یهودیان به ستاره زرد روی لباسشان باید از دیگران متمایز میشدند
رویداد۲۴ علیرضا نجفی: «معابد یهودیان باید سوزانده شود؛ خانههایشان ویران شود و مانند کولیان به آنها فقط اجازه داده شود در اصطبلها و آغلها ساکن شوند؛ کتابهای دعا و تلمود (کتاب مقدس یهودیان که به تورات شفاهی مشهور است) از آنها گرفته شود، زیرا این کتابها تنها درس کافری میدهند؛ با وضع مجازات اعدام تدریس خاخامها ممنوع شود؛ تاجرانشان دیگر اجازه رفت و آمد آزادانه نداشته باشند؛ کار مالی و ربوی آنها ممنوع شود و همه طلاها و جواهراتشان مصادره و نگهداری شود؛ به یهودیان جوان و نیرومند ابزار برای کار جسمی داده شود تا نانشان را به دست آورند.» مارتین لوتر در کتاب درباره یهودیان و دروغهایشان
«اروپا دِین بیپایانی به یهودیانش دارد که هنوز آن را پرداخت نکرده است. در عوض، مردم معصومی به پرداخت دِین مجبور شدهاند: فلسطینیان. فلسطینیان از آغاز، به سهم خودشان، متحمل جنگی شدهاند که تا به امروز در دفاع از سرزمین خویش، سنگهای خویش و شیوه زندگی خویش ادامه داشته است... سنگها از درون بر سر اسرائیلیها فرو میریزند، سنگهایی که از طرف مردم فلسطینی روانه میشوند تا یادآوری کنند مکانی در جهان وجود دارد که در آن دِین واژگون شده است. تا یادآوری کنند یک دِین نمیتواند با یک، دو، سه، هفت یا ده آدمکشی در روز، یا موافقت طرف ثالث پرداخت شود. فلسطینیان ژرفناهای جان آن سرزمین را به صدا درمیآورند و آن را با سنگهای تیزشان عذاب میدهند.» ژیل دلوز در کتاب «سنگها» درباره مسئله فلسطین
«یهودیستیزی» بیش از هرچیز پدیدهای دینی و اروپایی است و به اختلاف میان پیروان مسیح با یهودیان بازمیگردد. یهودیت مبتنی بر سه عقیده بنیادین است: الف) «باور به خدا»، ب) «باور به سعادت قوم یهود» و پ) «باور به منجی قوم یهود»
در واقع داستان کتاب مقدس یهودیان داستان عهدی است که خدا با پدران قوم میبندد و در برابر پرستش خالصانه خود وعده سروری بر سرزمین مقدس به آن قوم میدهد. این عهد و پیمانی میان خدا و قوم یهود است و دیگر اقوام و مذاهب و ادیان را شامل نمیشود و در کتاب مقدس یهودیان گفته شده تنها قوم یهود چنین سرنوشتی دارند، به همین دلیل یهودیت دینی معطوف به «نژاد و تبار» است نه دینی مانند مسیحیت یا اسلام که همه انسانها از هر نژاد و قومی را شامل شود. این مسئله باعث کمشمار بودن یهودیان شده و اینکه همواره در جوامع مختلف اقلیت باشند.
نکته دیگر آنکه از در ادیان دیگر امکان گرویدن به اسلام یا مسحیت وجود دارد اما در یهودیت این امکان وجود ندارد که کسی دین خود را عوض کند و به دین یهود بپیوندد زیرا در کتاب مقدس آنها، فقط این قوم برگزیده هستند و با تبار دیگر نمیتوان به آن گروید، به همین سبب است که تعداد یهودیان اندک است و در حال حاضر کل جمعیت یهودیان جهان ۱۳ تا ۱۸ میلیون نفر برآورد شده است.
کتاب مقدس یهودیان، داستان قوم یهود است و توصیفی از چگونگی تکوین قوم یهود، گناهکار شدن قوم و نهایتا فروپاشی پادشاهی یهودیه توسط بیگانگان ارائه میدهد. در پایان نیز با وعده ظهور یک منجی و نجات قوم یهود از پراکندگی و آوارگی مواجه هستیم.
عیسی مسیح در دورانی متولد شد که یهودیان در انتظار منجی قوم خود بودند که خود آن را «ماشیح» میخواندند. یکی از آموزهها و دعاوی عیسی ناصری این بود که منجی قوم یهود است و به همین دلیل پیروانش وی را «مسیح» لقب دادند. در واقع عیسی ناصری در خانوادهای یهودی به دنیا آمده بود و روایتی جدید از تعالیم یهودیت ارائه داده و خود را «عهد جدید» خدا میدانست که اینبار عهد نه فقط با قوم یهود، که با تمام بشریت بسته میشد. این امر برای یهودیان در حکم بدعت در دینشان بود به همین دلیل تمهیدی برای اعدام عیسی مسیح چیدند و نهایتا مسیح با اقدام یهودیان اعدام شد.
نزاع پیروان مسیح با یهودیان از همین نقطه آغاز شد و با گسترش مسیحیت و قرارگرفتن یهودیان در موضع اقلیت، «یهودیستیزی» بدل به یک عقیده و باور فراگیر شد. یهودیستیزی اولیه در مسیحیت بر «کندذهنی» و «پستی ذاتی» یهودیان، تکذیب رسالت مسیح و قتل و آزار او توسط یهودیان و نهایتا طرد آنان از سوی خداوند تکیه داشت. البته این عقاید بر خلاف آموزههای اناجیل بود ولی در آن زمان مردم حق خواندن انجیل را نداشتند.
یهودیستیزی در قرون چهارم و پنجم میلادی که مسیحیت بدل به دین دولتی شد گسترش پیدا کرد و به مرور از محدوده محافل دینی خارج شد و به بخشی از اعتقادات عرفی مردم اروپا تبدیل شد. داستانهایی از قبیل به صلیب کشیدن کودکان مسیحی و استفاده از خون آنها برای مراسم مذهبی و شفای بیماران و مسموم کردن چشمههای آب توسط یهودیان حتی تا میانه قرن بیستم، برای برانگیختن خشونت عمومی در میان تودههای مسیحی علیه پیروان دین یهود استفاده میشدند.
یهودیان در قرون وسطی حق کار در مشاغل دولتی را نداشتند و اصناف مختلف نیز از ورود آنها به صنعت جلوگیری میکردند. بدین ترتیب تنها گزینه برای یهودیان کاری بود که دیگران حرام میدانستند و انجامش نمیدادند؛ یعنی رباخواری و خرید و فروش کالا. این مسئله باعث بدبینی مضاعف به یهودیان شد نام یهودی را مساوی با رباخواران دندانگرد کرد؛ امری که برای مثال در شخصیت «شایلاک» از نمایشنامه «تاجر ونیزی» شکسپیر میتوان دید. البته این تصویر منفی از یهودیان درست نبود چرا که عده محدودی از یهودیان ثروتمند بودند و اکثریت آنها در فقر و محرومیت زندگی میکردند.
حتی پروتستانها که نسبت به تجارت و ثروتاندوزی نگاهی مثبت داشتند و در این مورد مانند کاتولیکها نبودند که رفتارهای شدیدا یهودیستیزانه داشتند. این مسئله نشان میدهد که نفرت از یهودیان صرفا به دلیل ثروتاندوزی نبوده است. «مارتین لوتر» که بنیانگذار آیین پروتستان در مسیحیت بود نوشتههای بسیاری تندی علیه یهودیان دارد که تفاوت چندانی با نظریات حزب نازی ندارند.
مطالبی برای مطالعغه بیشتر در همین زمینه
تاریخ تشکیل اسرائیل/ یهودیان چگونه از سراسر جهان به «ارض موعود» مهاجرت کردند؟
عکسهای تاریخی از اردوگاه آشویتس
دادگاه آدولف آیشمن به جرم کشتار یهودیان
یهودیستیزی رایج در اروپا برای اصحاب قدرت نیز سودمند بود چرا که مشکلات اقتصادی و اجتماعی را به گرن آنها میانداختند و از خودشان سلب مسئولیت میکردند. بدین ترتیب «فرد یهودی» به عنوان نماد گناه در افکار تودههای محروم، که خود قربانی سودجویی زمینداران و تجار بزرگ بودند، معرفی شد.
طبقه اشراف و کلیسا از مفهوم منفی یهودی بودن به گونهای استفاده کردند که توجه مردم از مکانیسم واقعی «مناسبات تبعیضآمیز اجتماعی» به کینه و نفرت کور علیه «یهودی ذاتا شرور وگناهکار» منحرف شد. تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر در موخره کتاب «دیالکتیک روشنگری» این پدیده را در میان تحت عنوان «فرافکنی کور» در «مقابل فرافکنی اندیشمندانه» تعریف میکنند.
فرافکنی گمراه به معنای انتقال احساسات، عواطف و آرزوهای سرخورده انسانها بر روی یک موضوع، فرد یا یک پدیدهای خاص است که بدون تامل و اندیشه در صحت و سقم آن انجام میگیرد. فرافکنی کور در مثال یهودیستیزی، ساختن تصویری به غایت منفی از یهودیان و سپس تعبیه علت تمامی ناکامیهای اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی و احساسی خود بر این کاراکتر شیطانی است.
«ژان پل سارتر» فیلسوف معروف فرانسوی نیز یهودیستیزی را راهی برای فرار افراد از مسئولیت و آزادی خود میدانست. او استدلال میکرد که یهودیستیزان از یهودیان بهعنوان قربانی استفاده میکنند تا ناامنیها و تشویشهای خود را بر دشمنی خیالین فرافکنی کنند و از بار سنگین مسئولیت رها شوند. به همین دلیل بود که سارتر برای مقابله با یهودیستیزی بر انتخاب، آزادی و مسئولیت فردی تاکید میکرد.
اقلیت بودن همیشگی یهودیان به آزار آنها توسط افراد جامعه دامن میزد. در انسانشناسی مفهومی تحت عنوان «بز بلاگردان» وجود دارد که این مسئله را توضیح میدهد. بز بلاگردان یا سپر بلا و در اصطلاح چوبخور دیگران به بزی گفته می شد که جوامع ابتدایی در یکی از مراسم خود برمیگزیدند و کاهنان بزرگ گناه افراد را به طور نمادین بر سر بُز می نهادند و آن بز را در بیابان رها میکردند.
در واقع انسانها با انجام این مراسم از گناهان خود پاک می شدند. به طور سنتی، بز بلاگردان را پیش از رها کردن در بیابان به باد کتک میگرفتند. در آن مراسم مرسوم بود که دو تن مطرود را (یک مرد و یک زن) نیز قربانی کنند. مرد را با نشان سیاه و زن را با نشان سفید می آراستند. بلاگردان باید اخراج میشد تا بدبختی هم با آن خارج شود و بازگشت آن روی آوردن بدبختیهای بزرگ بود.
مفهوم بلاگردان همواره در جامعهشناسی اقلیتها مطرح بوده و اقلیتها در مشکلات و مصایب اجتماعی و طبیعی به عنوان عامل تباهی معرفی شده و اعدام یا طرد میشدند. برای مثال زمانی که در قرن چهاردهم میلادی طاعون سراسر اروپا را فراگرفت، مردم و حاکمان کاری جز سوزاندن و اعدام یهودیان و کولیها نمیکردند چرا که عامل بیماری را نمیدانستند و آن را بلایی ناشی از وجود «نحس» این اقلیتها میدانستند.
اما مسئلهای که به خصومت و تئوری توطئه علیه یهودیان دامن میزد این بود که آنها اقلیتی در یک کشور خاص نبودند بلکه همه جا و در کشورهای مختلف در اقلیت قرار داشتند. به همین دلیل تصوری مبنی بر توطئه سراسری این اقلیتها در سراسر جهان شکل گرفت و نام یهودی مترادف با توطئه جهانی شد؛ چیزی که مدام در عباراتی نظیر «دنیا بازیچه یهود» تکرار میشد و امروز نیز تکرار میشود.
یهودیستیزی مدرن از قرن نوزدهم آغاز شد و همین مفهوم «دنیا بازیچه یهود» را بسط داد. در دوران عصر روشنگری، قرون هفده و هجده به دلیل گستردگی عقلگرایی و ایدههای جهانوطنی مدارای بیشتری نسبت به یهودیان صورت میگرفت و یهودیستیزی تا حد زیادی کم شده بود. اما با افول روشنگری و آغاز دوران رمانتیسیسم عقاید یهودیستیزانه دوباره و به شکلی مدرن ظهور کردند.
به گزارش رویداد۲۴ یهودیستیزی مدرن با یک نوع فلسفه تاریخ همراه بود و قوم یهود را به عنوان «شرّ بنیادین تاریخ» معرفی میکرد. هریک از ایدئولوژیهای مدرن نیز خصومت خاص خود را با یهودیان داشتند. لیبرالها با اشاره به یهودیتبار بودن کمونیستهای اروپایی، یهودیان را عامل جنبش های کمونیستی میدانستند و کمونیستها با اشاره به خاندانهای بورژوا و بانکداران یهودیتبار، یهودیت را عامل اصلی نابرابری و استثمار میشمردند.
نقطه آغاز یهودیستیزی مدرن در روسیه و فرانسه بود. در اواخر قرن نوزدهم نوعی از یهودیستیزی در روسیه پدیدار شد که نهایتا باعث یک و نیم میلیون نفر از یهودیان را وادار به مهاجرت کرد. این نوع از یهودیستیزی را «پوگروم» میخوانند؛ واژهای روسی به معنای حمله یا آشوب. معنی ضمنی این واژه از نظر تاریخی، حمله خشونتآمیز ساکنان محلی علیه یهودیان در امپراتوری روسیه و سایر نقاط جهان است.
جمعیت مسیحی روسیه تزاری بین سالهای ١٨٨١ و ١٩١٧ پوگرومهای پیاپی به راه انداختند. مرتکبان پوگرومها، که در سطح مناطق با حمایت دولت و پلیس سازماندهی شده بودند، قربانیان یهودی خود را مورد تجاوز جنسی قرار میدادند، آنها را به قتل میرساندند و اموال و دارایی آنان را غارت میکردند.
پس از به قدرت رسیدن حزب نازی در آلمان در سال ١٩٣٣، آدولف هیتلر به مخالفت با برنامه پوگرام و اعمال خشونتآمیز «نامنظم» نسبت به یهودیان پرداخت و در عوض برای تحقق سیاست یهودیستیزی، روشی سازمانیافته را به کار گرفت. در واقع پس از ظهور حزب نازی یهودیستیزی برای اولین بار در تاریخ به عنوان یک سیاست رسمی و «قانونی» در دستور کار قرار گرفت. ایدئولوژی نازیسم بر پایه سیاستی نژادی شکل گرفته بود و تز «یهودیت به عنوان شرّ بنیادین تاریخ» رادیکالترین شکل خود را در آلمان نازی پیدا کرد.
در ایدئولوژی نازیها تضادی نژادی بر مبنای دوگانه «ما» و «آنها» یا «خودیها» و «غیر خودیها» وجود داشت و تبلیغات نازیسم بر محور تولید نفرتی بیپایان از یهودیان شکل گرفته بود. یهودیان در تبلیغات رسمی نازیسم از طرفی به عنوان «حشراتی بیارزش» و ضعیف نامیده میشدند که کشتن آنها با کشتن یک حشره تفاوتی نداشت و در عین حال انسانهایی به غایت خطرناک ترسیم میشدند که مسبب اصلی مشکلات اقتصادی و تنها مانع تحقق جامعه آرمانی هستند. اسلاوی ژیژک فیلسوف شهیر اسلوونیایی این فرایند متناقض را «سرقت لذت» مینامد و میگوید: «در نگاه نازیها یهودیان لذت را، همان جامعه آرمانی پر از رفاه، از آلمانیها دزدیده بودند.»
اقدامات دولت نازی از بایکوت مغازهداران یهودی آغاز شد. در سال ۱۹۳۵ به دنبال تصویب «قوانین نورنبرگ»، تبعیضات اجتماعی بر پایه تفاوت خونی میان آلمانها و یهودیها تصریح شد و یهودیان در قانون بهعنوان شهروندان درجه دوم اعلام شدند.
بر مبنای این قوانین ازدواج یهودیان با شهروندان غیر یهودی زیر عنوان حفاظت از خون و شرافت آلمانی ممنوع اعلام شد. سلب اجازه کار از پزشکان و وکلای یهودی، ممنوعیت ورود کودکان یهودی به مدارس آلمانی، تحمیل نصب علامت مخصوص روی کارت شناسایی همه یهودیان تا سال ۱۹۳۸ زمینه را برای یورشهای خونین نیروهای ضربتی رایش سوم عیله یهودیان فراهم آورد.
با مهاجرت گروههای وسیعی از یهودیان، دست نازیها برای ادامه سرکوب یهودیان بازتر شد. با تصویب قانون «جدا کردن یهودیان از زندگی اقتصادی آلمان» یهودیان به بیخانمانی مطلق سوق داده شدند. به پیروی از این قانون کلیسای پروتستان نیز کارمندان و کشیشهایی که نسل قبلیشان به یهودیت منتسب میشدند، از خدمت در کلیسا اخراج شدند.
کار اجباری، و تحمیل نصب ستاره زرد روی لباس یهودیان، به تحقیر و تبعیض آنها ابعاد بیسابقهای بخشید. آخرین مرحله تعقیب و سرکوب عبارت بود از بیرون راندن اجباری یهودیان از آلمان به شرق اروپا و به حذف سیستماتیک آنها که از سال ۱۹۴۱ به بعد اتفاق افتاد که با عنوان «راه حل نهایی» شناخته میشود.
این برنامه عبارت بود از تبعید یهودیان به اردوگاه کار اجباری و به قتل رساندن آنها از طریق کار طاقتفرسا و همچنین فرستادن یهودیان سراسر اروپا به کارخانههای مرگ (اتاقهای گاز و کورههای آدمسوزی) که به آخرین دستاوردهای تکنیکی مجهز بودند.
بر اساس برنامه حزب نازی، برای موفقیت نژاد آریایی ۱۱ میلیون یهودی ساکن اروپا میبایست به قتل میرسیدند. نازیها تا قبل از شکست در استالینگراد و متوقف کردن جنگ از سوی متفقین، نیمی از ۱۱ میلیون یهودیان ساکن اروپا را به قتل رساندند.
علاوه بر کشتار جمعی یهودیان، گروههای دیگری از جمله کمونیستها، سوسیال دموکراتها، معلولان، همجنسگرایان، اقلیتهای سینتی و روما، زنانی که به تنفروشی متهم میشدند، بیکاران و بیسرپناهان نیز به دلیل آلودهسازی نژاد ژرمن به مرگ محکوم شده و به اردوگاههای کار اجباری از جمله «آشویتس» فرستاده میشدند.
یکی از مسائلی که یهودیان در مسئله فلسطین خود را محق میدانند، اتفاقاتی است که در جریان «هولوکاست» در اردوگاههایی مانند «آشویتس» رخ داه است. در حقیقت جنگ جهانی در اروپا رخ داده و خود اروپاییان به سبب اختلافات دینی مسیحیت با یهودیت یا بر پایه ایدههای سیاسی نازیسم، دست به کشتار یهودیان زدهاند اما در فرآیندی عجیب، این فلسطینیان هستند که باید تاوان اختلاف مسیحیان و یهودیان را بدهند!
تا قبل از تاسیس اسرائیل چرا جمعیت «قوم یهود» در اروپا بیشتر از خواستگاهش، خاور میانه بود؟
قسمتی از تاریخ را از قلم ننداختی!؟