صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

پنجشنبه ۰۲ فروردين ۱۴۰۳ - 2024 March 21
کد خبر: ۳۶۵۱۴۴
تاریخ انتشار: ۱۰:۵۲ - ۲۹ اسفند ۱۴۰۲

رهامی: جبهه پایداری تفکرات «انجمن حجتیه» را دنبال می‌کند /رئیسی در مقابل جریان افراطی، وا داده است

محسن رهامی گفت: آقای رئیسی عقبه و سابقه سیاسی زیادی ندارد و در ۳۰ - ۴۰ سال گذشته، در امور قضایی فعالیت کرده و در جمع‌هایی، چون جامعیت روحانیت مبارز، جامعه مدرسین، مجمع روحانیون مبارز و امثال آنان، که بتواند تجربه سیاسی بالایی کسب کند، نبوده و پشت او از سرمایه‌های اجتماعی ریشه‌دار خالی است.

رویداد۲۴ «تندروها» طیفی که تعدادشان زیاد نیست، اما سروصدا و هیاهویشان بنا به روایت محسن رهامی، بلند است طی چند سال اخیر فضای تحرکت و نقش آفرینی را از طیف عقلا و سنتی اصولگرا گرفته اند و آنچه در چند انتخابات اخیر در قالب پروژه خالص سازی نیز مشهود بود را باید نتیجه عملکرد این طیف دانست.

محسن رهامی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب در گفتگو با خبرگزاری خبرآنلاین، می‌گوید: «جریان سوم اصولگریان که تندتر از بقیه هستند، به جبهه پایداری معروف است، شامل آقای آقاتهرانی و پیروان مرحوم مصباح یزدی و... می‌شود. آن‌ها شعار‌های تندتری می‌دهند و می‌خواهند جریان اصولگرا را مطابق مقصود خودشان شکل دهند و تلاششان این است که با شعار‌های تندتر در راستای حمایت از ولایت فقیه و بعضی ظواهر دینی و احکام فرعی درجه چندم اسلام، کل جریان را بنام خودشان به ثبت برسانند! به نظر می‌رسد این تفکر سوم چندان اعتقادی به امر انتخابات به معنی واقعی خود، ندارد و انتخابات را برای ظاهرسازیِ چهره بیرونی نظام لازم می‌داند.»

وی همچنین گریزی به بیانیه روزنه گشایی با امضای ۱۱۰ چهره نیز زد و با اشاره به برخی انتقادات نسبت به این بیانیه گفت: «یک جریان و یک بخشی از اصلاحات هست که به نظر می‌رسد با بقیه اصلاح‌طلبانی که معتقد به میانه‌روی و اعتدال هستند، کمی نامهربانی و تندی می‌کند و با عنوان‌های مختلف سعی می‌کند اصلاحات را در یک جریان یعنی فقط در خودشان خلاصه کند. آن‌ها بعضا طوری صحبت می‌کنند که گویا اصلاحات یک شناشنامه بیشتر ندارد و آن هم به نام آن‌ها صادر و ثبت شده است؛ اما با تعریفی که ما از اصلاحات داریم، اصلاحات یعنی گفتگو، استفاده حداکثری از امکانات قانونی، حرکت‌های مدنی در جهت اصلاح اوضاع و برقرای نظام دموکراسی.»

مشروح گفتگوی محسن رهامی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب را در ادامه می‌خوانید؛

********

* آقای رهامی! در چند انتخابات اخیر شاهد زایش‌هایی در هر دو گروه سنتی اصولگرا و اصلاح طلب بوده ایم، ارزیابی شما از این روند در هردو طیف سیاسی چیست؟

کسانی را که از ابتدا تا کنون روی کار آمدند را مرور می‌کنیم، در زمان امام در دو دهه اول، جبهه‌های سیاسی طرفدار و حامی حکومت بودند. جریانی موسوم به جریان چپ بود که بعد از خرداد سال ۷۶، به عنوان جریان اصلاح‌طلب وارد صحنه شدند و جریان دیگر مقابل‌شان جریان راست سنتی بود که بعد‌ها به عنوان اصولگرایان وارد صحنه شدند.

جریان‌های دیگر مثل ملی مذهبی‌ها، نهضت آزادی، جبهه ملی و ... هم در ابتدای انقلاب بودند و در مجلس نمایندگانی مانند آقای مهندس بازرگان داشتند، اما بعد از مدتی تغییر کرده و از رده بندی سیاسی اصلی خارج شدند. جریان دیگری هم متعلق به جریان‌های چپ ایدوئولوژیک مانند چریک‌های فدایی خلق و امثالهم بودند که مشی مسلحانه پیش گرفته و کارشان به زد و خورد و درگیری‌ها درخیابان کشید، آن‌ها هم در همان سال‌های اول از گود خارج شدند.

در دهه دوم و تقریبا بعد از رحلت امام خمینی (ره)، به تدریج جریان چپ که در زمان ایشان، در امور اجرایی و طراحی کشور نقش زیاد داشتند، آن تاثیر گذاری عمده را از دست داد. به طور مثال، فرض کنید دولت در دست آقای مهندس موسوی و وزرایی بود که به جریان چپ تعلق داشتند؛ در قوه قضائیه افرادی مانند آقای موسوی خوئینی‌ها و آقای اردبیلی حضور داشتند و در مجلس هم این جریان اکثریت بیشتری داشت.

اما بعد از رحلت امام (ره)، دولت آقای هاشمی منتسب به جریان راست یا اصولگرایان روی کار آمد. قوه قضائیه از مسئولان جریان چپ خالی شد و به دست آقای شیخ محمد یزدی افتاد که منتسب به جامعه مدرسین بود و بعد‌ها در جریان اصولگرایان قرار گرفت. قدرت حاکمیت هم به تدریج از دست جریان چپ خارج شد و با روی کار آمدن مجلس چهارم و پنجم جریان چپ تاثیرگذاری جدی خود را از دست داد.

به نظر می‌رسد که آقای رئیسی وا داده است. رئیس‌جمهوری سوگند یاد کرده است که حافظ قانون اساسی، حقوق ملت و تمامی شهروندان باشد، اما متاسفانه در این وانفسای تضیبع حقوق حقه آحاد ملت ایران، ایشان بیشتر تماشاگر هستند تا حافظ منافع شهروندان.

در دهه هفتاد تا اواسط دهه هشتاد یعنی تا حدود سال ۸۴ و از اواخر دوره آقای هاشمی جریان چپ دوباره جان گرفت و پس از قدرت یافتن، در قالب جریان اصلاح‌طلب وارد قوه مجریه شد. از اواسط دهه هفتاد و با روی کار آمدن مجلس ششم، جریان چپ در مجلس هم اکثریت پیدا کرد؛ آقای کروبی رئیس مجلس شد و استانداری‌ها، فرمانداری‌ها و مناسب اجرایی کشور به دست جریان چپ یا همان جریان اصلاح‌طلبان افتاد. در آن دوره دو قوه از سه قوه کشور؛ یعنی قوه مجریه و قوه مققنه در دست جریان چپ قرار گرفت.

خاتمی در سال ۸۸ می‌خواست کاندیدا شود اما...

از اواسط دهه هشتاد، از یک سمت به علت اختلافات در بین اصلاح‌طلبان بر سر کاندیدا‌های ریاست جهموری و از سوی دیگر افراط و تفریط‌های رخ داده شده در مجلس و همچنین احساس نگرانی‌هایی برخی افراد سطح بالای حکومت از حاکمیت تمام عیار جریان چپ باعث شد که بعد از روی کار آمدن آقای احمدی نژاد در سال ۸۴، جریان چپ و اصلاح‌طلب به محاق برود و در مجالس بعدی یعنی مجلس هفتم و هشتم و نهم، حضور ضعیفی داشته باشند. هر چند حضور اصلاح‌طلبان در مجلس هشتم بد نبود، اما در مجالس هفتم و نهم حضور چندانی نداشتند.

شورای نگهبان با نظارت استصوابی و سازمان‌دهی دقیق بسیاری از افراد موثر جریان اصلاح‌طلب یا چپ، خصوصا نمایندگان فعال در مجلس ششم که نقش مهمی در گردانیدن پارلمان داشتند را از دور انتخابات خارج و اکثریت قریب به اتفاق آن‌ها را رد صلاحیت کرد؛ به قول خودشان تلاش کردند که مجلس هفتم را یک دست تشکیل دهند. در آن دوران در قوه مجریه هم اثری از وزرای دولت اصلاح‌طلب نبود و قوه قضائیه هم تقریبا دربست در اختیار جریان راست قرار گرفت و هم‌چنان تا سال ۸۸ عرصه بر جریان چپ یا اصلاح‌طلب تنگ‌تر شد تا این‌که با زمینه‌هایی که فراهم شد آقای مهندس موسوی و آقای کروبی به صحنه بازگشتند.

اصلاح طلبان عملگرا معتقدند نباید امکان گفتگو و چانه زنی با حاکمیت از بین برود

آقای خاتمی هم در نظر داشت که برای انتخابات ثبت‌نام کند و مقدماتی هم فراهم شد؛ اما پس از اطلاع از تصمیم آقای موسوی وارد میدان نشد. همه ما در جریان مسائل سال‌های ۸۸ و ۸۹ هستیم و می‌دانیم که آن اتفاقات باعث آسیب جدی به بسیاری از فعالان جریان چپ شد، آنان با برخورد‌های قضایی مواجه شده و برای تعداد زیادی از آن‌ها محکومیت‌های سنگین زندان بریده شد، در ادامه با حصر آقای موسوی، خانم رهنورد و آقای کروبی فشاری که بر این جریان وارد شد، قدرت کنش سیاسی را تا حد زیادی از اصلاح‌طلبان سلب کرد.

در این میان، جریان معتدل‌تری هم از اصلاح‌طلبان معتدل و عملگرا به وجود آمد. برخی از اصلاح‌طلبان با تعریفی که از تفکر اصلاحات و تبار سیاسی آن داشتند، معتقد بودند که نباید امکان گفتگو از بین برود و باید از هر روزنه‌ای که امکان گفتگو و چانه‌زنی دارد، استفاده شود. بنابراین، با بسیاری از دوستان بعد از سال‌های ۸۸ و ۸۹، به این جمع‌بندی رسیدیم که باید همین شرایط موجود را هم از دست ندهیم تا از یک طرف فشار بر جریان اصلاحات و سران آن را با مذاکره و تلاش کاهش دهیم؛ هم از انحصار انتخابات و صندوق‌های آرا توسط اصولگرایان جلوگیری کنیم. زیرا انتخابات و صندوق‌های رای متعلق به همه مردم است نه هیچ فرد یا جریان خاصی.

جمهوری اسلامی از ثمرات تفکرات امام است؛ او می‌گفت: «میزان رای مردم است.»؛ «اگر مردم چیزی بخواهند و ما هم تشخیص دهیم به ضرر ملت است، حق نداریم در مقابل مردم بایستیم»، اما امثال آقای مصباح برای این تفکر امام ارزشی قائل نبودند و انتخابات را امری تشریفاتی می‌دانستند. این جریان که متاسفانه هیاهویشان بیشتر از تعدادشان است؛ انتخابات را به معنی واقعی و تأثیرگذار به رسمیت نمی‌شناسد.

نباید راه گفتگو با حاکمیت و استفاده از صندوق‌های رای از دست داد

لذا، اگرچه فضا اصلا مناسب نبوده و فشار‌های سیاسی زیادی بر جریان اصلاح‌طلب وارد شده و برخی از دوستان هم به دلیل حصر آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و همچنین زندانی شدن جمعی از اصلاح‌طلبان؛ هر نوع حرکت و حضور در انتخابات را به نوعی سازش‌کاری و کوتاه آمدن از مواضع اصلاح‌طلبی می‌دانستند. در چنین شرایطی جمعی از نیرو‌های اصلاح‌طلب عملگرا، با همراهی جریان اعتدال وارد میدان شدند و در تهران و بسیاری از شهرستان‌ها برای شورای شهر دوره چهارم لیست دادند و اکثریت خیلی خوبی هم به دست آوردیم. به طور مثال، ۵۰ درصد اعضای شورای شهر تهران و رئیس شورای شهر در دوره اول از جریان ما انتخاب شد. در بسیاری از شهر‌ها بازگشت به صندوق‌های رای اتفاق افتاد.

نظر ما این بود که راه گفتگو با حاکمیت و استفاده از صندوق‌های رای و انتخابات را نباید از دست بدهیم. ما معتقد هستیم که صندوق‌های رای و انتخابات، بزرگترین دستاورد‌های نهضت مشروطه است و باید آن را تقویب کرد.

لذا، از سال ۸۸ و ۸۹ به بعد جریانی شکل گرفت که مجموعه‌ای از تفکرات معتدل اصلاحات بود و حرکت آنان منجر به شکل‌گیری شورای شهر چهارم در تهران و شهر‌ها گردید. همین جریان فی‌الواقع زمینه روی کار آمدن دولت روحانی را هم فراهم کرد. یعنی یک هسته جدید فعالی شکل گرفت که بعد از رد صلاحیت آقای هاشمی رفسنجانی درسال ۹۲، در تصمیمات سیاسی و تبیین وضعیت جدید به سمت افراد میانه‌رو مثل آقای روحانی و آقای عارف تمایل پیدا کرد، لذا، از سال ۹۲ عرصه سیاسی با دوره سابق متفاوت شد. آقای روحانی در واقع به لحاظ تبار سیاسی جزء جریان راست سنتی یا اصولگرا بود و زمانی که روی کار آمد بخش عمده‌ای از وزرای او، همان وزرای دولت هاشمی و بعضا نیرو‌های اصلاح‌طلب بودند

در این دوره که فضا به قدری باز شد ما توانستیم برای مجلس دهم تلاش کنیم و اکثریت خوبی از نیرو‌های معتدل و میانه‌رو را به مجلس بفرستیم. هر چند مجلس دهم در شرایطی شکل گرفت که بسیاری از نیرو‌های موثر و باسابقه جریان چپ و اصلاح‌طلب با برخورد به ظاهر قانونی شورای نگهبان تحت عنوان نظارت استصوابی از دور رقابت‌های انتخاباتی خارج شده بودند. بعد از شکل‌گیری مجلس دهم و دولت آقای روحانی، ظاهرا نگرانی‌هایی در سطوح بالای حکومت به‌وجود آمد و در فکر یک‌دست سازی با اصطلاحا خالص‌سازی حاکمیت افتادند. در نتیجه، در اواخر دولت روحانی مخالفت با دولت علنی شد و اجازه ندادند آقای روحانی از نتیجه تلاش‌هایی که در جهت حل مشکل هسته‌ای و توافق‌نامه‌ای که به «برجام» معروف شد، استفاده کنند و او را ناکام گذاشتند.

در همین راستا به سفارت انگلیس در تهران، کنسول‌گری عربستان در مشهد و سخنرانی‌ها حمله کردند و برخی از مقامات قضایی نسبت به نیرو‌های سیاسی و رسانه‌ها، شدت عمل نشان دادند و عرصه را بر دولت اعتدال تنگ کردند و تا آنجا پیش رفتند که مردم را از هر نوع میانه‌روی، عمل اصلاحی و روی کار آمدن اصلاح‌طلبان مأیوس کنند.

جریان حاکم عملا با رد صلاحیت‌های نامزد‌های جریان اصلاحات و اعتدال در مجلس یازدهم، از طرق به ظاهر قانونی به مبارزه با جریان اصلاحات و اعتدال پرداخت و با این ابزار و نه از طریق صندوق آنان را از میدان رقابت خارج کرد.

اگر چند کاندیدا در قد و قواره رئیسی تاییدصلاحیت می‌کردند....

زیرا اگر ابزار، صندوق بود باید چند کاندیدا در قد و قواره آقای رئیسی در کنارش تاییدصلاحیت می‌کردند تا معلوم می‌شد مردم به ایشان گرایش دارند یا خیر. در سال ۹۸ تقریبا اکثریت قریب به اتفاق نیرو‌های اصلاح‌طلب که در مجلس دهم و مجالس قبلی بودند، بدون این که به لحاظ قانونی محرومیت از نمایندگی مجلس داشته باشند، توسط شورای نگهبان و هیئت‌های نظارت رد صلاحیت شدند.

با همین آرایش به انتخابات مجلس دوازدهم ورود کردیم، از طرفی بسیاری از نیرو‌های ما حتی برای ثبت‌نام نیامدند و دلیلش همان اتفاقاتی بود که در مجلس یازدهم رخ داده بود، از سوی دیگر جمعی نیز معتقد بودند حتی اگر تایید صلاحیت شوند و رای هم بیاورند، با وضعیتی که برای مجلس پیش آمده و شأن ومنزلت خود را از دست داده است؛ نمی‌شود برای مردم کاری کرد.

مجموعه‌ای به نام «جبهه اصلاحات» مطرح است که متشکل از فعالیت احزاب اصلاح‌طلب بوده و معتقد است که شرایط برای اصلاحات مساعد نیست و امکان حضور در فضای انتخابات وجود ندارد. جریان معتدل‌تری هم که در میان اصلاح‌طلبان شکل گرفته هم همان جریانی است که نتیجه آن در انتخابات شورای شهر موثر بود.

بخشی از اصلاحات با اصلاح طلبان میانه رو نامهربانی می‌کنند

یک جریان و یک بخشی از اصلاحات هست که به نظر می‌رسد با بقیه اصلاح‌طلبانی که معتقد به میانه‌روی و اعتدال هستند، کمی نامهربانی و تندی می‌کند و با عنوان‌های مختلف سعی می‌کند اصلاحات را در یک جریان یعنی فقط در خودشان خلاصه کند.

آن‌ها بعضا طوری صحبت می‌کنند که گویا اصلاحات یک شناشنامه بیشتر ندارد و آن هم به نام آن‌ها صادر و ثبت شده است؛ اما با تعریفی که ما از اصلاحات داریم، اصلاحات یعنی گفتگو، استفاده حداکثری از امکانات قانونی، حرکت‌های مدنی در جهت اصلاح اوضاع و برقرای نظام دموکراسی.

تا جایی که حتی‌الامکان است کار را نباید به خیابان و مبارزه‌های قهرآمیز بکشانیم. این جریان اخیر، خصوصا با بیانیه‌ای ۱۱۰ نفری که منتشر کردند در حال تقویت است. امکان گشودن یک جبهه فرعی نه به عنوان‌هایی مثل جبهه اصلاحات یا شورای هماهنگی جبهه اصلاحات، بلکه به عنوان جریان معتدل و میانه‌رو اصلاحات که تلاش می‌کند از کوچک‌ترین روزنه‌ها استفاده کند و هرجایی که امکان حضور در مجلس و شورای شهر و دیگر نهاد‌های قانونی باشد، از ان فرصت استفاده کنند.
اگر باهنر در جریان اصولگرا نقش جدی داشت در تهران می‌ماند و سرلیست می‌شد

* جریان اصولگرا چقدر درگیر این زایش‌های جدید شده است؟

جریان اصولگرای سنتی که امروز چندان در صحنه نیست، اما می‌توانیم این جریان را به سه جبهه تقسیم کنیم یکی همان جریان سنتی است که شامل امثال آقای ناطق، باهنر، جریان مؤتلفه و جریان‌های مشابه است. هرچند که امروز این افراد بعضا به سمت جریان اعتدال برگشته‌اند و دیگر چندان صحنه‌گردان جریان راست سنتی و یا اصولگرا نیستند؛ به همین علت هم آقای باهنر حوزه انتخابیه خود را به کرمان انتقال دادند، در حالی که اگر نقشی جدی در جریان مذکور داشتند باید در تهران می‌ماندند و سرلیست می‌شدند. جریان دیگر، به مجموعه همراهان آقای قالیباف برمی‌گردد که جریان معتدل اصولگرای جدید است و بیشتر طیف تکنوکرات‌های اصولگرا در این جبهه حضور دارند.

جبهه پایداری به انتخابات اعتقادی ندارد و آن را ظاهرسازی چهره بیرونی نظام می‌داند

جریان سوم اصولگریان که تندتر از بقیه هستند، به جبهه پایداری معروف است، شامل آقای آقاتهرانی و پیروان مرحوم مصباح یزدی و... می‌شود. آن‌ها شعار‌های تندتری می‌دهند و می‌خواهند جریان اصولگرا را مطابق مقصود خودشان شکل دهند و تلاششان این است که با شعار‌های تندتر در راستای حمایت از ولایت فقیه و بعضی ظواهر دینی و احکام فرعی درجه چندم اسلام، کل جریان را بنام خودشان به ثبت برسانند! به نظر می‌رسد این تفکر سوم چندان اعتقادی به امر انتخابات به معنی واقعی خود، ندارد و انتخابات را برای ظاهرسازیِ چهره بیرونی نظام لازم می‌داند.

جریانی که بعد از آمدن آقای احمدی‌نژاد پا گرفت و به جبهه پایداری معروف شد، بحث‌شان اصلا دین و دیانت، بهشت و جهنم و امثال این مسائل نیست.
جبهه پایداری تفکرات قدیمی مثل انجمن حجتیه را دنبال می‌کند

به نظر می‌رسد کسانی که در این جریان حضور دارند، تفکرات افراطیِ قدیمیِ جریانِ راست، مثل انجمن حجتیه را دنبال می‌کنند و چه بسا جریان تندرو‌ها حمایت‌هایی از سوی عوامل خارجی هم داشته باشند؛ زیرا می‌بینیم شبیه به گرایشات فراماسونری می‌خواهند با شعار‌های تند و حرکات افراطی اساس دین‌داری و مذهب هم را زیر سوال ببرند. این جریان گرچه به لحاظ اکثریتِ عددی تعداد افراد زیادی ندارد، اما هیاهویشان زیاد است و امکانات مادی بسیار وسیعی در اختیار دارند و افراد پشتشان، با سرمایه بسیار بالایی که در اختیار دارند.

در موقع لزوم کارشکنی‌های زیادی هم برای رقبا داشتند، به طور مثال، پس از توافق برجام یکی از بیشترین کارشکنی‌ها از طریق پیروان این جریان بود. درمجموع نگرانی اصلی و عمده از این است که این افراد به اساس انقلاب و نظام ضربه بزنند.

البته هر دو جریان اصیل اصول‌گرا و اصلاح‌طلب از این پدیده جدید نگران هستند، زیرا این تفکرات و روش‌ها می‌تواند برای آینده انقلاب و کشور بسیار خطرناک باشد، درحال حاضر تلاش این جریان تندرو و افراطی این است که کل مجلس و بلکه تمامی قدرت را دست بگیرند، ضمن این که گویا امروز دولت آقای رئیسی در مقابل این جریان مقهور شده و به اصطلاح وا داده‌است.

* یعنی آقای رئیسی در مقابل تندرو‌ها شکست خورده است؟

ببینید رفتار‌های تند و بی‌حساب و کتاب این جریان چه خسارت‌هایی به حیثیت جمهوری اسلامی در جهان زده است؟ به نظر می‌رسد که آقای رئیسی وا داده است چرا که سابقه او نشان می‌دهد که آقای رئیسی شخصا مدیر معتدلی باید باشد و در قصه حجاب، کسب و کار‌های مردم و فضای مجازی نباید به این تندی برخورد می‌کرد. امروز هر نوع فضایی که امکان تبادل اطلاعات دارد را محدود می‌کنند؛ در شورای انقلاب فرهنگی تصمیم می‌گیرند پلتفرم فیلم‌های خانگی را محدود کرده و عرصه را بر تمام اصحاب رسانه تنگ کنند. به نظر می‌رسد آقای رئیسی در برابر جریانی که هیاهوی زیادی دارند مقهور شده است.

این نوع جریان‌ها با فشار‌هایی که بر دولت اصلاحات در زمان خاتمی وارد می‌کردند، تلاش داشتند که امکان هر نوع اصلاح سیاسی، فرهنگی و توسعه گفتمان اصلاح‌طلب را مانع شوند و در دوره آقای روحانی هم به همین شکل و با همین منظور وارد عمل شدند. با بهم زدن فضای سیاسی کشور، ایجاد هیاهو و راه انداختن جنگ روانی، ایجاد انواع محدودیت‌ها و فشار‌ها چه خسارت‌های عظیمی به حیثیت جمهوری اسلامی در جهان زدند و الآن نیز واهمه‌ای از تکرار همان اقدامات ندارند.

رئیسی بیشتر تماشاگر هستند

بنابراین، به نظر می‌رسد که آقای رئیسی به نحوی مرعوب این هیاهوسالاران شده باشد، خصوصا که ایشان سوابق تحصیلاتی امثال مرحوم آیت‌الله شاهرودی یا عقبه امثال آقای آملی لاریجانی را ندارد که پدرشان مرحوم آیت‌الله هاشم زاده آملی از مراجع و وزنه‌های حوزه قم بودند و پدر خانم ایشان آیت‌الله وحید خراسانی از مراجع تقلید فعلی و از بزرگان حوزه علمیه قم هستند؛ همین پشتوانه‌ها در میزان ایستادگی افراد در مقابل هیاهوسالاران می‌تواند موثر باشد.

آقای رئیسی عقبه و سابقه سیاسی زیادی ندارد و در ۳۰ - ۴۰ سال گذشته، در امور قضایی فعالیت کرده و در جمع‌هایی، چون جامعیت روحانیت مبارز، جامعه مدرسین، مجمع روحانیون مبارز و امثال آنان، که بتواند تجربه سیاسی بالایی کسب کند، نبوده و پشت او از سرمایه‌های اجتماعی ریشه‌دار خالی است. لذا، در مقابل جریان‌های افراطی و هیاهوسالار هم طیف خود، به اصطلاح جاخالی کرده و عقب‌نشینی می‌کند. آنان با ایجاد زمینه‌های بحران اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، اوضاع کسب و کار، معیشت و زندگی یومیه مردم را در تهران و شهرستان‌ها بهم می‌ریزند و متاسفانه، آقای رئیسی به عنوان رئیس‌جمهور کشور، در مقابل این تندروی‌ها اقدام موثری از خود بروز نمی‌دهد.

رئیس‌جمهوری سوگند یاد کرده است که حافظ قانون اساسی، حقوق ملت و تمامی شهروندان باشد، اما متاسفانه در این وانفسای تضیبع حقوق حقه آحاد ملت ایران، ایشان بیشتر تماشاگر هستند تا حافظ منافع شهروندان.

جریان سنتی اصولگرا دیگر آن میدان عمل سیاسی سابق را ندارد

* شاخصه‌های رفتاری این طیف جدید در جریان اصولگرا از نگاه شما چیست؟

آن‌ها به علت تمامیت‌خواهی جریان مذکور و پشتوانه‌های مالی قوی چه بسا احتمالا وصل بودن به فراماسونری و تغذیه شدن از طریق آنان، وحدتی با جریان راست ستنی ندارند. جریان راست سنتی هم امروز دیگر آن میدان عمل سیاسی سابق را ندارد. من فکر می‌کنم که آن‌ها خودشان هم نمی‌خواهند این اندازه به تندرو‌ها فضا بدهند؛ اصول‌گرا‌های سنتی با همه این که معتقد به اصلاحات نبودند، اما نوعا افراد مومن و معتقد به اصول و مبانی بوده و به مسائل سنتی جامعه اعتقاد داشتند، به لحاظ تبار دینی، تابع مرجعیت بوده و نظرات مرجعیت برایشان مهم است.

جریانی که بعد از آمدن آقای احمدی‌نژاد پا گرفت و به جبهه پایداری معروف شد، بحث‌شان اصلا دین و دیانت، بهشت و جهنم و امثال این مسائل نیست و چه بسا اصلا اعتقادی هم به مسائل ندارند. به نظر می‌رسد هدفشان به طور عمده منافع خودشان و منافع کسانی است که از آنان حمایت می‌کنند. آنان با جلوگیری از عملی شدن برجام و تهدید کردن آقای روحانی و با لطائف‌الحیل بالاخره نگذاشتند ما نفتمان را در بازار، به طور معمول سنتی بفروشیم؛ تا با بهانه دور زدن تحریم، میلیارد‌ها دلار به جیب خود و حامیان خود بزنند.

آقای رئیسی عقبه و سابقه سیاسی زیادی ندارد و در ۳۰ - ۴۰ سال گذشته، در امور قضایی فعالیت کرده و در جمع‌هایی، چون جامعیت روحانیت مبارز، جامعه مدرسین، مجمع روحانیون مبارز و امثال آنان، که بتواند تجربه سیاسی بالایی کسب کند، نبوده و پشت او از سرمایه‌های اجتماعی ریشه‌دار خالی است.

تندرو‌ها در زمان انقلاب و جنگ، کجا بودند؟

کار‌های این چنینی نشان داد که این جریانات سرنوشت مردم و منافع ملی اصلا مدنظرشان نیست و من فکر می‌کنم هدف این افراد حتی فراتر از بحث منافع اقتصادی است. این‌هایی که بعضا خود را جریان انقلابی می‌دانند، کجای انقلاب و جنگ بودند و کی آمدند؟ اصلا در زمان انقلاب و جنگ، کجا بودند؟!

در میان این جریان، کسانی هستند که ممکن است شعار‌هایی به نفع رهبری، دین و ولایت فقیه بدهند، اما اگر دستشان برسد، اساس قانون اساسی را بهم می‌زنند تا میدان را در دست بگیرند؛ این افراد تمامیت‌خواه هستند و به هیچ چیزی اعتقاد ندارند، رفتارشان شبیه مجاهدین خلق قبل از انقلاب است که به ظاهر شعار رهبری امام می‌دادند، اما بعد از تثبیت رهبری امام خمینی (ره)، روی امام و ملت شمشیر کشیدند.

البته، مردم پیام این هشدار‌ها را زود می‌گیرند، ولی متاسفانه در پیرامون بخش‌های بالایی حکومت، افراد چاپلوس فراوان شده و صدای ما و دلسوزان نظام که از آغاز انقلاب و زمان جنگ همراه نظام بوده و هنوز هم هستیم، به جایی نمی‌رسد و توجهی نمی‌کنند.

در این مجلس که هر روزی که تریبون روشن می‌شود، پیشنهاداتی برای افزایش فشار به دانشجویان، کارگران و مردم داده شده و جز ایجاد نارضایتی کار دیگری نکرده است. هیچ زمان دانشگاه، اساتید و دانشجویان تا به این اندازه تحت فشار نبودند و این اندازه اخراجی و تعلیقی نداشت است و بیشترین فشار‌ها در این دوره بر دانشجویان وارد شد.


جریان‌هایی عمدا و با قصد و غرض به نارضایتی‌های مردم دامن می‌زنند

این میزان از بی‌اعتباری پول ملی در طول این ۴۵ سال پس از انقلاب بی‌سابقه بود، این افراد در حال حرکت به سویی هستند که متأسفانه مردم به تدریج از دین، روحانیت و بلکه هر گونه حکومت دینی و اسلامی، زده شوند. به نظر می‌رسد جریان‌هایی عمدا و با قصد و غرض به این نارضایتی‌ها دامن می‌زنند تا در وقت خود، برنامه بعدی را وارد عمل کنند.

جمهوری اسلامی از ثمرات تفکرات امام است؛ او می‌گفت: «میزان رای مردم است.»؛ «اگر مردم چیزی بخواهند و ما هم تشخیص دهیم به ضرر ملت است، حق نداریم در مقابل مردم بایستیم»، اما امثال آقای مصباح برای این تفکر امام ارزشی قائل نبودند و انتخابات را امری تشریفاتی می‌دانستند. این جریانی که روی کار آمده و متاسفانه هیاهویشان بیشتر از تعدادشان است؛ انتخابات را به معنی واقعی و تأثیرگذار به رسمیت نمی‌شناسد.

آن‌ها نمایندگانی که تا حدی معتدل بودند و درباره فساد نمایندگان با وزارتخانه‌ها و مثلا گرفتن ماشین و مسائل دیگر اعتراض می‌کردند را رد صلاحیت کردند، به نظر می‌رسد افراد این جریان خطرناک به مراکزی بالاتر از دولت نفوذ کرده باشند که می‌توانند جلوی ورود هر نیروی منتقدی را بگیرند.

اگر ابزار، صندوق بود باید چند کاندیدا در قد و قواره آقای رئیسی در کنارش تاییدصلاحیت می‌کردند تا معلوم می‌شد مردم به ایشان گرایش دارند یا خیر.
اگر فردی به آبدارچی مجلس انتقاد کند را هم حذف می‌کنند

آن‌ها برای اینکه بتوانند از ابزار‌های قانونی استفاده کنند، همانطور که برای ردصلاحیت‌ها عمل کردند؛ طرف را از هستی ساقط می‌کنند و می‌گردند تا یک مشکل قانونی یا قضایی پیدا کنند. البته، ااکثر قضات در قوه قضائیه افراد وفادار به نظام و قانون‌مدار هستند، اما نیرو‌های این جریان افراطی در بخش‌های امنیتی، اطلاعاتی و قضایی تا حدی حضور دارند و گاهی با تبادل اطلاعات نسبت به افراد مختلف، و رقیب با انواع روش‌ها و زمینه مشکلات قضایی و اداری، مقدمات ردصلاحیت برای نمایندگی و امثال آن را فراهم می‌کنند.

آنان درباره مسائل معیشتی و خانوادگی افراد اطلاعاتی دارند تا در مواقع لازم در نزد خود نگه می‌دارند تا با بزرگ‌نمایی نقاط ضعف، با اصطلاح عقبه رقبا را بزنند و مردم را حساس کنند. جریانات تندرو با هیاهو سالاری، خود را نسبت به انقلاب و مردم دلسوز نشان می‌دهند و با فضاسازی تلاش می‌کنند که مردم و مسئولان به سمت افراد منتقد نروند. جریان‌های افراطی تمامیت‌خواه تلاش می‌کنند تمام قدرت را در دستان خود مترکز کنند لذا کمتر تن به همکاری و ائتلاف می‌دهند. اگر فردی که کمترین انتقاد را حتی به آبدارچی مجلس هم کرده او را حذف می‌کنند تا به مجلس دوازدهم وارد نشود.

این جریان تمامیت‌خواه و خالص‌ساز، به لحاظ تاریخی هم در ایران و دیگر کشور‌ها نمونه‌های مشابهی دارند و مطالعه تبار تاریخی این نوع تفکرات نشان می‌دهد که تفکرات تمامیت‌خواهی و یکدست‌سازی چه بلا‌هایی بر سر مردم آورده است. به طور مثال، در حکومت صفویه، حکومت عثمانی و اتحاد جماهیر شوروی، حکومت مقتدر صفوی که حکومتی رو به توسعه و کشورگشایی بود. با رشد تفکر یکدست‌سازی و حذف‌های پی در پی به علت مسائل رقابتی و دلایل مذهبی غیرضروری، شبیه کاری که امروز تندرو‌ها می‌کنند؛ به جایی رسید که در مقابل گروه شورشی از مردم افغان که در یکی از مناطق حاکمیت صفویه، از فشار و مظالم حاکم منصوب به تنگ آمده و دست به شورش زده بودند عاجز مانده و ساقط شد. دقیقا مسائل مشابهی باعث تضعیف امپراطوری عثمانی در آستانه جنگ جهانی اول و در نهایت سقوط آن امپراطوری شد.

حتی در دهه‌های اخیر، اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان ابرقدرت شرق، با همین روش حذف‌ها و خالص‌سازی‌های پی در پی و فشار‌های بی حد و حصر بر مردم، افزایش نفرت در مردم نسبت به حکومت و بیگانه ساختن مردم از حاکمیت، مسلط ساختن نظامیان بر سرنوشت کشور ... بدون جنگ از سوی ابر قدرت غرب یا دول خارجی علیه شوروی، از داخل پوسید و از هم پاشید.

یک جریان و یک بخشی از اصلاحات هست که به نظر می‌رسد با بقیه اصلاح‌طلبانی که معتقد به میانه‌روی و اعتدال هستند، کمی نامهربانی و تندی می‌کند و با عنوان‌های مختلف سعی می‌کند اصلاحات را در یک جریان یعنی فقط در خودشان خلاصه کند.
جریان منتقد تریبون عمومی قدرتمندی در اختیار ندارد

نگرانی ما برای اساس کشور است که این حذف‌ها و ایجاد نارضایتی‌ها در مردم باعث می‌شود، مردم به تماشاچی تبدیل شده و با صندوق‌ها قهر کنند. آنان احساس می‌کنند که در اداره کشور هیچ نقشی نداشته و کسی برایشان ارزش قائل نیست. همانطور که برای آن دولت‌ها پیش آمد؛ این‌ها فکت و درس‌های تاریخی هستند و ما نمی‌توانیم از آنان عبور کنیم.

در هر صورت ما باید از تاریخ درس بگیریم و تاریخ برای ما معلم بزرگی است. خالص‌سازی‌های این چنینی در دنیا تجربه شده و هیچ کدام عاقبت خوبی برای خالص‌سازان نداشته است. این مسئله منحصر در امپراطوری عثمانی با حکومت صفوی یا اتحاد جماهیر شوروی نیست، اما هزار افسوس که فعلا هیچ گوش شنوایی وجود ندارد، تریبون عمومی قدرتمندی هم مانند تریبون‌های مجلس و نماز جمعه در اختیار نداریم.

با اینکه صدا و سیما ده‌ها کانال در تهران و شهرستان‌ها دارد، حتی یک تریبون هم در دست جریان‌های منتقد نیست که همین حرف‌های دلسوزانه را بزنند. خبرنگاران و مدیران روزنامه‌هایی هم که بر اساس وظیفه ذاتی و حرفه‌ای خود، مطالب، نظرات انتقادی و خلاف نظر جریان حاکم را پوشش می‌دهند، گاهی زندانی یا تحت فشار قرار می‌گیرند و برایشان پرونده قضایی ساخته می‌شود. در حالی که با کسانی که میلیارد‌ها اختلاس کرده و مرتکب فساد می‌شوند، بعضا به اندازه برخورد با خبرنگاری که از نحوه مواجهه ماموران با یک دختر شهرستانی که عکس و خبر تهیه کرده است، برخورد نمی‌شود.

این‌ها در مجموع فضای نامناسبی است که ما در انتخابات مجلس دوازدهم در آن واقع شدیم و در مجموع ناراحت هستیم که در سالگرد انقلاب چرا چنین شرایط نامناسب بر این کشور، انقلاب اسلامی و حکومت برآمده از انقلاب اسلامی با آن همه فداکاری‌ها و رشادت‌های بی‌نظیر ملت ایران باید حاکم باشد؟!

نظرات شما