رویداد۲۴ محسنحسام مظاهری، جامعهشناس و صاحبنظر در حوزه جامعهشناسی دین، در یادداشتی که در کانال تلگرامی خود در واکنش به اظهارات اخیر علیرضا پناهیان نوشت: مسئلهی پناهیان را نباید به استفاده از یک تعبیر نامناسب یا چند جمله تقلیل داد. سلسلهواربودن و ارتباط مضمونی سخنان و برداشتهای خاص وی از تاریخ اسلام و مفاهیم اسلامی - شیعی، نشان از یک پروژه دارد. پروژهای که من از آن به «ضدروایتِ اسلام نخستین برای صورتبندی تشیع اقتدارگرا» تعبیر میکنم.
ماه رمضان سه سال پیش که سخنان وی، باز هم در برنامهی سحرگاهی تلویزیون حاشیهساز شد، یادداشتی دراینباره نوشتم. برشهایی از آن:
در بین گفتمانهای شیعی معاصر، تشیع سیاسی دولتگرا و در بین خوانشهای این گفتمان نیز آنچه پناهیان در پروژهاش تبلیغ و ترویج میکند، مردمستیزترین و جامعهستیزترین گفتمان و خوانش است. گفتمانی که از قضا در ادبیات تبلیغیاش بیش از دیگران از مردم و جایگاه و نقش آنان سخن میراند.
در این گفتمان، مردم گرچه زینتالمجالساند، اما درواقع محکومین همیشگی اند. موقعیت پارادوکسیکال تشیع سیاسی همینجاست. از یکسو به اقتضای شروط اولیهی حکمرانی نیازمند اکثریت است، و از سوی دیگر ماهیتی ضداکثریت و الیگارشیک دارد.
در این خوانش، تودهی مردم بهجهت بیبصیرتی، دنیاطلبی، میل به زندگی، راحتطلبی و... همیشه محکوماند. همیشه مورد اتهاماند.
بیشتر بخوانید: پناهیان حواسش جمع است که چه میگوید | او معتقد است پیامبر برای قدرت مبعوث شده نه ترویج اخلاق
جامعهی مطلوب این خوانش، جامعهی سرسپرده است. جامعهای که دربرابر الیگارشی مقدس بیزبان است. «شیعهی تنوری» که سالهاست وعاظ روی منبر قصهاش را میگویند، تیپ ایدهآل شیعه در این خوانش است. طبق تصریح پناهیان در برنامهی مذکور (۱۴۰۰/۰۲/۰۳) اطاعت از پیامبر حتی مهمتر از اطاعت خداست. و البته پیامبر آخرین حلقه نیست. «ولایت» امری تسریپذیر است. از پیامبر به اهل بیت و دوازده امام و از ایشان به نایبان عامشان (طبق «مقبولهی عمر بن حنظله») یعنی فقها و در دوره حکومت دینی به ولی فقیه.
دال مرکزی این گفتمان حتی «ولایت» نیست؛ «قدرت» است. همهچیز، از اعتقادات، از اخلاق، از مناسک و حتی خود ولایت، مادام که در خدمت قدرتاند مطلوبیت دارند. بیجهت نیست که بیشترین هجمهها و حملات به اسلام رحمانی و اسلام عرفانی، به معنویتگرایی، به اخلاقگرایی، به مدلهای نوپدید دینداری، از جانب حاملان و مروجان تشیع سیاسی است.
در این خوانش، مردم چیزی بیش از تسهیلکنندگان مسیرِ رسیدنِ «فرد برتر» به قدرت نیستند. اسلامِ تشیع سیاسی، اسلام استیلا است. اسلامِ حکمرانیِ اقتدارگرا و توسعهطلبی که سودای امپراتوری و ابرقدرتی دارد. اسلامِ ذبح اخلاق و معنویت و همهی سرمایههای اعتقادی اسلام و تشیع و جامعه، پیش پای حکومت، پیش پای قدرت.
این خوانش، بیش از آنکه با روایت مشهور اسلامی و شیعی از حکومتهای نبوی و علوی قرابت داشته باشد، با حکومت توسعهطلب اموی قرابت دارد. بههمینجهت است که پناهیان و دیگر مروجان این خوانش، در این سالها در مقام بازروایی تاریخ صدر اسلام برآمدهاند. آنچه آنها ارایه میکنند، درواقع ضدروایتی است از تاریخ اسلامِ نخستین. ضدروایتی که در آن (به تصریح پناهیان) پیامبر و علی بن ابیطالب، دو رهبر شکستخوردهاند. سخنان وی در انکار مأموریت اخلاقی انبیا و تضعیف روایت «انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» و نیز مباحثش در تقدم ولایت بر عدالت در همین راستا قابل فهم است.
میزان توفیق این پروژه در همراهسازی بدنهی مذهبی وفادار نظام (خصوصا جوانان حزباللهی) نقشی تعیینکننده در آیندهی حاکمیت و پروژهی جانشینی دارد.