رویداد۲۴ هدی کاشانیان: حضرت ابراهیم (ع) دومین پیامبر اولوالعزم (ع) و دارای شریعت و کتاب مستقل است. قرآن کریم از حضرتشان با عظمت و بزرگی خاصی یاد کرده و معارف فراوانی را با استفاده از زندگی ایشان به بشر میآموزد. بنیانگذاری کعبه، نیایشها، شرکستیزی، بتشکنی، تسلیم در برابر ذبح فرزند، گفتوگوهای وی با مشرکان و بتپرستان، مقاومت در کیش خداپرستی حتی با پرتاب شدن به آتش، رسیدن به مقام امامت و... از نقاط برجسته در زندگی ایشان است.
در میان اهل انساب و مورخین، ظاهراً اختلافی وجود ندارد که نام پدر ابراهیم تارخ بوده، و نسب آن بزرگوار را تا نوح پیغمبر بعضی چنین نوشتهاند: ابراهیم بن تارخ بن ناجور بن سروج بن رعو بن فالج بن عابر بن شالح بن ارفخشد بن سام بن نوح علیه السلام.
تاریخ تولد آنحضرت دقیقاً مشخص نیست، اما برخی گفتهاند از زمان هبوط آدم (ع) تا طوفان نوح (ع) 2256 سال و از طوفان تا تولد ابراهیم (ع) 1079سال فاصله بود که در صورت پذیرش این گزارش، ابراهیم (ع) بعد از حدود 3335 سال بعد از خلقت حضرت آدم (ع) به دنیا آمد. البته برخی از اهل کتاب فاصله میان طوفان نوح (ع) و تولد ابراهیم (ع)را 1263 سال ذکر کردهاند که با مجموع این دو عدد میتوان نتیجه گرفت که ابراهیم (ع) حدود 3519 سال بعد از خلقت حضرت آدم (ع) به دنیا آمد. نام پدر ابراهیم، تارخ یا تارح بود. زادگاه او در منطقهی بابِل و دهکدهاى در اطراف کوفه بود که به نام «کوثا ربّا» خوانده مىشد. نام مادر ابراهیم (ع) ساره بود و با مادر حضرت لوط (ع)، وَرَقَه (یا رقیه) خواهر بود و هر دوى آنها دختران لاحج نبی (ع) بودند.
بیشتر بخوانید: زندگینامه حضرت موسی
ابراهیم خلیل الله سال ها پیش در جنوب بین النهرین حکومتی به نام بابل به دنیا آمد. در آن زمان پادشاهی به نام نمرود در آن سرزمین حکومت می کرد. مردم بابل خدای یکتا و بزرگ را نمی شناختند و مشغول پرستش بت های سنگی بودند. تا این که حضرت ابراهیم (ع) به دنیا آمد پس از مرگ پدر و مادرش، سرپرستی حضرت ابراهیم (ع) را عمویش، آذر بت تراش بر عهده گرفت.
در روزگاری که ابراهیم در کشور بابل زندگی میکرد، بت پرستی رواج داشت و عموی ابراهیم، کارش بت سازی بود و از اشخاص سر شناس به شمار میرفت. اما ابراهیم فرزند پاک و بی آلایش خانواده ی خود بود که هرگز بت را ستایش نکرد. حضرت ابراهیم چون از عموی خود «آزر» محبت دیده بود و او را دوست میداشت، از اینرو تصمیم گرفت اول او را به راه راست هدایت کند، تا از بتپرستی دست بکشد و در راه دعوت مردم به خداشناسی با ابراهیم همراهی کند. به این واسطه مودبانه با او سخن گفت و ماموریت خود را بشارت داد و از او خواست که از بتسازی و بتپرستی توبه کند. سخنان دلسوزانه ابراهیم و دلایل منطقی وی به قلب آزر ننشست، بلکه او خشمگین شد و گفت: من نمیتوانم حرفهای تو را قبول کنم، هر چه میخواهی بکن، ولی باید از من و خانه و خانواده من دور شوی.
ابراهیم که نمیخواست خانواده آزر را به دردسر بیندازد، از خانواده خود کناره گرفت. از آن محل خارج شد و آزاد و مستقل به کار پرداخت و هر وقت که موقع را مناسب میدید، به مردم میگفت: بتپرستی از گمراهی است و فریب شیطان است. بعضی از مردم به ابراهیم علیه السلام و دعوت او ایمان پیدا کردند ولی بعضی دیگر میگفتند: ابراهیم حرفهای بزرگ میزند که ما نمیفهمیم. ما میدانیم که صد ها سال است که ما آیین ما همین است. چطور ممکن است ابراهیم چیزی را بفهمد که هیچ یک از پدران ما نفهمیدهاند!
قوم ابراهیم (ع) عید بزرگی داشتند در آن روز همگی از شهر خارج میشدند و ایام عید را با شادی و تفریحهای گوناگون سپری مینمودند چون مردم به منظور تفریح از شهر خارج میشدند از او خواستند با ایشان بیرون رود اما او از همراه شدن با آنان امتناع ورزید، و گفت: مریض هستم و نمیتوانم از شهر خارج شوم و در دل عزم نابودی بتها را نمود، او در واقع مریض نبود بلکه قلبش به خاطر انزجار پرستش بتها در رنج بود چون مردم از شهر بیرون رفتند به جان بتها افتاد و با تبر یکایک آنها را خرد نمود تا از این طریق بر قومش اقامه حجت نماید سپس تبر را بر دوش بت بزرگ قرار داد. مردم از جشن و تفریح برگشتند و راهی بتکده شدند اما از دهشت آنچه دیدند سراسیمه شدند این بود همگی ناله و فغانکنان به تهدید ابراهیم (ع) پرداخته، گفتند: حتماً او به این کار اقدام کرده است، باید به او درسی دهیم که عبرت همگان باشد بانگ برآوردند او را حاضر کنند تا دفاعیات او را بشنوند و شاهد نوع عذاب وارده بر او باشند.
این بود که همگی در یک جا جمع شدند زمینهی خوبی برای اقامه حجت ابراهیم علیه السلام و بیان بطلان عقاید ایشان فراهم گردید، تا ثابت کند بر عقاید باطل هستند. بعد از تجمع مردم دل پر از کینه و خشم و منتظر انتقام از ابراهیم علیه السلام، ایشان را به وسط دریای تجمع بزرگ آوردند و در ملاء عام نوبت محاکمه فرا رسید.
بعد از پایان محاکمه، خواستند به عنوان عتاب او را بسوزانند. اما چگونه؟ لازم بود در آتش شعلهور سوزان انداخته شود تا باعث تسکین آلام ایشان گردد. از اینجا و آنجا شروع به جمعآوری هیزم نمودند تا آنها را آتش زده، ابراهیم (ع) را فدای خدایان خود نمایند تا آنجا که زنان مریضی نیز نذر میکردند اگر شفا یابند به جمعآوری هیزم بپردازند. بعد از جمعآوری هیزمهای زیاد آنها را آتش زدند چون آتش برافروخت ابراهیم (ع) را در آن انداختند. اما معجزهی بزرگ خدایی به وقوع پیوست و آتش سوزان (به امر خدا) آن چنان سرد گردید که ابراهیم (ع) در بحبوحههای آن احساس سرما میکرد و کید دشمنان خدا به سوی خودشان برگشت.
وقتی حصرت به عمر جوانی رسید و بزرگ شد با زنی به نام ساره ازدواج کرد، اما چون عقیم و نازا بود، کنیز خود هاجر را به شوهرش هدیه داد که اسماعیل (ع) از او متولد شد و خداوند در عمر پیری از همسر نازایش ساره فرزندی به نام اسحق به او بخشید. چون ملائکه خدا مژدهی بچهدار شدن را به او دادند از فرط تعجب دست بر صورت خویش میکشید و گفت: این بود که ابراهیم علیه السلام در عمر کهن سالی و پیری از همسر عقیمش بچهدار گردید و دعایش مستجاب شد.
ابراهیم (ع) پس از سالها مجاهدت و تلاش خستگی ناپذیر و پس از تحمل سختیها و مشکلات طاقت فرسا در راه بسط و نشر توحید و دین حنیف سرانجام دعوت حق را لبیک گفت و به دیدار معبود خویش رفت. در مورد تاریخ و چگونگی وفات حضرت ابراهیم (ع) نظریات مختلفی وجود دارد که به برخی از آنها اشاره میشود.
زمانی که خداوند اراده فرمود، آنحضرت در سن 200 و یا 195 سالگی از دنیا رفت. بر اساس برخی گزارشها خداوند، ملک الموت را به شکل پیرمردی فرستاد تا او را قبض روح کرد. از امام باقر (ع) نقل شده است؛ وقتی حضرت ابراهیم اعمال و مناسک حج را به جا آورد، به شام بازگشت و از دنیا رحلت فرمود.
در بیان دیگری آمده است: «آن حضرت در شام قبض روح شد و ملک الموت گفت: تو مجبور به پذیرش هستی. ابراهیم گفت، آیا تو دیدهای دوستی مرگ دوست خود را آرزومند باشد؟ ملک الموت نزد خداوند رفت و موضوع را گفت. پروردگار فرمود: بگو بنده ما! آیا دیدهای که دوستی از ملاقات با دوست خود دوری کند؟ ابراهیم با شنیدن این فرموده پروردگار، پذیرفت. او هنگامی که از آخرین مناسک حج به سوی شام باز میگشت، دیده از جهان فرو بست».
اکثر مورخان قبر آن حضرت را در فلسطین -که بخشی از شامات بزرگ به شمار میآمد- و در شهر «الخلیل» میدانند. در آن زمان شهر الخلیل را «حبرون» مینامیدند. حضرت ابراهیم در حبرون مزرعهاى داشت و ساره همسرش را در همین مزرعه دفن کرده بود و خود آنحضرت در کنار قبر ساره دفن شده است.
رویا صادق و کلام ابراهیم و اسماعیل در
امتحان بود همین
..........
تصویر اشتباه است زیرا
خدا هرگز راضی نبود
یک پدر را در چنین شرایطی قرار دهد