رویداد۲۴ | سارا ریاضی: با انتشار فایل صوتی خاتمی، مواضع یک جریان اصلاحات درباره علت عدم مشارکت در انتخابات روشنتر شده است. خاتمی در فایل صوتی که به تازگی افشا شده روش پیشین جریان اصلاحات در انتخاباتها را نقد کرده و میگوید: «من کسی بودم که میگفتم با صندوق نباید قهر کرد». با این حال او به تغییر وضعیت در طول یک دهه اخیر اشاره کرده و از آن تحت عنوان «دگردیسی انتخابات» یاد میکند. خاتمی در این فایل صوتی میگوید اگر انتخابات «دیگر انتخابات نبود، آیا بازهم باید برویم انتخابات، فقط به نفع کسانی که ضد انتخاباتند کار بکنیم؟»
شکافی که با بیانیه جبهه اصلاحات درباره عدم ارائه لیست و «تهی از معنا» خواندن انتخابات، بین دو جریان موسوم به «مشارکت خواهان» و «اصلاح طلبان جامعه محور» آشکار شده بود، با فایل صوتی خاتمی عمیقتر شده است. هر یک از این دو جریان نقدهایی به دیگری وارد میکنند و در مواضعی، اشتراک عقیده دارند.
حسین نورانی نژاد، قائم مقام حزب اتحاد ملت و از چهرههای حامی جریان اصلاح طلب جامعه محور که نقش مهمی در تدوین بیانیه اخیر جبهه اصلاحات هم داشته، مواضع این جریان را روشن کرده است. لازم به ذکر است که بخشهایی از گفتگوی تفصیلی حسین نورانینژاد با رویداد۲۴، به طور خلاصه در گزارش «سیاست جدید خاتمی: اصلاحات دو راهی صندوق» مورد اشاره قرار گرفته بود. این گزارش، حاوی متن کامل گفتگو با این فعال سیاسی اصلاح طلب است.
نورانی نژاد میگوید جریان اصلاحطلب جامعهمحور برای همیشه قاعده «تدریجی بودن اصلاحات» و «صندوق رای» را ترک نکرده، اما معتقد است هر جریان سیاسی باید یک خط قرمزی داشته باشد و با مقاومت بر سر این خطوط قرمز، حاکمیت را مجبور به عقب نشینی کند.
کسی قاعده تدریجی بودن در مسیر اصلاحی را کنار نگذاشته است. ما متوجهیم که تغییرات دفعی، نه چندان شدنی است، و نه به فرض تحقق، پایدار و کم هزینه است. اما میگوییم اصل بر تغییرات مثبت در راستای حقوق ملت است که پذیرفتهایم در روندی تدریجی باشد، نه اینکه تدریجا در فضایی که با آن مخالف بودیم حل شویم. گویی اصل هدف گم شده است. ببینیم آیا به صورت تدریجی در مسیر هدف حرکت میکنیم یا به طور تدریجی از دموکراسی خواهی و اهداف اصلاحی دور و دورتر میشویم؟ در ابتدا به بهبودخواهی و بعد به مرور به شرکت در مناسک تایید وضع موجود و نهایتا همه چیز را در دایره تنگ امنیتی دیدن، آن هم از منظر القایی اقتدارگرایان نزول میکنیم.
برداشت اکثریت اصلاحات این بود که مشارکت در مناسکی که در راستای اضمحلال نهاد انتخابات است، صرفا آن را تسهیل و تثبیت میکند، بی آنکه دستاورد قابل ذکری داشته باشد. یعنی آنچه از دست میدهیم بیش از چیزی است که بدست میآوریم.
در راهبرد مشارکت هم برخی دستاوردها حاصل میشود. باید ببینیم چه به دست میآوریم و چه از دست میدهیم؟ ما سرمایه اجتماعی، شفاف سازیِ فضای سیاسی و اعمال فشار بر مخالفان حق حاکمیت ملی را از دست میدهیم و شریک وضع موجود و رفو کننده بسیاری از کژیها میشویم.
این استدلال که جریان سیاسی باید برای مردم پیشنهاد راهبرد داشته باشد غلط نیست؛ ولی منافاتی با کنار مردم ایستادن ندارد. ممکن است روزی ما هم یک نظر اقلیت را درستتر بدانیم کما این که زمانی دیدگاههای مصلحانه و واقع بینانه مهندس بازرگانها در کشور در اقلیت بود. برای سیاستمدار نه برج عاج نشینی و خود خبره پنداری و خود حق پنداری مناسب است و نه عوام زدگی و دنباله روی. باید تابع ملاکهایی روشن بود. در این مقطع ملاکهای ما با فهم عامه درباره ظرفیتهای انتخابات اخیر، یکی بود. یک زمانی راهبرد ما این بود که هر مقداری که بشود وارد قدرت شویم و سعی میکردیم جامعه را هم مجاب کنیم. الان فهمیدیم «هر مقدار حضور»، با مختصات فعلی جامعه و سیاستهای حاکم، صرفا تسهیلکننده و رفوگر روند بد موجود است.
تجربه سال ۱۳۹۲ معادل حرکت اصلاح طلبی در حد بهبود خواهی بود. در آن زمان از نظر ما این روند درست بود. الان هم هر جا بهبود میسر باشد، از آن حمایت میکنیم. حتی هر جا بتوان مانع یک تغییر منفی شد باز از آن حمایت میکنیم. ولی بحث این است که یک نیروی سیاسی برای اینکه همه اینها را میسر کند و اصلا وجود و هویتش را حفظ کند، باید نشان دهد خط قرمزش کجاست. اگر نیروی سیاسی بدون پرنسیب در هر زمینی که برایش تعیین کنند، بازی کند نمیتواند منشا اثر بماند.
ما به دنبال مشروعیت زدایی نیستیم، اما به روند هدم جمهوریت و تضییع حقوق ملت هم مشروعیت نمیبخشیم و اگر نتوانیم مانعش شویم، دست کم زینت بخش آن نمیشویم. این ممکن است تحلیلی غلط باشد و هر زمان بفهمیم خطا کردیم، ابایی از اقرار و اصلاح آن نداریم، اما انتظار این است که ضمن حفظ گفتگوی انتقادی درونی، نوک اصلی پیکان نقدها و گاه تخطئهها به سمت نیروهای درون جبهه دموکراسیخواهی نباشد.
آنهایی که «تمام تلاششان را با هزینه بالا نه برای مشروعیت زدایی و انقلابیگری، بلکه اعتبارسازی برای نهادهای انتخابات و حفظ حقوق ملت کرده اند». متاسفانه کمی این دوگانه تبدیل به دوگانه اصلی برخی نیروها شده و بعضا نیروهای کمتجربهتر هم در فضاهای مجازی به دنبال تشدید آن افتادهاند گویی مانع اصلی اهداف دوستان، جبهه اصلاحات و خانم منصوری و یا آقای تاجزاده از زندان است.
یکی دیگر مشغول خودبراندازی و خودتخریبی است و به مشروعیت همه ارکان لطمه میزند، آن وقت این افراد سیبل میشوند به نام این که مخالف مشروعیت زدایی هستیم. نباید یک روند به شدت مخرب را رفو کرد، به نام حفظ مشروعیت. این دیگر خیلی محافظه کارانه است. هویت ما را مخدوش میکند، بدون کمترین آوردهای برای خیر عمومی.
بیشتر بخوانید:
آیا روزنهگشایی چاره اصلاحطلبان است؟/دعوا بر سر چاه بی آب انتخابات
فایل صوتی خاتمی را چه کسی و چرا منتشر کرد؟ | آیا انتشار فایل به قصد کم کردن مشارکت در انتخابات بود؟
هیچ تصمیم سیاسی نیست که ۱۰۰ درصد دستاورد یا هزینه محض باشد. بلکه مخلوطی از فواید و هزینه هاست. باید ببینیم کفه کدام سنگینتر است.
جریان سیاستورز اصلاحطلب جامعه محور، مشخصا در حزب اتحاد ملت به گامهای عملی بعدی هم فکر کرده و ضمن تاکید بر اصول اصلاح طلبی، بحث اجرایی هم داشته، منتها بنا نداریم برایش سر و صدا کنیم. کارهایی کردهایم و بعد از این هم خواهیم کرد. مهمتر از همه آنکه برای خودمان سیاست جامعه محور، مفهومی ملموس و شفاف شده است.
اینکه بگویند گام بعدی و بدیل شما برای انتخابات چیست، نقد جالبی نیست. این جزو مغالطههای رایج است که تا کسی نقدی کرد، پرسیده شود که راه خودت چیست. اولا، کسی که میخواهد کاری کند باید از کار خودش دفاع منطقی و نتیجهگرا داشته باشد. ما که نه اهل انفعالیم و نه اگر زمانی به سیاست صبر و انتظار رسیدیم، از بیان آن ابا داریم. اما اگر احساس کنیم کنشی خلاف مصالح عمومی و تسهیلگر و تثبیتکننده نقض حقوق ملت است، فرض انفعال را به مراتب اخلاقیتر و منطقیتر میدانیم.
ما به نحو مبنایی، نه از نهاد انتخابات کنار کشیدیم، نه نهاد انتخاباتی. ما پیش از این هم در چندین انتخابات از جمله مجلس هفتم و نهم شرکت نکردیم. در تمام سالهای پس از انقلاب بحث در مورد حضور یا عدم حضور در انتخابات وجود داشته است. باید دید کسانی مانند آقای خاتمی که در همه سالهای گذشته در تمام انتخاباتها با حداقلیترین معنای ممکن شرکت کرده اند، چه میشود که در انتخابات ۱۴۰۰ و به خصوص در این دوره مسیر دیگری را پیشنهاد میکنند؟
در این جا میتوان اتوبانی را مثال زند که یک یا چند نفر فکر میکنند همه دارند در آن برعکس میروند. نمیشود یک یا چند نفر فکر کنند همه کسانی که تولید محتوا و منطق و استدلالهای اساسی در ضرورت حضور در انتخابات داشتهاند، ناگهان همهشان در اتوبانی که خودشان ساختهاند، برعکس میروند. همین را شاهدی بگیرید بر این که شاید شما اتوبان را برعکس میروید؟
بعلاوه، نمیشود اسم تغییر ظاهری یک تاکتیک را خستگی گذاشت. تاجزاده اهل خستگی است؟ خانیکی که در اوج بیماری سرطان ترک موتور مینشیند و از این جلسه به آن قرار میرود اهل خستگی است؟ این همه نیروی با اصول و با پرنسیپ و شریف که دارند از جان و دل تلاش شبانه روزی میکنند، چون یک جایی نظرشان را نپذیرفتیم میشوند جمعی پیرمرد و پیرزن خسته؟ به خانم منصوری که دست کم ما فعالان میدانیم چطور با مترو و تاکسی مسیر تهران و روستاهای ورامین را طی میکند و پای مبانی بنیادینش با حفظ انعطاف لازم ایستاده، انگ خستگی بزنیم؟ از قضا اگر بخواهیم وارد فضای جدلی شویم، به راحتی میتوان اتهام بریدن و هستگی را برگرداند، ولی کار غلطی است و من همچنان باور دارم که اینها اختلاف برآورد است و بس. حتا مبانی را هم همچنان یکی میدانم. عدهای بر اساس عملگرایی محاسبه کرده اند که آیا حضور در انتخاب دستاوردی برای کشور دارد؟ میبینند دستاوردش کمتر از هزینههایی فراوانش است. اتفاقا این تلاش ما برای احیای نهاد انتخابات است.
جریان اصلاحات جامعه محور شرکت در تمامی انتخاباتها را تحریم نکرده است. ما مرتب گفتیم در این انتخابات خاص شرکت نمیکنیم؛ ما نگفتیم در همه انتخاباتها نخواهیم بود. اما سعی میکنیم انتخابات مطلوب و آزاد را بسازیم.
من نمیتوانم از طرف آقای خاتمی حرفی بزنم، اما به عنوان یک اصلاح طلب فهمم این است که این حرف آقای خاتمی به معنای شرط ساختاری گذاشتن نیست. بلکه در این مرحله، نوع رفتار و عملکرد شورای نگهبان را عنوان کرده که تا وقتی بر این منوال باشد، امکان مشارکت انتخاباتی موثر فراهم نمیشود. اگر قرار باشد این رفتار ادامه داشته باشد و جایی برای تحرک سایر نیروهای سیاسی نباشد، باید به انواع دیگر سیاست ورزی پرداخت.
در این سیاست باید تلاش کرد برای توانمند سازی جامعه تا بتواند حقوق خودش را استیفا کند. مطالبه گری بر اساس حقوق شهروندی چیزی است که نیروهای سیاسی میتوانند به آن کمک کنند. یک حزب سیاسی بخشی از جامعه مدنی است که بار سیاسی آن را برداشته است، نه بال چپ یا بال راست هر حاکمیتی که باشد.
این سازمان سیاسی در عین حال برای نهاد انتخابات هم سعی میکند از همه اهرمهای مشروع خود استفاده کند تا به حداقل معنای لازم و اثربخش برسد.
این نوعی ایستادگی و مقاومت است. مقاومت مدنی، جزیی از تلاش برای اصلاحگری است. ما باید مقاومت کنیم که حداقلهایی برای سیاست ورزی انتخاباتی فراهم شود. ما راهی جز انتخابات آزاد نمیشناسیم و هدف انتخابات آزاد است، اما اگر قرار باشد از طریق شبه انتخابات، مرحله به مرحله از معنا وکارکرد تهی شود، با چنین روندی همراهی نمیکنیم.
ما اتفاقا جریان «انتخابات محورتری» هستیم، چون انتخابات برای ما هم موضوعیت دارد، هم طریقیت. اما اگر قرار باشد با یک ابزار مناسکی، نهاد انتخابات عملا از بین برود، برابر آن مقاومت کنیم.
و نقد جریان مشارکت خواهان به کناره گیری از کار سیاسی و روی آوری به جامعه را نقد خطایی خوانده و میگوید: حزب در معنای کلاسیکش جزوی از نهاد قدرت بود، اما حزب در تعریف جدیدتر آن، جزوی از جامعه مدنی است. حزب سازمان سیاسی جامعه مدنی است که تلاش میکند وارد قدرت هم بشود، اما همه مولفههای قدرت درون حکومت نیست؛ بخشی از این مولفهها درون جامعه است.
یکی از رویکردهای جامعه محوری، ایستادگی بر ارزشها و اصول بنیادین اصلاحطلبی است. برای انتخابات باید مقاومت کنیم که حداقل اعتبار انتخابات حفظ شود. اگر یک صدای مقتدر و واحد در مقابل این روند مخرب انتخابات شکل بگیرد، با توجه به سنت و پایگاه انتخابات در جمهوری اسلامی که کماکان گفتمان مشارکت و انتخابات در آن وجود دارد، امکان تغییر رویکردها وجود دارد. اما به شرطی که این مقاومت از جای دیگری خنثی نشود و بعد همان کسانی که مانع از اثربخشی این راهبرد شدند، از موضع پرسشگر بپرسند که پس چرا اوضاع بهتر نشد؟ آن هم بهتر شدنی دفعتی و کم حوصله؛ بنابراین از اهرم مقاومت باید استفاده کرد. اگر قرار باشد در هر سطحی از انتخابات بدون خط قرمز شرکت کنید، مطمئن باشید کل ظرفیت انتخابات از بین خواهد رفت.
در بلند مدت، حاکمیت از کاهش مشارکت ناراضی خواهد بود. همین الان هم خیلی از اصولگرایان این روند را نقد میکنند. شاید لفظا بگویند با ۸ درصد حماسه آفریده شده، اما اصولگرایان هم خطرات این روند که کسی رغبتی برای حضور ندارد را میفهمند و نقد میکنند و نمیتوانند با این رسوایی که موثر بر همه عوامل امنیتی و اقتصادی و سیاسی و اجتماعی است، تا ابد ادامه دهند.
کاهش مشارکت در انتخابات برای نظام هم تا یک جایی بین ۴۰ درصد و ۳۵ درصد مهم نیست. امروز میزان عدم رضایت نسبت به روند موجود انتخابات و نهادهای انتخاباتی به قدری زیاد است که اگر نیروهای سیاسی مخالف روند وضع موجود، به رغم همه تفاوت نظرهایی که دارند، بر سر اینکه به این روند اعتبار نبخشند و در برابر آن مقاومت کنند، اتفاق نظر کنند، به احتمالی فراتر از تصور دوستان، گشایشی حاصل خواهد شد. بهتر است هم به خودمان و هم به سیستم کمی خوشبینتر باشیم. خوشبینی از این منظر که عرض کردم هم میتواند باشد، نه فقط برخی خوشبینیهای دیگر.
اما فرض محال میکنیم که مشارکت به صفر برسد و برای نظام مهم نباشد. بسیار خب؛ حداقل ما به این روند اعتبار نبخشیم، چون با این روند، هیچ امکان اثر بخشی ملموسی درون حاکمیت ندارید. با یک اقلیت ضعیف قابل کنترل در یک جمع بزرگ کاری نمیتوانید بکنید. کنار کشیدن از این روند، منطق عملگرایانهتری دارد.
او مقاومت را موثر میداند. نورانی نژاد میگوید: بخشی از تایید صلاحیتهای این دوره ناشی از این بود که میخواستند آن بخش مشارکت جوی غیر مشروط اصلاح طلب را پای انتخابات بیاورند. یعنی اگر این صدای اعتراض بلند به وضعیت انتخابات شنیده نمیشود، خیلی از همینها هم تایید صلاحیت نمیشدند. سیاست رئال اینهاست.
یکی از رادیکالترین و صریحترین مواضع آقای خاتمی بیانیه ۱۵ مادهای ایشان بود؛ اما توسط رسانههای و نهادهای حکومتی به شدت تبلیغ و حمایت شد. چرا؟ دلیلش همزمانی با پیام اقای موسوی بود.
پیام موسوی از خاتمی رادیکالتر بود. برای اینکه استقبال از موسوی کمتر شود، پیام خاتمی را برجسته کردند. این نشان میدهد وقتی یک نیروی سیاسی سطح مقاومت را بالا میبرد، فضا برای سطحی دیگر فراهم میشود. بر همین مبنا و از زاویه مقابل، راهبرد دوستان روزنه گشا به گمان من فضا و ظرفیت برای مجموعه مخالفان اصلاحات را فراختر کرد. اگر با حفظ اصول و بدون تندی و عصبانیت، یک جایی بایستیم مطمئن باشید طرف مقابل به تامل و تجدید نظر دچار میشود. این یک منطق روشن در همه ابعاد زندگی است. صدای اکثریت اصلاحات در مخالفت با این شکل از انتخابات باعث شد عدهای تایید شوند. اما اگر فکر کنند یک عده بدون پرنسیب در هر انتخاباتی شرکت میکنند، آنها بدون نگرانی انتخابات را به فرومایهترین معنای ممکن تنزل خواهند بخشید. اما اگر احساس کنند یک نیروی سیاسی قابل اعتنا هست که میگویند از این عقبتر نمینشینیم، شاید اثری کند.
برقراری رابطه اورگانیک با چهرههای میانه رو در ساختار قدرت واقع بینانه نیست. این دوستان با راهیابی طبیعی کسانی که بعضا مواضع نسبتا تند اصولگرایی دارند، دستاوردسازی میکنند.
این نشان میدهد جریان مشارکت جو تدریجا از جریان اصلاحات به سمت جریان راستتر گرایش پیدا کرده، اما این حرکت تدریجی تا کجاست؟ امروز دوگانه هایشان قالیباف-پایداری شده، لابد فردا میشود بین دو طیف پایداری. سوال طبیعی این است که نقطه نهایی که این دوستان قرار است بایستند کجاست؟ یک نیروی سیاسی باید خط قرمزی داشته باشد. برخی دوستان که به صراحت بیشتری میگویند در هر انتخاباتی شرکت میکنند و بقیه را متهم به خروج از اصلاح طلبی میکنند. این دوستان جواب بدهند که مگر در گذشته خودشان و ما در برخی انتخابات غایب نبودهایم و بعدش اصلاح طلب نماندیم؟
اگر این خط قرمز را داشته باشند، جریان حاکم باید تصمیم بگیرد. یا این جریان را میگذارد کنار یا کوتاه میآید. اگر کنار میگذارد، خب بگذارد. ما که قرار نیست از سیاست و رسالت خود کناره بگیریم، اما نهایتا کناره گرفتن بهتر از مشارکت در روندی است که عاقبتش تضییع حقوق ملت است، نه خیر عمومی.