رویداد۲۴ رایان حسینی: «از میان تمام کشورهایی که از تمدن اروپایی بهره بردهاند، آفریقای جنوبی و اسراییل دو کشوری هستند که قوانین نژادپرستانه دارند و میان حقوق گروههای مختلف شهروندان تبعیض قائل میشوند. یهودیان زمانی علیه نژادپرستی هیتلر بودند اما اکنون نژادپرستی خودشان یک گام فراتر میرود... من از همان ابتدای امر با صهیونیسم مخالفت کردم چراکه مخالف ناسیونالیسم بودم اما هرگز انتظار نداشتم صهیونیستها تا این اندازه نژادپرست شوند. این پدیده مرا به سبب یهودیتبار بودنم شرمسار میکند: خودم را بابت اقدامات ناسیونالیستهای اسرائیلی مسئول میدانم.» کارل پوپر در مصاحبه با مورخان اسرائیلی در سال ۱۹۸۴
در دهه هفتاد میلادی اسرائیل در عرصههای مختلف سیاسی و امنیتی موفق به نظر میرسید: کشورهای عربی را در جنگهای پیاپی شکست داده بود و با سلب مالکیت از مردم فلسطین در مدت زمانی کوتاه، «دولت/ملت» مدرن ساخته بود و کمکهای نظامی و مالی بلوک غرب نیز جایگاه امنیتی و اقتصادیاش را تثبیت میکرد.
تبلیغات عظیمی برای کسب مشروعیت در جهان و در منطق بهراه انداخته بود و بهواسطه همین تبلیغات تفسیر تاریخی خاصی در نشریات و رسانهها تولید شده بود که بر اساس آن گویی اسرائیلیها مهاجرانی دو افتاده از وطن بودند که اینک باز به وطن خود بازمیگشتند و در راه این بازگشت، مقابل اعراب اشغالگر و مزاحم فداکاری کرده و وطن خود را پس گرفته بودند!
در همین اثنا و با تلاش مبارزان فلسطینی توجه بسیاری از روشنفکران منطقه و جهان به شیوه روایتگری و داستان اسرائیل جلب شد. اسرائیل منتقدانی در درون و بیرون از کشور پیدا کرد و تحقیقات فراوانی درباره تکوین اسرائیل آغاز شد؛ از جمله جریان روشنفکری که بیرون از یهودیت علیه اسرائیل فعالیت میکردند و که علیه اسرائیل و سیاستهای نژادپرستانه آن کتابهای متعدد نوشتند.
جریان دیگر که سوژه این نوشته است و اهمیت بیشتری دارد، منتقدانی هستند یهودیتبار که متولد اسرائیل بودند و عمدتا به دین یهود باور داشتند اما منتقد سرسخت دولت و ارتش اسرائیل بودند.
نخستین گروهی که در درون اسرائیل به مخالفت با صهیونیسم برخاستند «خاخامهای یهودی» بودند. این گروه از یهودیان «ناتوریکارتا» نام داشتند و هنوز هم حضور دارند و فعالانه علیه صهیونیسم فعالیت میکنند. آنها تشکیل حکومت یهودی بهدست انسان را خلاف دین یهود دانسته و آن را حق انحصاری ماشیح (منجی دین یهود) میدانند.
تبار این گروه را میتوان در اختلاف بنیادینی دید که یک خاخام وینی مخالف صهیونیسم در برابر «تئودور هرتسل» به روشنی بیان کرده بود: «یهودیت تعالیم الهیاتی خدای یگانه و بشریتی است که زمانی وحدت داشت. درست است که این تعالیم میخواهد در آینده و پس از ظهور منجی ملتهای دنیا را برای پرستش خدای یگانهای که وجودش نخست به یهودیان ابلاغ شده است به سوی بیتالمقدس هدایت کند ولی برتری یهودیان در دوران پیش از ظهور منجی را به رسمیت نمیشناسد. این در حالی است صهیونیسم تنها یکی از اشکال ناسیونالیسم زادهشده در اروپاست که نه تنها یهودی نیست بلکه در برابر دین یهود قرار دارد.»
یهودیان ناتوری کاتا در مرکز شهر اورشلیم زندگی میکنند و بر دیوارهای خانههایشان میشود چنین جملاتی را خواند: «نازیها زندگیمان را نابود کردند و صهیونیستها روحمان را» به تعبیر ارنست نولته «در نظر همه آنها کشور اسرائیل برآمده از نیتی معصیتبار بود؛ معصیتی مبنی بر ساختن آرمانشهر یهود -که بر اساس متون دینی باید از طریق منجی دین صورت گیرد- به دست انسان.»
نجاتی که خدا به قوم یهود وعده داده است، در صهیونیسم به دست احزاب سیاسی و سیاستمداران سکولار محقق میشود و تحقق آن به قیمت ظلم به انسانهای دیگر است. از منظر ناتوری کاتاها چنین چیزی مصداق بارز «شورش جمعی قوم یهود» در برابر «ملکوت خداوند» است؛ شورشی شیطانی و یهودیستیزانه که در روح عمالیق (دشمنان قوم یهود) ریشه داشته است.
«اسرائیل شاهاک» از مهاجران یهودی اسرائیل بود که در دانشگاه اورشلیم شیمی تدریس میکرد و در کنار آن به فعالیتهای بشردوستانه میپرداخت. شاهاک در جوانی برای مدت کوتاهی صهیونیست شد و بعد تحت تاثیر مطالعه آثار فیلسوفان مدرن اروپایی از عقاید خود برگشت و به لیبرالیسم گرایش پیدا کرد.
شاهاک که مدافع پرشور عصر روشنگری بود، فعالیتهای عمدهای در زمینه دفاع از حقوق بشر و افشاگری درباره نقض گسترده آن توسط اسرائیل انجام داد. اما آنچه شاهاک را به شهرت رساند نوشتن کتابی تحت عنوان «یهودیت؛ بار سه هزارساله» بود.
به گفته او جامعه «اشتل»ها یا شهرهای کوچک یهودی در اروپای شرقی که امروزه تصویری رمانتیک از آن ترسیم میشود، در حقیقت یکی از توتالیترترین جوامع در تاریخ بشر بود و انواع اقدامات غیرانسانی اعم از کتابسوزان و لعن و نفرین آیینی منحرفشدگان از دین را شامل میشد.
شاهاک در ادامه نوشت: «صهیونیسم نیز در نهایت، حتی در جایی که خداناباورانه است، هیچ نیست مگر تلاش برای بازگشت به بهشت پیشین فروبستگی و انحصاری بودن، البته در سطحی سکولار»
به گفته شاهاک نفرت از غیریهودیان در همه نوشتههای یهودی دوران آوارگیشان رسوخ کرده و در حکم معروف «همسایه خود را دوست بدار»، همسایه صرفا به معنای فردی یهودی فهمیده میشود.
شاهاک معتقد بود مطالبه ریشهکنی غیر یهودیان، از نخستین دورانهای تکوین قوم یهود وجود داشته و در صهیونیسم بازتولید شده است. او نوشتههایی از ارتش اسرائیل را نقل میکند که در آن اشاره شده که کشتن عربها بر اساس هلاخا (قانون فقه یهودی) مجاز است. از این رو در جنگ نیروهای غیرنظامی غیریهودی نیز بر اساس هلاخا باید کشته شوند.
شاهاک همچنین نشان میدهد این که تاریخ یهودیان به منزله تاریخ تعقیب همیشگی یهودیان روایت میشود کاملا یکسویه و برای توجیهتراشی است. حتی یهودیان اروپای شرقی نیز در درجه نخست تحت تعقیب و سرکوب نبودند، زیرا بسیاری از اعضای آنها خدمات ارزشمندی را برای نجبای زمیندار انجام میدادند. ضمن این که دولت تزاری نیز دلایل خوبی داشت برای آن که از تودههای بیسواد دهقان در برابر بهرهکشی از سوی قوم کتاب محافظت کند.
شاهاک صهیونیسم را با حکومت استالین مقایسه میکند و مینویسد: «حمایت متعصبانهای که اسرائیل از جانب یهودیان در کشورهای غربی دریافت میکند، تنها با آن نوع وفاداری قابل مقایسه است که احزاب کمونیست برای مدتی طولانی نسبت به اتحاد جماهیر شوروی از خود نشان میدادند. از این لحاظ هیچ مایه شگفتی نیست که یهودیت را ذاتا توتالیتر بدانیم.»
انگیزهای که شاهاک را به چنین نقدی نسبت به مردم خود وا میدارد در درجه نخست انسانگرایانه است و به انزجار او از معیارهای دوگانه صهیونیسم بازمیگردد. شاهاک مینویسد: «هر نوع حمایت عمومی از حقوق بشر از سوی یهودیان، اگر شامل دفاع از حقوق آن دسته از غیر یهودانی نشود که حقوقشان از سوی دولت اسرائیل پایمال شده است، به اندازه حمایت یک استالینیست از حقوق بشر فریبکارانه است.»
مطالبی برای مطالعه بیشتر در همین زمینه
تاریخ تشکیل اسرائیل/ یهودیان چگونه از سراسر جهان به «ارض موعود» مهاجرت کردند؟
اختلاف تاریخی با یهودیان بر سر چیست؟
نگاهی به شکلگیری اسرائیل؛ از تاسیس تا اشغال فلسطین
انور سادات با پیمان صلح کمپ دیوید چه تاثیری بر سرنوشت فلسطین گذاشت؟
ماجرای دریفوس و تاسیس یک کشور یهودی
«ناتان واینشتوک» محققی است که در سال ۱۹۶۹ کتابی با عنوان صهیونیسم علیه اسرائیل منتشر کرد و از منظری سوسیالیستی اسرائیل را به نقد کشید. واینشتوک نیز مانند شاهاک در جوانی مدتی صهیونیست بود و مهمترین بینشی که کسب کرده بود در این جمله خلاصه میشد که «تعقیبشوندگان به تعقیبکنندگان تبدیل میشوند»
واینشتوک اسرائیل را مشابه حکومت نازی میداند و به سخنان یکی از قضات عالیرتبه اسرائیل ارجاع میدهد که در سال ۱۹۶۳ گفته بود: «میان قوانین اسرائیل و قوانین آلمان نازی شباهت واضحی وجود دارد.»
واینشتوک این مسئله را نتیجه ضعف احزاب سوسیالیستی میداند و راهچاره پایان دادن به ظلم اسرائیل علیه مردم فلسطین را «اتحاد تمام احزاب چپ» در اسرائیل و جهان عرب و «مبارزه طبقاتی علیه نظام کاپیتالیستی اسرائیل» اعلام میکند.
واینشتوک بارها در مطبوعات حکومت «موشه دایان» را حکومتی نئوفاشیستی نامید و به تعبیر ارنست نولته «اگر به ادبیات تجدیدنظر طلبان رادیکالی که مناخیم بگین مهمترین نمایندهشان بود نظر میافکند، احتمالا این فرضیه را مطرح میکرد که اسرائیل کنونی همانا خود فاشیسم است.»
در واقع نویسندگان بسیاری از شباهتهای حکومت اسرائیل و فاشیسم سخن گفتهاند. حتی محققی چون «لنی برنر» در کتاب صهیونیسم و فاشیسم تاریخ نه چندان شناختهشده همکاری میان ناسیونال سوسیالیستها و صهیونیستها و همچنین شواهدی از احترام متقابل آنها نسبت به یکدیگر را مفصل شرح میدهد.
به گزارش رویداد۲۴ «تاریخنگاران نو» به گروهی از تاریخنگاران اسرائیلی اطلاق میشود که ازسال ۱۹۸۸ در تلاشند روایت رسمی اسرائیل را در ارتباط با تأسیس این دولت، مسئله پناهجویان و روابط یهودیان و همسایگان عرب به چالش کشیده و روایتی بازبینی شده را جایگزین آن کنند.
دعوی اصلی این گروه این بود که فلسطینیان سرزمین خود را داوطلبانه ترک نکردند بلکه توسط نیروهای صهیونیستی به لحاظ قومیتی پاکسازی شدند و جابجایی آنها با کشتار گسترده همراه بود.
«بنی موریس» به عنوان بانی این جریان وقتی به مشکل پناهجویان فلسطینی میپردازد، دغدغه فلسطینیان را ندارد اما این افسانه را که فلسطینیها در سالهای ۱۹۴۸ و ۱۹۴۹ خود داوطلبانه کشور را ترک کردند از اساس نابود میکند و واژه «راندن» یا «اخراج» را جایگزین تعبیر «فرار» میکند.
«ایلان پایه» در ۲۰۰۶ یک گام اساسی از این نیز پیشتر رفت و پس از شرح ستمگری بیمحابای این اسرائیل در اشغال خانه فلسطینیها، بر حق بازگشت فلسطینیان صحه گذاشت. تز اصلی کتاب ایلان پاپه این است که اخراج فلسطینیها از سرزمینشان و پاکسازی قومیتی اعراب یک اتفاق یا «ضرورت شرایط جنگی» نبوده بلکه در راستای «تحقق جنبش صهیونیسم» انجام گرفته و در واقع لازمه هویت مطلوب دولت اسرائیل بوده است.
به گفته پاپه، اخراج و فرار فلسطینیان در سال ۱۹۴۸ ناشی از یک پاکسازی قومی برنامهریزی شده بود که توسط رهبران جنبش صهیونیستی، عمدتا دیوید بن گوریون و ده عضو دیگر دولت وقت اسرائیل اجرا شد.
«آوی شلایم» نیز مورخ نامداری دیگری است که در کتاب «سه جهان؛ خاطرات یک عرب یهودی» از شواهد غیرقابل انکار دولت اسرائیل در بمبگذاریهای متعدد عراق میگوید؛ بمبگذاریهایی که با هدف ایجاد موج مهاجرت دستهجمعی یهودیان از عراق به اسرائیل انجام شد.
فضای انتقادی به اقدامات دولت اسرائیل در اواخر دهه هفتاد به قدری بالا گرفت که تعدادی از سیاستمداران مستقر در دولت نیز به صف منتقدان پیوستند. «مرون بنونیستی» که در سالهای ۱۹۷۱ تا ۱۹۷۸ معاون شهردار بیتالمقدس بود از این منتقدان به حساب میآید. او از تشکیل کشور مستقل فلسطینی دفاع میکرد و همین مسئله بسیاری از دولتمردان اسرائیل را در برابرش قرار داد.
بنونیستی پس از کنار رفتن از پست خود نیز به فعالیتهایش ادامه داد و منتقد سرسخت دولت اسرائیل بود؛ دولتی که آن را «دموکراسی قوم پیروز» مینامید. منظور بنونیستی از این تعبیر اشاره به دموکراسی اسرائیل دارد که فقط برای نژاد برتر حاکم قائل به دموکراسی است.
بنونیستی آثار زیاد نوشته است؛ از جمله کتابی که در اینجا به آن اشاره میشود، درباره یهودیانی است که در سدههای میانی و پیش از شروع تفتیش عقاید در اسپانیا یا کل شبهجزیره ایبری زندگی میکردند.
بنونیستی کتابی تحت عنوان «دشمنان صمیمی؛ یهودیان و اعراب» نوشت و در آن مدعی شد صهیونیستهای اسرائیل آرزو دارند کل فلسطینیها و غیرخودیها محو شده و فقط یهودیان در فلسطین باقی بمانند.
بنونیستی عامل اصلی این میل را، که بر اساس آمارها تفکر غالب شهروندان اسرائیل است، ناشی از «جهانبینی قوممدارانه و نژادپرستانه یهودیت» میداند. در نظر او نظام تردد با گذرنامه که بر فلسطینیان اعمال شده است با نظامی که در اوج دوران آپارتاید در آفریقای جنوبی وجود داشت قابل مقایسه است.
فضای انتقادی در درون اسرائیل همچنین تعدادی از مهمترین چهرههای فرهنگی یهودیان را نیز با خود همراه کرد. «مارتین بوبر» فیلسوف بزرگ یهودی از جمله این چهرهها بود. بوبر که خود از شاگردان تئودور هرتسل بود و مهمترین متفکر یهودی قرن بیستم به حساب میآید، در سالهای پایانی حیات خود از اراضی فلسطین دیدن کرد و در مقالاتش از ظلم اسرائیل به مردم فلسطین نوشت.
بوبر در همین مقالات بود که خطاب به یهودیان نوشت: «فقط یک انقلاب درونی میتواند بیماری تنفر بیعلت مردم ما را درمان کند... فقط در چنین صورتی است که پیر و جوان این سرزمین درمییابند که مسئولیت ما در فلاکت و آوارگی عربها تا چهاندازه سنگین است... در غیر اینصورت، ما محکوم به فنا هستیم.»
او تاکید میکرد شهرکنشینان یهودی با ساکنان عرب فلسطین در کمال بیرحمی و خشونت و بهگونه متجاوزانه رفتار میکنند و مخالفت خود با این رفتارها را که مخالف با سنتها و اخلاق یهودی بود را اعلام کرد.
وی استدلال کرد که اندیشه یهودی انتظار منجی (ماشیح) در اسرائیل بدل به «قومپرستی و نژادپرستی» شده است و خدای عهد عتیق از مقام تعالیاش از ماده، خارج میشود و در امتداد قوم یهود قرار میگیرد تا جایی که به عنوان «خدای خصوصی این قوم» در نظر گرفته میشود. بوبر به فعالیتهای صهیونیستی خود پایان داد و درباره حقوق اعراب و حق تشکیل کشوری خودمختار نوشت.
«پریمو لوی» از دیگر چهرههای فرهنگی شاخص بود که به منتقد اسرائیل بدل شد. او یکی از بازماندگان مشهور آشوویتس بود که کتاب بسیار معروفی درباره نسلکشی یهودیان در هلوکاست نوشت؛ کتابی تکاندهنده و ژرف تحت عنوان «اگر این یک انسان است» که در آن ضمن روایت جنایات هولناک رایش سوم، دست به کندوکاوی فلسفی درباره شرارت انسان زد و اعلام کرد «در آشوویتس نه فقط انسان، بلکه ایده انسان مرده بود»
پریمو لوی روایت خود از آشوویتس را با چنین جملاتی به پایان برد که «اتفاق افتاده است و بنابراین میتواند دوباره اتفاق بیفتد، میتواند هر جایی اتفاق بیفتد.» لوی این جملات را در سال ۱۹۴۷ نوشت و در سال ۱۹۸۲ و پس از مواجهه با کشتار فلسطینیها دوباره شاهد «اتفاق افتادن» فاجعه بود. به همین دلیل بدل به منتقد صهیونیسم شد و با همان نثر منحصر به فرد خود نوشت: «هرکس یهودی کس دیگری است و امروز فلسطینیها یهودیهای اسراییلاند»
موج انتقادی بیسابقهای که در دهههای هفتاد و هشتاد در درون اسرائیل به راه افتاد تا حد زیادی مدیون فعالیت مبارزان فلسطینی بود و ثمراتی مانند «پیمان صلح اسلو» به همراه داشت. مبارزانی که فهمیده بودند برای پیشبرد مبارزات و رسیدن به رهایی، خود جامعه اسرائیل نیز باید از منطق صهیونیسم رها شود. اما تغییر نیروهای سیاسی در هر دو طرف ماجرا، افزایش خشونت در مبارزات و بدل شدن مناقشه به نبردی متافیزیکی و دینی، فضا را بالکل تغییر داد و با چیره شدن راست افراطی بر حکومت اسرائیل، جامعه این کشور نیز بیش از پیش درون منطق صهیونیسم فروغلتید.