رویداد۲۴ رکنا نوشت: ساعت ۱۲:۴۰ ظهر ۳ آذر ماه بود که متوجه خبری دردناک در تهرانپارس شدیم، مادری که همراه دو فرزند خوردسالش بر اثر نشت گاز در خوابی عمیق فرو رفته بودند.
به سرعت برای تهیه گزارش به سمت خانه متوفی رفتیم. وقتی که از خودرو پیاده شدیم، صدای شیون و فریادهای دلخراشی فضای آن محله را پر کرده بود، از همه جا صدای گریه میآمد، مردی که فرزندانش را صدا میزد و پیرمردی که سراغ نوههای شیرین اش را از مردم میگرفت. به سرعت خودمان را جلوی در خانه رساندیم، خانهای که قرار است از امشب صدای خندیدن بچهها و یا بوی خوش غذا پختن مادر از آن بیرون نیاید، آنقدر فضای اطراف مان را غم گرفته بود که این حس غمگین و دردناک ناخداگاه اشک در چشمانمان سرازیر کرد، خودمان متعجب و غمگین بودیم که توجه مان به مردی میانسال جلب شد که با تکیه بر دیوار انگار که کمرش از بار زیاد غم شکسته است به سمت او رفتیم.
بیشتر بخوانید: خفه شدن عروس و داماد یک روز بعد از عروسی شان
آرام به سراغش رفتیم، پرسیدیم جریان چیست؟ مادر و دو فرزندی که فوت کردهاند را میشناسید؟ با بغض جوابم را داد: آری. من پدربزرگ نازنین و نوید هستم و شروع به گریه کرد. چه غمگین نام نوههای از دست رفته اش را بر لب آورد و ما جز سکوت، نگاه و دلداری دادن کاری از دستمان برای این پدربزرگ داغدیده بر نمیآمد.
وقتی کمی آرامتر شد از او پرسیدیم این اتفاق تلخ چگونه رخ داده است؟ دوباره بغضش را نگه داشت و گفت: حدود ساعت ۱۲ بود که پسرم به خانه برگشته بود، وقتی زنگ در را میزند و همسرش در را باز نمیکند سراسیمه از همسایهها کمک میخواهد تا با کمک هم در را بشکنند و وارد خانه شوند، چون او مطمئن بود که همسر و فرزندانش در خانه هستند و همین موضوع او را بیشتر نگران کرد.
پیرمرد که قطرههای اشک اش همچنان از چشمان مهربان اش سرازیر بود، گفت: وقتی پسرم وارد خانه شد نازنین و نوید را روی زمین پیدا کرد و با صدا زدن همسرش از او کمک خواست، اما از عروسم هم خبری نبود، اتاق را نگاه کرد وقتی همسرش را پیدا نکرد به سراغ حمام رفت و همسرش را بیهوش پیدا کرد.
عروس و نوه هایتان چند سال داشتند؟
پیرمرد جواب داد: عروسم ۳۱ سال بیشتر نداشت، نازنین ۶ و نوید ۹ ساله بودند. مرگ برای آنها خیلی زود بود.
حالا از بیشتر جزئیات این اتفاق تلخ باخبر بودیم، اما چارهای جز ادامه کار نداشتیم با غمی سنگین به سمت خانه رفتیم.
مرد دیگری را دیدیم که گویا از اقوام نزدیک بچهها بود به سراغ او رفتیم، گفت: من دایی بچهها هستم و اینجا خانه خواهرم است، او نیز با تکان دادن سرش به علامت غمی که بر دلش از مرگ خواهر و خواهرزاده هاش در دلش و صورتش نشسته بود ادامه داد، وقتی علی - شوهر خواهرم - به ما خبر داد که خواهرم در خانه را باز نمیکند من هم به سرعت خودم را به آنجا رساندم تا ببینم جریان چیست اصلا فکر نمیکردم که با همچین صحنه تلخی روبرو شویم، به خانه آمدیم، متوجه شدیم که اجاق گاز روشن مانده، شوهرش که نانوا است، ساعت ۳ بامداد خانه را ترک کرده بود. او یک نانوای ساده است او با این غم بزرگ چگونه زندگی کند؟
دراین روزها بارها و بارها مسئولین مربوطه هشدارهای لازم را در خصوص گازگرفتگی و استفاده از وسایل گرمایشی ایمن و استاندارد به مردم داده اند، اما ما همچنان با شروع فصل سرما با موجی از مرگهای خاموش روبرو هستیم که امیدواریم با تدابیر درستی که اندیشیده میشود و رعایت نکات ایمنی از سوی مردم کنتر شاهد اینگونه مرگهای دلخراش در سطح کشور باشیم.
پرونده این حادثه تلخ به شعبه سوم دادسرای ویژه قتل ارجاع داده شده است و تحقیقات با دستور ات بازپرس ویژه قتل محمد مهدی براعه همچجان ادامه دارد.