع کرده بود؛ هیچکس مگر با اجازه شاه حق خروج از مملکت را نداشت. اما چنین ممنوعیتی در دوران مظفرالدین شاه وجود نداشت چراکه شاه دیگر شاه مقتدر و سنتی نبود.
با وقوع انقلاب مشروطه و سپس روی کار آمدن رضاشاه پهلوی، شرایط مادی برای سفر تحصیلی به فرنگ برای بسیاری مهیا شد و تعداد زیادی از دانشآموزان ایرانی برای تحصیل به فرنگ سفر کردند. بسیاری از آنها راهی لبنان شدند تا در کالج آمریکایی بیروت تحصیل کنند.
دانش آموزان طبقات بالا نیز راهی فرانسه، سوییس، روسیه و آلمان شدند. تعدادی نیز موفق شدند به انگلستان و ایالات متحده بروند. تکنوکراتهای پهلوی با ایجاد بورسیههای تحصیلی فارغ التحصیلان ممتاز دبیرستانها را به دانشگاههای فرانسه و آلمان میفرستادند.
این محصلان پس از اتمام درسشان یا در دانشگاه تهران به تدریس میپرداختند یا از تکنوکراتهای حکومت میشدند. با توجه به رشد اقتصادی کشور و تغییرات فراوان اجتماعی، حکومت نیاز شدیدی به افراد تحصیلکرده داشت تا به عنوان کارمند و پزشک و مهندس در کشور فعالیت کنند و این محصلان نیاز فزاینده کشور در این زمینه را برطرف میکردند.
از میان نسل اول ایرانیان، فارغالتحصیل در دانشگاههای اروپا، آنها که در فرانسه درس خوانده بودند، آموزش عالی را در قبضه خود گرفتند و آنها که در آلمان تحصیل کرده بودند گرایشهای چپ پیدا کردند، حزب توده را تاسیس کردند. این دو گروه را میتوان «معماران مدرنیسم» ایرانی دانست. گروه نخست در جهت مدرنسازی آموزش عالی فعالیت کردند و گروه دوم در جهت مدرنیسم فرهنگی و ادبی.
در میان دانشجویانی که در فرانسه تحصیل کرده بودند، «عیسی خان صدیق» و «علی اکبر سیاسی» بیش از دیگران تاثیرگذار بودند. ایده ساخت دانشگاه تهران و به طور کلی فلسفه تعلیم و تربیت در دوران پهلوی تا حدی زیادی بر اساس تفکرات و تلاشهای عیسی خان صدیق صورت گرفت.
مطالبی برای مطالعه بیشتر در همین زمینه
تاریخ پر درد ورود آموزش عالی به ایران
تندروهای مذهبی چگونه آموزش زبان خارجی را کفر میپنداشتند؟
نخستین سرفصلهای دروس ارتجاعی دانشگاه از کجا آمد؟
ایدههای تاسیس دانشگاه در جهان چه بود و در ایران چه شد؟
زنان ایران در چه شرایطی حق تحصیل را به دست آوردند؟
عیسی صدیق زندگی بسیار پرباری داشت. در سال ۱۲۹۰ با اولین گروه از دانشجویان اعزامی به خارج در دوره بعد از مشروطیت راهی فرانسه شد و در سال ۱۲۹۷ دوره دانشسرای ورسای را به پایان رساند. سپس به دانشگاه کمبریج رفت و به عنوان دستیار «پروفسور ادوارد براون» به مطالعه و تدریس زبان فارسی پرداخت.
عیسیخان در اقامت خود در کمبریج با فلاسفهای چون برتراند راسل دیدار کرد و اطلاعات گستردهای نسبت به ایدههای نوین فلسفی کسب کرد. کمی بعد دوباره به فرانسه برگشت و به عضویت حزب سوسیالیست فرانسه درآمد و موفق شد در نظام آکادمیک فرانسه زبان فارسی را در ردیف زبانهایی قرار دهد که هرکس میتوانست به جای زبان خارجی در امتحانات رسمی انتخاب کند.
این دوران مصادف با جنگ جهانی اول بود و صدیق در نشریاتی چون روزنامه اومانیته مقالات فراوانی علیه اشغال ایران توسط ارتش روسیه تزاری نوشت و موفق شد بسیاری از محافل سیاسی و فرهنگی اروپا را متوجه اشغالگری روسها کند.
صدیق در سال ۱۲۹۷ به ایران بازگشت و به سمت بازرس مدارس منصوب شد. چندی نیز رئیس معارف گیلان، رئیس تعلیمات عالیه، معلم در مدرسه حقوق، دارالفنون و دارالمعلمین مرکزی، رئیس دفتر وزارت فواید عامه، نماینده ایران در مجمع بینالمللی آموزش و پرورش در ژنو و رئیس دفتر وزارت عدلیه بود.
دوستی و نزدیکی صدیقی با علیاکبر خان داور از همینجا آغاز شد. در سال ۱۳۰۰ که رضا خان سردارسپه وزیر جنگ شد، قشون ایران را یکپارچه کرد و کمیسیونی برای واژهگزینی نظامی تشکیل داد که صدیق عضو آن بود. واژه ارتش را این کمیسیون از متون دوره ساسانی بیرون کشید و به جای واژه قشون نهاد که پیشتر به کار میرفت. دیگر اصطلاحات نظامی نیز ابداع این کمیسیون بود.
مهمترین دوران زندگی حرفهای صدیق در سال ۱۳۰۹ آغاز شد، یعنی زمانی که فکر تاسیس دانشگاه تهران در حال عملی شدن بود و عیسی خان همزمان با تحصیل در مقطع دکتری فلسفه در دانشگاه کلمبیا از سوی عبدالحسین تیمورتاش وزیر دربار وقت ماموریت یافت تا پس از مطالعه در «تاسیسات علمی دنیای جدید»، طرحی برای تاسیس دانشگاه در ایران تهیه کند.
رساله دکتری وی درباره با عنوان «ایران مدرن و نظام آموزشی آن» که در سالهای اخیر به فارسی ترجمه شده و طرح آموزش عالی دوران پهلوی را که بر اساس آن نوشته شده میتوان مهمترین متن آموزش مدرن در ایران نامید.
اقامت صدیق در دانشگاه کلمبیا همزمان با تدریس و سیطره علمی یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ آمریکا یعنی «جان دیوئی» در آن دانشگاه بود. دیوئی کتابهای فراوانی درباره آموزش و پرورش نوشته است و نظام آموزشی اروپا و آمریکای شمالی عمدتا مبتنی بر نظریات و آموزههای او برنامه ریزی شده اند. دیوئی اعتقاد داشت مدرسه باید علاوه بر آموزش علوم مختلف، محیطی دموکراتیک برای آموزش زندگی اجتماعی باشد. در واقع وی ایده مدرن شهروندی را با آموزش دولتی پیوند زد و معتقد بود دموکراسی باید از سطح مدارس به انسانها آموزش داده شوند: «آموزش یک روش قانونمند کردن فرایند شریک شدن در آگاهی اجتماعی است و تطبیق فعالیتهای فردی بر مبنای این آگاهی اجتماعی تنها راه بازسازی اجتماعی است حضور معلم در مدرسه برای تحمیل کردن ایدههای مشخص یا ایجاد عادتهای بخصوص درکودک نیست بلکه برای این است که بهعنوان یک عضو اجتماع تأثیراتی را که کودک تجربه میکند انتخاب میکند و به او کمک میکند که به نحو مناسب به آنها پاسخ دهد.»
عیسی خان صدیق متاثر از ایدههای دیوئی طرحی نو در فلسفه و اهداف آموزش ایران درانداخت. تا پیش از آن هدف از آموزش تکنیکزده و صرفا «یادگیری فنون مختلف» بود. این نگاه را در نامگذاری نخستین دانشگاه ایران یعنی «دارالفنون» نیز میتوان دید اما عیسی صدیق در طرح پیشنهادی خود به دولت هدف دانشگاه را «تربیت شهروند» اعلام کرد. این امر در فضای آن دوران کشور که هنوز مفهوم حقوق شهروندی و اخلاق متناسب با شهرنشینی وجود نداشت بسیار مهم و بنیادین بود.
تاثیر عیسی صدیق از دیوئی در اغلب آثار وی مشهود است. صدیق در مقاله «حدود آموزش عمومی»، تبار این مفهوم را بررسی میکند و مینویسد: «آموزش عمومی زمانی بهوجود آمد که در مغرب زمین صحبت از دموکراسی شد. علت اینکه آموزش عمومی همزمان با دموکراسی پدید آمد این بود که در حکومت ملی هر فرد باید از روی فهم و اختیار و نه جبر و اجبار وظایف خود را انجام دهد و از جمله در کارهای حکومت شرکت جوید و با آن معاضدت و یاری کند و انجام وظایف مذکور مستلزم این است که هر فرد بوسیله تعلیم و تربیت برای آن منظور آماه شود.»
در واقع همانطور که اشاره شد پیوند میان دموکراسی و آموزش مهمترین قسمت نظریات آموزشی «دیوئی» بود. همچنین عیسی خان صدیق در آثارش بر مواردی همچون لزوم تربیت غیرتحکم آمیز، دوری از تنبیه بدنی، آموزش تفکر انتقادی به کودکان، نوسازی مداوم نظام آموزشی و توجه به سلامتی جسمانی کودکان تاکید میگذارد. او حتی درباره لزوم آموزش مسائل جنسی و لزوم آگاهی رساندن به کودکان درباره خطرات مصرف تریاک، که در آن زمان رایج بود، نوشته است.
صدیق در سال ۱۳۱۰ به ایران بازگشت و در عرصه بسط آموزش عالی در کشور مسئولیت گرفت. وی درباره طرح خود مینویسد: «من هم به اتکاء تحصیلات و تجربیاتم در سه کشور بزرگ مترقی یعنی فرانسه و انگلستان و آمریکا و مذاکرات و مباحثاتی که در آمریکا برای تهیه طرح کرده بودم و رعایت قانون استخدام کشوری و اوضاع و احوال مملکت و قدرت فوقالعاده دولت و امکانات مالی و مدارس عالی موجود لایحهای تهیه کردم و اصطلاحات جدیدی نظیر کلمه دانشگاه و دانشکده و استاد و دانشیار و علوم تربیتی که امروز همگی در افواه و جراید و کتب معمول و متداول است و طبیعی به نظر میرسد در آن لایحه منظور داشتم و نسخه ماشینشده را در اوایل آذرماه هزار و سیصد و یازده به وزیر فرهنگ تقدیم کردم.»
دیدگاه متفاوت صدیق نسبت به سیاستمداران و نخبگان زمان خود را میتوان در عنوان طرحهای پیشنهادی نیز مشاهده کرد. طرح دولت «طرح تاسیس دارالفنون تهران» نام داشت و اساسا در آن زمان لغت دانشگاه به کار نمیرفت. عیسی صدیق برای نخستین بار واژه «دانشگاه» را به جای دارالفنون به کار برد و در طرح خود از این اصطلاح استفاده کرد.
ایدههای صدیق تا حد زیادی در تاسیس دانشگاه تهران موثر افتاد و خود او از فعالترین بنیانگذاران دانشگاه بود. دانشگاه تهران نخستین دانشگاه جامع ایران بود و فصلی نوین در علم و آموزش عالی در کشور به حساب میآید. دانشکدههایی که پیشتر تاسیس شده بودند با تاسیس دانشگاه تهران در آن ادغام شدند و بدین ترتیب ایران دارای «دانشگاه مادر» شد.
اغلب اصلاحات دوره پهلوی توام با تخریب میراث باقی مانده از قاجاریه بود. تاسیس دانشگاه تهران نیز به معنای نابودسازی بیپروای دارالفنون ۸۳ ساله بود. البته دارالفنون پیشتر اهمیت خود را از دست داده بود و نخستین مرکز آموزش عالی در ایران بر اثر بحران مالی در سال ۱۳۰۰ بدل به دبیرستان شده بود. با تاسیس دانشگاه تهران، بسیاری از کارمندان دارالفنون در دانشگاه تهران استخدام شدند و مابقی معلمها به دبیرستانهای مختلف فرستاده شدند.
عباس امانت تاریخنگار برجسته ایرانی در انتقاد از نقش بوروکراتهای پهلوی (امثال صدیق و سیاسی) در زوال دارالفنون مینویسد: «مشخص بود که دارالفنون هم مانند دیگر نمادهای مادی سلسله قاجاریه به مذاق بوروکراتهای بیذوق پهلوی خوش نمیآید.» اما آنچه در نوشتار امانت بدان توجه نشده این است که دلیل مخالفت بوروکراتهای پهلوی با مراکز آموزشی باقی مانده از عصر قاجار شیوه کهنه تدریس و اداره آنها بود. امثال عیسی صدیق و علیاکبر سیاسی خواهان تاسیس یک نهاد مدرن و فراگیر بودند و این هدف را مستلزم فراتر رفتن از نهادهای تثبیت شده میدانستند.
فکر تاسیس دانشگاه تهران حداقل از سال ۱۳۰۵ مطرح بود و نهایتا در سال ۱۳۱۳ به انجام رسید. این مهم بدون اقدامات رضاشاه در برقراری دولت مقتدر مرکزی محقق نمیشد، ولی نمیتوان تاسیس دانشگاه را اولا و بهذات به رضاشاه پهلوی نسبت داد.
برای درک این نکته که تاسیس نخستین دانشگاه در ایران در درجه اول با تلاش نخبگانی چون عیسی صدیق ممکن شد، باید به این نکته توجه داشت که امثال صدیقی سالها مشغول برنامهریزی برای آن بودند و رضاشاه در مراحل انتهایی انجام طرح از آن باخبر شده است.
«علیاصغر حکمت» که نخستین رئیس دانشگاه تهران بود درباره تاسیس آن مینویسد: «در یکی از شبهای فرخنده اواخر بهمن ۱۳۱۲ جلسه هیات وزرا در حضور شاه در عمارتی که اکنون مقر کاخ ملکه پهلوی است تشکیل شده بود. سخن از آبادی تهران و عظمت ابنیه و عمارات و قصور زیبای جدید در میان آمد. مرحوم فروغی رئیسالوزرا در این باب به شاهنشاه تبریک گفت دیگر وزیران نیز هر یک به تحسین و تمجید زبان گشوده بودند. نوبت به بنده نگارنده رسید که به سمت کفیل وزارت معارف در آن میان حاضر بودم. گویا خداوند متعال به قلب من الهام کرد که عرض کردم در آبادی و عظمت پایتخت البته شکی نیست، ولی نقصی که دارد این است که این شهر هنوز عمارت مخصوص اونیورسیته (دانشگاه) ندارد و حیف است که این شهر نوین از همه بلاد بزرگ عالم از این حیث عقب باشد. شاه بعد از اندک تأملی یک کلمه گفتند: «بسیار خوب آن را بسازید.» اینگونه بود که نخستین و مهمترین دانشگاه تاریخ ایران تاسیس شد و از دهه بیست به بعد و با الگو گیری از دانشگاههای ایالات متحده گسترش یافت.