صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

پنجشنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۳ - 2024 June 20
کد خبر: ۳۵۹۷۹۶
تاریخ انتشار: ۰۰:۰۱ - ۰۱ بهمن ۱۴۰۲
تعداد نظرات: ۳ نظر
رویداد۲۴ گزارش می‌دهد؛

ناپلئون بناپارت کیست؟

ناپلئون بناپارت از رهبران برجسته تاریخ جهان است که برخی او را مشهورترین چهره قرن نوزدهم می‌نامند. ناپلئون اگرچه در تمام عمرش مشغول لشکرکشی به کشورهای دیگر بود، اما در عین حال تاثیری بر رشد اندیشه و فلسفه و هنر گذاشت که باورنکردنی بود. دلیل این تاثیر قوانینی بود که ناپلئون برای «آزادی بیان» وضع کرده بود و بعد از مرگش نیز قابل از بین رفتن نبود. رویداد۲۴ در گزارش چهره‌های تاریخی خود، زندگی پر فراز و نشیب ناپلئون را روایت کرده است.

رویداد۲۴ رایان حسینی: ناپلئون بناپارت معروف‌ترین انسان قرن نوزدهم بود. وی از شهری گمنام و خانواده‌ای فقیر آمد و در دورانی که مناصب سیاسی و نظامی در انحصار اشراف و متنفذین بود، بدل به یکی از معروفترین و اثرگذارترین رهبران سیاسی تاریخ شد.

«رابرت کول» وی را اینگونه توصیف می‌کند: «شخصی خودپسند که بیش از هر شخص دیگری قبل یا بعد از خود، بر فرانسه اثری روانی گذاشته است.» اما این تاثیر عظیم از کجا ناشی شدند و دقیقا اهمیت ناپلئون در چیست؟ بازنمایی کامل شخصیت پیچیده و عجیب ناپلئون در این مختصر نمی‌گنجد و ما فقط به صورت گذرا اقدامات نظامی و حقوقی وی را تشریح می‌کنیم.

بیوگرافی ناپلئون بناپارت

ناپلئون بناپارت ۱۵ اوت ۱۷۶۹ متولد شد و ۵ مه ۱۸۲۱ درگذشت. او فرماندهٔ نظامی و امپراتور فرانسوی بود که طی انقلاب فرانسه به شهرت رسید و لشکرکشی‌های موفقی را طی جنگ‌های انقلابی رهبری کرد. ناپلئون از سال‌های ۱۷۹۹ تا ۱۸۰۴ کنسول نخست و رهبر جمهوری فرانسه بود و بعد از آن از ۱۸۰۴ تا ۱۸۱۴ امپراتور فرانسه بود. طبق برآوردها سه تا شش میلیون نفر در جریان جنگ‌های ناپلئونی جان باختند.

برای درک اهمیت ناپلئون باید زمینه و زمانه حیات او را درک کنیم. ناپلئون فرزند انقلاب کبیر فرانسه بود. انقلاب کبیر فرانسه همچون انفجاری مهیب بود. این رویداد بزرگ را می‌توان نتیجه گریزناپذیر وضعیت معیشت مردم دانست. اغلب مردم فرانسه در زاغه‌های تنگ و غیر بهداشتی زندگی می‌کردند و غالبا گرسنه بودند. آن‌ها علت وضعیت خود را هزینه‌های سنگین و سرسام آوری می‌دانستند که برای تامین زندگی پادشاه صرف می‌شد.

طبق نوشته یکی از مورخان، «در این زمان گرسنگی و خشم دادند و موقعیت انقلاب فراهم آمد.» در سال ۱۷۸۸، لوئی شانزدهم برای آرام کردن شرایط بحرانی کشور برای اولین بار بعد از سال ۱۶۱۴ مجمع عمومی طبقاتی را تشکیل داد. اما تنش‌ها هنگامی بالا گرفت که به نمایندگان برگزیده طبقه سوم یا بورژوازی و کارگران اطلاع دادند که حق رای آن‌ها مانند حق رای طبقه اشراف و روحانیان یعنی دو طبقه دیگر یک‌سوم است هر چند که آن‌ها ۹۶ درصد جمعیت را تشکیل میدادند و اکثر کرسی‌ها را در اختیار داشتند.

ناپلئون انقلاب فرانسه

این نمایندگان تا وقتی که تشکیلاتی به شکل مجلس ملی برپا شد که در آن هر نماینده یک رای داشت در پارلمان شرکت نکردند سرانجام در روز چهاردهم ژوئیه ۱۷۸۹ هنگامی که منازعات بر سر نمایندگی در مجمع عمومی طبقاتی ادامه داشت، شورشی در پاریس در گرفت زندان باستیل تصرف شد؛ زندانی که نماد سرکوب سیاسی و تصرف آن خطری اساسی برای تاج و تخت بود و به این ترتیب انقلاب فرانسه آغاز شد. ناآرامی حومه شهر را فرا گرفت، املاک کلیسا و قصر‌ها غارت و به آتش کشیده شدند و اشراف و کشیشان را اعدام کردند.

در میانه هرج‌ومرج‌ها مجلس ملی اعلامیه معروف حقوق بشر را تصویب کرد که هر گونه برتری اشراف و کشیشان نسبت به مردم عادی لغو می‌کرد و همه افراد را در برابر قانون یکسان می‌شمرد. اما اندکی بعد گروهی افراطی به نام ژاکوبن‌ها هدایت مجلس را در دست گرفتد و دست به اعدام هزاران نفر از مردم زدند. مورخان این دوران را دوران وحشت می‌نامند.


بیشتر بخوانید:

انقلاب کبیر فرانسه؛ انقلابی که ترکش‌هایش ۱۰۰ سال بعد به ایران رسید

چرا بریتانیایی‌ها حکومت پادشاهی را به جمهوری ترجیح می‌دهند؟

حکومت وحشت چیست و چگونه در تاریخ به یاد مانده است؟

تجربه بزرگ انقلاب شکوهمند انگلستان / لندن چگونه از میان ویرانه‌ها سر برآورد؟


در واقع انقلاب فرانسه با چیرگی «ژاکوبن‌»ها به بیراهه رفت و گیوتین واقع در میدان کونکورد پاریس بدل به نماد اصلی انقلابی شد. سرانجام خود ژاکوبن‌ها نیز اعدام شدند و دوران وحشت به پایان رسید اما این رویداد‌ها باعث وخیم شدن وضعیت اقتصادی و مشکلات فراوان اجتماعی و سیاسی شدند.

وحشت و فقر و فلاکت سراسر فرانسه را فرا گرفت و همزمان کشور‌های دیگر اروپا نیز که از وقوع انقلاب به وحشت افتاده بودند خود را آماده جنگ با فرانسه می‌کردند. این کشور‌ها که جملگی سیستم سلطنتی داشتند، الغای سلطنت و اعلام جمهوری را بزرگترین تهدید علیه خود می‌دیدند و می‌خواستند به هر نحوی که شده سلطنت را به فرانسه بازگردانند و انقلابیون فرانسه را شکست دهند.

مشکل دیگر عبارت بود از ناتوانی حکومت جدید، که آن را دیرکتوار (هیئت مدیره) می‌نامیدند، در برقراری نظم و امنیت. در فقدان دولت نیرومند مرکزی، تبهکاران باعث ایجاد وحشت در پاریس و حومه آن شده بودند.

دیرکتوار نیز برای آرام کردن شورش‌ها غالبا از ارتش استفاده می‌کرد. ناپلئون بناپارت یکی از افسران جوانی بود که مسئول کنترل این شورش‌ها بودند. فردی که می‌رفت تا به زودی بدل به یکی از بزرگترین شخصیت‌های تاریخ شود.

محل تولد ناپلئون بناپارت

ناپلئون در جزیره‌ای به نام کرس در ایتالیا متولد شد. این جزیره به فرانسه فروخته شده بود و اغلب مردم ناراضی‌اش در نزاع با دولت فرانسه بودند. پدر ناپلئون وکیل بود و خانواده‌ای پرجمعیت داشتند. ناپلئون می‌خواست افسر شود، بنابرین پدرش وی را از ده سالگی به مدرسه‌ای نظامی فرستاد.

همانطور که ارنست گامبریچ می‌نویسد، ناپلئون حافظه‌ای بسیار نیرومند داشت و فوق‌العاده باهوش بود. وی در دوران تحصیل دانش فراوانی کسب کرد و در هفده سالگی نیز به درجه ستوان دومی رسید. در این زمان به او لقب سرجوخه کوچک را دادند، زیرا قدس نسبتا کوتاه داشت.

در سال ۱۷۸۹، پس از وقوع انقلاب کبیر فرانسه، ناپلئون عضو سپاهی شد که انقلابیون فرانسه برای درهم شکستن مقاومت شهر تولون به آن‌جا گسیل کرده بودند. این سپاه با طرح ناپلئون موفق شد شهر را تسخیر کند و بدین ترتیب ناپلئون درجه ژنرالی دریافت کرد.

پس از مدت کوتاهی نام ناپلئون به واسطه دوستانش در میان پنج عضو منتخب دیرکتوار قرار گرفت و ماموریت یافت که شورش خشونت‌بار هواداران سلطنت و گروه‌های تبهکار را متوقف کند.

ناپلئون به راحتی از پس این کار برآمد و به دلیل توانایی خود در کنترل اوباش فرانسه تشویق شد. ماموریت بعدی ناپلئون در ایتالیا بود. دیرکتوار وی را مسئول فرماندهی ارتش فرانسه در ایتالیا کرد و ناپلئون برای ترویج عقاید و آرمان‌های انقلاب کبیر فرانسه به ایتالیا اعزام شد.

هر چند مسئولیت ناپلئون فقط این بود که هنگام وقوع جنگ در جبهه‌ای دیگر، سربازان پروسی را در ایتالیا کنار هم نگه دارد، او با فتح تمام ایتالیا همگان را شگفت زده کرد. ارتش فرانسه در آن مقطع در موضع ضعف قرار داشت و دستیابی به چنین چیزی بسیار بعید به نظر می‌رسید.

درخشش نظامی ناپلئون در خارج از کشور خوشایند بود، اما عدم تمایل او به پیروی از فرامین هشداری بود برای دولت محافظه‌کار دیرکتوار و به این ترتیب دولت او را احضار کرد. اما ناپلئون نقشه‌های دیگری در سر داشت. او دولت دیرکتوار را به زور اسلحه برانداخت و خود را کنسول اول جمهوری نامید.

تاثیر ناپلئون بر اقتصاد فرانسه

شخصیت قاطع ناپلئون همان چیزی بود که مردم هراسیده و نکبت‌زده فرانسه به دنبالش بودند. او به سرعت حقوقی را که طی انقلاب حاصل شده بود تصویب کرد و نظام حقوقی یکپارچه‌ای به نام قانون‌نامه ناپلئون به وجود آورد. همچنین رشد منفی اقتصاد را متوقف کرد و با سرکوب بی رحمانه ناآرامی‌های عمومی نظم را برقرار ساخت.

ناپلئون در ایتالیا یک جمهوری به سبک فرانسه و بلژیک بنا نهاد و سپس در واکنش به حمله سپاه اتریش به ارتش فرانسه، به سوی اتریش لشکرکشی کرد و با درهم کوبیدن سپاه اتریش تمام بخش‌های واقع در غرب رود راین را به خاک فرانسه ملحق کرد. اکنون دیگر فرانسه بدل به قوی‌ترین کشور قاره اروپا شده بود و بریتانیا بزرگ‌ترین دشمن و یگانه رقیب آن به حساب می‌آمد. ناپلئون درصدد شد تا با تسخیر مصر راه بریتانیا را به هند و دیگر مستعمراتش ببندد. بنابرین مصر را نیز اشغال کرد و فاتحانه به پاریس بازگشت.

ناپلئون در سال ۱۸۰۴ خود را «امپراتور فرانسه» خواند؛ که در کشوری که به تازگی پادشاهش را دستگیر و محبوس کرده و گردن زده بود اقدامی باورنکردنی به نظر می‌رسید. اما ناپلئون خود شور و اشتیاق و قهرمانی بین‌المللی بود که موفقیتش اصل توانایی انسان را در که در کنه عقاید «عصر روشنگری» قرار داشت تایید می‌کرد.

اقدامات نظامی ناپلئون بناپارت

اوج توانایی نظامی ناپلئون در سال ۱۸۰۵ بود. ناپلئون با تسخیر هر منطقه ای، ساختار فئودالی را در آن نابود و اموال اشراف را به مردم واگذار می‌کرد و نظام فئودالی قاره اروپا عملا توسط ناپلئون نابود شد. همین امر باعث اتحاد اشراف در برابر او شده بود.

کشور‌های انگلستان، پروس، اتریش، روسیه و سوئد در سال ۱۸۰۵ علیه ناپلئون متحد شدند و به نظر می‌رسید با اتحاد این پنج کشور قدرتمند دیگر کار فرانسه تمام است.

ناپلئون در نبرد «اوسترلیتز» با این کشور‌ها روبرو شد و در کمال شگفتی ارتش بزرگ این پنج کشور را درهم کوبید. چنین رخدادی باورپذیر نبود. ناپلئون دیگر به شهرتی همپای اساطیر دست یافته بود و دشمنانش را مرعوب توانایی‌های نظامی حیرت‌انگیز خود کرده بود. به همین دلیل اشراف آلمانی به اتریش پشت کردند و به ناپلئون فاتح روی آوردند.

حال نوبت پروس بود تا شاهد قدرت‌نمایی ناپلئون باشد. او در سال ۱۸۰۶ به خاندان حاکم پروس حمله کرد و ارتش آن را شکست داد. سپس وارد برلین شد و قوانین خود را در آنجا نیز حاکم کرد.

وقتی که ناپلئون فاتحانه وارد برلین شد، «گئورگ فردریش هگل» فیلسوف بزرگ آلمانی در این شهر ساکن بود و در نامه‌ای به دوستش صحنه ورود ناپلئون به شهر را اینگونه بیان کرد: «دیدمش، آن روح مطلق را، آن جان جهان را دیدم.»

چنین استقبالی از یک فاتح نظامی آنهم توسط کسانی که کشورشان توسط او اشغال شده بسیار عجیب به نظر می‌رسد؛ اما در آن زمان شهرت و محبوبیت ناپلئون در تمام اروپا به اندازه فرانسه بود. حتی دشمنانش نیز او را فردی با نیرویی فرابشری می‌دانستند.

حمله ناپلئون به روسیه

تنها چیزی که در سال‌های بعد باعث تضعیف لشکر ناپلئون شد «تحریم‌های اقتصادی بریتانیا» بود. با اینکه ناپلئون دیگر به لحاظ اقتصادی توان سابق را نداشت، اما هنوز جاه‌طلب بود. به همین دلیل به لشکرکشی‌های خود ادامه داد و در سال ۱۸۱۲ به روسیه لشکرکشی کرد.

ناپلئون ارتش روسیه را شکست داد و وارد مسکو شد. این شهر تقریبا خالی از سکنه شده بود و مردم آن از پیش گریخته بودند. ناپلئون مدتی در مسکو مستقر شد، اما به زودی مشکلاتی چون سرمای طاقت‌فرسا روی نمودند و ناپلئون و سپاهسان وی ناچار به پاریس بازگشتند.

برای ناپلئون حمله به روسیه و گرفتاری در سرما و گرسنگی، بدل به ماجراجویی مصیبت‌باری شد که طی آن نیرو‌های ارتشش از ششصد هزار نفر به کمتر از نود هزار نفر تقلیل یافتند. وی دیگر قدرت سابق را نداشت و دشمنانش در سال ۱۸۱۴ متحد شده و او را شکست دادند.

تبعید ناپلئون بناپارت

ناپلئون پس از شکست مجبور به کناره‌گیری از قدرت شد. دشمنانش وی را به جزیره کوچک «الب» واقع در دریای مدیترانه تبعید کردند و لوئی هجدهم را به جای وی نشاندند. اما ناپلئون فقط یک سال در تبعید ماند و پس از آن با حمایت و تشویق حامیانش به پاریس بازگشت.

مرگ ناپلئون بناپارت

طی دوره‌ای که آن را دوره «صد روزه» می‌نامند، لوئی هجدهم گریخت و ناپلئون دوباره قدرت را پس گرفت. در سال ۱۸۱۵ نیرو‌های ائتلافی اروپا، به رهبری بریتانیا، دوباره علیه ناپلئون متحد شدند. فرماندهی ائتلاف با دوک ولینگتون بود که او نیز یکی از نوابغ میدان نبر به حساب می‌آید.

ابتدا سپاه ناپلئون پیروز میدان به نظر می‌رسید، اما در نهایت شکست خورد و ناپلئون وادار شد خود را تسلیم دشمن دیرینه‌اش، بریتانیای کبیر، که هرگز قادر به فتحش نشد کند. بریتانیایی‌ها ناپلئون را به جزیره‌ای به نام «سنت الن» تبعید کردند. ناپلئون تا شش سال بعد در همان جزیره بود و نهایتا همانجا درگذشت.

ناپلئون هجده سال حکومت کرد و دوران حکومت وی چهره جهان را به صورت بازگشت‌ناپذیری تغییر داد. وی در طی دوره هجده ساله حکومتش از هفده سوءقصد جان به در برد.

اهمیت ناپلئون بناپارت در فلسفه و هنر

ناپلئون علاوه بر اینکه حاصل عصر روشنگر بود، حاصل عصر رمانتیسیسم نیز بود. دوران رمانتیسیسم سبب شده بود تا مردم عادی به رویا‌ها و توانایی‌هایشان باور داشته باشند؛ ناپلئون اولین نمونه این اعتماد به نفس است. او قهرمان بسیاری از نویسندگان و هنرمندان رمانتیک بود و لودویک بتهوون آهنگساز مشهور آلمانی سمفونی سوم خود را به او تقدیم کرده است.

قوانین ناپلئونی آزادی مذهب و عقیده را تضمین کرده و سلسله مراتب اشرافی و خونی را از بین بردند. ناپلئون همچنین دادگاه «تفتیش عقاید» (Inquisition) در اسپانیا را تعطیل کرد و به این رسم وحشیانه پایان داد.

اصلاحات ناپلئون بسیار عمیق و دیرپا بودند. از جمله این اصلاحات می‌توان به: متمرکز کردن حکومت در وزارت‌خانه‌ها، ایجاد سیستم تحصیلات عالیه، نوشتن قانون مالیات، تحول در سیستم فاضلاب، راهداری و ایجاد نظام بانکی جدید اشاره کرد.

قوانین حقوقی که ناپلئون آن‌ها را بنا کرد امروزه مورد استفاده بسیاری از جوامع مدرن است. این قوانین توسط کارشناسان ماهر و حقوقدانان برجسته و زیر نظر «جین ژاکوس» تهیه شده بودند.

قوانین آزادی بیان ناپلئون بناپارت

ناپلئون همچنین دستور داد که مقررات جنایی و بازرگانی نیز به صورت قانون مصوب درآورده شوند. وی در ۱۸۰۸ قوانین جنایی را به صورت تصویب شده از طرف دولت منتشر کرد و سیستم قضایی کشور را بر اساس آن‌ها تنظیم کرد.

حکام اروپا پس از شکست ناپلئون تاکید داشتند که همه چیز باید به وضع قبل از انقلاب بازگردد و دیگر نباید اجازه داد که خیزش‌های مشابهی صورت پذیرد. از آنجایی که آزادی بیان در سرلوحه دغدغه‌های ناپلئون بود، بسیاری از این کشور‌ها در پی محدود کردن آزادی بیان برآمدند، اما راهی که طی شده بود دیگر قابل بازگشت نبود و نهایتا محدود کردن آزادی بیان محکوم به شکست بود.

«ویل دورانت» مورخ شهیر آمریکایی در کتاب تاریخ تمدن شخصیت ناپلئون را چنین به زیبایی ترسیم کرده است: «ناپلئون از تیره و تبار انسان‌های رنسانس بود. چزاره بورجیا بود، با دو برابر هوش او؛ ماکیاولی بود، با نیمی از محافظه‌کاری و صد برابر اراده او. شکاکی از تبار ولتر بود، فردی که در کوران انقلاب و دوران وحشت زنده ماند و جستن از سایه مرگ وی را شخصیتی داهیانه بخشید. کسی که در بطن نبرد روشنفکران فرانسوی بالیده و همزمان تمام عمر را در کارزار جنگ و خون بود. او انسانی بود توامان هنرمند و جنگجو، فیلسوف و مستبد، مصمم و دمدمی مزاج. انسانی بود در هوش و ادراک سریع و در عمل قاطع و در هم شکننده، اما همزمان عاجز از متوقف شدن حریص به تاختن و پیشرفتن بیشتر.»

آلکسی دو توکویل در مورد او چنین گفته است: «ناپلئون تا آن حد که انسانی می‌تواند بدون باور مذهبی و فضیلت بزرگ باشد، بزرگ بود و تا آن پایه که فردی می‌تواند بدون حجب و حیا عاقل باشد، عاقل بود. باید اعتراف کنم که جهان مانند او را تا قرن‌ها نخواهد دید.»

نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۵
رضا
۲۰:۲۶ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۱
جهان قرن ها مثل حسین بازجو رو هم نخواهد دید .... ملقب به تنگه بند و دوست صمیمی وی محسن رضایی نابغه اقتصاد و پدر علم گروگانگیری ....
ناشناس
۱۶:۳۶ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۱
کشیشان
تفتیش عقاید
برتری اشرافی و خونی
...
ناشناس
۱۳:۴۸ - ۱۴۰۲/۱۱/۰۱
ناپلئون همون هیتلره فقط هولوکاست انجام نداده
نظرات شما