رویداد۲۴ علیرضا نجفی: فلسطین تا جنگ جهانی اول در اختیار امپراطوری عثمانی بود ولی پس از شکست عثمانی در جنگ تحت قیمومت بریتانیا درآمد. دولت بریتانیا در سال ۱۹۱۷ با انتشار بیانیه بالفور موافقت خود برای تشکیل حکومت یهود در فلسطین را اعلام کرد و از همان تاریخ موج مهاجرت یهودیان به فلسطین آغاز شد.
با افزایش جمعیت مهاجران یهودی، مردم بومی منطقه به مقابله با آنها برخاستند و یک سلسله نزاع و درگیری میان یهودیان و مسلمانان رخ داد. در نتیجه دولت بریتانیا مانع از ورود مهاجران یهودی به این منطقه شد تا به نزاع یهودیان مهاجر و اعراب بومی پایان دهد. در مقابل این اقدام، گروههای تروریستی جنبش صهیونیسم دفتر فرماندهی دولت بریتانیا را منفجر کردند و تعدادی از افسران انگلیسی را به قتل رساندند.
کار تا جایی پیش رفت که نزدیک بود دولت بریتانیا با صهیونیستها وارد جنگ شود. همزمان دولتهای عربی نیز خود را برای جنگ آماده میکردند. بنگوریون و وایزمن هیچکدام خواستار جنگ نبودند و تمام تلاش خود را در راستای جلوگیری از آن انجام دادند اما گروهها و گرایشهایی از جنبش صهیونیسم وجود داشتند که بدون هیچگونه پنهانکاری و با صراحت کامل مدعی کل سرزمین فلسطین و چیرگی کامل بر جمعیت بومی و نابودی تمام دشمنان قوم یهود شدند.
این جریان تندرو که به «تجدیدنظر طلبان» معروف شدند، تا آن زمان نقش و نفوذ اندکی در جریانهای صهیونیستی داشتند ولی در سالهای بعد به مهمترین نیروی مبتکر در شکلگیری حکومت اسرائیل تبدیل شدند و با گردش به راست روزافزون دولت اسرائیل، نقش آنها در ساختار قدرت هر روز بیشتر شد.
رهبر صهیونیستهای تجدیدنظر طلب فردی به نام «ولادیمیر ژابوتینسکی» بود که بعدها نامش را به «زبو» تغییر داد او رامیتوان وی را مهمترین شخصیت تروریسم صهیونیستی دانست. ژابوتینسکی در روسیه به دنیا آمد و در سال ۱۹۰۳ به جنبش صهیونیسم پیوست. او در روسیه گروهی مسلح برای دفاع از یهودیان تشکیل داد و در جریان جنگ جهانی اول و بلافاصله پس از آن، به یکی از معتبرترین و پرنفوذترین سخنگویان جنبش صهیونیسم بدل شد.
در خلال جنگ جهانی اول نیز لژیون یهود را تشکیل داد؛ لژیونی که به نفع بریتانیا و علیه عثمانی میجنگید. اما پس از اتمام جنگ و در سال ۱۹۲۰ به جرم فعالیتهای تروریستی توسط دولت بریتانیا دستگیر شد. البته دوستان پرنفوذش مانع از زندانی شدن وی شدند و سریعا از زندان آزاد شد و فعالیتهای خود را از سر گرفت.
ژابوتینسکی در نوامبر ۱۹۲۳ در نشریهای روسی یک مقاله با عنوان «دیوار آهنین» منتشر کرد و در آن گفت: «دیواری آهنین از سرنیزهها باید میان یهودیان و عربها در فلسطین کشیده شود.» برخی تاریخنگاران همین تعبیر و انگاره ژابوتینسکی را اساس سیاست اسرائیل در قبال مردم فلسطین میدانند.
ژابوتینسکی مانند اغلب رهبران پوپولیست، مدام وعدههای اتوپیایی میداد و میخواست نوعی بهشت زمینی در منطقه ایجاد کند. جالب اینجاست که ژابوتینسکی به تعدادی از مهمترین اصول دموکراسی مانند انتخابات آزاد و نهادهای پارلمانی باور داشت؛ به شرط اینکه مانع از تحقق آرمانشهر صهیونیستی نشود!
مطالب دیگر برای مطالعه در همین زمینه
مهمترین جنبشهای مبارزات فلسطین کدامند؟
یهودیان چگونه از سراسر جهان به «ارض موعود» مهاجرت کردند؟
چرا قراردادهای صلح اسرائیل و فلسطین هیچگاه به نتیجه نرسیده است؟
انور سادات با پیمان صلح کمپ دیوید چه تاثیری بر سرنوشت فلسطین گذاشت؟
آیا اسرائیلیها زمین مردم فلسطین را خریدهاند؟
آیا کشوری با نام فلسطین وجود نداشته است؟
اختلاف تاریخی با یهودیان بر سر چیست؟
ارنست نولته مینویسد: «ژابوتینسکی مدعی بود تشکیل حکومت اسرائیل به معنای رهایی از ناخوشیهایی خواهد بود که در میان آوارگان یهودی پدید آمده. او هیچ تردیدی نداشت که این حکومت از رهگذر «استعمار» به وجود خواهد آمد و حتی پروایی نداشت از این که دولت بریتانیا را «رژیمی ضداستعماری» بنامد و به این ترتیب مفهومی را که به معنایی منفی به کار میرفت، با فحوایی کاملا مثبت میفهمید. همچنین از بیان این حقیقت پر دردسر ابا نداشت که بگوید در هیچ زمانی و در هیچیک از مناطق جهان، استعمارگران در پی موافقت مسالمتآمیز مردم بومی نیستند. وی از این لحاظ صراحتا خواستار تصرف کل فلسطین از طریق قوای مسلح بود و چنین تصرفی از نظرش اقدامی کاملا عادلانه مینمود.»
ژابوتینسکی و گروهش اعراب را «دیکتاتور، بدوی، افراطگرا، خشونتطلب و دارای رفتارهای غیرانسانی» میدانستند و معتقد بودند آنها هیچگاه آداب تمدن را فرا نخواهند گرفت. این سخنان از زبان گروهی بیرون میآمد که خود یکی از نمونههای بارز توحش، نژادپرستی و شرارت در تاریخ بشر بود.
اما گفتمان تحقیرآمیز تجدیدنظر طلبان به اعراب و مسلمانان محدود نمیشد. آنها یهودیان و حتی صهیونیستهای مخالف خود را نیز به لعن و ناسزا میگرفتند. بویژه صهیونیستهای چپگرا مورد نفرت شدید این گروه بودند.
نولته در تعبیری جالب توجه مینویسد: «در کل ادبیات تجدیدنظرطلبانه، این گروه از یهودیان همواره «تباه شده» از طبیعت خود، «بیگانه»، «در شرف نابودی» و چه بسا فاقد ارزش زیستن توصیف میشدند؛ تا حدی که میتوان از نوعی هولوکاست نظری از سوی جناح راست و رادیکال صهیونیستها پیش از هولوکاست واقعی ناسیونال سوسیالیستها سخن گفت». بیهوده نیست که حتی در نظر بنگوریون، تمام تجدید نظرطلبان «فاشیست» بودند. بن گوریون، ژابوتینسکی را «ولادیمیر هیتلر» مینامید و حتی او را «هیولایی» توصیف میکرد که «هیچ ابایی ندارد همه عربها را ریشهکن کند.»
ژابوتینسکی و پیروانش که هدف «مقدس» صهیونیسم را توجیهگر توسل به هر وسیلهای میدانستند، در سال ۱۹۲۳ و پس از درگیری با بریتانیا به مشی مسلحانه روی آوردند و مواضع اعراب و دولت بریتانیا را هدف گرفتند.
آنها سازمان تروریستی «بتار» را پایهگذاری کردند؛ نوعی سازمان جوانان صهیونیست که بر دیگر جنبشها و احزاب صهیونیستی تاثیر فراوانی گذاشت. بتار حملاتی را علیه سربازان بریتانیایی و اعراب فلسطینی ترتیب داد و بسیاری از غیرنظامیان را به قتل رساند.
خشونت آن به حدی بود که حتی در چند مورد با «هاگانا»، یعنی گروه شبهنظامی وابسته به سازمان جهانی صهیونیسم درگیر شد. بسیاری از دولتمردان آتی اسرائیل در جوانی عضو بتار بودند؛ افرادی چون مناخین بگین، اسحاق شامیر و ایهود اولمرت.
این گروه علاوه بر اعراب فلسطینی و دیپلماتهای بریتانیایی، یهودیان مخالف صهیونیسم را نیز ترور میکرد. برای مثال میتوان به ترور یعقوب اسرائیل «دیهان» حقوقدان برجسته، اشاره کرد که در سال ۱۹۲۴ رخ داد و مورخان آن را نخستین ترور مخالفان سیاسی صهیونیسم میدانند.
او مواضع ضدصهیونیستی داشت و تلاش میکرد یهودیان را از گرایش به صهیونیسم بازدارد. همچنین بر لزوم همکاری با اعراب فلسطینی اصرار داشت و این ماجرا باعث خشم صهیونیستها از وی شده بود.
نهایتا هاگانا در صبح ۳۰ ژوئن ۱۹۲۴ دیهان را ترور کرد. قاتل وی «آبراهام تهومی» از فرماندهان بلندپایه هاگاناه و از بنیانگذاران و نخستین فرمانده سازمان ایرگون بود. تهومی شصت سال پس از این ترور در تلویزیون اسراییل گفت «من از این بابت متاسف نیستم، چون دیهان میخواست کلیت ایده صهیونیسم ما را نابود کند.»
بتار هشت سال پس از تاسیس به گروه تروریستی «ایرگون» تبدیل شد؛ سازمانی که در در ۱۹۳۱ تشکیل شد و تا اعلام موجودیت اسرائیل در ۱۹۴۸ فعالیت میکرد. ژابوتینسکی از ۱۹۳۷ تا ۱۹۴۰ فرماندهی ایرگون را بر عهده گرفت و اقدامات تروریستی خود را گسترش داد.
ایرگون انشعابی نیز درون خود ایجاد کرد که «اشترن» نام داشت و هدف اصلیاش عقبراندن انگلیسیها از فلسطین بود. اعضای ایرگون گروه دیگری به نام لحی نیز ایجاد کردند که از نظر سطح خشونت بسیار افراطیتر از دیگر دستهها بود. این گروه بریتانیا را نسبت به دولت هیتلر دشمن بزرگتری برای صهیونیسم میدانست و به همین دلیل تمایل داشت به نفع آلمان هیتلری علیه انگلستان بجنگد.
آنها «والتر گینس موین» دولتمرد بریتانیایی را در قاهره ترور کردند. همچنین به دیگر مواضع متفقین، بهویژه در سفارتخانهها، حمله کردند تا به خیال خود علیه دشمنان اصلیشان اقدامی کرده باشند. معروفترین اقدام تروریستی این گروه بمبگذاری در هتل «کینگ دیوید» بیتالمقدس بود، هتلی که در واقع دفتر اصلی دولت بریتانیا در فلسطین به حساب میآمد.
در میان ترورهای متعددی که «لحی» و «ایرگون» علیه بومیان فلسطین انجام دادند، کشتار «دیریاسین» معروفترین بود که در جریان آن ۲۵۰ نفر از اهالی روستای دیریاسین، اعم از زنان و کودکان، به قتل رسیدند. لازم به ذکر است که مناخیم بگین بعدها این اقدام را بدون هیچ نشانهای از عذاب وجدان، به منزله نبردی که برای اتمام جنگ نقشی تعیین کننده داشت میستود.
دولت اسرائیل بلافاصله پس از برپاییاش در می ۱۹۴۸ از تمام این گروههای تروریستی دعوت کرد با پیوستن به دولت تازهتاسیس خود، به نیروی نظامی آن بدل شوند و به کسوت ارتش ملی درآیند. در واقع در سالهای بعد تمام تروریستهای ایرگون و لحی بدل به دولتمردان اسرائیل شدند. خود ژابوتینسکی در سال ۱۹۴۰ از دنیا رفته بود، ولی پیروانش چند نسل از تاثیرگذارترین سیاستمداران اسرائیلی را تشکیل دادند.
برای مثال مناخیم بگین یکی از افراد مورد حمایت ژابوتینسکی، در راس حزب لیکود قرار گرفت و در بین سالهای ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۳ نخست وزیر اسرائیل بود. همچنین بنزیون نتانیاهو، پدر بنیامین نتانیاهو، منشی مخصوص ژابوتینسکی بود و از نمایندگان پرکار صهیونیسم تجدیدنظر طلب به حساب میآمد. در واقع دولت اسرائیل با ادغام گروههای تروریستی در ساختار حکومت خود تشکیل شد و تشکیل آن را میتوان «دولتی کردن تروریسم» دانست.
تروریسم دولت اسرائیل پس از جنگ ششروزه به اوج خود رسید و به سوی نوعی بنیادگرایی دینی متمایل شد. تروریسم صهیونیستی به مرتبهای رسیده بود که رسما از زبان سیاستمداران اسرائیلی بیان میشد. برای مثال «شموئل کاتس» همکار نزدیک مناخیم بگین میگفت «ملتها پویا» حق دارند فضای مورد نیاز زندگی خود را اشغال کنند. افرادی چون «زوی گرینبرگ» نیز بیپروا از این سخن میگفتند که «جاودانگی خانه و کاشانه را، جاودانگی شمشیر تضمین میکند.»
«کاتس» در خاطرات خود مینویسد که حتی دولتمردان خود اسرائیل که عمدتا هواداران حزب کارگر بودند، اغلب در مورد او و امثال او تعبیر «فاشیستها» را به کار میبردند. به تعبیر «واینشتوک» از سال ۱۹۶۷ در اسرائیل «هذیانی تمامیتطلبانه» شیوع پیدا کرد که نظامیگرایی و تاریکاندیشی دینی را به هم پیوند داد.
شناختهشدهترین نتیجه این پیوند جنبش «گوش امونیم» بود، جنبشی که بر اساس عقاید «آبراهام ایزاک کوک» شکل گرفته بود و مدعی بود طبق فرمان خدا کل سرزمین فلسطین، از نوار غزه تا بلندیهای جولان و کرانه باختری باید متعلق به یهودیان باشد. این گروه میگفتند مردم اسرائیل باید تنها زندگی کند و به عنوان «امت برگزیده» به لوث همزیستی با کفار آلوده نشوند.
گوش امونیم توسط خاخامهای افراطی رهبری میشد و تلاش عمده آن در جهت پیشبرد شهرکسازیهای غیرقانونی اسرائیل بود. در اساسنامه گوش امونیم عباراتی مانند این فراوان است که «حکومت مقدس اسرائیل، این شالوده اریکه خداوند در جهان، تحت هیچ شرایطی اجازه ندارد سرزمین مقدس را واگذار کند.»
رهبر اصلی این گروه از صهیونیستها «خاخام موشه لوینگر» بود، کسی که خواستار جنگ علیه کل مردم فلسطین شد و بارها دست به اقدامات خشونتآمیز علیه اعراب فلسطینی زد. یکی از نمونههای این حملات به سال ۱۹۸۸ بازمیگردد که لوینگر در جریان آن سمت فلسطینیها تیراندازی کرد و یک مغازهدار فلسطینی به نام حسن عبدالعزیز صلاح را به قتل رساند. دولت اسرائیل وی را به جرم این قتل و حملات متعدد به زنان فلسطینی به «پنج ماه زندان» محکوم کرد که پس از تنها ۹۲ روز از زندان آزاد شد و به فعالیتهای خود ادامه داد.