رویداد۲۴ | علیرضا نجفی: همه ما میدانیم که خورشید مرکز منظومه شمسی قرار دارد؛ خب البته نه همه. برخی هستند که در کنار طب سنتی، میخواهند ثابت کنند زمین هنوز در مرکز عالم است. به هر حال، برای خیلی از ما این واقعیت که خورشید در مرکز منظومه است و ما دورش میچرخیم بدیهی است. اما این واقعیت همیشه اینقدر بدیهی نبود. دوران دیگری بود که فکر میکردند که زمین در مرکز است و آن دوران، آدمها جور دیگری فکر میکردند و اگر ایده خورشیدمرکزی مطرح نمیشد شاید آن دوران و آن دنیا تا همیشه ادامه مییافت. اما ایده خورشیدمرکزی زندگی انسانها را دگرگون کرد.
فقط ایده خورشیدمرکزی نبود که زندگی ما را تغییر داد؛ ایدههای زیادی هستند که ما آن را بدیهی میدانیم اما آنها زندگی ما را دگرگون کردهاند. قبل از آن زندگی جور دیگری بوده؛ جوری که حالا نمیتوانیم تصورش کنیم. در مجموعه «ایدههایی که زندگی ما را تغییر دادند» این ایدهها را به زبان سادهای برای شما روایت میکنیم. در اولین شماره از این مجموعه، ایده خورشیدمرکزی را توضیح میدهیم.
جوی ایونز: فیزیک مدرن بر اساس نظریه خورشیدمرکزی تکوین یافته است. نظریه خورشیدمرکزی از این قرار است: خورشید در مرکز منظومه شمسی قرار دارد و هر چیز دیگری، اعم از سیارات، سیارکها، دنبالهدارها و مابقی اجرام سماوی، به دور خورشید میچرخد.
پیش از مطرح شدن نظریه خورشیدمرکزی، باور غالب بر این بود که تمام اجرام آسمانی به دور زمین میچرخند؛ باوری که از توضیح بسیاری از مسائل علمی عاجز بود.
علم نجوم در جهان پیشامدرن بر اساس مدل زمینمرکزی بود و این امر با الهیات و جهانبینی دینی آن روزگار -که انسان را محور عالم و اشرف مخلوقات میدانست - سازگاری داشت. این نظریه که «ژئوسنتریزم» یا همان زمینمرکزی نامیده میشود، توسط ستارهشناس معروف یونانی، کلودیوس بطلمیوس، و در قرن دوم میلادی مطرح شد. بطلمیوس مانند اغلب کسانی که با چشم غیرمسلح به آسمان مینگرند، اظهار کرد که به نظر میرسد خورشید، ماه و ستارگان در آسمان حرکت میکنند و این نشان میدهد کره زمین در مرکز جهان قرار دارد.
ایده بطلمیوس بعدها توسط منجم ایرانی قرن دهم میلادی، ابوسعید سجزی و توسط منجم مصری قرن یازدهم میلادی، الحازن، به پرسش کشیده شد و محل تردید قرار گرفت. اما نظریه زمینمرکزی قرنها بر نظریههای نجوم و ستارهشناسی غربی تسلط داشت تا اینکه در قرن پانزدهم میلادی منسوخ شد. اخترشناسانی از جمله کوپرنیک، گالیله و کپلر شواهدی کشف کردند که نشان میداد کره زمین ثابت نیست، بلکه به دور خورشید گردش میکند و این کشف منجر به ظهور نظریه خورشیدمرکزی شد.
با گسترش دانش ما از فضا و منظومه شمسی، نظریه خورشیدمرکزی در سراسر جهان به عنوان حقیقتی در مورد موقعیت کره زمین پذیرفته شده است. با این حال، یک نظرسنجی در سال ۲۰۱۴ توسط بنیاد ملی علوم نشان داد که ۲۶ درصد از آمریکاییها فکر میکنند زمین به دور خورشید میچرخد.
شهرت کوپرنیک مرهون نظریه خورشیدمرکزی است، اگرچه او نخستین منجمی نبود که مدل خورشیدمحور را طرح کرد. به گزارش سایت خبری-علمی Futurism، اولین اشاره به ایده خورشیدمرکزی به سال ۲۰۰ قبل از میلاد و دانشمندی به نام آریستارخوس ساموسی برمیگردد؛ با این حال نظریه خورشیدمرکزی تا زمان کوپرنیک رواج پیدا نکرد. کوپرنیک رساله کوتاهی با عنوان Commentariolus (به معنی حاشیههای مختصر) ارائه کرد و آن را در میان منجمان و دانشمندان دیگر توزیع کرد. این دستنویس ۴۰ صفحهای نظریهٔ خورشیدمرکزی کوپرنیک را تشریح میکرد و بر هفت اصل موضوعه استوار بود؛ از جمله این اصل نادرست که «همه سیارات به دور خورشید میچرخند و خورشید در حوالی مرکز جهان قرار دارد».
بیشتر بخوانید: تندروهای مذهبی چگونه آموزش زبان خارجی را کفر میپنداشتند؟
به گفته Universe Today، اگرچه برخی از ایدههای کوپرنیک بعدا رد شد، اما او «مشکلات ریاضیاتی و ناسازگاریهای ناشی از مدل زمینمرکزی را حل کرد و پایههای نجوم مدرن را بنا نهاد». کوپرنیک توام با ثبت مشاهداتش از حرکت سیارات، ایدههای خود را بر اساس نظریههای که پیشتر در جهان باستان و در میان دانشمندان مسلمان مطرح شده بودند استوار کرد. این منابع که الهامبخش کوپرنیک بودند، از جمله شامل آثار آریابهاتا، منجم هندی میشد. دانشمندی که در سال ۴۹۹ میلادی رسالهای با عنوان «آریابهاتیا» منتشر ساخت و در آن الگویی مبنی بر گردش زمین به دور خود و به دور سیارات دیگر، با محوریت خورشید، پیشنهاد کرد. کوپرنیک همچنین تحت تاثیر آثار نیکانتا سومایاجی قرار گرفت، منجمی که در قرن پانزدهم میلادی تفسیری بر رساله آریابهاتا با عنوان منتشر کرده بود.
در حالی که کوپرنیک مشتاق به اشتراک گذاشتن چنین بینشهایی بود، بیم آن را داشت که انتشار نظریاتش منجر به محکومیتش توسط کلیسا شود. این نگرانیها باعث شد که وی از انتشار بسیاری از تحقیقات خود تا یک سال قبل از مرگش خودداری کند و نهایتا در سال ۱۵۴۲ بود که کوپرنیک رساله معروف خود را برای انتشار به نورنبرگ فرستاد.
نزدیک به صد سال بعد، کپلر، گالیله و اسحاق نیوتن مدل خورشیدمرکزی را تعمیق کرده و رواج دادند. نیوتن و کپلر یک پایه ریاضیاتی مستحکم و دقیق برای توضیح حرکت سیارات به دور خورشید طراحی کردند.
در همین اثنا، گالیله با تلسکوپ خود شواهد فراوانی را علیه نظریه زمینمرکزی رصد و جمعآوری کرد که باعث تضعیف کامل این نظریه میشدند. اما جانبداری گالیله از نظریههای کوپرنیک، به برخورد کلیسای کاتولیک با او و بازداشت خانگیاش منجر شد.
درک اینکه کرده زمین مرکز جهان نیست و سیارات و ستارگان دیگر به دور آن نمیچرخند، تصور انسانها را از جایگاه خود در جهان برای همیشه تغییر داد.
نظریههای کوپرنیک الهامبخش بازنگری تام و تمام علم فیزیک گشت و منجر به پیدایش مفاهیمی، چون «گرانش» و «قانون اینرسی (لختی)» شد. این ایدهها توسط ریاضیدان، فیزیکدان و ستارهشناس بریتانیایی، سر آیزاک نیوتن، بهطور کامل و نظاممند بیان شدند و نیوتون در کتاب «اصول ریاضی فلسفه طبیعی» فیزیک و نجوم مدرن را پایهگذاری کرد.
ورای مباحث علمی نیز کشف این که زمین در مرکز کائنات قرار ندارد، بسیاری از مردم را در مورد ماهیت وجودی انسان و مسائل اعتقادی مردد کرد و خشم کلیسا را علیه علم مدرن برانگیخت. در سال ۱۹۶۹ و پس از سفر انسان به کره ماه، پاپ ژان پل سوم دستور بازگشایی پرونده محکومیت گالیله را صادر کرد و پس از ۱۳ سال و در سال ۱۹۹۲ محکومیت وی را پس گرفت و آن عمل را «اشتباهی غمانگیز» خواند.