رویداد۲۴ رایان حسینی: «گروهی که دارای تفکر و خلاقیت ذهنی و عملی است گروه آریایی و گروهی که به سادگی قناعت کرده و فکر خود را تا حدودی متوقف مانده گروه سامی است... آریاییها در هر زمان و مکانی، صرفنظر از این که به چه نامی خوانده میشوند، کارهای خلاقانه میکنند. ایرانی، آلمانی، فرانسوی و انگلیسی نامهای گروههای مختلف آریاییاند. با وجودی که نام و زمان و مکان آریاییها را از همدیگر مجزا ساخته، همه آریاییها از خلاقیت فکری و عملی یکسان برخوردار بوده و در حوزه علم با همچو ویژگیهایی شناخته میشوند. رسمهای آریایی به شمول افروختن آتش مقدس، در جشنهای نازیها احیا شده و تمام رسمهای کهن آریایی که همانا عنعنات ایران باستان هستند، بزودی در آلمان دوباره زنده خواهند شد.» از شماره ۴۷ مجله ایران باستان
در دوران پس از انقلاب مشروطه، ایران به کمک کشورهای اروپایی برای مدرنسازری کشور و ایجاد زیرساختهای توسعه نیاز داشت. بسیاری از سیاستمداران آن دوران به رابطه با بریتانیا و روسیه به دلیل سابقه استعماری این دو کشور با ایران بدبین بودند و آلمان میتوانست گزینه خوبی برای همکاری باشد.
بسیاری از این سیاستمداران، آلمان را به منزله «راه سوم» و بدیلی در برابر دو خصم استعماری روس و انگلیس استفاده میکردند. ایده «راه سوم» نخستین بار در ماههای پایانی جنگ جهانی اول پا گرفت و گسترش پیدا کرد.
گرایش به آلمان را در نوشته بسیاری از روشنفکران سالهای جنگ جهانی اول میتوان مشاهده کرد. برای مثال دکتر ابراهیم پورداوود چنین اظهار میکرد و فراخوان میداد: «دوست و محرم این عقاب پروسیا (آلمان) باشید. ایزد توانا شمشیر را به دست آلمان داده به امپراتورش شجاعت و قلب یک شیر را بخشیده است. خواست یزدان است که قدرت این امپراتور نامحدود باشد. روز پیکار آمده است، خوش آمده!»
با چنین تبلیغاتی توجه روشنفکران ایرانی به آلمان معطوف شد و نخستین نمون آن را میتوان در نشریه «کاوه» که بین سالهای ۱۹۱۶ تا ۱۹۲۲ در برلین چاپ و نشر میشد، دید. طرفداران و نویسندگان مجله کاوه برخی از برجستهترین روشنفکران و محققان میهنپرست ایران بودند و به تعبیر عباس میلانی، این مجله را میتوان تبلور گمان ایرانیان وطنپرست در استفاده از آلمان علیه روس و انگلیس دانست.
میلانی مینویسد: «نشریه کاوه در عین حال نشان میداد که آلمان حتی در زمانی که قیصر هنوز سرکار بود [دوران پیش از قدرت گرفتن هیتلر که به جمهوری وایمار معروف است] میخواست از این گمان ایرانیان به نفع اهداف خود بهره بجوید. اسناد و شواهد فراوانی در سالهای اخیر بدست آمده که نشان میدهد آلمان قیصری در واقع نه تنها ایران بلکه تمام جهان اسلام را مدنظر داشت و میخواست به هر طریقی که ممکن بود وصلتی میان خشم مسلمین علیه روس و انگلیس و منافع آلمان ایجاد کند.»
دولت آلمان از انتشار مجله کاوه حمایت مالی میکرد و هدفش از این حمایت تحریک ایرانیان علیه روسیه و ایجاد اتحاد با آلمان از طریق تقویت حس ناسیونالیستی بود. اما بیشتر مطالب کاوه مطالب علمی و پژوهشی بود و کمتر مطلبی در آن یافت میشد که مورد پسند وزارت خارجه آلمان باشد.
همچنین مجله کاوه برخلاف انتظار دولتمردان آلمانی و با وجود پرداختن به تاریخ و فرهنگ فلات ایران، به سوی مطالب نژادپرستانه کشیده نشد و علیه گفتمان «برتری نژاد آریایی» مقاومت کرد.
دلیل اصلی این مقاومت و خط مشی خلاف انتظار کاوه را باید در منش فکری و اخلاقی سردبیر این مجله، یعنی «سیدحسن تقیزاده» جستوجو کرد. تقیزاده که از مهمترین روشنفکران تاریخ معاصر ایران است و خدمات علمی و عملی فراوانی برای کشور انجام داده، همواره مخالف نژادپرستی و ناسیونالیسم ستیزهجو بود و با التزامی که به ارزشهای عصر روشنگری داشت، از نوعی «ناسیونالیسم مدنی» دفاع میکرد.
تقیزاده درباره این موضوع مینویسد: «من شخصا به ایرانیّت سربلند وشرافتمند هستم و ازاینکه نَسبم به عرب میرسد افتخار دارم و اگر مرا عرب بخوانند دلگیر نمیشوم. ازاین که زبانم ترکی بوده و از ولایت ترکی زبانم نیز کمال خرسندی و عزّت نفس دارم و اگر مرا ترک بگویند آنرا برخود توهینی نمیپندارم... لکن البته هیچ چیزی پیش من عزیزتر از ایران نیست و من خود را ششدانگ و صددرصد ایرانی میدانم، به همان اندازه که کاوه و فریدون یا کورش و داریوش ایرانی بودند؛ و راضی نیستم یک درهزار هم از ایرانیّت خود را با چیز دیگری ولو شریف باشد مبادله کنم و وِردِ زبان من آن است که چو ایران مباشد تن من مباد.»
مخالفت تقیزاده با گفتمانهای نژادپرستانه و استقلال مجله کاوه از قدرتهای خارجی، باعث شد دولت آلمان درسال ۱۹۲۲ بودجه انتشار کاوه را قطع کند. تقیزاده و افرادش بیش از آنچه دولت آلمان تصور میکرد باهوش و فرهیخته بودند و بازیچه دیپلماتهای آلمانی نمیشدند. به همین خاطر دولت آلمان که اکنون فاشیستها در حال نفوذ به آن بودند، افرادی را برای فعالیت مطبوعاتی در ایران انتخاب کرد که کاملا در جهت اهداف وزارت خارجه آلمان کار کند. نهایتا این افراد با حمایت دولت آلمان مجله ایران باستان را منتشر کردند که کاملا در راستای ایدئولوژی نازیسم قرار داشت.
برای مطالعه بیشتر
میهن پرستی چگونه ایجاد میشود و چگونه از بین میرود؟
حزب پان ایرانیست چگونه در ایران تشکیل شد؟
آیا مردم ایران از نژاد آریایی هستند؟
دیدار رئیس مجلس ایران با هیتلر
مجله ایران باستان از نشریاتی بود که افسانه «نژاد آریایی» را تبلیغ کرده و بر اتحاد میاد ایران و حزب نازی تاکید گذاشت. شماره اول ایران باستان تصویری از رضاشاه را در صفحه اول گذاشته و شماره دوم مجله عکسی از ولیعهد را در صفحه اول به چاپ رساند.
در هر تصویر رضاشاه یا ولیعهد در لباس نظامی رسمی همراه همه مدالها و نشانهای خود دیده میشدند و در ذیل عکس ولیعهد آمده بود: «والاحضرت اقدس ولایت عهد عظمی». در یک کلام در هر دو مورد آن دو را در کمال جمال و جبروت نشان میداد.
شماره اول در یازده دیماه ۱۳۱۱ به چاپ رسید و چاپی نفیس بر کاغذی سنگین و پر قیمت داشت. عباس میلانی مینویسد: «با در نظر گرفتن وضعیت سانسور و میزان دخالت دولت رضاشاه در کار مطبوعات شکی نمیتوان داشت که چاپ این نشریه با موافقت رژیم صورت میگرفت.
به علاوه، مدیران ایران باستان ادعا میکردند که یکی از مهمترین منابع درآمدشان تبلیغات دولت بود که در آن زمان و در سالهای بعد به نشریات مورد نظر دستگاه حاکم داده میشد.» در سرمقاله شماره اول مجله آمده بود که ایران باستان طرفدار «شاهنشاهی و عظمت ایران باستان» است. مدیر مسئول مجله نیز «عبدالرحمان سیف آزاد» مبلغ نازیسم در ایران بود.
سیف آزاد در دوره جنگ جهانی اول بیشتر در هند مستقر و مقیم بود و به عنوان یکی از عوامل ارتباطی آلمانها با شرقیان و به خصوص ایرانیها فعالیت داشت. «میپرت فن بلوشر» مقام امنیتی و بعدا دیپلماتیک آلمانی، ضمن شرح خدمات سیفآزاد به دولت آلمان در جنگ جهانی اول و ارتباط او با ماموران ارشد امنیتی آلمانی، چون «اسکار فن نیدرمایر» از سیف آزاد به عنوان «فردی توانا و فعال و ضمنا طماع، زرنگ و حیلهگر و سمج» یاد کرده است.
سیف آزاد در اواخر جنگ جهانی اول جان عدهای از افسران عالیرتبه و یک پزشک عالیمقام و چند سرباز آلمانی، اتریشی و مجارستانی را نجات داده بود و به همین دلیل روابط بسیار خوبی با آلمانیها داشت. آلمانیها به سیف آزاد جوایز و مدالهای متعددی دادند که از جمله آنها «نشان صلیب اکلمن»، «نشان شجاعت با نوار سیاه و سفید» و «نشان لیاقت» بود.
دولت آلمان رسما از سیف آزاد دعوت کرد که به آلمان سفر کند و وی در برلین چاپخانهای به نام «شرقی» تاسیس و مجلهای به نام صنایع آلمان و شرق به زبانهای فارسی، عربی و ترکی منتشر کرد. همچنین، طی دوازده سال اقامت در آلمان روزنامه و مجلههای آزادی شرق، ایران نو، راهنمای بانوان و صنایع ایران و آلمان را منتشر کرد که چندزبانه بودند. ازجمله خدمات ادبی او در آنجا چاپ دیوان عارف در ۱۳۰۳ با همکاری صادق رضازاده شفق بود.
سیف آزاد پس از بازگشت به تهران در بهمن ۱۳۱۱ روزنامۀ «ایران باستان» را انتشار داد. پس از شروع جنگ جهانی دوم نیز ماموران امنیتی بریتانیا سیف آزاد را دستگیر کرده و تا پایان جنگ در زندان نگه داشتند.
سیف آزاد تاثیر زیادی بر ترویج نازیسم و افسانه نژاد آریایی در ایران داشت. در چند شماره اول مجله ایران باستان نشان آشکاری از وابستگی آن به اندیشههای نازیسم دیده نمیشد. اما با گذشت زمان و به تدریج نظرات نژادپرستانه نازیسم بیپرواتر مطرح میشد. نخستین نشان آشکار این همدلی با هیتلر در شماره دوم مجله رخ نمود، آنجا که ذیل تصویری از هیتلر از او به عنوان «مردی ثابت العقیده که میلیونها نفر تابع فکر او هستند» یاد شده بود.
شمارههای بعدی مجله با جسارت بیشتری از نظرات نازیسم دفاع میکرد. در شماره هجدهم ایران باستان تصویری از هیتلر در زمان شرکت در انتخابات به چاپ رسیده و در کنار آن تصویری از گابرئیل دانونزیو شاعر نامی ایتالیا و راهنمای حقیقی موسولینی به چشم میخورد که در مجله از این شاعر به عنوان مصداق ستودنی شعرایی یاد شده بود که میتوانند با شور کافی و با هیجان «روح ملتی را از خواب بیدار کرده و آن را بدل به قهرمان کنند.»
در آن روزها حزب ناسیونال سوسیالیست هیتلر و دولت نازی آلمان تشکیلات وسیعی برای تبلیغ در کشورهای اسلامی فراهم کرده بودند. گرچه در برخی از این کشورها تبلیغات حزب به عنوان «منجی جدید عالم اسلام» با این واقعیت سرسخت مواجه بود که در برخی دیگر از تبلیغات همین حزب، اقوام سامی ـ که اعراب هم اکثر جزئی از آنند ــ بسان نژادی «پست و آلوده» مورد حملات شدید و نژادپرستانه قرار گرفته بودند.
این مسئله اما در مورد ایران صدق نمیکرد. تبلیغات مبالغهآمیز آلمان در مورد برتری قوم آریایی برای ایرانیان خوشایند بود و پیشتر در نوشتههای کسانی چون «میرزا آقاخان کرمانی» و «صادق رضازاده شفق» بیان شده بود.
با گذشت زمان وابستگی ایران باستان به افکار نازیستی و دولت آلمان هر روز روشنتر و بی پرواتر میشد. بعد از چند ماه دبیران مجله مدعی شدند که بیش از بیست هزار خواننده دارند و در آن زمان دیگر طرفداری مجله از آلمان نازی نیز بیپرده و صریح شده بود. در یک شماره عکس کودکی چاپ شد که مردی به آن خیره مینگریست و ذیل تصویر آمده بود که «پدر هیتلر که با دقت حرکات فرزندش را با خشنودی تمام مینگرد» و در تصویر دیگری «هیتلر با سگش» دیده میشد.
در شماره چهاردهم مجله، چهار تصویر از هیتلر آمده بود و در هر کدام بیش از دیگری از هیتلر تمجید و تعریف شده بود. یکی عشقش را به حیوانات و به کودکان برمیشمرد و دیگری دلبستگیاش به طبقه کارگر را در جریده روزگار ثبت میکرد. چهار هفته بعد، سرشت فاشیستی مجله حتى عریانتر شد. آن بار در صفحه اول مجله تصویری از صلیب شکسته بود و ذیل آن این کلمات به چشم میخورد: «نشان آریانژادان برای خوشبختی.»
بعد از احتیاط اولیه مجله در شمارههای بعد ایران باستان آشکارا از مناقب ناسیونال سوسیالیسم سخن میرفت و این ادعا طرح میشد که هدف این جریان، زدودن کشور از لوث نفوذ بیگانگان و یهودیان است. به طور مشخص ایران باستان میگفت «هیتلر خلاصی وطن را از استیلای مادی و معنوی بیگانگان و جهودها که ضرر و خیانت کاریهایشان برای وطن زیادتر از بیگانگان است، سرلوحه پروگرام و نقشه آینده حزب خود قرار داده است.»
در شمارههای ۴۸ و ۴۷ مجله که با هم چاپ شده بودند، هدف نشریه «طرفداری از مرام هیتلر و آلماندوستی» اعلام شده و حمایت از «آریانژادان» محور اصلی فعالیت ناسیونالیستهای ایرانی اعلام شده بود. در این شماره آمده «همان طور که میلیونها نفوس فداکار آلمانی برای قدردانی میگویند زنده باد هیتلر، ما هم با نهایت افتخار و غرور و سربلندی میگوییم پاینده شاه ایران، وطن مقدس و ولیعهد ایرانزمین»
ایران باستان رسما بدل به پایگاه پروپاگاندای نازیها در ایران شد. حتی منابعی که توسط وزارت خارجه آلمان منتشر شدهاند، مدیر مسئول واقعی ایران باستان را «میجر فون وایبران» از اعضای حزب نازی آلمان معرفی میکنند. دستاوردهای فنی و پیشرفتهای صنعتی آلمان و اهتمام آلمان به تشویق مردم به ورزش و حتی پیش پا افتادهترین خبرهای آلمان وسیعا پوشش داده میشد.
ایران باستان از همان روی جلدش مقصودش را میرساند: واژههای «ایران» و «خدا» اغلب با نماد دین زرتشت و نماد صلیب شکسته در کنار هم قرار میگرفتند و پیوسته با عبارات پرطمطراق از افتخارات و شاهکارهای ایرانیان باستان تمجید میشد. در کنار اینها نیز از نازیها و شخص هیتلر به عنوان احیاگر شکوه ایران باستان یاد میشد.
گفتمانی که در این مجله گسترش یافت، به تدریج به شکل دادن و قوام بخشیدن به گفتمان احزاب نازیستی ایرانی که به ویژه در سالهای جنگ جهانی دوم و دهه بعد رخ نمودند مدد رساند. این گفتمان که بر اساس افسانه برتری نژاد آریایی بود، علاوه بر اثرگذاری بر احزاب، ایدههای نژادپرستانه را وارد سپهر فرهنگی ایرانیان کرد و تاثیر آن را حتی در متفکران مذهبی نیز میتوان دید.
برای مثال علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلام مینویسد: «سامی یک نژاد تند و سریع و عجول و فوری است و آریایی نژادی صبور و آرام و پرطنین و پرسکون» شریعتی با این تقسیم بندی تاریخ را تبدیل به کشمکش این دو نژاد میکند. او دو سده نخست اسلام را دورانی میداند که ایرانیان سرگرم «آریاییسازی» دین سامی بودهاند و سرانجام با حفظ «نژاد و فرهنگ آریایی خود» مسلمان شدهاند.
شریعتی ظهور اسلام را نیز یک گست میشمارد و اعراب را متهم به تحریف اسلام میکند. در واقع گفتمان «برتری نژاد آریایی» که توسط نشریه ایران باستان گسترش یافت، حتی بر علی شریعتی که از موضع یک شیعه انقلابی سخن میگفت اثر گذاشت و از این موارد میتوان به تاثیر عمیق این ایدئولوژی تخیلی و غیر انسانی در فرهنگ معاصر ایرانیان پی برد.