رویداد۲۴| فاطمه کریمخان: اصطلاح گسلایتینگ (Gaslighting) که میتوان آن را «بازی با روان» کسی تعریف کرد، از آن عبارتهایی است که سینما به روانشناسی و درمانگران رابطه هدیه داده است. فیلم چراغ گاز (Gaslight) ساخته جورج کیوکر که عبارت گسلایتینگ از روی آن ساخته شده، داستان ابراز عشق یک نوازنده پیانو به یک خواننده جوان (با بازی اینگرید برگمان) است. چیزی که بیینده نمیداند این که نوازنده پیانو در مورد هویت خودش دروغ گفته و قاتل خاله دختر جوان است که از قضا او هم خوانندهای مشهور و بسیار ثروتمند بوده است. بعد از این که مرد به هدفش می رسد و با زن ازدواج میکند، آنها به خانه خواننده کشتهشده میروند تا زندگی جدیدی شروع کنند اما مرد برنامههای دیگری برای این زندگی دارد. او مستخدمان را اخراج میکند، زن را در خانه حبس میکند، و شروع میکند به سرقتکردن چیزها. اما طوری تظاهر میکند انگار زن دچار اختلال هواس شده و چیزهایی که در خانه غیب میشوند را در واقع خودش گم میکند.
فیلم یک و نیم ساعته کلاسیک آمریکایی در نهایت با ورود یک همسایه خوشقلب و یک کاراگاه متعهد که به دنبال حل پرونده قتل خواننده مشهور است به پایان خوشی ختم میشود که در آن زن متوجه میشود شوهر قاتلش برای این که بتواند جواهرات خواننده درگذشته را بدزدد میخواسته او را دیوانه جلوه دهد و تا حدودی هم در این کار موفق شده. اما ماجرای گسلایتیگ به اینجا ختم نمی شود.
گسلایتیگ به نوعی سواستفاده روانشناختی گفته میشود که در آن، قربانی به سلامت روان خود، ادراکات و تجربیات خود و یا به هویت خود شک میکند. از عبارت گسلایتیگ، امروز برای توصیف دروغهای متوالی آدمها به هم دیگر برای مخفی کردن آنچه واقعا به آن فکر میکنند یا انجامش میدهند استفاده میشود. مردی را در نظر بگیرید که به همسر یا شریک عاطفیاش خیانت میکند اما هر بار که همسرش چیز مشکوکی میبیند او را متهم میکند که دچار توهم شده است. همزمان، با ابراز عشق و مراقبت و هدیهخریدن و کارهایی از این دست صحنه را طوری آماده میکند انگار دلیلی برای شککردن به علاقه و تعهدش وجود ندارد. کمکم نه تنها دیگرانی که نگاهشان به این مظاهر است حرف زن را باور نمیکنند بلکه خود زن هم شروع میکند به زیر سوال بردن درکش از اوضاع. از خودش میپرسد نکند من اشتباه میکنم و مثل موم در دست مرد نرم میشود. همان طور که پانولا (اینگرد برگمان) در داستان فیلم چراغ گاز به خودش شک میکرد و بابت این که عشق همسرش گریگری را نادیده میگرفت، احساس گناه می کرد.
استفاده عمومی از عبارت گسلایتینگ این روزها بیشتر شده است. بعد از این که شریک عاطفی یک بازیگر مشهور او را سوژه افشاگریهای تازه کرد و در مورد روابط متعدد او پستهایی در شبکه های اجتماعی منتشر کرد برخی از مردم گفتند آنچه رخ داده است مصداق گسلایتینگ است؛ یعنی تلاش برای زیرسوالبردن درک شریک عاطفی از شرایطی که در آن زندگی میکند؛ با متهم کردن او به این که خیالاتی شده و دنبال داستانهای خیانت میگردد.
حالا چرا اصطلاح گسلایتینگ برای این افشاگری استفاده شده است؟ چون آن طور که یک طرف ماجرا میگوید بعد از این که برای اولینبار متوجه خیانت طرف دیگرِ رابطه میشود حساسیت بیشتری به خرج میدهد و در مورد کسانی که با او رابطه دارند پرسوجو میکند اما متهم هر بار به جای این که طوری رفتار کند که از حساسیتها کم شود، زن را متهم میکنند که حساسیتی بیمارگونه نشان میدهد، اشتباه میکند، خیالاتی شده یا دچار توهم است. تعریف کلاسیک گسلایتینگ هم همین است. تلاش برای به هم ریختن فضای شناختی آدمها برای سواستفاده از تغییر نگاه آنها به خودشان.
بیشتر بخوانید:
تصمیمگیری در مورد این که در ماجرای اخیر حق با چه کسی است کار سختی است. حق به هر حال در دست افکار عمومی نیست که بخواهند آن را به کسی اعطا کنند یا نکنند. هر چند میل به این که حریم خصوصی خصوصی بماند و روابط عاطفی علنی نشود مسالهای قابل احترام است اما خیانت، خشونت و متهمکردن دیگران به شکاک و بددلبودن در حالی که شواهدی برای شکاک و بددل بودن آنها وجود دارد مصداق خشونت خانگی و آزار است. با این وجود به نظر میرسد باید در مورد انتساب این افشاگریهای جدید به جنبش روایت آزا (metoo) کمی احتیاط کرد.
جنبش روایت آزار تلاش میکند توضیح دهد که زنان چگونه در همه موقعیتهای اجتماعی و احساسی دست پایین گرفته شده و مورد سواستفاده قرار گرفتهاند. محوریت این جنبش بهخصوص در آغاز آن، با افشای آزارهای جنسی در محل کار بود و بعدها کمکم به جنبشی برای روایت آزارهای خانگی و خانواگی تبدیل شد.
علاوه بر این هر چند کلاهبرداریهای عاطفی هم در جنبش روایت آزار علنی شدند اما تلاش این جنبش بیشتر بر آن بود که آزار جنسی از پرده بیرون بیافتد و به جای تابویی که نمیتوان در مورد آن حرف زد تبدیل به موضوعی شود که دستکم در افکار عمومی میتواند حساب آزارگران را کف دستشان بگذارد. اما نمی توان این مساله را فراموش کرد که دعوا و خیانت و بسیاری از اشکال خشونت خانگی وجود دارند که الزاما در میان آزارهای جنسی دستهبندی نمیشوند و روایت آنها هر چند به آگاهی جامعه کمک میکند و خشونت و آزار در روابط خصوصی را علنی میکند که در نتیجه حمایتهایی به سمت آزاردیدگان هدایت میشود اما همیشه مساوی با تلاش و هدف جنبش روایت آزار (metoo) نیست.
شنیدن این که به زنی خیانت شده و از حقوقی محروم شده و آسیب عواطفی و جسمی دیده است و آنچه حق خودش میدانسته را به دست نیاورده حتما ناراحتکننده است اما لازم است بین آدم خشن، آدم غیرمتعهد، آدم خیانتکار و آدم متجاوز جنسی فاصلهگذاری شود چون این جرایم هر چند در نهایت همه جرم هستند اما هر کدام آسیبهای متفاوتی به جا میگذارند و هزینههای متفاوتی تحمیل میکنند که به یک چوبراندن آنها غلط است.