رویداد۲۴: طلاق به معنی حق پایان دادن به ازدواج است و امروزه یکی از حقوق پذیرفته شده شهروندان به حساب میآید و تقریبا در تمام کشورهای دنیا، بجز فیلیپین و واتیکان، مجاز است. اکثر کشورها دارای چیزی هستند که با عنوان «موجبات طلاق» شناخته میشود و به معنی دلایلی است که باعث صدور مجوز طلاق میشوند. به عنوان مثال میتوان مواری، چون آزار جنسی، خیانت، سوء مصرف مواد و زندانی شدن را از موجبات طلاق دانست.
در طول قرن بیستم، اکثر کشورهای اروپایی قوانین طلاق را آزاد کردند، دوره جدایی لازم برای درخواست طلاق را کوتاه کردند، و یا شرایطی را به قوانین خود اضافه کردند که تحت آن طلاقگرفتن مجاز است. با این حال، برخی از کشورها، مانند لهستان، هنوز قوانین سختگیرانهای برای صدور اجازه طلاق دارند.
در تمام ایالتهای آمریکا «طلاق توافقی» مجاز است؛ طلاقی که درآن فسخ ازدواج مستلزم اثبات هیچ شکلی از «موجبات طلاق» نیست. اما قبل از اینکه طلاق قطعی شود، زوجها باید در مورد نحوه تقسیم اموال مشترک خود و نحوه نگهداری فرزندانشان توافق کنند. البته در سالهای اخیر نرخ طلاق در ایالات متحده کاهش یافته است.
درمیان نخستین طلاقهایی که در جهان غرب رخ دادند، معروفترین آنها طلاق هنری هشتم از همسر نخستش کاترین آراگونی بود که در سال ۱۵۲۷ رخ داد. البته پاپ با این کار مخالفت کرد، اما نهایتا ریچارد هشتم موفق شد همسرش را طلاق بدهد. با اینکه مورد هنری هشتم رویدادی بسیار نادر بود، پیش از آن هم مواردی از طلاق در تاریخ ثبت شده است. طبق گزارش مجله مطالعات یونانی، آتنیان باستان در صورت موافقت قاضی، طلاق را مجاز میدانستند. البته اینگونه طلاقها در یونان باستان نیز نادر بودند، اما نه به اندازه اروپای کاتولیک. در اروپای کاتولیک طلاق یکی از مهمترین گناهان شمرده میشد. این نگاه به مسئله طلاق به قدری تاثیرگذار بود که هنری هشتم برای اینکه موفق به طلاق از همسر خود شود، ناچاربه خروج از کلیسای کاتولیک شد.
بیشتر بخوانید:ایدههایی که جهان را تغییر دادند: نظام بازنشستگی چگونه ایجاد شد و اکنون چه وضعیتی دارد؟
اما در عصر روشنگری روند مطالبه آزادی حق طلاق آغاز شد و فردریک دوم، تحت تاثیر آرمانهای روشنگری، در سال ۱۷۵۲ برای نخستین بار حق طلاق را قانون تبدیل کرد. فردریک دوم پادشاه پروس (آلمان امروزی) بود و اقدام جسورانه وی بر کشور اتریش نیز تاثیر گذاشت و در آنجا نیز قانون حق طلاق وضع شد. پروس و اتریش کشورهایی با مذهب پروتستان بودند و به همین دلیل فرایند تصویب قانون طلاق در این کشورها با مشکل چندانی روبرو نشد. اما در فرانسه کاتولیک مذهب حق طلاق به رسمیت شناخته نمیشد، تا اینکه انقلاب کبیر فرانسه رخ داد و مذهب به شکلی ریشهای از فرایند قانونگذاری کنار رفت و نهایتا در سال ۱۷۹۹ فرانسه نیز قانون حق طلاق را تصویب کرد. ژاپن نیز از قرن هفدهم میلادی حق طلاق را به رسمیت شناخت. اما در بریتانیا تا اواسط قرن نوزدهم، زنان تحت حمایت اقتصادی و قانونی شوهران خود بودند و همین امر طلاق را تقریبا غیرممکن میکرد. با این حال در سال ۱۸۵۷، طلاق از دست کلیسا خارج شد و به دادگاههای مدنی واگذار شد. اما تغییر بزرگ در سال ۱۹۶۹ و با تصویب قانون «اصلاح طلاق» رخ داد؛ قانونی که به هریک از زوجها اجازه میداد پس از دو سال زندگی کردن دور از هم، طلاق بگیرند.
مابقی کشوهای اروپایی به طرز شگفتانگیزی در روند قانونی کردن طلاق تاخیر داشتند. در ایتالیا، طلاق برای اولین بار در سال ۱۹۷۰ وارد قانون شد. ایرلند و جمهوری مالت نیز هرکدام در رفراندومهایی که به ترتیب در سال ۱۹۹۵ و سال ۲۰۱۱ برگزار شد، حق طلاق را تصویب کردند.
قانونیسازی و آزاد شدن طلاق، تصور شهروندان از مقولات ازدواج و خانواده را به شکلی ریشهای تغییر داد و آزادی عمل بیشتر برای انسانها به ارمغان آورد. طبق کتاب «بریتانیا المپیک» که توسط محققان کتابخانه مجلس عوام نوشته شده است، طلاق در بریتانیا قبل از سال ۱۹۱۴ بسیار نادر بود و «یک نوع رسوایی اخلاقی بود و محدود به طبقات ثروتمند میشد».
اما با تغییر قانون و آزادی حق طلاق، نگرش به این مقوله آزادتر شد و زنان استقلال اقتصادی بیشتری به دست آوردند، تعداد طلاقها در سال ۱۹۷۱ به ۵۰۰۰۰ طلاق در سال و یک دهه بعد به ۱۵۰۰۰۰ طلاق افزایش یافت. بر اساس تحقیقات روانشناسان آمریکایی، میزان طلاق جهانی نیز طی قرن گذشته افزایش یافته است و بین سالهای ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۸ از ۲.۶ طلاق به ازای هر ۱۰۰۰ متاهل به ۵.۵ طلاق رسیده است.
این مطالعه که توسط تیمی از پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیا انجام شد، نشان میدهد نرخ طلاق در کشورهای ثروتمندتر و جوامعی که در آنها نرخ اشتغال زنان بیشتر است، بالاتر از دیگر جوامع است. بلا. دی پائولو، روانشناس اجتماعی، مینویسد که ایجاد قانون طلاق «باعث قویتر شدن زنان و حتی گاهی باعث نجات جان آنها شده است.»
همچنین افزایش نرخ طلاق بیانگر زوال «خانواده هستهای» و خانوادههای سنتی است. فقط کافی است این را در نظر بگیرید که در ایالات متحده، تعداد کودکانی که والدین آنها طلاق گرفته اند از ۹ درصد در سال ۱۹۶۰، به ۲۶ درصد در سال ۲۰۱۴ افزایش یافته است.