رویداد۲۴-بررسی فضای انتخابات به خصوص در جناح راست و شیوه ورود جبهه یکتا به رقابتهای سال آینده بهانه خوبی بود، تا میزبان سیدمحمد حسینی وزیر ارشاد دولت احمدی نژاد باشیم که این روزها از جایگاه عضو جبهه یکتا موضعگیری سیاسی میکند.
سكانداري وزارت ارشاد، حسيني را با پيچ و خم فعاليت رسانهاي چنان آشنا كرده است كه از همان ابتداي گفتگو، او رکوردر خود را روي ميز بگذارد تا به قول خودش حرفي كم و زياد نشود.
صحبتهايش با طعنه زدن به آقازاده بودن برخی سیاسیون آغاز شد در لفافه علي مطهري را خطاب قرار داد«حتی یکی از این آقایان گفته بود که شاید در آینده نگویند که من فرزند فلانی هستم بگویند فلان شهید، پدر این آقا بوده!»، البته در لفافه حرف زدنهاي حسيني به همين نقطه ختم نشد چه آنكه وقتي صحبت از نبود وحدت در ميان اصولگرايان در انتخابات سال 92 شد، او با بيان اين نكته كه ضمير مرجع خودش را ميشناسد، ولايتي را بی نصیب نگذاشت و گفت: «افرادی را در بین کاندیداهای اصولگرا قرار داده بودند که اینها با طرف رقیب هم همکاری داشتند و به هیچوجه حاضر نبودند کنار روند و خود این لطمه وارد کرد.»
حسيني از اهالي رفسنجان و به نوعي هم محلي چهره هاي سياسي همچون هاشمي رفسنجاني، موحدي كرماني، پورمحمدي و... است. او برخلاف برادرهايش كه مشي اصلاح طلبي را پيش گرفته اند، ترجيح داد تا از مسير جناح مخالف يعني اصولگرايان وارد فضاي سياسي كشور شود. از دوران مبارزات انقلابی که اختلافات کمتر بود و بعدها روزبه روز بیشتر شد. از هاشمی که روزی کتاب امیرکبیرش را در گعده هایشان مطالعه می کردند و روزگاری دیگر منتقد سیاست هایش شدند.
از مجلس پنجم و استيضاح عطاالله مهاجراني، همان وزير ارشاد دولت اصلاحات که سیدمحمد حسيني نماينده موافق استيضاح او در آن مجلس بود و سالها بعد خود بر صندلی وزارت او تکیه زد. البته این را هم گفت که با مهاجرانی رفاقتی هم داشته است.
«تيم كانديدا» راهي بود كه حسيني آن را مشكل گشاي اصولگرايان در انتخابات رياست جمهوري دوازدهم ميداند، او به چرخش سبد رأي احمدينژاد به نفع جبهه يكتا خوشبين و معتقد است. او در اين گفتگو گلايه اي هم از اشتباه استراتژيك نزديكان احمدينژاد در سال 92 كرد:« برخی از اطرافیان آقای احمدینژاد در سال 92، فکر میکردند که اگر آقای روحانی رئیسجمهور شود برای ما بهتر است تا یک اصولگرا انتخاب شود. گفتند حالا که اصولگرایان با ما درگیر هستند و رقابت دارند، اگر روحانی شود، چه بسا بهتر باشد.». جالبتر وقتی است که وزیر دولت احمدی نژاد نهي احمدينژاد از كانديداتوري را «خیلی غیرمنتظره» نميداند.
مشروح گفتگوي سيد محمدحسيني كه در كافه خبرآنلاين ميزبانش بوديم را در ادامه بخوانيد:
***
*آقای دکتر! این روزها خیلی فعال شدهاید در همین مناسبت 16 آذر شهر به شهر برای سخنرانی رفتید...
چه کنیم، ما را رها نمیکنند. این قصه سر دراز دارد. (خنده) به هرمناسبتی مثل 13 آبان، هفته وحدت، دهه فجرو... توقع دارند به استان ها سفر کنیم.
بنده چون هم در وزارت علوم و هم ارشاد در زمان مسئولیت سفرهای زیادی داشتم، حالا هم دوستان رها نمی کنند و انتظار دارند دعوت ها را اجابت کنیم. اخیرا به یزد رفته بودم یکی از دانشجوها سئوال کرد که شما این مسئولیت ها را داشتید، آقازاده هستید؟گفتیم قرار نیست که همه آقازاده باشند.
*احتمالا به این خاطر که در فضای سیاسی آقازاده کم نداریم و با درجه کمتر آیتاللهزاده.
برخی از دانشجویان تصور میکردند که اگر کسی بخواهد مسئولیتی در جمهوری اسلامی پیدا کند حتما باید با رانت باشد. درحالی که واقعا بنا نیست اینطوری باشد بلکه بنا این است که براساس شایستگی باشد. هرچند که تاکنون برخی آقازاده از موقعیت خود بهرهبرداری کرده اند اما غالبا به ویژه در آغاز شکل گیری نظام، امثال شهید رجایی فقط به خاطر سابقه مبارزاتی و روحیه انقلابیشان در جایگاه مهم قرار گرفتند.
*از همین نقطه شروع کنیم، سیاسیون دهه 60 با سیاسیونی که مشخصا در دهههای 80 و 90 می بینیم، خیلی متفاوت بودند. الان تصور عموم مردم این است که اگر یک وزیر یا نماینده مجلس داریم براساس یک رانت و آقازاده بودن است که روی صندلی قدرت نشسته است. شاید بخشی از این برداشت هم به عملکرد سیاسیون برگردد. چرا آن موقع انقدر اعتماد وجود داشت که اگر مثلا شهید رجایی را جایی میدیدند این شخصیت را تقدیس هم میکردند یا شهید بهشتی و دیگران را اما امروز یک درجه ای از بدبینی بین مردم ایجاد شده است. دلیل تغییر نگاه مردم به سیاسیون را چه میدانید؟
اوایل انقلاب واقعا براساس پیشینه انقلابی و سابقه مبارزاتی که افراد داشتند از جمله برخی زندانی و تبعید شده بودند و درواقع در آزمونهای سخت و دشوار، شایستگی و ثبات قدم خودشان را نشان داده بودند. اما بتدریج بویژه بعد از دوران جنگ یک رویکرد جدیدی در کشور حاکم شد و برخی افراد تکنوکرات در مصدر امور قرار گرفتند و به افرادی که آن روحیات انقلابی و جهادی را داشتند، کمتر میدان دادند، به این بهانه که آشنایی به کار و تخصص ندارند ولی در عمل دیدیم افرادی که اینچنین بودند، وضعیت شایستهسالاری که در کشور وجود داشت را کمرنگ کردند. گاهی هم براساس همین نسبتها یا ارتباطات حزبی و سیاسی افراد فاقد صلاحیت را در مسئولیتها قرار دادند.
نهی احمدی نژاد از سوی رهبری خیلی غیرمنتظره نبود. واقعا یک تدبیر حکیمانه بود که رهبری به خرج دادند و اشاره هم کردند که این هم به نفع آقای احمدینژاد شد و هم به مصلحت کشور. ما که نمیخواهیم در کشور درگیری و نزاع باشد.
بعدها هم برخی از آقازاده ها هم از موقعیت پدرانشان سوء استفاده کردند و به دلیل وجاهتی که بین مردم داشتند واعتماد مردم، آنها در جایگاه نمایندگی یا دیگر مسئولیت ها قرار گرفتند. البته برخی واقعا افراد لایقی بودند و هیچ تردیدی نباید در این زمینه داشت. اما برخی هم بیشتر از این رانت، محبوبیت یا موقعیت استفاده کردند و گاهی هم تصور کردند یا میکنند که خودشان هم همان ویژگیهای پدرشان را دارا هستند. درحالی که واقعا اینگونه نیست. چون آن بزرگان از نظر علم و دانش، زهد ، وارستگی، مبارزه و روحیه انقلابی افراد ممتاز و متمایزی بودند. اما فرزندانشان تصور میکنند که بدون رنج و زحمت آنچنانی از فضل پدر به طور کامل بهره مند هستند!
حتی یکی از این آقایان گفته بود که شاید در آینده نگویند که من فرزند فلانی هستم بگویند فلان شهید، پدر این آقا بوده! گاهی اوقات چنین تصورات و توهماتی هم به این افراد دست میدهد که زیبنده و شایسته نیست. امیدواریم که مردم خودشان دقت کنند. صرف حسب و نسب کافی نیست بلکه به سابقه و مواضع خود آقازاده نگاه کنند که اگر واقعا افراد مناسبی هستند به عنوان گزینههای مردم انتخاب شوند. امام جمله زیبایی داشتند که فرمودند اگر دولت در اختیار افراد مرفه قرار بگیرد به کشور آسیب وارد میشود. که الان هم میبینیم در بعضی موارد افرادی که روحیه تجملگرایی و اشرافیگری دارند ،در مسئولیت ها دلسوزی کافی را برای تودههای مردم بویژه طبقات محروم ندارند.
کسی که خودش یک سرمایهدار بزرگ محسوب میشود کمتر میتواند درد محرومیت را بچشد و درک کند. این هم ضعفی است که به نظر میرسد الان در بعضی جاها وجود دارد و تاکیداتی که امام داشتند که مسئولین باید سادهزیست باشند. در مورد فردی که خودش یک سرمایهدار بزرگ است خیلی نمیتوان توقع داشت که سادهزیست باشد. این شائبه هم پیش میآِید که این افراد در گذشته خودشان سوءاستفاده کردهاند که توانستهاند ثروت فراوانی را انباشته کنند یا الان که در موقعیتهای مهم و تأثیرگذار هستند، چون خودشان یا خانواده و همسر و فرزندانشان در بخش خصوصی هم فعالاند، همیشه این نگرانی وجود دارد که از موقعیت و رانتشان استفاده کنند برای اینکه بر ثروت خودشان بیفزایند. لذا باید تدبیری برای این مسئله اندیشیده شود تا شاهد سوءاستفاده نباشیم که مسلما به سرمایه اجتماعی کشور لطمه بزند. چون بالاخره اگر نظام ما از ابتدا تا کنون بحران های فراوان را پشت سرگذاشته ، به خاطر این بوده که پشتوانه مردمی داشته.
بعضی از رژیمها در منطقه هستند که قدرتهای جهانی حامیشان هستند و با حمایت آمریکا و غرب میتوانند به حکومت خودشان ادامه دهند. اما چون نظام اسلامی، مبتنی بر مردمسالاری دینی است باید کاری کنیم که اعتماد و خوشبینی مردم همیشه حفظ شود. نه اینکه این تلقی در مردم ایجاد شود که عدهای در این جایگاهها قرار گرفتهاند و میخواهند از این موقعیت ها سوءاستفاده کنند.
*خود شما تا قبل از اینکه نماینده شوید فعالیت سیاسی خاصی داشتید؟
قبل از انقلاب که دانشآموز بودم و سرم برای فعالیتهای سیاسی درد میکرد. از آنجا که در یک خانواده مذهبی و مقلد امام بودم، در تظاهرات و پخش اعلامیه شرکت میکردم. در رفسنجان غالب مردم مقلد امام بودند و خیلی از روحانیون مبارز مثل مقام معظم رهبری، شهید هاشمینژاد، آیتالله خزعلی و جنتی و دیگر بزرگان در رفسنجان منبر میرفتند و ما هم از دوران نوجوانی با این افکار و اندیشهها آشنا بودیم. یا بعد از انقلاب در سال 58 که در دانشگاه بودیم در فعالیتهای سیاسی و فرهنگی که وجود داشت، حضور داشتیم و بعدا که دانشگاهها به خاطر شورای انقلاب فرهنگی تعطیل شد در جهاد سازندگی، بسیج و جبهه بودیم. درواقع هیچ موقع از مسائل سیاسی و فرهنگی دور نبودم. ولی اولین مسئولیتی که در سطح کشوری باشد، نمایندگی مجلس بود. البته قبل از آن یک دوره رایزن فرهنگی بودم. اما وقتی وارد مجلس شدم، در یک شعاع وسیعتر و جدیتری کار انجام شد. از آن زمان به بعد هم همیشه به نوعی ارتباطمان برقرار بوده. الان هم که مسئولیت اجرایی ندارم نسبت به مسائل سیاسی نمیتوانم بیتفاوت باشم. به عنوان یک شهروند عادی هم این انتظار هست که در رویدادها و تحولات سیاسی حضور فعال داشته باشم و در حد توان و بینش و دانشی که هست، بتوانم در جامعه تاثیرگذار باشم.
*البته کرمان هم مهد سیاسیون رده بالای نظام است. از خود آقای هاشمیرفسنجانی گرفته تا آقای جهانگیری و باهنر و ...سردار سلیمانی هم که چهره شاخص نظامی کشور هستند.
بله چهره های شناخته شده کرمانی کم نیستند، از جمله شهید باهنر، آقای موحدیکرمانی ، مهندس باهنر، پورمحمدی، دعایی و حجتیکرمانی و انصاری همه از زرند و اطراف هستند.
*اوایل انقلاب بحثهای دستهبندی سیاسی خیلی مطرح نبود. خاطرتان هست که حال و هوای کرمان آن روزها چطور بود؟ جمع آقایان موحدی کرمانی، باهنر از این طرف، و آقایان هاشمی و دعایی و .. از آن طرف چطور بود....پای منبر آقای هاشمی میرفتید؟ آقای خزعلی هم گویا منبر داشتند.
آقای هاشمیرفسنجانی که کمتر در استان بودند و مبارزاتشان بیشتر در سطح کشور بود و قبل از انقلاب هم مدتی در زندان بودند. البته خانوادگی آشنایی و ارتباط داشتیم ولی به عنوان اینکه قبل از انقلاب پای منبر ایشان باشیم، نه.
*یعنی رابطه خانوادگی با آقای هاشمی داشتید؟
نه، به هر حال خانوادگی همدیگر را میشناختیم. ایشان رفسنجانی بود و آشنایی داشتیم. به یاد دارم ششم بهمنماه که قرار بود امام تشریف بیاورند و بعد با تاخیر به دوازدهم افتاد، آن روز تهران بودیم و به بهشتزهرا رفته بودیم. در بازگشت همراه دو اخوی بودم که دیدیم یک روحانی هم دارد می رود،اخوی بزرگ من ایشان را کاملا میشناخت و دعوت کرد با هم به تهران آمدیم. در طول راه راجع به شورای انقلاب فرهنگی و برنامههای امام و انقلاب صحبتهایی می کرد که نشان میداد کاملا شناخت داشتند. بعدها هم یکی از برادرانم، داماد خواهر آقای هاشمیرفسنجانی شد. حمید، داماد حاج محمد هاشمیان، امام جمعه سابق رفسنجان است که او شوهرخواهر آقای هاشمیرفسنجانی است. یعنی آقای هاشمی، دایی همسر اخوی ما هستند.
این رابطه خویشاوندی هم وجود دارد. اوایل انقلاب قطعا این دستهبندیها وجود نداشت. البته از زمانی که بحث بنیصدر مطرح شد، برخی از افراد مثل آقای حجتیکرمانی از وی حمایت کرد. یعنی فاصلههای اندکی ایجاد شد ولی معمولا همه با هم بودند. شاید این خطبندیها از دوران بعد از جنگ پررنگ شد وگرنه قبل از آن مخصوصا زمانی که حزب جمهوری اسلامی بود، همه همراه بودند و همکاری میکردند و این اختلافات نبود. یا مثلا در کرمان که بودیم در دانشگاه آقایان مرعشی، میرزاده، جهانگیری و آقای امیری که الان نماینده زرند است یا آقای اسلامی که نماینده بافت بودند، همگی در فعالیتهایی که انجام میگرفت در کنار هم بودند. یعنی اگر اختلافی هم بود بیشتر با گروههای چپ و مارکسیستی بود که آنها هم فعالیت داشتند و در برابر آنها تقریبا همه با هم بودند. ممکن است گاهی اوقات در شیوهها و روشها اختلافاتی پیش می آمد اما همه از مواضع نظام و انقلاب و امام حمایت میکردند.
برخی نظری داشتند که اگر 3، 4 کاندیدای اصولگرا هم بیایند به نوعی رقابت خواهند کرد که انتخابات را به دوم بکشانند و در مرحله دوم موفقیت حاصل خواهد شد. که ما البته طرفدار این نظریه نیستیم. ما فکر می کنیم اگر اینطور باشد چه بسا همان اتفاقات سال 92 رخ دهد و مردم دچار یک نوع سردرگمی شوند.
همه دانشجویانی که در دانشگاه کرمان بودیم در مورد اتفاقاتی نظیر تصرف لانه جاسوسی و ماجرای 13 آبان یک موضع را داشتیم و در انقلاب فرهنگی هم همه این همراهی را داشتند ولی بعدها به تدریج در دوران جنگ هم اختلافاتی به وجود آمد و با گذشت زمان فاصله ها بیشتر و تشدید شد.
*بیتعارف بفرمایید که هاشمی دهه 60 با هاشمی که الان میشناسید خیلی تفاوت کرده یا نه. آن موقع که دوران جوانی و اوج مبارزات سیاسی بود به این چهره سیاسی علاقه داشتید که جزو چهرههای شاخص بودند؟
به یاد دارم که قبل از انقلاب کتاب امیرکبیر ایشان را با یک جمعی که گروه مطالعاتی داشتیم، خواندیم و خلاصهبرداری کردیم. به عنوان یک چهره مبارز در رکاب امام قطعا همیشه از مواضعی که ایشان در خطبههای نمازجمعه و دوران جنگ داشتند، حمایت میکردیم. یا در رویارویی که با لیبرالها و ملی-مذهبیها و بنیصدر داشتند معلوم بود که ما حمایت میکنیم. اما به نظر میرسد از دوران ریاستجمهوری به بعد سیاستهایی که اعلام میکردند آن طور که انتظار داشتیم با افکار و اندیشههای امام و رهبری کاملا مطابقت نداشت.
یعنی کسانی در کنار ایشان قرار گرفتند که شعار توسعه را میدادند ولو اینکه در این توسعه آنگونه که باید و شاید عدالت لحاظ نشود. به هر حال این بحثها مطرح بود ولی هنوز باز این اختلافدیدگاهها تشدید نشده بود. به نظرم از سال 84 به این طرف، برخی اختلاف دیدگاههای آقای هاشمی با دیدگاههای امام و رهبری بروز و ظهور بیشتری پیدا کرد و در فتنه 88 بیشتر شاهد این اختلاف بودیم. هنوز هم در بعضی مسائل موضعگیریهایی میکنند که متفاوت است. البته ایشان مدعی هستند که دیگران تغییر کردهاند و ایشان همان نظرات گذشته را دارند. اما در مواضعی که راجع به عدالت در دهه 60 در خطبههای نماز داشتند یا دیدگاهی که آن زمان نسبت به استکبارستیزی داشتند یا مواضعی که در مواجهه با نیروهای ملی-مذهبی و لیبرال داشتند، با مواضع فعلی از زمین تا آسمان فرق میکند. در هر صورت تفاوت در رویکرد ایشان غیرقابل انکار است و طبیعی است که برخی نیروهای ولایتمدار، انقلابی و ارزشی نقدهای جدی نسبت به عملکرد و مواضع ایشان داشته باشند.
* سوالات را به سمت مباحث انتخاباتی ببریم. با نزدیک شدن به اردیبهشت 96 فضای کشور هم انتخاباتی میشود. شما به عنوان یک چهره اصولگرا که خب بیشترین انتساب تان هم به جبهه یکتا است، حال و هوای جریان اصولگرا را در چند ماهه باقیمانده تا انتخابات چطور میبینید. بهترین سناریویی که میتوانید برای همصنفهای خودتان برای این انتخابات ترسیم کنید، چیست؟
ما در بحثهایی که داریم چه در جبهه یکتا و چه در کانون دانشگاهیان ایران اسلامی بر این نکته تأکید دارم که باید همیشه از گذشته درس بگیریم. در سال 92 تفرقه و تشتت و چندگانگی که در کاندیداهای نیروهای اصولگرا وجود داشت، آسیب وارد کرد. شاید برخی دچار یک نوع غرور شده بودند و فکر میکردند اشکالی ندارد که افراد مختلف بیایند و درنهایت مثل سال 84 میشود و انتخابات به دور دوم کشیده میشود و بعد همه تجمیع میشوند. این تصور را داشتند و در حالی که در همان دور اول آقای روحانی رای آورد. اگرچه که رای شکنندهای بود کمتر از 51 درصد، اما به هر حال ریاستجمهوری به فردی که به زعم عده ای نیم نگاهی به اصولگرایی هم داشت، واگذار شد. اما در نهایت با موضعگیری و بکارگیری برخی نیروها معلوم شد که با اصولگرایی فاصله دارد. در حال حاضر این باور غالب است، که اینبار با یک گزینه واحد وارد صحنه شویم. ممکن است چند نفر باشند ولی در نهایت کنار بروند. همانطور که آقای عارف به نفع آقای روحانی کنار رفت این طرف هم حتما کسانی که وارد میشوند باید در نهایت کنار بروند وگرنه نتیجه عاید نخواهد شد. البته منظور این نیست که عدهای در اتاقهای دربسته در تهران بنشینند و تصمیم بگیرند که فردی را به جریان اصولگرایی معرفی کنند و بخواهند که رای دهند.
باید نظرسنجی ها و بررسیهای میدانی هم وجود داشته باشد. در بین چهرههای اصولگرا و انقلابی بگویند که مثلا این 7 نفر مطرح هستند. مثلا جبهه پیروان، ایثارگران، یکتا و پایداری و گروههای دیگر، هر کدام یک، دو نفر را معرفی کنند و این افراد در جامعه مطرح و ارزیابی شوند و امتیاز داده شود که کدام یک از مقبولیت بیشتری برخوردارند، و بهتر میتوانند کشور را اداره کنند. چون بحث کارامدی و اقبال مردمی یک مسئله بسیار مهمی است و ما فکر میکنیم که وضع فعلی موجب نارضایتی مردم شده است.
بحث رکود طولانی و بیکاری گسترده در بین فارغالتحصیلان و مشکلات عدیدهای که مردم دارند با این روندی که در کشور هست، قابل حل نیست. باید یک عزم و اراده جدیتری باشد و یک تیم جدیدی در مسئولیتهای اجرایی قرار بگیرد که بتوانند مشکلات را کم کنند. والا روزبهروز چه بسا مشکلات بیشتر هم بشوند. مثلا وضعیتی که الان بانکها دارند، چندان مطلوب نیست. یا حجم بالای نقدینگی که در کشور هست و همینطور طرحهای عمرانی که در این چند سال در کشور متوقف مانده، از مشکلات اساسی هست. باید برنامههای جدی برای حل مشکل فقر که در برخی از گروههای جامعه میبینیم، وجود داشته باشد. لذا فکر میکنیم فردی که از یک توانمندی برخوردار باشد و مقبولیت هم داشته باشد، کاندیدا شود و بر برنامه های عملیاتی و اجرایی تاکید کند.
مردم از شنیدن شعارهای کلی که زیاد شنیدهاند، خسته شدهاند. اگر کسی ادعای رونق اقتصادی و برطرف شدن مشکلات را میکند باید راهکار آن را هم ارائه دهد. اگر کسی میگوید که مشکل اشتغال را حل می کنم یا کاهش میدهم باید چگونگی آن را هم بیان کند. فرضا بگوید که من مانع ورود کالای قاچاق میشوم که خود این موضوع چه تعداد فرصت شغلی برای کشور ایجاد میکند. درواقع با وارد شدن کالا به تولید داخل لطمه وارد میشود. یا در بحث واردات دیگر یا واگذاری بخشی از پروژههایی که توانمندی آن در داخل کشور وجود دارد و لازم نیست حتما به کمپانیهای خارجی بدهیم. در داخل کشور خیلی از این زمینهها وجود دارد که افراد میتواند.
الان ستاد اجرایی فرمان امام یا قرارگاه خاتمالانبیاء اعلام میکنند که توان انجام برخی از کارها را دارند. واقعا اگر میتوانند انجام دهند ولو با یک زمان بیشتر و حتی در مواردی با هزینه بیشتر به نفع کشور هم هست که وابستگیهایمان را کم کنیم. وگرنه با حضور دیگران ممکن است هر لحظه بحث تحریمهای جدید مطرح شود و کار را نیمهکاره رها کنند و با قراردادهایی همه که جدیدا میبندند مدعی خسارت هم خواهند شد. یعنی نه کار را به سرانجام میرسانند و بعد میخواهند خسارت هم بگیرند. لذا فکر می کنم کاندیدایی که قصد ورود دارد باید همراه با یک تیم و گروهی که کار اجرایی کرده باشند و افراد متعهد، دلسوز، پرکار و پرتلاشی باشند که خودشان را وقف خدمت کنند.
به یاد دارم که قبل از انقلاب کتاب امیرکبیر اقای هاشمی را با یک جمعی که گروه مطالعاتی داشتیم، خواندیم و خلاصهبرداری کردیم. به عنوان یک چهره مبارز در رکاب امام قطعا همیشه از مواضعی که ایشان در خطبههای نمازجمعه و دوران جنگ داشتند، حمایت میکردیم. یا در رویارویی که با لیبرالها و ملی-مذهبیها و بنیصدر داشتند معلوم بود که ما حمایت میکنیم. اما ایشان تغییر کردند. در مواضعی که راجع به عدالت در دهه 60 در خطبههای نماز داشتند یا دیدگاهی که آن زمان نسبت به استکبارستیزی داشتند یا مواضعی که در مواجهه با نیروهای ملی-مذهبی و لیبرال داشتند، با مواضع فعلی از زمین تا آسمان فرق میکند. در هر صورت تفاوت در رویکرد ایشان غیرقابل انکار است
اگر دنبال منافع فردی و حزبی و باندی گروهی باشند به کشور آسیب میزند. فکر میکنم یک تیم 30، 40 نفره از نیروهای کارآمد باید اعلام آمادگی کنند و به هر میزان که میشود از این افراد در حوزههای گوناگون استفاده شود. تا کنون هرکسی که در انتخابات وارد میشده، طرف مقابل را برای اثبات خودش تخریب میکرده. یعنی با نفی دیگران خودش را اثبات می کرده. واقعا امیدواریم که مردم هم به این سطح از آگاهی رسیده باشند که دیگر به این فرافکنیها و سیاهنماییها و تخریبها توجه نکنند. خودشان بیایند و پیشینه افرادی را که برنامه ارائه میدهند، بررسی کنند که آیا واقعا میتوانند؟ گاهی افرادی میخواهند کاندیدا شوند که هیچ سابقه کار اجرایی و مدیریتی قابل توجه ندارند. بالاخره کسی که میخواهد رئیسجمهور شود باید یک کار مدیریتی اجرایی در سطح ملی را با موفقیت عهدهدار شود و باید یک سابقهای در یک حوزه یا وزارتخانهای داشته باشد که این کار را انجام داده باشد تا بتوانیم براساس آن پیشینه و گذشته فرد را ارزیابی کنیم. فکر می کنم اگر این نکات رعایت شود، میتواند یک تحولی در انتخابات ریاستجمهوری ایجاد کند.
*آقای حسینی! شما الان در صحبت هایتان اشاره کردید که سال 92 که از آقای عارف خواستند کنارهگیری کند، قبول کرد. آقای سالک هم دقیقا حرف شما را زدند و گفتند که در جریان اصلاحطلب کسی هست که اگر به آقای عارف میگوید که برو کنار با اینکه لحظه آخر است و میداند شاید رای داشته باشد کنار میرود. ولی در جریان اصولگرا یک فصلالخطاب نداریم که بگوید بقیه کنار بروند و همین نفر آخر بماند. اگر از همین حرف شما بخواهیم بحث را ادامه دهیم. ضعف امروز اصولگرایان در نداشتن فصل الخطاب چقدر فضای تصمیم گیری در این جریان را دشوار کرده است. مثلا سال 92 که این فصل الخطاب را کسی قبول نداشت و همه در صحنه ماندند، باورشان این بود که ما سفیران نجات بعد از دولت احمدی نژاد هستیم که همه چیز را خراب کرد ما آمدیم بسازیم. و آمدند دولتی را در مناظرات نقد کردند که با رای همان ها بالا آمده بود، این تناقضات در رفتارهای سیاسی جریان شما زیاد است...
در بحث ریاستجمهوری مدتهاست که با این مشکلات مواجه هستیم. به غیر از چند دوره اول که شهید رجایی ، مقام معظم رهبری و بعد دوره اول آقای هاشمی اختلافی وجود نداشت. یا حتی در سال 76 هم تحقیقا اختلافی نبود اما سال 80 هم که رقابت با آقای خاتمی در دور دوم مطرح بود، این طرف 6، 7 نفر کاندیدا شده بودند. آقایان غفوری، جاسبی، صدر، توکلی و... کاندیدا شده بودند. معلوم بود وقتی این تشتت باشد مردم میگویند که خود اینها با هم به توافق نمیرسند چگونه ما از اینها حمایت کنیم؟ چنین مسائلی باعث شد که آرای آقای خاتمی در دور دوم بیشتر هم شد. یعنی این پراکندگی کار را مشکل میکند.
در سال 84 هم علیرغم اینکه یک شورای هماهنگی وجودداشت که آقای ناطق در راس این شورا بود، امثال مرحوم عسگراولادی که نماینده جامعه مدرسین و روحانیت در آن شورا حضور داشتند ولی شاهد تعدد کاندیداهای اصولگرا بودیم. اگر هم نتیجهای حاصل شد، به خاطر کشیده شدن انتخابات به مرحله دوم بود که همه از یک نفر حمایت کردند. میخواهم بگویم که این ضعف همیشه وجود داشته اما در سال 84 کمتر بوده. چون در دور دوم معمولا روسای جمهوری انتخاب میشدند، دیگر کمتر افراد وارد شدند ولی در سال 92 هم این توهم وجود داشت که برخی فکر میکردند اینها هم انتخاب میشوند. البته در سال 92 برخی طراحیها هم وجود داشت و اینطور نیست که فکر کنیم صرفا اختلاف بود. یعنی افرادی را در بین کاندیداهای اصولگرا قرار داده بودند که اینها با طرف رقیب هم همکاری داشتند و به هیچوجه حاضر نبودند کنار روند و خود این لطمه وارد کرد.
*کنایه شما به آقای ولایتی بود؟
ضمیر مرجع خودش را میشناسد. من اسم نمیبرم، شما برداشت خودتان را دارید. بنابراین سال 92 تلنگر و هشداری بود که به هر حال دیگران دارند بازی را اداره میکنند و کار میکنند که این تشتت وجود داشته باشد. حالا دیگر این تجربیات تلخ را پشت سر گذاشتهایم و بعید است که دیگر چه احزاب و گروهها و چه بدنه اصولگرایی قبول کند که افراد متعدد بخواهند وارد صحنه شوند.یعنی این پذیرش دیگر الان وجود ندارد. همیشه 9ماه تا یکسال قبل از موعد انتخابات کاندیداها حرکت میکردند و در استانها و شهرستانها میرفتند اما اینبار فهمیدهاند که حتما باید یک وفاق ایجاد شود. اگر فرد خودش به تنهایی وارد شود، کسی اعتنایی نخواهد کرد. لذا فکر میکنم مجموعه عوامل باعث شود که اینبار به یک گزینه واحد برسیم. ممکن است گفته شود الان فردی نداریم که حرف آخر را بزند، هرچند که افراد موجهی هستند مثل آیتالله موحدی، آیتالله یزدی، آیتالله مصباح که میتوانند محور باشند ولی فکر میکنم با سازوکارهای دیگر هم میتوان به این جمعبندی رسید. مثلا یک جمع 30 نفره میتوانند بنشینند و به یک جمعبندی برسند که مردم هم به آنها اعتماد کنند. این را با نظرسنجی و افکارسنجی و با بررسی میدانی در مناطق مختلف کشور میتوانید به این جمعبندی فردی که دارای این ویژگیها هست، برسید. فردی واجد شرایط که سابقه اجرایی و مدیریتی روشن داشته باشد و بتواند از ظرفیتها و قابلیتهای موجود کشور استفاد کند که در این صورت در مردم اطمینانی ایجاد می شود که گزینه نهایی را مورد حمایت قرار دهند و بر فرض اینکه فرد یا افراد دیگری هم به نام اصولگرایی وارد شوند، مورد اقبال قرار نگیرند.
محمد حسینی
*نظرسنجیها در دورههای مختلف انجام شده و قرار هم بوده که همه به آن نظرسنجیها توجه کنند اما معمولا این اتفاق نمیافتد. برای این دوره چه ضمانتی وجود دارد که دوباره آن اتفاقات تکرار نشود و به همه به آن گزینه نهایی احترام بگذارند.
کسانی که الان در مظان کاندیداتوری هستند اعلام کردهاند در صورتی که توافق شود، حضور مییابند. یعنی الان هیچکس نیست که بگوید من وارد میشوم ولو اینکه کسی از من حمایت نکند. الان تقریبا همه طیف ها تعصبی روی گزینه پیشنهادیشان ندارند. بلکه میخواهند ارزیابی صورت گیرد و در نهایت هم از یک نفر حمایت کنند.
*یکتا هم همینطور؟
بله، یکتا هم همین نگاه را دارد. یکتا حتما کاندیدای خاص خود را دارد و معرفی میکند. چون قابلیتهای مختلفی در یکتا وجود دارد. افرادی که در دولتهای نهم و دهم مسئولیتهای در حد وزارت داشتند و چهرههای مختلفی داریم که از بین آنان یک گزینه واحد خواهیم رسید و در تعامل با دیگر احزاب، جریانهای انقلابی و ارزشی خواهیم بود. اگر واقعا در نهایت براساس یک روال منطقی به فرد دیگری هم برسند اینطور نیست که بگوییم الا و لابد از کاندیدای خودمان حمایت میکنیم بلکه بنای ما و دیگر گروهها بر این است که خردجمعی و پایگاه مردمی را بر نظرات حزبی و باندی ترجیح دهیم.
هرچند که تاکنون برخی آقازاده از موقعیت خود بهرهبرداری کرده اند اما غالبا به ویژه در آغاز شکل گیری نظام، امثال شهید رجایی فقط به خاطر سابقه مبارزاتی و روحیه انقلابیشان در جایگاه مهم قرار گرفتند. البته بعدها برخی از آقازاده ها هم از موقعیت پدرانشان سوء استفاده کردند و به دلیل وجاهتی که بین مردم داشتند واعتماد مردم، آنها در جایگاه نمایندگی یا دیگر مسئولیت ها قرار گرفتند. البته برخی واقعا افراد لایقی بودند و هیچ تردیدی نباید در این زمینه داشت. یکی از این آقایان گفته بود که شاید در آینده نگویند که من فرزند فلانی هستم بگویند فلان شهید، پدر این آقا بوده! گاهی اوقات چنین تصورات و توهماتی هم به این افراد دست میدهد که زیبنده و شایسته نیست.
*این را در جلسات رسمیتان مطرح کردید یا اینکه هر تشکلی خودش به این نتیجه رسیده است؟
الان با گفتگوهایی که با طیف های مختلف نیروهای ارزشی و ولایتمدار داشته ایم، جمع بندی غالب همین است.
*منظورم این است که تشکلهای جبهه پایداری، ایثارگران و یکتا دور هم نشستهاند که به این نتیجه برسند؟
بله، جلسات متعدد هماهنگی وجود دارد و همه تقریبا این را پذیرفتهاند. با توجه به آن سابقه و اتفاقاتی که در گذشته افتاده الان دیگر چه کاندیداها و چه احزاب و گروهها و چه بدنه مردمی قبول نمیکنند که افراد متعدد وارد صحنه انتخابات شوند و تا آخر بمانند. حتی با برخی افرادی واجد صلاحیت برای کاندیداتوری به صورت فردی یا چندنفری صحبت کردهایم اما بعد دیدیم که قصد آنها کمک به کاهش تعداد کاندیداهاست. نه اینکه خودش باعث تکثر و اضافه شدن نامزدها گردد. یعنی این روحیه الان وجود دارد و جای امیدواری هست که وفاق حاصل شود.
*منِ مخاطب جریان اصولگرا شاید یک علت اتفاقاتی که طی دورههای اخیر برای اصولگرایان افتاده را در خود اصولگرایان ببینم، ولی وقتی بین مردم هستم سوالم این می شود که واقعا مردم چقدر از جریان اصولگرا سر خورده شده اند؟ هشت سال دوره قبل مردم را ناامید کرد؟ یا مجالس قبل؟ فکر نمی کنید رویکرد جریان اصولگرا در این 10 سال اخیر به شکلی بوده که رای مردم یکباره به سمت چهره دیگری برمی گردد که او هم از اصولگرایان است ولی حمایت اصلاحطلبان را دارد!
مشخصا سوالم این است در این برآیندی که بررسی میکنید آیا آرای مردم را هم مدنظر دارید؟ چقدر شناخت دارید؟ درواقع در این روند جدیدی که در پیش گرفتید به سراغ رای مردم هم رفتهاید یا همه اشکالات را در خودتان جستجو می کنید؟
ما فکر نمیکنیم که در دوره هشتساله دولتهای نهم و دهم مردم عادی و عموم مردم خاطرات خوبی نداشته باشند. بلکه خدمات بسیار متنوع و گستردهای انجام شده هرچند که ممکن است برخی گروههای سیاسی نارضایتیهایی هم داشته باشند. مخصوصا طی 3، 4 سال که یک ناکارآمدی حاکم بوده و ضعفهای مفرطی وجود داشته و مردم الان بیشتر قدر آن نیروها را میدانند که در خدمت جامعه بودهاند. لذا الان از این جهت گرایش و اقبال مردمی را شاهد هستیم. چون دائم در استانها و شهرستانها داریم سفر میکنیم و با تودههای مردم ارتباط داریم و میدانیم که مردم منتظر هستند تحولی ایجاد شود و نیروهای ارزشی و ولایتمدار بیایند و آنها هم حمایت کنند.
اما همانطور که اشاره کردم پایه یکسری اختلافات از سال 84 گذاشته و تشدید شد. یعنی با وجودی که غالب نیروهای دولت متدین، مومن و ولایتمدار بودند، اما این اختلافات در همان دوره دولت نهم شروع و در دولت دهم تشدید شد. یعنی قبل از اینکه به سال 92 برسیم آنقدر همدیگر را به عناوین مختلف تضعیف کرده بودیم که طبیعی است مردم بخواهند شرایط جدیدی در کشور حاکم شود. اختلافات شدیدی بین برخی از جریان اصولگرا داخل دولت و مجلس و برخی هم که در احزاب و گروهها و رسانهها بودند ایجاد شده بود که این اختلاف لطمه زد و باعث شد برخی از مردم هم دیگر حمایت گذشته را نداشته باشند. لذا فکر میکنیم همان عاملی که باعث شد بخشی از جامعه فاصله بگیرند، یعنی همان ضعف و تفرقه و تخریبی که در آن دوران نسبت به هم داشتیم را کنار بگذاریم، خود این باعث میشود که مردم دوباره اقبال و رویکرد جدیدی داشته باشند.
حتی در همین انتخابات مجلس هم دیدیم که برخلاف گذشته حامیان دولت نتوانستند اکثریت قاطع را در اختیار بگیرند. تازه هنوز مردم به نتایج برجام امیدواریهایی داشتند ولی الان تنها دستاوردی که دولت میتواند روی آن مانور دهد، نقض شده و امیدواری تودههای مردم مثل سال 92 نیست. حتی در خیلی از روستاها دیدهام که مردم به آقای روحانی رای دادند. چون شعارها و برنامههایی که داده میشد گواه این بود که وضع اقتصاد مردم بهتر خواهد شد و گفته میشد که کاری میکنند که همین یارانه 45 هزار تومانی را هم مردم نخواهند گرفت و به دولت هم کمک کنند! این حرفها خیلی زیبا بود وخیلیها هم باور کردند. ولی الان که مدتی گذشته و نتایج ملموس و عینی در زندگیشان نداشته بعید است که دیگر مردم مثل گذشته حمایت کنند. یعنی حتما یک ریزش آرایی وجود خواهد داشت و چون گزینه دیگری هم نیست مردم یا باید به وضع فعلی رای دهند یا به چهره جدیدی که از بین نیروهای ارزشی، انقلابی و ولایتمدار مطرح میشود. فکر میکنم اگر اختلافی که در دورههای قبل وجود داشت، کنار زده شود حتما آن حمایت گسترده مردم را در پی خواهد داشت.
*پس به نظر شما فقط تفرقه عامل این وضعیت شده است؟
عامل اصلی بوده است.
*یعنی عملکرد اصولگرایان طی سالهای پیش تاثیری در تصمیم مردم نداشت؟
عملکردشان به گونهای بود که درواقع همدیگر را تضعیف کردند و علیه هم خیلی کار کردند و خود این عامل باعث ایجاد یک نوع دلزدگی در مردم شد.
*منظور حرف شما این است که اصولگرایان در چهار سال دوم دولت احمدی نژاد و نقد این دولت رفتارشان گل به خودی بود. هم خودشان و هم دولت را تضعیف کردند در صورتی که اگر پشت دولتی که برخاسته از خودشان بود، قرار میگرفتند این وضعیت برایشان پیش نمی آمد؟
بله درواقع حرفم همین است. فرض کنید که مجلس هم اصولگرا بود تنشهای جدی بین مجلس و دولت وجود داشت. نمیگویم کی میتوانست نقش تعیینکنندهتری داشته باشد به هر حال دولت هم میتوانست بهتر از این عمل کند ولی رویاروییها باعث شد که خودشان را تضعیف کنند. والا بعد از حوادث سال 88، اصلاحطلبان دیگر کنار رفته بودند و بحثی از آنها مطرح نبود. حتی کارگزاران هم که بعدا اطراف آقای روحانی جمع شدند، پایگاهی در بین مردم نداشتند. شاید یکماه قبل ازانتخابات از خود آقای روحانی هم سوال میکردید، باور نمی کرد. میخواهم بگویم بیشترین لطمهای که در آن دوران اصولگرایان خوردند، ناشی از همین درگیریهای داخلی بود که امروز اگر کاهش پیدا کند، میتواند چاره کار باشد.
*اقای حسینی به نظر می رسد شما دولت قبل را اصولگرا میدانید؟ درحالیکه دولت قبل خودش تاکید داشت اصولگرا نیست، وقتی به شما پیشنهاد وزارت شد پس تصورتان این بوده که وارد یک دولت اصولگرا میشوید؟
الان دیگر معلوم نیست که این اصطلاحات اصولگرا و اصلاحطلب چقدر جواب دهد؟ چون بعضی از اصولگرایان را داشتیم که سر از لیست امید و اصلاحطلبان درآوردند! یعنی یک جابهجاییها و تغییر چینش و آرایشی انجام شده. لذا ما اصرار نداریم که این تعبیر اصولگرا یا غیراصولگرا را بخواهیم مطرح کنیم. ما فکر میکنیم شاکله دولت نهم و دهم به تعبیری که مقام معظم رهبری داشتند؛ نیروهایی دلسوز، متعهد بودند. ولو ممکن است افرادی هم بودند که برای دولت حاشیه ایجاد میکردند. اما غالب وزراء و مدیران ارشد و استانداران کسانی بودند که افراد دلسوز کشور بودند و واقعا باتمام توانشان کار میکردند که کشور به پیش برود. در مجموع این وضعیت در دولت حاکم بود. در دولت جدید هم دیدیم که تقریبا اکثر آنها را کنار گذاشتند و نیروهایی که به عنوان اصلاحطلب و کارگزار هستند، در راس کار قرار دادند.
در سال 92 تفرقه و تشتت و چندگانگی که در کاندیداهای نیروهای اصولگرا وجود داشت، آسیب وارد کرد. شاید برخی دچار یک نوع غرور شده بودند و فکر میکردند اشکالی ندارد که افراد مختلف بیایند و درنهایت مثل سال 84 میشود و انتخابات به دور دوم کشیده میشود و بعد همه تجمیع میشوند. این تصور را داشتند و در حالی که در همان دور اول آقای روحانی رای آورد.
*آقای احمدینژاد در سالی که انتخاب شد به عنوان پدیده انتخاباتی میشناختند. اصولگرایان برای انتخابات 96 پدیدهای دارند؟
ما فکر میکنیم دیگر نباید روی اشخاص تاکید کنیم. این یکی از اشتباهات است و الان در دنیا هم اینطور نیست که شخصمحوری باشد. بالاخره یک جمع و تشکیلات و گروه میآیند و با توانمندیهایی که در حوزههای اقتصاد، سیاست خارجی، سیاست داخلی، صنعت، کشاورزی، علم و فناوری و فرهنگ دارند، میتوانند جمعی کار کنند، از میان خود یک نفر را به عنوان کاندیدای ریاست جمهور معرفی کنند.
*پس شما به مدل تیم کاندیدا اعتقاد دارید؟
بله، ما فکر میکنیم باید یک تیم و جمعی باشند که مورد قبول مردم باشند. مثل یک تیم فوتبال که 11 نفر هستند و بالاخره یکی از اینها کاپیتان است و یکی هم بیرون مربی است. یکایک آنها توان بازی را دارند و افراد ذی صلاحی هستند. دولت هم باید اینگونه باشد. یعنی یک جمع، یک گروه بیایند و قبول کنند که در آینده تغییر و تحولاتی در حوزههای مختلف ایجاد کنند. حالا یک فرد از بین همان نیروها که سابقه روشن و شفافی دارد و در بین مردم پایگاه بهتری دارد، میتواند به عنوان رئیسجمهور مطرح شود. اینطور نیست که رئیسجمهور حتما یک پدیده و انسان خارق العاده باشد. مگر در دورههای قبل اینگونه بوده؟
فرض کنید آقای خاتمی وقتی رئیسجمهور شد، خیلیها اعتقاد نداشتند که در بین نیروهای اصلاحطلب قویترین نیروی اجرایی است. مثلا ایشان در بخش اقتصادی خیلی توان نداشت. یا خود آقای روحانی اینطور نیست که یک شخصیت جامعالاطراف هست که در همه زمینهها اشراف و تسلط کافی دارد که میتواند کشور را اداره کند. اصلا کمتر میتوانیم فردی را پیدا کنیم که در حوزههای مختلف حرف اول را بزند. باید فردی باشد که روحیه مشورتپذیری داشته باشد و به صاحبنظران و کارشناسان توجه کند و خود را عقل کامل نپندارند.
*الان نتیجه این رایزنیهای سیاسی شما با جبهههای مختلف این است که تیم کاندیدا معرفی کنید؟
یک تیم مطرح باشند و از بین آنها یک فرد بتواند به عنوان کاندیدای ریاستجمهوری انتخاب شود.
*بقیه هم معاونتها باشند؟
بالاخره معاونتها و وزرا باشند یا کمک فکری و مشاوره دهند.
*ولی بحث این است که مثلا اگر الان بخواهیم لیستی بچینیم؛ متشکل از آقایان قالیباف، توکلی، جلیلی، رستم قاسمی و... که نام شان مطرح است. از بین همه آدمهایی که مدعی هستند کدام یک حاضر میشوند که معاون دیگری شوند؟ مثلا سعید جلیلی حاضر میشود که معاون قالیباف شوند؟
بحثمان این است افرادی که اعتقاد به کار جمعی دارند و میتوانند با هم کار کنند.
*یعنی آنها که باور ندارند، نمیتوانند خودشان به میدان بیایند؟ مثلا کاری که آقای جلیلی در انتخابات 92 کرد.
ما فکر میکنیم اینبار جامعه این پذیرش را نخواهد داشت که هر کسی سرش را بیندازد پایین و خودش وارد شود. یعنی حتما نگاه میکنند و آن گروهی را که هماهنگ هستند و منطقی بر کارشان حاکم است را قبول خواهند کرد. لذا فکر میکنیم اگر یک جمع 30، 40 نفره بیایند و بگویند که با هم هستیم و در حوزههای مختلف هم دقیق نظراتشان را بیان کنند که چه اتفاقاتی رخ خواهد داد، یکی از این افراد به عنوان رئیسجمهور خواهد شد. خوشبختانه در حال حاضر نیروهای متخصص، با تجربه و کارآمد متعددی داریم که توان مدیریت قوه مجریه را دارند. آقای احمدینژاد هم در سال 84 بالاترین تجربه مدریتی شان استانداری و نیز شهرداری تهران بود. حتی سابقه حضور در دولت و مجلس هم نداشت. درحالی که الان افراد متعددی داریم که در سطح ملی کار کردهاند و مسائل کشور را خوب میدانند و نسبت به مسائل جهانی و منطقه ای اشراف دارند. لذا ما دچار قحطالرجال نیستیم. باید سعی کنیم به یک جمعبندی برسیم که همه مبانی و اصول و ساز و کار را قبول کنند و خود محوری ها و تک روی ها کنار گذاشته شود.
*ضمانتتان برای اجرای این مدل چیست؟
جمعی که مسئولیت هماهنگی را عهده دار هستند. سازوکار اجرایی را معلوم کنند و از افراد تعهد لازم را بگیرند تا در صورت لزوم به نفع گزینه نهایی کنار بروند و هر فرد یا گروهی به این روندمنطقی بی اعتنایی کرد به مردم معرفی شود و ملاحظه کاری گذشته مبنای کار نباشد.
*اما در اینصورت اتفاقی نمیافتد. منظورم از ضمانت این است که آیا با آنها برخورد میشود؟ دیگر ائتلافی محکمتر از 1+2 نداشتیم که با هم ائتلاف کردند و در آخر هم هر سه با هم پای میز مناظره نشستند.
یکی از اشتباهات این بود که چه کسی گفته بود فقط این سه نفر کاندیدای اصولگرایان هستند؟ یعنی بقیه تشکلها و گروهها قبول نداشتند که این سه نفر باید محور باشند درحالی که افراد دیگری هم کاندیدا بودند. اشتباه بود و بعد هم کارشان هیچ ضمانتی نداشت. لااقل باید یک شورای حکمیتی قرار میدادند که آنها نظر دهند نه اینکه خودشان سه نفری تصمیم بگیرند و بعد هم هیچکدام حاضر نشوند به نفع دیگری کنار بروند. چون این نوع تجربیات را داشتیم، اینبار باید به یک جمعبندی برسیم که این مشکلات پیش نیاید. یعنی از ابتدا مشخص شود این مثلا 5 نفری که قرار است بیایند و خودشان را بر مردم عرضه کنند، هرجا که قطعی شد باید کنار بروند، با طیب خاطر پذیرا باشندتا تفرقه و تشتت به وجود نیاید.
*این مسائل در رایزنی با چه گروههایی مطرح شده که در این بحث اتفاقنظر دارند؟
ما بیشتر در یکتا این بحثها را داشتیم ولی کم و بیش خبر داریم که در تشکلها و گروههای دیگر همین بحثها مطرح است.یکتا حتما کاندیدای خاص خود را دارد و معرفی میکند. چون قابلیتهای مختلفی در یکتا وجود دارد. افرادی که در دولتهای نهم و دهم مسئولیتهای در حد وزارت داشتند و چهرههای مختلفی داریم که از بین آنان یک گزینه واحد خواهیم رسید و در تعامل با دیگر احزاب، جریانهای انقلابی و ارزشی خواهیم بود. اگر واقعا در نهایت براساس یک روال منطقی به فرد دیگری هم برسند اینطور نیست که بگوییم الا و لابد از کاندیدای خودمان حمایت میکنیم بلکه بنای ما و دیگر گروهها بر این است که خردجمعی و پایگاه مردمی را بر نظرات حزبی و باندی ترجیح دهیم.
یکتا حتما کاندیدای خاص خود را دارد و معرفی میکند. چون قابلیتهای مختلفی در یکتا وجود دارد. افرادی که در دولتهای نهم و دهم مسئولیتهای در حد وزارت داشتند و چهرههای مختلفی داریم که از بین آنان یک گزینه واحد خواهیم رسید و در تعامل با دیگر احزاب، جریانهای انقلابی و ارزشی خواهیم بود. اگر واقعا در نهایت براساس یک روال منطقی به فرد دیگری هم برسند اینطور نیست که بگوییم الا و لابد از کاندیدای خودمان حمایت میکنیم بلکه بنای ما و دیگر گروهها بر این است که خردجمعی و پایگاه مردمی را بر نظرات حزبی و باندی ترجیح دهیم.
*پس شما با آنها رایزنی نکردید و فقط میدانید که در بینشان این بحثها هست.
ما با هم صحبت می کنیم و با افراد مختلف در تعامل و ارتباط هستیم. همه اینبار به این نتیجه رسیدهاند که با چند گزینه نباید وارد رقابت نهایی شد. البته برخی نظری داشتند که اگر 3، 4 نفر هم بیایند به نوعی رقابت خواهند کرد که انتخابات را به دوم بکشانند و در مرحله دوم موفقیت حاصل خواهد شد. که ما البته طرفدار این نظریه نیستیم. ما فکر می کنیم اگر اینطور باشد چه بسا همان اتفاقات سال 92 رخ دهد و مردم دچار یک نوع سردرگمی شوند.
*پس شما قائل به گزینه رایآور هستید و نه رایشکن.
بله.
*درباره این مدل انتخاباتی اصولگرایان حرف هایی شنیده می شود که مشخص شده است و در روزهای آتی رونمایی میشود. شما اطلاعی دارید؟ آقای حداد هم در این رابطه صحبت کرده اند.
بگذارید خودشان و آقای حداد در این باره نظر بدهند.
*آقای حسینی! چرا در بین سیاسیون اصولگرا انقدر حس تکلیف شرعی زیاد شده که هم در انتخابات از شورای شهر تا مجلس شاهد آن هستیم که سیل عظیم کاندیداها به راه می افتند. حالا هم در انتخابات ریاستجمهوری اکثرا خودشان را مکلف میدانند که بیایند و کاندیدا شوند. دلیل اینکه اکثرا هوس پاستور و بهارستان به سرشان میزند را چه میدانید؟
به هر حال این یک ضعف و اشکال است و همین باعث شد که در انتخابات مجلس در خیلی از شهرها، دو یا سه کاندیدا داشتیم و در مقابل گروه اصلاحات یا اعتدال صرفا یک نفر داشتند و آنها توانستند با تجمیع آرایشان را به مجلس برسانند. البته همانطور که اشاره کردم گاهی اوقات طراحی میشود؛ یعنی اینکه افرادی میآیند و وارد گود میشوند و بعد از طرف مقابل با واسطه با اینها تماس می گیرند و عنوان میکنند که شما بمانید و نظرسنجیها نشان میدهد که رایتان بالاست! اینها هم باور میکنند یا این توهم برایشان ایجاد میشود که اینطور است. بعد هم برخی واقعا احساس مسئولیت می کنند. یعنی اینکه فکر می کنند در بقیه افراد ممکن است ضعفهایی باشد و آنها نتوانند وظیفهشان را به خوبی انجام دهند و تصمیم میگیرند که خدمت و کاری انجام دهند. قطعا اینطور نیست که همه قدرتطلب و جاهطلب هستند بلکه یک عده واقعا احساس تکلیف میکنند اما اینطور نیست که در جبهه رقیب این حالت نباشد اما آنها چون بحثشان منافع دنیایی است خیلی وقتها با هم کنار میآیند و میگویند که مثلا شما کاندیدا نشو و بعدا در جایی دیگر مسئولیت و کاری به شما واگذار میکنیم. بالاخره آن فرد را تامین می کنند و آنهایی هم که انگیزههای دنیوی دارند، راحتتر میپذیرند.
*سال 92 یکسری افراد برای ریاستجمهوری کاندیدا شدند که از طرف شورای نگهبان ردصلاحیت شدند و معیار این ردصلاحیت هم عدم رجل سیاسیبودنشان بود. یعنی این افراد هرچقدر هم خودشان را در اندازه پست ریاستجمهوری بدانند باز هم تائید نمیشوند. به نظر میرسد که سطح یکسری جایگاههای سیاسی درحال تنزل است و هرکسی شاید خودش را در آن سطح میبیند. فکر نمیکنید که این اتفاق هم در فضای سیاسی درحال رخ دادن است. الان همین احتمال هم ممکن است برای کاندیدای جبهه یکتا وجود داشته باشد. در مورد کاندیدای شما هم بگویند که رجل سیاسی نیست با همین سابقهای که الان گفتید.
ما درنهایت کسی را معرفی میکنیم که این اطمینان را داشته باشیم که به عنوان یک رجل سیاسی مطرح است و به عنوان یک فرد مدیر و مدبر ویژگیهای لازم را داشته باشد. یعنی ما فرد گمنامی را معرفی نمیکنیم که یک کارنامه مدیریتی نداشته باشد.
*اما آقایان متکی و باقریلنکرانی هم ناشناس نبودند!
ما واقعا نپرسیدیم و هنوز هم نمیدانیم که علت کنار رفتن آنها چه بوده؟ اما قبول داریم صرف سابقه وزارت کفایت نمیکند. خوشبختانه مقام معظم رهبری به شورای نگهبان ارجاع دادند که در این مسئله کار کنند و شورای نگهبان باید تعریف کند که رجل سیاسی چه کسی است؟ حتی رجل مذهبی. بالاخره فرد باید مبانی اسلامی را بداند. اگر اطلاعاتش از مباحث دینی در حد تودههای مردم باشد، کافی نیست و حتما باید اطلاعات بیشتری داشته باشد تا به عنوان یک رجل مذهبی محسوب شود. همانطور که رجل سیاسی به هر کسی نمیگویند. ممکن است کسی دکترای علوم سیاسی داشته باشد اما رجل سیاسی محسوب نشود. چون خیلی چیزها هست که انسان نسبت به مسائل داخل و خارج از کشور در عمل به آن دست مییابد. همانطور که هر سخن یک وزیر و مسئول رده بالا میتواند بازتاب گسترده داشته باشد.
*یعنی اگر فردی وزیر بوده باشد برای رجل سیاسی شدنش کفایت نمی کند.
در مواردی شاید کافی نباشد اما سابقه مدیریت در این سطح حتما لازم است. یعنی افراد باید مدیریتهای در سطح کلان و ملی داشته باشند. کسانی که سابقه اجرایی ندارند نباید توقع داشته باشند که شورای نگهبان آنها را تائید کند. چون مدیر بودن هم یک شرط است. تحصیلات در علم مدیریت یا اینکه صرفا نماینده مجلس بوده باشد، کار اجرایی محسوب نمیشود. درست است که زحمت و مسئولیت دارد اما به عنوان یک مدیر تلقی نمیشود. باید یک جایی امتحان داده باشد تا بتواند یک سازمان و مجموعهای را اداره کند. لذا فکر میکنم شورای نگهبان باید سریعتر این معیارها را مشخص کند و اینکه میگوییم رجل سیاسی یعنی چه کسانی؟ رجل مذهبی و مدیر و مدبر را اگر تعریف کند، شاید گروهها و جریانات سیاسی کشور هم بهتر بتوانند کاندیداها را معرفی کنند.
*به نظر می رسد اصولگرایان نسبت به اصلاحطلبان تقریبا امیدوارترند که کاندیداهایشان در شورای نگهبان مورد تائید قرار بگیرند.
بعضی اصلاحطلبان به خاطر مواضعی که در گذشته داشتند، در مجلس ششم و دولت اصلاحات که برخی حتی حاضر نبودند انتخابات را برگزار کنند و میخواستند استعفاء دهند. یا در حوادث سال 88 موضعگیریهایی کردند که با آن مواضع کلی نظام سازگاری نداشت. از آن جهت احتمال اینکه هر کدام از انها بخواهند بیایند، ضعیف است. برخی از آنها حتی سابقه محکومیت و زندان دارند اما در بین اصولگرایان و نیروهای ارزشی کمتر چنین مواردی داریم. یعنی پایبندیشان به قانون اساسی و چارچوبها و ضوابط نظام بیشتر بوده. رقابت ما در دورن نظام هست و رقابت بر نظام نیست. یعنی یک کسی بیاید که قانون اساسی را قبول نداشته باشد یا اینکه بخواهد در ولایت فقیه تردید کند، نمیتواند چه از جهت شرعی و چه از جهت قانونی در مسئولیتهای کشوری قرار بگیرد.
مشخص است که برخی از این افراد تائید نمیشوند. برخی هم مثل آقای عارف را دیدیم که تائید شدند و کسانی که الان در مجلس هستند. به هر حال اصلاح طلبان به اندازه کافی افراد مورد قبول از نظر نظام را دارند که جای نگرانی برای یک انتخابات رقابتی و پرشور وجود ندارد.
*شما خودتان را رجل سیاسی میدانید؟
خودم را؟ فکر میکنم که تار و پود وجودم از دوره نوجوانی و قبل از انقلاب با سیاست آمیخته شده است. تا چه قبول افتد و در نظر آید!
درست است که اصلاحطلبان در آغاز خوشحال شدند و فکر کردند که یک رقیب جدی کنار رفت و انگار میدان برایشان خالی شد اما از این طرف هم اصولگرایان الان راحتتر میتوانند به وفاق برسند. یعنی اگر آقای احمدینژاد بود، خود موضوع آقای احمدینژاد سوژهای برای اختلاف میشد. یک عدهای در بین اصولگرایان مخصوصا در احزاب و گروهها سخت با ایشان مخالف بودند، یک عده هم که در بدنه و پایگاه مردمی بودند، سخت طرفدار ایشان. خود این باعث میشد که به یک جمعبندی واحد نرسند و حداقل دو کاندیدا داشته باشند. اما الان میتوانند به سمت و سویی حرکت کنند که به یک کاندیدای واحد برسند.
*با تعریفی که شورای نگهبان دارد اگر قصد کاندیدا شدن داشته باشید...
بنده که قصد کاندیداتوری ندارم ولی فکر میکنم که با مسئولیتهایی که در مجلس، صداوسیما، وزارت علوم به عنوان قائممقام و معاون وزیر و رئیس دانشگاه پیام نور داشتم، به عنوان وزیر فرهنگ با مشکلاتی که اداره آن وزارتخانه دارد، مثلا سازمانهایی در وزارت ارشاد هست که باید با هماهنگی ریاستجمهوری و رهبری تعیینتکلیف شود. اینها کارهای دشواری است. بعد هم بالاخره همیشه در مسائل سیاسی اظهارنظرکردن و حضور داشتن و موضع گرفتن همانطور که گفتم در گذشته هم در تشکلهای اسلامی، نمایندگان ادوار، قائممقام بودهام. در کانون دانشگاهیان سالیان سال است که کار میکنم و تشکیلات سراسری است و بعد از وزارت هم اینطور نبود که مشغول کارهای فردی شوم و سر در لاک خودم ببرم. الان در مسائل روز کشور همیشه حضور داریم واظهارنظر و بحث و سخنرانی و تحلیل و مصاحبه میکنم. به نظرم افرادی که در این حد باشند میتوان رجل سیاسی نامید.
*جبهه یکتا چقدر روی پایگاه رای مردمی احمدینژاد حساب میکند؟ به هر حال کاندیدایی که معرفی میکنید در همان تبلیغاتتان باید از او به عنوان وزیر دولت احمدینژاد یاد کنید. شاید یک جاهایی برایتان مثبت باشد و یک جاهایی هم نقطهضعف. مثبت از این جهت که میتوانید پایگاه رای او را تا یک حدی به سمت خودتان بکشانید. الان هم که خود آقای احمدینژاد گفتهاند از هیچکس حمایت نمیکنند چقدر آن پایگاه رای برایتان مهم است و میتوانید برنامهریزی کنید؟
درست است آقای احمدینژاد در ارائه خدماتی که در دولتهای نهم و دهم به مردم مخصوصا طبقات متوسط و ضعیف جامعه ارائه داد، نقش اصلی را ایفاء کرد اما معنایش این نیست که مردم وزراء یا اعضای کابینه را تشخیص ندهند. بالاخره اینها افرادی بودند که خدمت میکردند. مثلا آقای نیکزاد درست است که از دولت حمایت کرد اما خودش هم فرد پرتحرکی و باانگیره ای بود. یا فرهنگیان کشور میدانند چه خدماتی در زمان وزارت آقای حاجی بابایی در وزارت آموزش و پرورش انجام شده است. همه اینها که مربوط به آقای رئیسجمهور نمیشود بلکه این تیم و این افراد هر کدام در یک حوزهای خدماتی را ارائه کردهاند. بنابراین مردم در عین حال که آنها را جزو کابینه احمدینژاد میدانند اما نسبت به تکتک هر کدام از اینها یک ارزیابی دارند.
ممکن است به یکی از 100 نمره 90 و به دیگری 80 یا 60 دهند. اینطور نیست که همه اینها در نزد مردم یکسان هستند. خود ما هم در جامعه در میان مردم میبینیم که برخی را بیشتر تحویل میگیرند و برخی را کمتر توجه میکنند. ولی در مجموع به نظر میرسد که حضور در دولتهای نهم و دهم به منزله یک نقطه قوت است. چون در آن دوره خدمات گستردهای در کشور ایجاد شد- غیر از اواخر دوره که مشکلات اقتصادی در کشور حاکم شد- زمانی که یارانهها پرداخت شد، مشکلات خیلی از مردم حل شد. یا بحث مسکن مهر و فعالیتهای عمرانی و کارهای مختلفی که انجام میشد خود گویاست. خود ما در وزارت علوم بودیم و تحولات و کارهای زیرساختی، زیربنایی، سختافزاری و نرمافزاری که انجام میشد، برای کام مردم شیرین است. هفته پیش در یکی از دانشگاهها پیشنها دادم که رئیس قبلی دانشگاه با رئیس فعلی دانشگاه با هم مناظره کنند.
الان هر کدام از وزرای دوره قبل آمادگی دارند که با وزرای فعلی بنشینند مناظره و بحث کنند. مردم هم داور و حکم بشوند. هر کسی بگوید که در 4 سال دوره وزارتش چه اقداماتی انجام داده است، دقیقا مشخص است. لذا میخواهم بگویم مردم الان نسبت به خادمان خود در ادوار گذشته یک خوشبینی دارند. ممکن است در آن اواخر که اختلافات تشدید شد، ناراحتیها و دلخوریهایی وجود داشت اما الان با ضعفی که در مدیریتها بوده و کمتحرکی که وجود داشته، باعث شده که مردم به صداقت و خدمت آنان بهای بیشتری بدهند. به هر حال مدیران فعلی دولت یازدهم، حلقه بستهای هستند که از اول انقلاب بودهاند. در دولتهای سازندگی و اصلاحات بودهاند.
حتی برخی بازنشسته شدهاند و دوباره بعد از سالها آنها را برگرداندهاند. واقعا اینها دیگر آن شادابی و نشاط و پویایی و سرزندگی لازم را ندارند. لذا طبیعی است که در بین مردم یک ریزش آراء نسبت به اینها باشند و نسبت به کسانی که در دولتهای نهم و دهم در سطوح مختلف مدیریتی بودند، اقبالی وجود داشته باشد.
*سوالم این است بر فرض اینکه کاندیدای شما به مرحله آخر برسد آیا امید دارید سبد رای احمدینژاد که طبیعتا قابل انکار هم نیست به سمت کاندیدای شما شیفت شود؟
قطعا آنهایی که پایگاه رای آقای احمدینژاد محسوب میشوند به آقای روحانی رای نخواهند داد. یعنی این یک چیز مسلم است. با توجه به تخریبهای گستردهای که دراین دولت نسبت به دوره قبل و نسبت به آقای احمدینژاد انجام شد، آنهایی که هوادار و پایگاه مردمی آقای احمدینژادند، قطعا رایشان به سبد آقای روحانی و اصلاحطلبان و کارگزاران نخواهد رفت. اگر هم باشد تعداد محدود و اندکی است که به این جمع بندی برسند. لذا طبیعی است که از بین نیروهایی که در دولتهای نهم و دهم بودهاند، یا همراه این طرز تفکرند، حمایت کنند. البته چنین انتظاری که آقای احمدینژاد با صراحت از افراد حمایت کند، وجود ندارد. با روحیاتی که ایشان دارد، بعید هم میدانیم. دور قبل در سال 92 هم از هیچکدام حمایت نکردند. شاید اگر آقای احمدینژاد در سال 92 از یکی از این کاندیداهای موجود حمایت میکرد، مسلما میتوانست 250هزار رای از آقای روحانی کم بکند و انتخابات به دور دوم کشیده شود.
*از کدام یک حمایت میکرد؟
از هر کدام. بالاخره آقای احمدینژاد میتوانست با یک اشاره 250هزار رای از آقای روحانی کم کند.
*اما همان سال 92 هم که میگفتند جلیلی نزدیکترین شباهت به احمدینژاد را دارد، خود تیم رسانهای نزدیک به آقای احمدینژاد انکار کردند!
بله. اطرافیان حمایت نکردند.
*الان در مورد یکتا هم همینطور است و گفتهاند یکتا رابطهای با آقای احمدینژاد ندارد و هیچ حمایتی هم نمیکنند. اما شما بودن در تیم آقای احمدینژاد را برگ برنده برای خودتان میدانید.
نه، ما واقعیتها را میگوییم. تحلیلمان از جامعه و وضع مردم را بازگو میکنیم. ممکن است برخی از اطرافیان آقای احمدینژاد در سال 92، فکر میکردند که اگر آقای روحانی رئیسجمهور شود برای ما بهتر است تا یک اصولگرا انتخاب شود. گفتند حالا که اصولگرایان با ما درگیر هستند و رقابت دارند، اگر روحانی شود، چه بسا بهتر باشد. ولی دیدیم که تیم آقای روحانی از روز اول برگشتند و شروع به نقد جدی و تضعیف گذشته کردند.
*یعنی انتظارشان این بود که حمایت شوند؟!
شاید فکر میکردند که اینها بیایند خیلی کاری به کارشان نداشته باشند اما الان فهمیدهاند که نوک پیکان دولت یازدهم علیه اقدامات و برنامههای دولتهای نهم و دهم است. طرح مسکن مهر که به عنوان یک کار برجسته دولت آقای احمدینژاد محسوب میشد در دوره جدید به عنوان یک طرح مزخرف از آن نام برده شد. درحالی که مسلم بود خدمتی برای مردم است. لذا در این دوره کسی از طرفداران آقای احمدینژاد گرایشی به آقای روحانی ندارد و بعید به نظر میرسد. هرچند ممکن است برخی از اقشار خاکستری جامعه در انتخابات شرکت نکنند که باید صحبت و روشنگری کرد و هرچه انتخابات پرشورتر و حضور مردم گستردهتر باشد به نفع نظام است. یعنی ما دشمنان جدی داریم که علیرغم اختلافاتی که در طیفهای داخلی کشور هست، اما مصالح کشور باید بر همه اینها مقدر باشد. حضور گسترده مردم خیلی ميتواند تعیینکننده باشد.
*منظورتان از نزدیکان دولت همان حلقه اول و جریان انحرافی است.
منظور کسانی که به رئیس جمهور نزدیک بودند. چنین تصوری داشتند و چه بسا خود آقای احمدینژاد نسبت به بعضی مواضع این افراد ایراد داشته باشد ولی در آن دوره برخی به گونهای صحبت و موضعگیری کردند که به نظر میرسید هیچکدام از اصولگرایان نمیخواهند به عنوان کاندید انتخاب شوند. حتی تعبیر افولگرایان را به کار میبردند! چون یک نوع اختلاف دیدگاه جدی با آقای احمدینژاد میدیدند بنابراین میگفتند اگر هیچکدام از آن کاندیداها انتخاب نشوند، اتفاقی نمیافتد. البته تعدادشان بسیار کم بود. اما الان فهمیده اند که اینگونه نیست. یعنی هر کسی دیگر انتخاب میشد اینگونه با گذشته برخورد نمی کرد که همه خدمات را نادیده بگیرد و دائم مسائلی را عنوان کند که انگار در گذشته هیچ کاری صورت نگرفته. الان با صراحت می گویند که حتی اشتغال در گذشته نبوده! این همه خدمات عمرانی و فعالیتها و کار بوده چطور اینها اشتغال ایجاد نمیکرد؟ خود اینها گفتند که چقدر افراد را استخدام کردید؟ اما میخواهم بگویم الان که با گذشت زمان خیلی از واقعیتها معلوم شده، به نظر میرسد که اینبار دیگر مثل گذشته یک نوع سردرگمی و ابهام نباشد و به هر حال امیدواریهای جدی هم که در این مدت نسبت به آقای روحانی وجود داشت، هرچه جلو رفتیم، کم شد. به هر حال ایشان ایده ای را مطرح کرد که میتوانیم با انعطافی که در مواضع سیاست خارجیمان داریم، کاری کنیم که غربیها با ما انقدر دشمنی نکنند بلکه کمک کنند و بتوانیم فناوری را منتقل کنیم و تحریمها برداشته شود و همه اینها سرمایهگذاری خارجی را جلب کند و دست به دست هم دهد و اوضاع اقتصادی ما بهتر شود. ولی عملا مردم در زندگی خودشان اتفاقی را احساس نمیکنند.
محمد حسینی
*نهی احمدینژاد از کاندیداتوری برای شما شوک بود؟
نه، خیلی غیرمنتظره نبود. واقعا یک تدبیر حکیمانه بود که رهبری به خرج دادند و اشاره هم کردند که این هم به نفع آقای احمدینژاد شد و هم به مصلحت کشور. ما که نمیخواهیم در کشور درگیری و نزاع باشد. البته اختلافنظر و رقابت همیشه بوده و هست اما آنچه که در سال 88 اتفاق افتاد که یک نوع اردوکشی خیابانی و نزاعها و درگیریها در پی داشت، بیسابقه بود. و بنا نیست که دومرتبه این ماجرا خدایناکرده در سطح وسیعتر تکرار شود. احمدینژاد هم جاذبه بسیار قوی و طرفداران پروپاقرص دارد و هم یک دافعه و این عاملی میشود که دوباره اختلافات و دعواها در کشور افزایش پیدا کند. لذا فکر میکنم این کار بسیار خوب بود. درست است که اصلاحطلبان در آغاز خوشحال شدند و فکر کردند که یک رقیب جدی کنار رفت و انگار میدان برایشان خالی شد اما از این طرف هم اصولگرایان الان راحتتر میتوانند به وفاق برسند. یعنی اگر آقای احمدینژاد بود، خود موضوع آقای احمدینژاد سوژهای برای اختلاف میشد. یک عدهای در بین اصولگرایان مخصوصا در احزاب و گروهها سخت با ایشان مخالف بودند، یک عده هم که در بدنه و پایگاه مردمی بودند، سخت طرفدار ایشان. خود این باعث میشد که به یک جمعبندی واحد نرسند و حداقل دو کاندیدا داشته باشند. اما الان میتوانند به سمت و سویی حرکت کنند که به یک کاندیدای واحد برسند.
*یعنی نیامدن احمدینژاد هم به نفع اصلاحطلبان شد و هم به نفع اصولگرایان؟
به هرحال چون نظرسنجیها نشان میداد که احمدینژاد رای بالایی دارد از این جهت اصلاحطلبان احساس کردند یک رقیب جدی کنار رفته و این به نفعشان است.
همیشه 9ماه تا یکسال قبل از موعد انتخابات کاندیداهای اصولگرا حرکت میکردند و در استانها و شهرستانها میرفتند اما اینبار فهمیدهاند که حتما باید یک وفاق ایجاد شود. اگر فرد خودش به تنهایی وارد شود، کسی اعتنایی نخواهد کرد. لذا فکر میکنم مجموعه عوامل باعث شود که اینبار به یک گزینه واحد برسیم. ممکن است گفته شود الان فردی نداریم که حرف آخر را بزند، هرچند که افراد موجهی هستند مثل آیتالله موحدی، آیتالله یزدی، آیتالله مصباح که میتوانند محور باشند ولی فکر میکنم با سازوکارهای دیگر هم میتوان به این جمعبندی رسید. مثلا یک جمع 30 نفره میتوانند بنشینند و به یک جمعبندی برسند که مردم هم به آنها اعتماد کنند.
*البته الان اصلاحطلبان میگویند که کاش احمدینژاد میآمد!
در اوایل به این صورت میگفتند و الان خودشان فهمیدهاند. آن موقع گرم بودند و متوجه نمیشدند. اگر آقای احمدینژاد بود تمام قوایشان را بر نفی آقای احمدینژاد متمرکز میکردند و با نفی ایشان میخواستند خودشان را اثبات کنند. اما الان کسی نیست که بخواهند نفیاش کنند. الان باید بیایند کارنامه چهارساله خودشان را مطرح و از آن دفاع کنند و به مردم گزارش دهند که چه کارهایی کردهاند. در صنعت، کشاورزی، سیاست خارجی، علم و فناوری و فرهنگ و... لذا نمیتوانند حالت طلبکاری داشته باشند بلکه باید بیایند و جوابگو باشند. ولی فرد جدیدی که در مقابل این دولت قرار می گیرد، میتواند این مدت 4 ساله را نقد کند. ضعفها و اشکالات را بیان کند و راهبردها و راهکارهای برون رفت از وضع نابسامان فعلی را به عنوان برگ برنده ارائه کند.
*آقای حسینی! بدون تعارف، روحیه احمدینژاد چقدر برای نظام خطرناک بود. بازگشت فردی که انتقادات زیادی نسبت به او بود و بعضا قانونگریزی میکرد.
به هر حال هر کسی یک نقاط قوت دارد و یک نقاط ضعف. مقام معظم رهبری هم در پایان آن دوره فرمودند که رئیسجمهور و دولت جدید آن نقاط قوت را استمرار ببخشد و آن نقاط ضعف را نداشته باشد. ولی ما متاسفانه این مسئله را شاهد نبودیم. آن نقاط قوت و پرکاری، تلاش، روحیه سادهزیستی، ارتباط مردمی گسترده، اقتدار و صلابت در مقابل دشمنان مورد بیتوجهی قرار گرفت و ضعفهایی هم که میتوان در نظر گرفت، برطرف نشد. لذا هر فردی در جای خودش باید ارزیابی شود همانطور که روسای جمهور قبل یک ویژگیهای مثبت داشتند و یک اشکالاتی بالاخره در دوره آقای احمدینژاد هم طبیعی است که این اشکالات وجود داشته. شاید یکی از این اشکالات همین تنشهایی بود که بین قوای مختلف ایجاد شد. به هر حال قانون اساسی به گونهای است که رئیسجمهور، رئیس مجلس و رئیس قوه قضائیه، نهادهای انقلابی و دستگاههای مختلف باید با هم همکاری داشته باشند ولی در آن دوره شاهد تنشهایی بودیم که قطعا به مصلحت کشور نبود و البته این چالش ها در حال حاضر هم به اشکال مختلف خودنمایی میکند.
*روحیه شیفتگی که بین جریان انحرافی و احمدینژاد وجود داشت و طرفین خیلی همدیگر را قبول داشتند شما که در دورن دولت بودید، آن شیفتگی را حس می کردید یا واقعا اغراق گویی بود. چون بعضی روایتها از درون خود دولت بواسطه وزرا و معاونینی که جدا شدند، بیان میشد که ...
این الان مسئله امروز ما نیست که بخواهیم به آن بپردازیم. در آن زمان هم بیش از حد این مسئله بزرگنمایی شد ولی خیلی از بحثهایی که مطرح میشد، واقعیت نداشت و به دلیل اختلافات سیاسی بود که وجود داشت دنبال سوژهای میگشتند که مطرح کنند. خیلی از تصمیماتی که آقای احمدینژاد می گرفت تصمیمات فرد خود ایشان بود و اینطور نبود که تحت تاثیر اطرافیان باشد. ممکن است تلقی برخیها این بود که از یک جایی تاثیر گرفته است. اما برداشت من این است که خود آقای احمدینژاد براساس دیدگاهی که داشت، تصمیم میگرفت و اصلا چینش اطرافیان خودش هم بر همین مبنا بود. ممکن است بعضی را کنار میگذاشت با اینکه از اول انقلاب همراهشان بود امثال آقای محصولی که کنار رفتند ولی عده دیگری را ترجیح میداد. این رفتارشان بیشتر بر اساس دیدگاه و تفکرشان بود. به نظرم نباید خیلی اطرافیان را بزرگنمایی کنیم و در موردشان بگوییم که آنها نقشآفرینی نداشتند.
*بحثی که الان مطرح میشود بعد از آمدن دونالد ترامپ است که در سطح علمای قم رایزنیهایی انجام میشود تا تلاش کنند فضا را برای بازگشت دوباره احمدینژاد و صحبت با مقام معظم رهبری آماده کنند. گفته میشد یکسری از وزرای قبلی احمدینژاد و یکسری از چهره های نزدیک به جبهه پایداری هم در حال انجام این کار هستند. این چقدر صحت دارد؟ ممکن است اصلا چنین اتفاقی بیفتد؟ چقدر در جریان هستید؟
من هم از رسانهها شنیدهام. بیشتر به نظرات فردی متکی است و نه یک تصمیم تشکیلاتی. قطعا جبهه پایداری این نظر را ندارند. ممکن است یک فرد در این مجموعه یا نزدیک به این مجموعه چنین نظراتی داشته باشد. فکر میکنم با این موضعگیری شفافی که مقام معظم رهبری داشتند و خود آقای احمدینژاد را هم این بحث را مطرح کردند، پرونده این مسئله دیگر مختومه است. ممکن است که برای چهار سال دیگر و دورههای بعدی این مسائل مطرح شود ولی الان دیگر بعید میدانم که دوباره این بحثها بخواهد اتفاق بیفتد. البته انتخاب ترامپ و کنار رفتن دموکرات ها قطعا به زیان دولت یازدهم است. آنها روی دموکرات ها سرمایهگذاری کردند و حتی بعضی از روزنامهها که برای خانم کلینتون تبلیغ میکردند و در صفحه اول عکس ایشان را درشت و برجسته میکردند، شاید برای آقای روحانی انقدر تبلیغ نکردند! شاید فکر میکردند که به نفع آنها باشد با توجه به اختلافاتی که با وزیر خارجه آمریکا، جان کری و دیگر مقامات آمریکایی داشتند شاید به نظرشان میرسید که این بحث به نفع ما هست. درحالی که از نظر ما بین دموکراتها و جمهوریخواهان فرقی نمیکند. دموکراتها هم ضربات زیادی به ما زدند. همین خانم کلینتون در سال 88 از فتنه حمایت کرد، داعش را اصلا اینها حمایت و تجهیز کردند. تحریم های ظالمانه را همین دموکرات ها وضع کردند، اصلاح طلبان تحلیل محاسباتی درستی نداشتند که از دموکرات ها خواستند به نوعی حمایت کنند. البته حمایت اینها تاثیری نداشت اما اینکه علاقهمند بودند خانم کلینتون انتخاب شود، تردیدی وجود ندارد. انتخاب ترامپ را به زیان موقعیت خود میدانستند.
*کمی فضا را متفاوت تر کنیم، برادران شما اصلاحطلبند و شما اصولگرا. این که در یک خانواده با جهتگیریهای سیاسی در کنار هم قرار میگیرید، چرا در فضای سیاسی کشور ما نمیتواند اجرایی شود؟ الان آقای آلاسحاق گفتهاند کمیته 11 نفرهای تشکیل شود که متشکل از اصلاحطلبان و اصولگرایان باشد. فکر میکنید این ایده در حد حرف باقی میماند یا امکان اجرایی شدن دارد؟
صمیمیت و رفاقتی که در خانواده هست, بالاتر از بحثهای سیاسی است. فکر میکنم سیاستمداران باید این سعهصدر را داشته باشند که همدیگر را تحمل کنند. دیدگاههای مختلف و نظراتشان را بگویند. ما خیلی وقتها در منزل با هم بحث میکنیم و ممکن است نتوانیم همدیگر را قانع کنیم اما معنایش این نیست که یک کینهای نسبت به هم داشته باشیم. بالاخره هر کسی یک تشخیصی دارد و بر اساس تشخیص خودش عمل میکند و نمیتواند نظر خودش را بر دیگری تحمیل کند. در مسائل کشور هم باید همین باشد. یعنی در عین حال که دیدگاه ها متفاوت است اما باید با هم رفاقت و صمیمیت داشته باشند. بالاخره ما نقاط مشترکی با هم داریم. به نظرم بحث وحدت را که مطرح می کنیم در بین نیروهای سیاسی هم باید رفاقت، صمیمیت و دوستی باشد درعین حال که دیدگاههایشان متفاوت باشد براساس قانون هم تعیین شده. به هر حال مردم رای میدهند و یک جریان سیاسی بر راس قدرت قرار می گیرد. بقیه هم باید کمک کنند نه اینکه بخواهند رودرروی هم بایستند. لذا فکر میکنم این یک ضعف است که نمیتوانیم تعامل خوبی با هم داشته باشیم. خیلی وقت ها میخواهیم از تریبونهای رسمی با هم حرف بزنیم به جای اینکه کنار هم بنشینیم و مشکلات و مسائل را حل کنیم قبل از اینکه با هم مطرح کنیم از رسانه و تریبونهای مجلس و جاهای مختلف حرفمان را به گوش رقیب خودمان میرسانیم. حتی در حد سران سه قوه که شاید خیلی بازتاب خوبی در جامعه نداشته باشد و حتیالمقدور باید در جامعه کاهش پیدا کند.
*شما که در مجلس پنجم جز موافقان استیضاح مهاجرانی بودید. فکر میکردید روزی روی صندلی که قبلا ایشان نشسته بود، بنشینید؟
به هیچ وجه،(خنده) یعنی حتی تا روزهای آخر که بحث وزارت علوم برای بنده جدی تر بود، به وزارت ارشاد فکر نمیکردم. در وزارت ارشاد کار سخت تر بود. ما به شهرستانی رفته بودیم، کسی نی میزد، نی که حزن آور است آقایی آمد و ایراد گرفت. خب این اختلاف دیدگاه ها خیلی زیاد بود و لذا جمع کردن بین این نظرات سخت است.
*در مجلس پنجم با اصلاح طلب ها رابطه خوبی داشتید؟ کسی بود که همچنان رابطه رفاقتی تان ادامه داشته باشد؟
از قبل با برخی آشنایی داشتیم مثل سرکار خانم دباغ، حتی خود آقای مهاجرانی که در استیضاحش شرکت کردم، به نظر میرسید تعجب کرد، چون ما قبلش با هم رفاقت داشتیم. به هر عین حال نظرات و نقدها به صراحت گفته می شد. الان هم با کسی مشکلی شخصی یا دشمنی نداریم، چه بسا با برخی دوستی هم داریم. اما در جای خود نقد میکنیم. تلاش میکنیم در آن نقد ادب رعایت شود نه اینکه در نقد استهزاء کنیم. به نظرم اگر همه این نگاه را داشتند، تنش ها کمتر میشد.