رویداد۲۴ مهدی توفیقی: «مادری» در سینما جلوههای مختلفی داشته و این جلوهها بارها در فیلمهای مختلف و توسط کارگردانان بزرگ به اشکال تکاندهندهای به تصویر کشیده شده است. به مناسبت فرا رسیدن روز مادر، تصمیم گرفتیم ۸ فیلم برجسته در تاریخ سینما را برایتان معرفی کنیم که «مادران» در آن نقشهای پررنگ یا خارج از کلیشهای را ایفا کردهاند.
بهترین فیلم درباره مادر را باید با فیلم "سام مندس" شروع کرد. والدین آینده، "ورونا" و "برت"، سه ماه فرصت دارند تا در این درام دلخراش جادهای به نام "سم مندس"، محلی را که قرار است خانواده جدید و سهنفرهشان را در آن تشکیل دهند، انتخاب کنند. آنها در طول این سفر طولانی بین ایالات مختلف، با دوستان، اقوام و همکاران قدیمی خود مجدداً ارتباط برقرار میکنند و در این مسیر، تجربههایی از نگرانیها، امیدواریها و شادیهای ناشی از مادر شدن را میتوان مشاهده کرد. این فیلم یک مراقبه گرم و مشتاقانه درباره نزدیک شدن به مادر شدن و همچنین ترسها، ناامیدیها و شادیهایی که از آن نتیجه میشود، ارائه میدهد.
اجرای استادانه "پاتریشیا آرکت" در نقش یک مادر مجرد مطلقه در یک حماسه سینمایی که "ریچارد لینکلیتر" در طول ۱۲ سال درباره بلوغ آن ساخته شده، باعث به دست آوردن جوایز اسکار، گلدن گلوب و بازخوانی احترام صنعت سینما شد.
فیلم درباره دوران کودکی است، اما این مادر قصه است که در نقش "اولیویا"، زنی که فرزندانش "میسون" و "سامانتا" را در شرایط بسیار سخت بزرگ میکند، در مرکز توجه قرار میگیرد. ممکن است مادر این فیلم در مورد تمام جنبههای آموزشی، مشکلات مالی، روابط ناسالم و تهدیدهایی که در پیش دست فرزندانش قرار میگیرد، پاسخی خاص در دل خود نداشته باشد، اما با اراده قوی، تصمیم دارد که به فرزندانش در حل این مشکلات کمک کند.
نامهای عاشقانه از سوی "مایک میلز"، کارگردان فیلم به مادرش که مادری متعارفی نبود، در بستر داستانی که تقریباً خود زندگی کارگردان است.
در این فیلم، "انت بنینگ" در نقش "دوروتیا" ظاهر شده است، که مدیر پانسیونی است که شخصیتهای مختلفی در آن زندگی میکنند: یک عکاس خانم، یک دخترک نوجوان سرکش و آزاد و پسر خود "جیمی". "جیمی" در چنین محیطی و تحت تربیت فمینیستی این زنان عجیب، بزرگ میشود و توسط تضادهای موجود در روحیات آنها احاطه میشود.
سارو (شیرو)، یک کودک در یک خانواده فقیر هندی زندگی میکند. یک روز، او در قطار خوابیده و از خانوادهاش جدا میشود و برادر، مادر و خواهرش را گم میکند. پس از مدتی سرگردانی و گدایی، توسط یک خانواده استرالیایی به فرزندخواندگی پذیرفته میشود.
این فیلم بر اساس یک داستان واقعی است و داستان زندگی یک پسربچه ۵ ساله هندی را روایت میکند که پس از این تجربهها تصمیم میگیرد به هندوستان بازگردد و خانواده واقعی خود را پیدا کند. فیلم ارزشمندی را به تمجید از اهمیت خانواده میپردازد، بدون توجه به اینکه آیا خانواده اصلی انسان بیولوژیک است یا آنانی که یک فرزند را به فرزندخواندگی قبول میکنند. "نیکول کیدمن" در این فیلم در نقش مادر "سارو"، یکی از بهترین نقشآفرینیهای عمرش را به اجرا درآورده است.
در پاییز سال ۲۰۰۲، "کریستین مکفرسون"، یک دانشآموز کالیفرنیایی، خود را به نام "لیدی برد" میشناسد و آرزو دارد علیرغم مشکلات اقتصادی خانوادهاش، به یک دانشگاه معتبر در "شهری با فرهنگ" در ساحل شرقی حضور یابد. مادرش، "ماریون"، اغلب به او گوید که او نسبت به آنچه که دارد ناسپاس است.
این فیلم یک نمایش واقعی و تکاندهنده از یک رابطه مادر-دختر است که با توانایی بالایی توسط "گرتا گرویگ" به تصویر کشیده شده است. رابطهای پر از تنش و نزاع، اما در عین حال با تحسین متقابل همراه است.
نقش مادران در سینما همیشه به رابطه مادری-فرزندی محدود نیست و میتوانند شامل زندگی زناشویی آنان نیز باشند. در بین فیلمهایی که به بررسی جایگاه مادری در روابط زناشویی میپردازند، دو فیلم موضوعی بسیار هولناک و دلخراش وجود دارند که در آنها رابطه مادران پس از مرگ دردناک فرزندانشان دچار تغییرات و آسیبهای غیرقابل جبران میشود.
یکی از این فیلمها «ضدمسیح» (دجال) به کارگردانی «لارس فونتریه» است و دیگری «لانه خرگوش» ساخته «جان کامرون میچل» است. این فیلمها درباره زوجی خوشبخت هستند که پس از تجربه مرگ دلخراش فرزندشان در یک تصادف، زندگی و رابطه زوجی آنها به شدت تحت تأثیر قرار میگیرد و با صدماتی پیچیده و غیرقابل جبران روبرو میشوند.
"شبهای بیخوابی، روزهای تنهایی و روانپریشی پس از زایمان برای «مارلو» (شارلیز ترون)، مادر سه فرزند، به گونهای عادی شدهاند که او احساس میکند هیچ کس نمیتواند درک کند. اما زمانی که او با «تالی» (مکنزی دیویس)، یک پرستار بچه، آشنا میشود، زندگی او تغییر میکند.
"تالی" در این درام مهیج به کارگردانی "جیسون رایتمن"، که سومین همکاری او با "دیابلو کودی"، یک نویسنده باهوش و طناز هالیوود است، به طرز وحشیانهای درباره مشکلات مادر شدن در دوران مدرن صادق است. او توانسته است انتظارات اجتماعی که مارلو با آنها مبارزه و در نهایت آنها را غلبه میکند، به یک شکل عالی تشریح کند. "
یکی دیگر از شاهکارهای سینمای شرق آسیا که به عنوان یکی از بهترین فیلمهای درباره مادر شناخته میشود، فیلمی است که در آن زندگی به شکلی دلپذیر، غمانگیز، مفرح و تکاندهنده به تصویر کشیده میشود. فیلم با عنوان "زندگی" است که داستان "بیلی" را روایت میکند. "بیلی" دختری چینیالاصل است که از کودکی همراه والدینش از چین به آمریکا مهاجرت کرده است. او عاشق مادربزرگش است و هر روز با او تماس تلفنی برقرار میکند.
یک روز، در حالی که "بیلی" درگیر زندگی پرمشغلهاش است، خبری از چین به او میرسد که مادربزرگش به سرطان ریه درجه سه مبتلا شده است و به مدت چند هفته دیگر درگیری با زندگی نخواهد بود. خانواده بدون اطلاع دادن به مادربزرگ، به بهانه برگزاری مراسم عروسی یکی از نوهها به چین سفر میکنند تا چند روز را در کنار مادرسالار خانواده سپری کنند.
اما "بیلی" که روحیهای آمریکایی به خود یافته است، از اینکه مادربزرگش از وجود بیشتر خوشحال است واقعیت را به او بگوید، غصه میخورد و تصمیم میگیرد این امر را به او اعلام کند. اما با شنیدن یک ضربالمثل چینی تکاندهنده، از این کار منصرف شده و همراه خانوادهاش به سفر میپیوندد: "چینیها اعتقاد دارند که افرادی که به سرطان مبتلا میشوند، میمیرند، اما نه به علت سرطان، بلکه به دلیل ترس از مرگ است که جان آنها را میگیرد. "