اقتصاد۲۴ مریم وحیدیان: آلبرت اینشتین، (زاده ۱۴ مارس ۱۸۷۹، اولم، وورتمبرگ، آلمان و درگذشته در ۱۸ آوریل ۱۹۵۵، پرینستون، نیوجرسی، ایالات متحده)، فیزیکدان آلمانی الاصل است که نظریههای نسبیت خاص و عام را توسعه داد و برنده جایزه نوبل فیزیک شد. در سال ۱۹۲۱ برای توضیح او در مورد اثر فوتوالکتریک. اینشتین را عموماً تأثیرگذارترین فیزیکدان قرن بیستم میدانند.
والدین اینشتن یهودیان سکولار و از طبقه متوسط بودند. پدرش، هرمان اینشتن، در اصل یک فروشنده بود و بعداً یک کارخانه الکتروشیمیایی را اداره کرد. مادرش، پائولین کوخ بود. او یک خواهر به نام ماریا داشت که دو سال بعد از آلبرت به دنیا آمد.
اینشتن مینویسد که دو موضوع عجیب عمیقاً سالهای اولیه زندگی او را تحت تأثیر قرار دادند. اولین مورد برخورد او با قطب نما در پنج سالگی بود. او متعجب بود که نیروهای نامرئی میتوانند سوزن را منحرف کنند. این منجر به شیفتگی مادام العمر او به نیروهای نامرئی میشود. دومین شگفتی در سن ۱۲ سالگی زمانی رخ داد که او کتاب هندسه را کشف کرد که آن را بلعید و آن را "کتاب هندسه کوچک مقدس" خود نامید.
اینشتن در ۱۲ سالگی عمیقاً مذهبی شد، حتی چندین آهنگ در ستایش خدا ساخت و در راه مدرسه آهنگهای مذهبی خواند. با این حال، پس از خواندن کتابهای علمی که با اعتقادات مذهبی او در تضاد بود، تغییرات او شروع شد. این چالش با اقتدار مستقر تأثیر عمیق و ماندگاری بر وی گذاشت. اینشتن اغلب احساس میکرد قربانی یک سیستم آموزشی به سبک پروسی است که به نظر میرسید اصالت و خلاقیت را خفه میکرد. حتی یکی از معلمان به او گفت که او هرگز به جایی نمیرسد.
یکی دیگر از تأثیرات مهم دیگر بر اینشتین، یک دانشجوی جوان پزشکی به نام ماکس تلمود (بعدها ماکس تالمی) بود که اغلب در خانه اینشتین شام میخورد. تلمود یک معلم غیررسمی شد و اینشتین را با ریاضیات و فلسفه آشنا کرد. زمانی که اینشتین ۱۶ ساله بود، نقطه عطف مهمی در زندگی او رخ داد. تلمود پیش از این او را با مجموعه کتابی از علوم کودکان تالیف آرون برنشتاین، آشنا کرده بود. اینشتن با خواندن این کتابها این سوال را از خود پرسید: اگر فردی کنار یک پرتو نور بتواند بدود چگونه به نظر میرسد؟ اگر نور موج بود، پرتو نور باید ثابت به نظر برسد، مانند یک موج یخ زده. با این حال، حتی در کودکی میدانست که امواج نور ثابت هرگز دیده نشده اند، بنابراین یک پارادوکس را درک کرده بود. اینشتن همچنین اولین "مقاله علمی" خود را در آن زمان نوشت که "بررسی وضعیت اتر در میدانهای مغناطیسی" نام داشت.
تحصیلات اینشتن به دلیل شکستهای مکرر پدرش در تجارت مختل شد. در سال ۱۸۹۴، پس از اینکه شرکت پدرش نتوانست قرارداد مهمی برای برقرسانی شهر مونیخ به دست آورد، هرمان اینشتن برای کار با یکی از بستگانش به میلان نقل مکان کرد. اینشتن را در یک پانسیون در مونیخ رها کردند و انتظار داشتند که تحصیلات خود را به پایان برساند. او که باید به سربازی می رفت، شش ماه بعد از سربازی فرار کرد.
بعداً اینشتن توانست به مدرسه پلی تکنیک فدرال برود که بعدها به موسسه فدرال تکنولوژی تغییر نام داد. نمرات او در ریاضیات و فیزیک عالی بود، اما در فرانسه، شیمی و زیست شناسی نمرات خوبی نداشت، اما به دلیل کسب نمرات استثنایی در ریاضیات، به او با این شرط اجازه ورود به به پلی تکنیک داده شد که بتواند ابتدا تحصیلات رسمی خود را تمام کند. او به دبیرستان ویژهای رفت که توسط Jost Winteler در آرائو، سوئیس اداره میشد و در سال ۱۸۹۶ فارغ التحصیل شد. جالب اینکه آلبرت تا سال ۱۹۰۱ که تابعیت سوئیس به او اعطا شد، بدون تابعیت بود.
اینشتن با خانواده وینتلردوستی زیادی داشت. حتی دختر وینتلر، ماری، اولین عشق اینشتن بود؛ خواهر اینشتن، ماجا، در نهایت با پسر وینتلر، پل ازدواج کرد و دوست صمیمی او میکل بسو با دختر بزرگشان، آنا، ازدواج کرد و در واقع ارتباط زیادی بین خانواده اینشتن و وینتلرها برقرار بود.
اینشتن میگفت که سالهای اقامت در زوریخ یکی از شادترین سالهای زندگی او بود. او در آن زمان هم سن و سالان زیادی را ملاقات کرد که به دوستان وفادارش تبدیل شدند، مانند مارسل گروسمان، ریاضیدان، و بسو، که از گفتگوهای طولانی درباره مکان و زمان با آنها لذت میبرد. او همچنین در آنجا با همسر آینده خود، میلوا ماریچ، یک دانشجوی فیزیک از صربستان آشنا شد.
اینشتین پس از فارغ التحصیلی در سال ۱۹۰۰ با یکی از بزرگترین بحرانهای زندگی خود روبرو شد. از آنجا که او دروس پیشرفته را به تنهایی مطالعه میکرد، مرتب سر کلاسها حاضر نمیشد. این امر باعث دشمنی برخی از اساتید به ویژه هاینریش وبر شد. متأسفانه اینشتن از وبر توصیه نامه برای شغل خواست، اما رد شد. متعاقباً اینشتن برای هر موقعیت آکادمیکی که درخواست میکرد، رد شد.
در همین حال، رابطه اینشتن با ماریچ عمیقتر شد، اما والدینش به شدت با این رابطه مخالفت کردند. مادرش به ویژه به پیشینه صرب او اعتراض داشت (چراکه خانواده ماریچ مسیحی ارتدوکس شرقی بودند). با این حال، اینشتن با والدین خود مخالفت کرد و در ژانویه ۱۹۰۲ او و ماریچ صاحب فرزندی به نام لیزرل شدند که البته سرنوشت او مشخص نیست. (معمولاً تصور میشود که او بر اثر مخملک درگذشت یا برای فرزندخواندگی واگذار شد.)
در سال ۱۹۰۲ اینشتین شاید به پایینترین نقطه زندگی خود رسید. او نمیتوانست بدون کار با ماریچ ازدواج کند و خانواده اش را تامین کند و تجارت پدرش ورشکسته شد. اینشتن مستاصل و بیکار، شغل آموزش کودکان انتخاب کرد، اما حتی از این شغل نیز اخراج شد.
نقطه عطف زندگی اواخر همان سال بود، زمانی که پدر دوستش مارسل گروسمن توانست او را برای سمتی به عنوان منشی در اداره ثبت اختراع سوئیس در برن معرفی کند. در همان زمان، پدر اینشتن به شدت بیمار شد و درست قبل از مرگ او، اجازه داد تا پسرش با ماریک ازدواج کند. سالها، اینشتن با یادآوری مرگ پدرش غم و اندوه زیادی را تجربه میکرد.
برای اولین بار اینشتن با درآمد اندک، اما ثابت به اندازه کافی برای ازدواج با ماریک احساس اطمینان کرد، و در ۶ ژانویه ۱۹۰۳ با او ازدواج کرد. فرزندان آنها، هانس آلبرت و ادوارد، به ترتیب در سال ۱۹۰۴ و ۱۹۱۰ در برن متولد شدند.
اینشتن زمانی که در مدرسه پلی تکنیک بود، معادلات ماکسول را که ماهیت نور را توصیف میکند، مطالعه کرده بود و به حقیقتی ناشناخته برای جیمز کلرک ماکسول پی برد - یعنی سرعت نور بدون توجه به سرعت حرکت یکسان باقی میماند. با این حال، این قوانین حرکت نیوتن را نقض میکند، زیرا در نظریه ایزاک نیوتن سرعت مطلق وجود ندارد. این بینش باعث شد تا اینشتن اصل نسبیت را فرموله کند: E = mc۲
جالب است بدانید که مقالات اینشتن در ابتدا توسط جامعه فیزیک نادیده گرفته میشد. این تغییر پس از آن شروع شد که او مورد توجه یک فیزیکدان قرار گرفت، یعنی تاثیرگذارترین فیزیکدان نسل خود، ماکس پلانک، بنیانگذار نظریه کوانتومی!
به زودی، به دلیل اظهارات ستایش آمیز پلانک و آزمایشهایی که به تدریج نظریههای او را تأیید کرد، اینشتن برای سخنرانی در جلسات بین المللی، مانند کنفرانسهای Solvay دعوت شد و او به سرعت در جهان آکادمیک رشد کرد. به او یک سری سمت در موسسات معتبرتر از جمله دانشگاه زوریخ، دانشگاه پراگ، موسسه فناوری فدرال سوئیس و در نهایت دانشگاه برلین پیشنهاد شد تا جایی که او به عنوان مدیر موسسه فیزیک قیصر ویلهلم فعالیت کرد.
با وجود شهرت اینشتن ازدواج اینشتن در حال فروپاشی بود. او دائماً در راه بود و در کنفرانسهای بینالمللی سخنرانی میکرد و در تفکر نسبیت بود و همین امر زندگی خانوادگیاش را تحت تاثیر قرار میداد. این زوج مکرراً در مورد فرزندان و وضعیت مالی با هم بحث میکردند. اینشتن که متقاعد شده بود ازدواجش محکوم به شکست است، رابطهای با السا لوونتال آغاز کرد که بعداً با او ازدواج کرد. وقتی سرانجام در سال ۱۹۱۹ از میلوا جدا شد، موافقت کرد که در صورت دریافت جایزه نوبل، پولی را که ممکن است دریافت کند به او بدهد.
کار اینشتن با جنگ جهانی اول قطع شد. او که فردی صلح طلب بود، تنها یکی از چهار روشنفکر آلمانی بود که مانیفست مخالفت ورود آلمان به جنگ را امضا کرد. او که از جنگ منزجر شده بود، ناسیونالیسم را «سرخک بشریت» خواند. او مینویسد: «متأسفانه در چنین زمانی، آدم متوجه میشود که متعلق به چه گونه جانوری است.»
در هرج و مرج پس از جنگ، در نوامبر ۱۹۱۸، دانشجویان تندرو کنترل دانشگاه برلین را به دست گرفتند و رئیس کالج و چندین استاد را گروگان گرفتند. بسیاری میترسیدند که درخواست پلیس برای آزادی مقامات منجر به یک رویارویی شود. اینشتن از آنجا که هم مورد احترام دانشجویان و هم اساتید بود، کاندیدای منطقی برای میانجیگری این بحران بود. اینشتین به همراه ماکس بورن، مصالحهای را به میان آورد که آن را حل کرد.
پس از جنگ، برای آزمایش پیشبینی اینشتن مبنی بر انحراف نور ستاره در نزدیکی خورشید دو تیم به دو منطقه فرستاده شدند. یکی به مقصد جزیره ای در سواحل غرب آفریقا و دیگری به سوبرال در شمال برزیل به منظور مشاهده خورشید گرفتگی ۲۹ مه ۱۹۱۹ حرکت کرد. در ۶ نوامبر نتایج در لندن در یک نشست مشترک اعلام شد. از انجمن سلطنتی و انجمن سلطنتی نجوم.
برنده جایزه نوبل جی. جی. تامسون، رئیس انجمن سلطنتی، اظهار داشت: «این مهمترین نتیجهای است که در رابطه با نظریه گرانش به دست آمده است و شایسته است که در جلسهای اعلام شود.
تیتر روزنامه تایمز لندن چنین بود: «انقلاب در علم- نظریه جدید جهان!»
دعوتنامههایی برای او سرازیر شد تا در سراسر جهان سخنرانی کند. در سال ۱۹۲۱ اینشتن اولین تور از چندین تور جهانی را با بازدید از ایالات متحده، انگلستان، ژاپن و فرانسه آغاز کرد. هر جا که میرفت، جمعیت به هزاران نفر میرسید. در مسیر ژاپن، او خبر دریافت جایزه نوبل فیزیک را دریافت کرد، اما برای اثر فوتوالکتریک و نه برای نظریههای نسبیت. اینشتن در طول سخنرانی پذیرش خود، با صحبت در مورد نسبیت به جای اثر فوتوالکتریک، حضار را شگفت زده کرد.
اینشتین همچنین علم جدید کیهان شناسی را راه اندازی کرد. معادلات او پیشبینی میکرد که جهان پویا است که این با دیدگاه رایج مبنی بر ساکن بودن جهان در تضاد بود. در سال ۱۹۲۹، ادوین هابل، ستاره شناس دریافت که جهان واقعاً در حال انبساط است و بدین ترتیب کار قبلی اینشتین را تأیید کرد. در سال ۱۹۳۰، اینشتن در بازدید از رصدخانه مونت ویلسون در نزدیکی لس آنجلس، با هابل ملاقات کرد.
در همان بازدید از کالیفرنیا، از اینشتن خواسته شد تا در کنار بازیگر کمدی چارلی چاپلین در اولین نمایش هالیوودی فیلم City Lights ظاهر شود
اینشتین همچنین مکاتباتی را با دیگر متفکران تأثیرگذار در این دوره آغاز کرد. او با زیگموند در مورد اینکه آیا جنگ ذاتی بشریت است مکاتبه کرد. او با رابیندرانات تاگور عارف هندی در مورد این سوال بحث کرد که آیا آگاهی میتواند بر وجود تأثیر بگذارد. یکی از خبرنگاران خاطرنشان کرد:
دیدن آنها در کنار هم جالب بود - تاگور، شاعری با سر یک متفکر، و اینشتن، متفکری با سر یک شاعر. برای یک ناظر به نظر میرسید که دو سیاره در حال گفتگو هستند.
اینشتین همچنین دیدگاههای مذهبی خود را روشن کرد و اظهار داشت که معتقد است «پیرمردی» وجود دارد که قانونگذار نهایی است. او نوشت که به خدای شخصی که در امور بشر دخالت میکند اعتقاد ندارد، بلکه به خدای فیلسوف یهودی هلندی قرن هفدهم، بندیکت دو اسپینوزا - خدای هماهنگی و زیبایی اعتقاد دارد. او معتقد بود وظیفهاش این است که تئوری اصلی را تدوین کند که به او امکان "خواندن ذهن خدا" را بدهد. او مینوشت: «من یک آتئیست نیستم و فکر نمیکنم بتوانم خودم را یک پان آتئیست بنامم. ما در موقعیت کودک کوچکی هستیم که وارد یک کتابخانه بزرگ پر از کتاب به زبانهای مختلف میشود... کودک به طرز مبهمی به نظم مرموز در چیدمان کتابها مشکوک است، اما نمیداند که چیست. به نظر من این نگرش حتی باهوشترین انسان است.»
به ناچار شهرت انیشتین و موفقیت بزرگ تئوریهای او واکنشهای منفی ایجاد کرد. جنبش نوظهور نازی توجه خود را به نسبیت اینشتن معطوف کرد و آن را «فیزیک یهودی» نامید و از کنفرانسها و کتابسوزیها حمایت کرد تا اینشتین و نظریههایش را محکوم کند. نازیها فیزیکدانان دیگری از جمله فیلیپ لنارد و یوهانس استارک برندگان جایزه نوبل را برای محکوم کردن اینشتین به خدمت گرفتند. صدها مقاله علیه انیشتین در سال ۱۹۳۱ منتشر شد. هنگامی که بسیاری از دانشمندان از او خواستند در مورد این تقبیح نسبیت اظهار نظر کند، انیشتین پاسخ داد: «برای شکست نسبیت نیازی به صحبت ۱۰۰ دانشمند نیست، فقط یک واقعیت کافی است.»
در دسامبر ۱۹۳۲ انیشتین تصمیم گرفت برای همیشه آلمان را ترک کند. برای انیشتین آشکار شد که جانش در خطر است. یک سازمان نازی مجلهای را با عکس انیشتین و تیتر «هنوز به دار آویخته نشده» منتشر کرد. حتی قیمتی هم برای آوردن سرش در نظر گرفتند. این تهدید آنقدر بزرگ بود که انیشتین از دوستان صلح طلب خود جدا شد و گفت که دفاع با سلاح در برابر تهاجم نازیها موجه است. از نظر انیشتین، صلحطلبی مفهومی مطلق نبود و به شرایط بستگی داشت.
انیشتین در مؤسسه تازه تأسیس مطالعات پیشرفته در پرینستون، نیوجرسی مستقر شد. مقالات روزنامهها اعلام کردند که "پاپ فیزیک" آلمان را ترک کرده و واتیکان جدید پرینستون شده است.
دهه ۱۹۳۰ سالهای سختی برای اینشتین بود. پسرش ادوارد مبتلا به اسکیزوفرنی بود و در سال ۱۹۳۰ دچار یک فروپاشی روانی شد. دوست نزدیک انیشتین، فیزیکدان پل ارنفست، که در توسعه نسبیت عام به او کمک کرده بود، در سال ۱۹۳۳ خودکشی کرد؛ و همسر محبوب انیشتین، السا، در سال ۱۹۳۶ درگذشت.
دکتر جی رابرت اوپنهایمر در سال ۱۹۴۱ درگیر تحقیقات هستهای شد. در اواخر دهه ۱۹۳۰، فیزیکدانان به طور جدی شروع به بررسی این موضوع کردند که آیا معادله E = mc۲ ممکن است بمب اتمی را ممکن کند یا خیر. در سال ۱۹۲۰ انیشتین خود این احتمال را در نظر گرفت، اما در نهایت این احتمال را رد کرد. سپس در سالهای ۱۹۳۸-۱۹۳۹ اتو هان، فریتز استراسمن، لیز مایتنر و اتو فریش نشان دادند که میتوان با شکافتن اتم اورانیوم مقادیر زیادی انرژی آزاد کرد. این خبر جامعه فیزیک را متحیر کرد.
در ژوئیه ۱۹۳۹ فیزیکدان لئو زیلارد اینشتن را متقاعد کرد که باید نامهای به رئیس جمهور ایالات متحده فرانکلین دی. روزولت بفرستد و از او بخواهد بمب اتمی تولید کند. با راهنمایی اینشتن، زیلارد در ۲ آگوست نامهای را تهیه کرد که انیشتین آن را امضا کرد و این سند توسط یکی از مشاوران اقتصادی او، الکساندر ساکس، در ۱۱ اکتبر به روزولت تحویل داده شد.
اینشتین در سال ۱۹۳۵ اقامت دائم ایالات متحده را دریافت کرد و در سال ۱۹۴۰ شهروند آمریکا شد، اگرچه او ترجیح داد تابعیت سوئیس خود را حفظ کند. در طول جنگ از همکاران انیشتین خواسته شد تا به شهر بیابانی لوس آلاموس در نیومکزیکو سفر کنند تا اولین بمب اتمی را برای پروژه منهتن بسازند. انیشتین، مردی که معادله اش تمام تلاش برای ساخت بمب اتم را به حرکت درآورده بود، دعوت به پروژه نشده بود. پروندههای انبوه طبقهبندیشده اداره تحقیقات فدرال (افبیآی) که تعداد آنها به چندین هزار پرونده میرسد، بعدها دلیل را آشکار کرد: در واقع دولت ایالات متحده از ارتباط مادامالعمر انیشتین با سازمانهای صلح و سوسیالیست میترسید. (مدیر اف بی آی جی. ادگار هوور تا آنجا پیش رفت که توصیه کرد که انیشتین با قانون طرد بیگانگان از آمریکا خارج شود، اما وزارت امور خارجه ایالات متحده پیشنهاد او را رد کرد.) در عوض، در طول جنگ از انیشتین خواسته شد که به نیروی دریایی ایالات متحده کمک کند.
انیشتین در تعطیلات بود که خبر پرتاب بمب اتمی به ژاپن را شنید. بلافاصله بعد از این خبر به کمیتهای از دانشمندان برای کنترل بمب اتم پیوست.
جامعه فیزیک بر سر این سوال که آیا بمب هیدروژنی بسازد یا خیر، دچار دو دستگی شد. جی رابرت اوپنهایمر، مدیر پروژه بمب اتمی، به دلیل داشتن انجمنهای چپ گرا از مجوز امنیتی محروم شد. انیشتین از اوپنهایمر حمایت کرد و با ساخت بمب هیدروژنی مخالفت کرد و در عوض خواستار کنترلهای بین المللی بر گسترش فناوری هستهای شد. انیشتین همچنین به طور فزایندهای به فعالیتهای ضد جنگ و پیشبرد حقوق مدنی آمریکاییهای آفریقایی تبار پرداخت.
در سال ۱۹۳۵ مشهورترین حمله انیشتین به نظریه کوانتومی منجر به آزمایش فکری EPR (انیشتین-پودولسکی-روزن) شد. بر اساس تئوری کوانتومی، تحت شرایط خاصی، دو الکترون که در فواصل بسیار زیاد از هم جدا شدهاند، مانند یک بند ناف، ویژگیهایشان را به هم مرتبط میکنند. در این شرایط، اگر خواص الکترون اول اندازه گیری میشد، وضعیت الکترون دوم فوراً مشخص میشد. انیشتین ادعا کرد که این نتیجه گیری به وضوح نسبیت را نقض میکند. (آزمایشهای انجامشده از آن زمان تأیید کردهاند که نظریه کوانتومی، در مورد آزمایش EPR درست بوده است.
دلیل جدایی فزاینده انیشتین از همکارانش، وسواس او بود که از سال ۱۹۲۵ شروع شد، با کشف یک نظریه میدان یکپارچه - نظریهای فراگیر که نیروهای جهان و در نتیجه قوانین فیزیک را در یک چارچوب متحد میکرد.
در سالهای آخر عمر، او مخالفت با نظریه کوانتومی را متوقف کرد و سعی کرد آن را همراه با نور و گرانش در یک نظریه میدان یکپارچه بزرگتر بگنجانددر سال بر اثر آنوریسم آئورت درگذشت و یکی از مقالاتش هنوز ناتمام مانده بود.
تنها در دهه ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، فیزیکدانان شروع به کشف راز نیروی قوی با مدل کوارک کردند. با این وجود، کار انیشتین همچنان برنده جوایز نوبل برای فیزیکدانان موفق است. در سال ۱۹۹۳ جایزه نوبل به کاشفان امواج گرانشی که توسط انیشتین پیش بینی شده بود اهدا شد. در سال ۱۹۹۵ جایزه نوبل به کاشفان میعانات بوز-اینشتین (شکل جدیدی از ماده که میتواند در دمای بسیار پایین رخ دهد) اهدا شد. تعداد سیاهچالههای شناخته شده اکنون به هزاران سیاهچاله میرسد. نسلهای جدید ماهوارههای فضایی به راستی آزمایی کیهان شناسی انیشتین ادامه داده اند؛ و بسیاری از فیزیکدانان برجسته در تلاش هستند تا رویای نهایی انیشتین را برای "نظریه همه چیز" به پایان برسانند.