رویداد۲۴: در جریان انقلاب ۵۷ گفته میشد که صاحب اصلی این انقلاب مستضعفین هستند. در واقع یکی از شعارهای اصلی انقلاب ۵۷، شعار حمایت از مستضعفین بود. بنا بود دولت انقلابی عدالت اقتصادی را در دستور کار خود قرار دهد و کارگران و زحمتکشانی را که تحت ستم سرمایهداری حکومت پیشین بودند، به متن مناسبات اجتماعی و سیاسی بیاورد. انقلابیون غیرمذهبی نیز برای همین مقصود با اسلامگرایان متحد شدند و علیه رژیم شاه جنگیدند.
انقلاب سفید چهره ایران را بهکلی دگرگون کرده و باعث تغییر شیوه تولید کشاورزی به نوعی تولید شبه-صنعتی شده بود. با اصلاحات ارضی بسیاری از کشاورزان از روستاها به سوی حاشیه شهرهای بزرگ گسیل شدند. این گروههای پرجمعیت محل رشد و پناه خود را از دست داده بودند و از مناطق مختلف به شهرهای بزرگ آمده بودند تا با کارهای روزمزدی زندگی خود را تامین کنند. این اقشار تهیدست غالبا از سبک زندگی طبقات بالا و خاندان سلطنتی ناراضی بودند و زندگی فقیرانه خود را با ریخت و پاشهای افسران بلندمرتبه ارتش و خاندان سلطنتی قیاس میکردند و با پیوستن به صف انقلابیون در پی احقاق عدالت و حقوق سرکوب شده خود بودند.
سالهای نخست پیروزی انقلاب و اغلب سالهای دهه شصت مصادف بود با جنگ ایران و عراق. حکومت انقلابی با وجود اینکه به وعدههای خویش مبنی بر آزادی سیاسی و اجتماعی وفادار نماند، اما نوعی اقتصاد دولتی را در کشور اجرا کرد که باعث انتفاع گروههایی مانند حاشیهنشینان و روستاییان شد. ایران در دهه شصت به واسطه جنگ و تحریم، بسیاری از درآمدهای ارزی خود را از دست داد و سطح زندگی مردم تنزل کرد. اما به دلیل رویکرد نسبتا برابریطلبانه دولت، نارضایتی اقتصادی چندان بالا نبود.
بنا به گفته پژوهشگران، ناخرسندی اجتماعی با نابرابری اقتصادی رابطه مستقیم دارد. هر قدر جامعهای نابرابرتر باشد، مردم طبقات پایین سطح زندگی خود را با طبقات بالا مقایسه میکنند و این امر به افسردگی اجتماعی آنان دامن میزند.
در دهه شصت آزادیهای اجتماعی محدود شد و خفقان سیاسی بیش از پیش بود. در عین حال کشور در حال جنگ بود و زندگی روزمره شهروندان در تهدید و تنش مستقیم جنگ قرار داشت. اما با وجود همه اینها برابری نسبی اقتصادی میزان خرسندی اجتماعی را افزایش داده بود و شکاف حکومت و مردم بسیار کم بود.
این خرسندی اجتماعی و برابری نسبی اقتصادی با پایان یافتن جنگ رو به زوال رفت و در دولت هاشمی رفسنجانی که سرمایهداری و خصوصیسازی در دستور کار قرار گرفت، شکاف گسترده طبقاتی نیز افزایش یافت. سیاستهای اقتصادی دولتهای پس از جنگ مبتنی بر ورود سرمایه به ایران و خصوصیسازی منابع دولتی بود و به اختلاف طبقاتی دامن میزد و این بر خلاف شعار اصلی انقلاب ۵۷ بود.
ناخرسندی اجتماعی میان مردم با دیدن اختلاف طبقاتی بالا گرفت و از دهه هفتاد به بعد ایران شاهد تظاهرات و اعتراضات خیابانی علیه نابرابری و فقر بود. اعتراضات خیابانی نیمه اول دهه هفتاد همگی از مناطق حاشیهای و فقیر آغاز شده بودند و خصلت طبقاتی آنها را نشان میدادند.
بیشتر بخوانید:بازخوانی حادثه ۱۸ تیر ۱۳۷۸ / رهبران اصلاحطلب درباره حادثه کوی دانشگاه چه گفته بودند؟
یکی از نخستین اعتراضات در سال ۱۳۷۱ توسط حاشیهنشینان شهر مشهد که نسبت به تخریب منازلشان توسط دولت معترض بودند صورت گرفت و سریعا بدل به تظاهرات خیابانی شد. اما اعتراضاتی که کمتر از سه سال بعد و در فروردین ماه سال ۱۳۷۴ در اسلامشهر رخ داد دامنه گستردهتری داشت. این دومین موج اعتراضات زمانی انجام میشد که علاوه بر بالارفتن بابرابری، خبرهای اختلاس و دزدی مسئولان نیز در اخبار مطرح شده بود.
منطقه اسلامشهر تا سال ۱۳۵۲، «قاسم آباد شاهی» نامیده میشد؛ اما از سال ۱۳۵۲ نامش به «شادشهر» و پس از انقلاب به «اسلامشهر» تغییر کرد. جمعیت این منطقه در سال ۱۳۷۴ بیش از ۳۵۰ هزار نفر بود و منطقهای فقیرنشین به حساب میآمد که بسیاری از ساکنان آن کارگر و یا کارمند بودند. قسمت عمده خانههای اسلام شهر غیر رسمی ساخته شده بودند و به صورت قولنامهای در اختیار ساکنان قرار داشتند. در واقع زمینهای کشاورزی که یا مالکان خصوصی داشتند و یا وقف شده بودند، به صورت غیرقانونی تفکیک و پس از تبدیل کاربری به صورت قولنامهای به فروش رسیده بود و منازلی که بر روی آن زمینها ساخته شده بود رسم نبودند. این امر باعث شده بود که منطقه اسلامشهر جایی در برنامهریزی و تخصیص امکانات شهری نداشته باشد. مردم منطقه اسلامشهر مذکور از کمبود آب، قطعی برق و آسفالت نبودن خیابانها رنج میبردند و دولت نیز در مقابل مالکیت زمینهای آنان را غیر قانونی میدانست و خدمات شهری را در این مناطق تعلیق کرده بود.
روز پانزدهم فروردین سال ۱۳۷۴ نخستین روز سال جدید پس از تعطیلات بود و کارمندان، کارگران و محصلین برای عبور و مرور با مشکل مواجه شده بودند، چراکه دولت کرایه ماشین را از ده تومان به پانزده تومان رسانده بود و رانندگان مینیبوس نیز اعتصاب کرده بودند. این امر باعث بالا گرفتن اعتراضات خیابانی در اسلامشهر و جاده ساوه شد و به زودی مردم منطقه اکبرآباد نیز که از کمبود و قطعی آب رنج میبردند به معترضان پیوستند.
بسیاری از مردم اسلامشهر در تهران کار میکردند و هر روز باید خود را برای کارگری به تهران میرساندند و افزایش ناگهانی کرایهها به ناخرسندی آنان دامن میزد و کارد را به استخوان مردم رسانده بود و به این ترتیب اعتراضات خیابانی در اسلامشهر انجام شد.
کاوه شیرزاد که از شاهدان ماجراست آن روز را چنین وصف میکند: «آن روز من با مینیبوس راهی طرح کاد [کار و اندیشه]بودم، سر راه دیدم در جاده ساوه چند جوان لاستیک آتش زدهاند و فضای عجیبی بود، خیابان را بسته بودند. من پیاده شدم و در کمتر از یک ربع همه چیز شدت گرفت و ناگهان خودم را وسط اعتراضات دیدم. مردم از این روبه آن رو شدند و به ماشینها حمله کرده و ازشان بنزین میگرفتند و جو مثل انقلاب بود.»
هاشمی رفسنجانی در خاطراتش وقایع آن روز را چنین شرح میدهد: «از پیش از ظهر خبر رسید کـه در اسلام شهر و روستاى اکبرآبـاد، جمعـى از مردم دراعتراض به گران شدن کرایه مینى بوسهاى خط اکبرآبـاد شلوغ کرده اند و دست بـه راهبندان و تخریب زدهاند و با نیروهاى انتظامى درگیر شدهاند. تـا عصر مرتبا گزارش میرسید. با دکتر حسن روحانى، دبیر شورای عالی امنیت ملی، و علی لاریجانى، رییس سازمان صداوسیما، و علی فلاحیان، وزیر اطلاعات، و علی محمد بشارتی، وزیر کشور، درباره عکسالعمل و چگونگی پخش خبر مذاکره شد.»
قرارگاه ثارالله مسئولیت مقابله با شورشها را بر عهده گرفت و نهایتا حدود هزار نفر بازداشت شدند و در مواردی هم اعدام پاسخی بود که برای آنها در نظر گرفته شد. هیچ گاه از تعداد دقیق کشتهها چیزی گفته نشد، اما داریوش فروهر اعلام کرد که حدود پنجاه نفر کشته شدهاند. این آمار البته هیچگاه به تایید نهادهای رسمی نرسید. چند روز پس از حادثه نیز تظاهراتی در حمایت از دولت و در محکومیت معترضان برگزار شد و معترضان اغتشاشگر و اوباش شناخته شدند.