رویداد۲۴ «صاحبان ایران» عنوان یادداشت روزنامه اعتماد به قلم محمد ذاکری است که در آن آمده: اولینبار که شعار «ایران برای همه ایرانیان» در سالهای آغازین دولت اصلاحات به چشم و گوشم خورد، نوجوانی دبیرستانی بودم. البته در آن سن و سال این شعار و این عبارت برایم کمی عجیب مینمود و با خود فکر میکردم مگر ایران قرار است برای چه کسی باشد جز ایرانیان؟ البته این تعجب و دیرفهمی برای آن سالها چندان غیرقابل پذیرش هم نبود. چه اینکه هم من به واسطه کم سن و سالی و عدم ورود جدی به ساحت زندگی اجتماعی با بسیاری از واقعیتهای تبعیضآمیز جامعه مواجه نشده بودم (اگرچه تبعیض در زندگی ما ایرانیان همواره آنقدر مشهود بوده که نیاز به تجربه و کندوکاو زیادی ندارد) و هم اینکه دیوارکشی بین اقشار مختلف جامعه و خودی-غیرخودی و خالصسازی و عناوینی از این دست در آن دوران هنوز بسط چندانی نیافته بود.
اگرچه دوم خرداد و تحولات پس از آن برخی ترکها را بر چینی جامعه ایرانی پررنگتر و عمیقتر نمایان میکرد. طی این ربع قرن، اما معنای شیرین آن شعار به تلخترین وجه بر من و بسیاری از مردم این دیار آشکار شده است. طی این سالها گروهی از مردم این کشور به اشکال مختلف و با نزدیکی به محافل قدرت و کانونهای ایدئولوژی، تلاش کردهاند نظام طبقاتی نوینی در ایران بنیان نهند. چیزی شبیه آنچه در تاریخ ایران باستان در احوال سالهای پایانی و انحطاط ساسانیان خوانده بودیم.
دسترسی ویژه به منابع اقتصادی، رانتهای اطلاعاتی، منابع زیرزمینی و معدنی، فرصتهای خاص دلالی به نام دور زدن تحریم، منابع ارزان قیمت بانکی و... از جمله فرصتهایی است که این گروه ویژه با بهرهمندی از آنها تبدیل به قدرتهای اقتصادی شدهاند. تصدی برخی نهادهای اقتصادی عمومی غیردولتی نیز در این سالها (فارغ از اینکه دولت و مجلس در اختیار چه کسانی باشد) همواره ملک طلق این گروه بوده است. در حوزه سیاسی ابزار نظارت استصوابی شورای نگهبان بیشترین بهره را به این گروه رسانده و نظام دموکراسی نمایندگی را به یک شبه دموکراسی ویژهسالار سوق داده است. اکنون حکومت حتی برای تزیین نیز نیاز چندانی به مشارکت مردم حس نمیکند و حضور تضمینی خودیها را در مجلس و دولت به هر قیمتی ترجیح میدهد.
بیشتر بخوانید: منصوره معصومی با کدام پشتوانه میگوید مملکت مال حزباللهیهاست؟
بسیاری از افراد بدون برخورداری از شایستگیهای حداقلی و طی مراتب حرفهای به واسطه عضویت در محافل و حلقههای خاص یا تحصیل در دانشگاههای خاص یک شبه ره صدساله میپیمایند و به مکتب نرفته و خط ننوشته بر صدر سازمانها و دستگاهها مینشینند. این روند منحصر به سطوح مدیریتی نیست و در سطوح پایینی و پایه نیز خودیها بدون آزمون و رقابت و با بهرهگیری از فرصتهای نابرابر وارد خدمت دولت و سازمانهای عمومی و حاکمیتی میشوند.
در عرصه رسانه خصوصا رادیو و تلویزیون نیز این روند در سالهای اخیر شدت یافته و در دوران ریاست دو مدیر اخیر صداوسیما، این رسانه عملا از یک رسانه ملی به یک رسانه میلی و مبلغ اندیشههای خاص تبدیل شده است. اندیشهای که در حوزه فرهنگی و اجتماعی نیز خالصسازی را به شدت دنبال کرده و تلاش میکند با کنار زدن بسیاری از هنرمندان و اهالی فرهنگ با برچسبهای مختلف، سبک زندگی و الگوی فکری مورد نظر خود را به هرشکل ممکن و با هر ضرب و زور به سایر آحاد جامعه نیز حقنه کند. بسیاری از تنشهای روزمره اجتماعی و حوادث تلخ سال گذشته حاصل همین فشار و زورگویی است.
جالبتر از همه شدت تمامیتخواهی و انحصارطلبی نورسیدگان این گروه است که اکنون به اوج رسیده و دیگر تاب مستوری ندارد. در گذشته، خودیهای نسلهای اول پذیرفته بودند که در ازای برخورداری از مثلا ۸۰ درصد مواهب و امکانات و ثروت کشور، سهمی بیست درصدی را نیز به اکثریت غیرخودی و غیربرخوردار وانهند. اما نورسیدگان امروز آش را با جایش میخواهند و نه تنها سهمی برای صاحبان دیگر افکار و اقشار جامعه قائل نیستند، بلکه واگذاری هیچ فرصتی به اینان را برنمیتابند و اعتراض خود را به تندترین شکل بیان میکنند.
از آن دخترخانمی که روی آنتن زنده گفت هرکس نمیخواهد جمع کند و برود تا آن مجری برنامه دو درصدی که از بیم حضور یکی از مجریان باسابقه و موفق تلویزیون در برنامه و شبکهای دیگر برآشفت و تهدید به قهر کرد و البته نازش را کشیدند و برگشت تا خانمی که اخیرا با بیان برخی سخنان شاذ و عجیب در فضای مجازی مطرح شد و وقتی به آنتن زنده راه یافت از حضور مدیران ارشد سالهای پیش کشور در تلویزیون با ذکر نام انتقاد کرد و گفت کشور مال ما حزباللهیهاست.اینکه این قبیل افراد از چه وزنی در جامعه یا حتی بین همفکرانشان برخوردارند چندان مهم نیست. مهم تفکر بسته، انحصارطلب و خطرناکی است که همه چیز حتی کل ایران را برای خود میخواهد و برای دیگران هیچ حقی قائل نیست و اینگونه افراد معلومالحال را برای ترویج منویات خود به میانه میدان میفرستد. حلقه خودی بودن و خالصسازی روز به روز تنگتر میشود و بسیاری حتی اگر بخواهند هم به درون آن راه نمییابند یا از آن بیرون میافتند و آنان که درون حلقهاند هیچ حقی حتی حق زندگی در سرزمین آبا و اجدادی و خاک مادری برای بیرونیها قائل نیستند.
معالاسف به نظر میرسد بخش اصلی قوه عاقله درون نظام نیز از این حلقه بیرون افتاده و راهی در تصمیمگیریها و تصمیمسازیها برای توقف این روند خطرناک ندارد و مانند اکثریت جامعه تنها مشاهدهگر این سیر قهقرایی است. آشکار است که این ره به ترکستان میرود و تداوم آن چنان آسیبی به ایران میزند که نه از خودی چیزی میماند نه از غیرخودی. فاعتبروا یا اولیالابصار.