رویداد۲۴ «به لحاظ ایدئولوژیک، انقلاب اسلامی ترکیب غریبی بود از بازگشت به صدر اسلام، جهانبینی شریعت محور آیتالله خمینی و همراهان او، ایدههای مدرنیته اسلامی اسلام گرایان کراواتی مانند مهدی بازرگان، آمال خفته آخرالزمانی شیعی و احساسات شدید ضدغربی و ضد پهلوی. این انقلاب در اولین روزها، حقیقتا در باب دموکراسی و آزادی بیان و حقوق بشر سخن میگفت و همچنین شبحی از ایدههای چپگرایانه سازمانهای چریکی سکولار و اسلامی و سمپاتهای آنان و به زودی، سمپاتهای حزب احیا شده توده را هم بروز داد. انقلاب اسلامی که پا جا پای انقلابهای بزرگ قرن بیستم در روسیه و چین نهاده بود، همانقدر از گفتمان پسااستعماری جهان سومی تاثیر پذیرفته بود، که از تجارب رادیکال انقلاب کوبا و جنگ ویتنام و تراژدی آن روزهای جنبش آزادی بخش فلسطین. انقلاب ایران به زودی تبدیل به یک انقلاب کلاسیک شد، با پیامدهای شگرفی در سطح داخلی و بین المللی»؛ «عباس امانت»، کتاب «تاریخ ایران مدرن»
وقوع انقلاب ۱۳۵۷ را میتوان از بزرگترین پرسشهای تاریخی مردم ایران دانست؛ چه شد که انقلاب شد و انقلاب چه وعدههایی به مردم داد و چگونه به نقطه کنونی رسیدیم؟ انقلاب ۵۷ به دلیل حیرتی که در سرتاسر جهان ایجاد کرد، یکتاست. انقلابی که تحت رهبری یک مجتهد ۸۰ ساله در تبعید رخ داد و یک حکومت تئوکراتیک را جایگزین سلنطت مشروطه کرد. چنانکه یکی از دانشوران اروپایی مینویسد «بهطور واضح، رخدادی است حیرت انگیز که نیاز به توضیح دارد». «چارلز کورزمن» نیز در کتاب معروف خود اظهار میکند که بنا بر توضیح علوم اجتماعی، انقلاب ۵۷ یا نباید ابدا اتفاق میافتاد، یا نباید در آن زمان خاص اتفاق میافتاد.
«هما کاتوزیان» درباره این مسئله مینویسد: «انقلاب ایران از زمان وقوع، به معمائی تبدیل شد و ظرف چند سال اول پس از پیروزی انقلاب، به سرخوردگی و سرگشتگی مفسران غربی انجامید. انقلاب ۵۷ از نظر آنان، و از نظر بسیاری ایرانیان متجدد که خود در میان جمعیتی بودند که در خیابانها فریاد میکشید، خمینی عزیزم / بگو تا خون بریزم، اسرارآمیز، غیرعادی و غیرقابل تصور بود.»
بدون شک توضیح کامل انقلاب، بنا بر تفسیر علوم اجتماعی انقلاب ممکن نبود، به این دلیل ساده که این شیوه توضیح، برپایه ویژگیهای انقلابهای غربی بنا شده بود که خود زاده جامعه، تاریخ و سنتهای غربی بودند.در غرب جامعه به طبقات مختلف تقسیم بندی میشد و در جریان انقلابها، طبقات محروم علیه طبقات ممتاز، که دولت نماینده آنها بود، شورش میکردند. در حالی که در انقلاب ۵۷، تمام گروههای اجتماعی علیه حکومت شورش کرده و هیچ طبقه اقتصادی یا سازمان سیاسی در برابر انقلاب نمیایستاد و تنها ابزارهای سرکوب، بقای حکومت را تضمین کرده بودند.
«کاتوزیان» مینویسد: «از دیدگاه غربی، بیمعنا بود که برخی از ثروتمندترین طبقات (عمدتا سنتی) جامعه، هزینه جنبش را بپردازند و آن را سازماندهی کنند، و عدهای معدود از دیگر ثروتمندان (عمدتا متجدد) حداکثر بیطرف بمانند. به همین ترتیب، بنا بر معیارهای جهانی معنا نداشت که کل دستگاه دولت (به استثنای ارتش که سرانجام عقب نشست) به اعتصابی عمومی و نامحدود دست بزند، و موثرترین سلاح را در اختیار انقلاب بگذارد. همچنین معنا نداشت که تقریبا تمام جامعه روشنفکر و گروههای تحصیلکرده متجدد به دنبال آیتالله خمینی و خواست او برای برقراری حکومت اسلامی به راه بیفتند.»
بیشتر بخوانید: روحانیون چگونه در دوران پهلوی محبوب شدند و قدرت گرفتند؟
هر یک از متفکرانی که به تحلیل انقلاب ۵۷ پرداختهاند، علل انقلاب را بر اساس روش شناسی و چهارچوب مفهومی خاص خود تشریح کردهاند. برای مثال محققانی، چون دکتر «هاشم پسران» و دکتر« تورج اتابکی» بر علل اقتصادی انقلاب تاکید میکنند و سیاستهای شاه در راستای صنعتی و مدرن کردن سریع کشور، و در نتیجه آشفتگی ساختارهای سنتی و فرهنگی را عامل اصلی انقلاب میدانند. یا متفکرانی مانند «نیکی کدی» و «جواد طباطبایی»، انقلاب ۵۷ را حرکتی علیه تجدد و در راستای نابودی انقلاب مشروطه تحلیل میکنند. گروهی مانند «مهندس بازرگان» و «ابراهیم یزدی» نیز بر دلایل سیاسی انقلاب و استبداد شاه تمرکز میکنند. بر اساس این تحلیل، در حکومت پهلوی جامعه مدنی و شهروندان اغلب آزادیهای اجتماعی مانند حق انتخاب پوشش و حق تعیین سبک زندگی فردی را بهدست آورده بودند؛ اما از زمان وقوع کودتای ۲۸ مرداد تا ماههای پایانی حکومت پهلوی، آزادیهای سیاسی به صورت فزایندهای محدود شدند و نتیجه آن انقلاب ۵۷ بود
دلایل اقتصادی و سیاسی را نمیتوان به راحتی پذیرفت. پیشرفت اقتصادی ایران در دوران پهلوی قابل انکار نیست و با توجه به متوسط ۹ درصدی رشد سالانه اقتصاد و بسیاری از دلایل دیگر، تبیین صرفا اقتصادی انقلاب، راهگشا نیست. تبیین سیاسی نیز با توجه به نتایج سیاسی انقلاب و با توجه به محدود بودن مطالبات سیاسی به یک جناح کمشمار در میان انقلابیون، (از جمله جبهه ملی و نهضت آزادی) قابل دفاع نیست.
اما در میان تحلیلهایی که انقلاب ۵۷ را توضیح داده اند، تحلیلهای چپگرایانه (حداقل تا دو دهه اخیر و بویژه در میان تحلیلگران ایرانی)، محبوبیت و گستردگی بیشتری داشته است، که این مطلب را میتوان در پرتو غلبه چپ در گفتمان روشنفکری ایران درک کرد.
تحلیل جریان چپ عمدتا اقتصادمحور است. این طیف که خود در پیروزی انقلاب دخیل بودند، ولی پس از تثبیت قدرت حزب جمهوری اسلامی حذف شدند، ذات انقلاب را خوب و نمودش را تحریف شده و بد میدانند. آنها انقلاب ۵۷ را «خواست خلق برای رهایی» میدانند و اعتقاد دارند که در اصل و ذات خود، انقلابی پیشرو بوده و توسط «خلق» انجام شده، اما بعدتر به دست اسلامگرایان، به اصطلاح «دزدیده» شده است. آنها در چنین تحلیلی، آرزوهای خود را به جای واقعیت فرض میگیرند که با شواهد تاریخی همخوانی ندارد.
پژوهشگران جریان راست (مانند طباطبایی و همایون) و جریان چپ (مانند نظریات پسااستعماری و مارکسیستی)، انقلاب ۵۷ یا به کلی ارتجاعی یا به کلی پیشروست. هر کدام نیز برای اثبات نظریه خویش ادله تاریخی دارند و میتوان به راحتی تشخیص داد که هر کدام از جناحین، با وجود اشتباهات و تناقضهای نظریشان، تا حدودی درست میگویند و این ریشه تناقضی است مبنی بر اینکه، انقلاب ۵۷ بالاخره پیشرو بود یا ارتجاعی؛ حرکتی رو به جلو بود یا عقبگردی به پیش از مشروطه.
دکتر «محمدرضا نیکفر» نظریهای طراحی کرده که تنافض این نگاهها را «رفع» میکند. رفع (aufhebung) در معنای هگلی کلمه؛ یعنی کنار گذاشتن وجوه مغلوط نظریه، حفظ نقاط قوت آن و نهایتا ترکیب و فراتر بردنش به سطحی بالاتر. «نیکفر» با طرح مفهوم «انقلاب دوبُنی»، دست به چنین کاری میزند و معتقد است انقلاب ایران به صورت توامان دارای وجوه پیشرو و ارتجاعی بوده است.
«نظریه دوبنی» میگوید که «انقلاب بهمن تکبنی نبوده و بنیاد آن سنتگرایی و گردن نهادن جامعه به رهبری دینی نبوده است؛ بلکه انقلاب دارای دو ریشه اجتماعی متفاوت، دو تاریخ متفاوت، دو تبیین متفاوت، برخاسته از دو پهنه عمل و تجربه متفاوت، دو افق انتظار متفاوت و همچنین دو دسته نماد و رفتار و ژست و زیباییشناسی متمایز بوده است. از چشمانداز دو بن متفاوت، انقلاب دو نتیجه متفاوت به بار آورده است.»
سوای بیدقتیهای تاریخی «نیکفر»، اما آنچه نهایتا در تحلیل او مغفول میماند، عبارت است از «چرایی و چگونگی پیروز شدن روحانیون» و «پهنه نظر-تجربه» ضدمدرن و غربستیز.
اما گونه دیگری از تحلیل و بررسی انقلاب ۵۷ نیز وجود دارد که به دلایل فرهنگی-دینی میپردازد و بیشترین سازگاری را با شواهد تاریخی دارد. «عباس امانت» در کتاب «تاریخ ایران مدرن» مینویسد: «انقلاب ۵۷ زمانی به خوبی درک میشود که به ویژگی آخرالزمانی نهفته در تشیع ایرانی توجه کنیم. تشیعی که به صورت دورهای، علیه حکومت و نهادهای دینی قیام کرده است. انقلاب ۱۳۵۷، قرابت چشمگیری با این ویژگی آخرالزمانی داشت. ولی چنان که یک دهه بعدتر روشن شد، این انقلاب مسیر کاملا متفاوتی را پیمود.»
نکته بسیار واضح و غیر قابل انکار این است که حکومت پهلوی و بهخصوص محمدرضا شاه پهلوی، در نوسازی جامعه سنتی ایران به یک جامعه مدرن، از طریق تجدد آمرانه و از بالا، و ایجاد طبقه متوسط با شکست مواجه شد؛ بنابراین طبقه متوسطی بهوجود آمد که به مخالفت با شاه برخاستند و ابزار اصلی آنها، الهیات تشیع بود. شاه در نگاه ایرانیان معاصر خود، وابسته به قدرتهای غیرمسلمان غربی بود که با ترویج فرهنگ غربی، در حال آلوده کردن خلوص مذهبی ایران بوده است.
اساسا انقلاب ۵۷، واکنشی به تغییر سریع طبقات اجتماعی و زیر و رو شدن سبک زندگی ایرانیان در دوران پهلوی بود. غربی شدن زندگی روزمره و هنجارهای اجتماعی و رشد ناموزون اقتصادی و اجتماعی جامعه، راه را برای ظهور اسلام سیاسی و منجی دینی باز کرد. این تغییرات حتی در سطح دربار هم رخ داده بود. با بررسی آثار فرهنگی، سیاسی و ادبی دهههای چهل و پنجاه میتوان به وضوح دید که حسی مبنی بر «از دست رفتن یک حقیقت مطلق و زوال حیاتی پاک و معصومانه»، در میان ایرانیان وجود دارد. این تغییرات به قدری بنیادین بودند که حتی خود شاه و نزدیکانش از جمله نظریهپردازانی چون «احسان نراقی» و «سید حسین نصر» نیز تحت تاثیر گفتمان «بازگشت به خویشتن» و «احیای معنویت» از دست رفته قرار گرفتند.
در نتیجه این تغییرات سریع و رادیکال زیست جهان ایرانیان به سمت گفتمان بازگشت به خویشتن بود که حکومت پهلوی که از نگاه مردم غرب را نمایندگی میکرد، سرنگون شد.
کسانیکه هنوز طاقت انتقاد ندارند ، هنوز نمیتوانند بپذیرند که یک رکن آزادی پذیرش عقایدی خلاف عقیده من و شماست چطور دم از آزادی میزنند !!!
فحاشی کردن و حمله کردن به عقیده ای غیر از عقیده شما نه با آزادی همراهی دارد نه با دموکراسی اگر به دنبال آزادی هستید اول باید خودتان را آزاد کنید ،
هر حکومتی هم سرکار باشد آزادی کامل را هم به شما بدهد باز هم آزاد نیستید
وسلام