رویداد۲۴ حسین فلاحی: شارون کلوپر و میشل واژیوناکیس شاهد تمام این صحنه در منطقه حفاظت شده پیلانسبرگ بودند. آنها داستان خود را به اشتراک گذاشتند.
شارون گفت: « ما درست یک روز قبل از وقوع این حمله تکان دهنده به محل حادثه رفته و متوجه چیز عجیبی شده بودیم. یک اسب آبی مادر با بچه بسیار جوان در میان چند اسب آبی بود. برای ایمنی، اسب آبیهای مادر معمولاً نوزادان خود را از حلقه اصلی دور میکنند، مخصوصاً وقتی آنها خیلی کوچک هستند.
ما فکر میکردیم که این رفتار واقعاً جالبی است، بنابراین، روز بعد برای بررسی بیشتر به سد رویگوک بازگشتیم. این بار بازدیدکنندگان دیگری در آنجا حضور داشتند. همه آنها نگران به نظر می رسیدند و به ما می گفتند که مطمئن نیستند چه اتفاقی دارد می افتد، اما به نظر می رسید که یکی از اسب های آبی نسبت به بچه اسب آبی پرخاشگرانه رفتار می کرد.»
«ما وقتی نزدیکتر شدیم یک اسب آبی نر، بچه را در دهانش گرفت. اسب آبی نر بزرگ سپس آن را در زیر آب غوطه ور کرد و آن را به اطراف پرت کرد و در ادامه آن را به پشت اسب آبی دیگر انداخت! با وجود هجوم مداوم، بچه اسب آبی به تلاش برای فرار ادامه داد و هر بار به سمت مادرش برمی گشت. انگار می دانست به کجا تعلق دارد. مادرش تمام تلاشش را میکرد تا از آن محافظت کند، اما این اسب آبی خیلی بزرگ بود و هیچ چیز مانع او نمیشد.»
«این زمانی بود که اسبهای آبی دیگر متوجه ماجرا شدند. آنها شکل نیم دایره را در اطراف صحنه تشکیل دادن و در این بین اسب آبی مادر کاملاً وحشت زده شده و با سرخوردگی و سردرگمی با هر اسب آبی که به آن نزدیک شد شروع به مبارزه می کرد.»
شارون ادامه داد: «برای ساعتها، ما شاهد این بودیم که بچه اسب آبی در آب تلاش میکرد و برای زندگیاش میجنگید. بعد ناگهان همه چیز آرام شد. نوزاد موفق شد از آب خارج شود اما به شدت مجروح شده بود. شکمش باز بود و تمام بدنش زخم بود. راه رفتن تقریباً غیرممکن به نظر می رسید و دلیل آن آسیب دیدگی پاهای پشتی اش بود.»
«با وجود جراحات، بچه اسب آبی سعی کرد از آنجا دور شود. سپس مادر و یک اسب آبی ماده دیگر به دنبال آن به راه افتادند. آنها زخم های این بچه اسب آبی را بو می کشیدند و بررسی می کردند. بچه اسب آبی بوته ای برای استراحت پیدا کرد و لحظاتی بعد اسب آبی ماده دیگر آنجا را ترک کرد. سپس اسب آبی مادر بالای سر بچه اش ایستاد و اتفاق جالبی افتاد. به نظر می رسید که گریه می کند و بزاقش روی زخم های نوزادش می افتد. سپس از اسب آبی مادرهم آنجا را ترک کرد. ما نمی دانیم بعد از آن چه اتفاقی برای بچه اسب آبی افتاد. ما حدس می زنیم که اسب آبی مادر میدانست که زمان خداحافظی فرا رسیده است، زیرا مطمئنا بود که فرزند کوچولوی آن خیلی بیشتر زنده نخواهد ماند. این صحنه واقعا احساسی بود و ما هرگز آن را فراموش نخواهیم کرد.»