رویداد۲۴:دکتر محمد مصدق از چهرههای عجیب در سیاست ایران است؛ موافقان او را سیاستمداری میهنپرست میدانند که موفق شد صنعت نفت و شیلات ایران را ملی کند و حقوق ملت ایران را در دادگاههای بینالمللی استیفا کند. در مقابل، منتقدان معتقدند مصدق پوپولیستی عوامگرا بوده که برای پیشبرد اهدافش حتی حاضر بوده مجلس را تعطیل کند. دکتر مصدق موافقان و مخالفان زیادی دارد و راه و روش سیاستورزی او و افکار و عقاید سیاسیاش همچنان اثرگذار و الهامبخش است.
مصدق در خانوادهای اشرافی به دنیا آمد. پدرش وزیر دارایی ناصرالدین شاه بود و مادرش نوهی عباسمیرزای ولیعهد. محمد مصدق پدر خود را در ده سالگی از دست داد و پس از آن سرپرستی وی به داییاش، عبدالحسین میرزای فرمانفرما، داماد ولیعهد (مظفرالدین شاه) سپرده شد. مادرش نیز با منشی مخصوص ولیعهد ازدواج کرد. به همین دلیل مدتی از دوران کودکی مصدق در تبریز و در نزد ولیعهد گذشت. پس از درگذشت ناصرالدین شاه و تاجگذاری مظفرالدین میرزا، مصدق نیز به تهران آمد و به مستوفیگری خراسان مشغول شد و در همین سالها بود که با زهرا خاتون، از نوادگان ناصرالدین شاه، ازدواج کرد. با وقوع انقلاب مشروطه، مصدق از مستوفیگری استعفا داد و تلاش کرد وارد مجلس اول شورای ملی شود. وی در اولین انتخابات مجلس مشروطه به نمایندگی طبقه اعیان و اشراف اصفهان انتخاب شد، ولی اعتبارنامه نمایندگیاش به دلیل سن کم پذیرفته نشد.
مصدق پس از این واقعه تصمیم گرفت تحصیلاتش را ادامه دهد و در سال ۱۲۸۷ به فرانسه رفت و در مدرسه علوم سیاسی پاریس_ در زمینه امور مالی_ مشغول تحصیل شد. پس از آن نیز برای تحصیل در رشتهی حقوق به کشور سوییس رفت و موفق به اخذ مدرک دکترای حقوق شد و به ایران بازگشت. درواقع محمد مصدق نخستین فرد ایرانی بود که مدرک دکتری حقوق گرفت.
مصدق پس از بازگشت به ایران، به همکاری با وزارت مالیه دعوت شد و چهارده ماه در آنجا فعالیت کرد. اما در دوران نخستوزیری صمصامالسلطنه، با وزیر مالیهی وقت اختلاف پیدا کرد و از معاونت وزارت مالیه استعفا داد. مصدق پس از روی کار آمدن دولت وثوقالدوله و قانونشکنی دولت جدید درجریان قرارداد ۱۹۱۹، دوباره به اروپا بازگشت و علیه قانون شکنی وثوق الدوله به فعالیت پرداخت. با لغو قرار داد ۱۹۱۹ و سقوط کابینهی وثوق، مصدق دوباره به ایران بازگشت و توسط حسن پیرنیا برای تصدی وزارت دادگستری انتخاب شد.
مصدق چندی بعد از سمت خود کناره گرفت و والی استان فارس شد. کارنامهی وی در دوران والیگری فارس بسیار مثبت بود. مصدق پلیس جنوب را به رسمیت نمیشناخت، اما رابطه خوبی با فرماندهان آن برقرار کرد و موفق شد امنیت استان فارس را تامین کند. زمانی که مصدق والیگری فارس را بر عهده داشت با نخستین کودتای زندگی حرفهای خود، یعنی کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ سید ضیاءالدین طباطبایی و رضاشاه پهلوی، مواجه شد و بیدرنگ به مخالفت با آن پرداخت و از والیگری فارس استعفا کرد. پس از استعفا به نزد اجداد پدری خود، یعنی ایل بختیاری، رفت تا از گزند کودتاچیان در امان باشد. مصدق در این مرحله از حیات حرفهای خود مشخصه بارزی از خود نشان داده بود؛ قانونگرایی. او حاضر به همکاری با دولت غیر قانونی سید ضیاء طباطبایی نشده بود و مستوفیگری خراسان را به علت شهرت غیر مردمیاش رها کرده بود و با قرار داد ۱۹۱۹ به علت ضدیتش با قانون اساسی مشروطه به مبارزه کرده بود. این سیاستمدار جوان و قانونگرا، پس از سقوط کابینه سید ضیاء و روی کار آمدن دولت قوام، به وزارت مالیه منصوب شد و مدت کوتاهی در این سمت بود. مصدق در مقام وزیر مالیه از مجلس درخواست اختیارات ویژهای کرد که دست او را در مبارزه با فساد و اصلاح امور مالی کشور باز بگذارد و مجلس پیشنهاد او را پذیرفت. مصدق به محض شروع کردن اصلاحاتش مستمری نزدیکان و درباریان شاه را قطع کرد. در این مقطع حتی دوستان و نزدیکان خود مصدق از اصلاحات مالی او آسیب دیدند، جملگی بدل به دشمنان او شدند.
مصدق در دولت بعدی نیز مدتی در سمت وزیر امور خارجه فعالیت کرد. وی در این سمت با کاپیتولاسیون حکومت شوروی مبارزه کرد. دولت شوروی برای دفاع از کاپیتولاسیون استدلال میکرد که «با توجه به استقرار قوانین شریعت در ایران و فقدان اجرایی شدن قوانین قضایی مدرن، اگر چنانچه اتباع شوروی در ایران مرتکب جرمی شوند بر چه اساسی محاکمه خواهند شد؟» درواقع تا زمانی که حقوق کیفری جدید در ایران اجرایی نمیشدند حق کاپیتولاسیون برای کشورهای غربی منجمله شوروی برقرار بود.
مصدق برای حل این مشکل تصمیم گرفت با چند تن از مجتهدان آن زمان صحبت کند و از آنها کمک بخواهد. نخستین مجتهدی که مصدق به سراغش رفت حاج آقا جمال اصفهانی بود که با استقرار قوانین کیفری مدرن مخالفت کرد و زمانی که مصدق فقدان چنین قوانینی را باعث و بانی استقرار حقوق برون مرزی قدرتهای خارجی دانست، حاج آقا جمال در پاسخ او گفت: «به جهنم». مصدق با دیدن چنین واکنشی از همکاری بزرگان دین در مبارزه با استعمار ناامید شد و از تماس با دیگر مجتهدان صرف نظر کرد. در این دوران رضاخان با علما و وعاظ رابطه خوبی برقرار کرده بود و در تدارک کودتا و تسخیر قدرت بود. در این دوران چند واعظ مشهور بر بالای منبر به انتقاد از مشیرالدوله و مصدق پرداختند و آنها را همراستا با جریان کفر دانستند.
مصدق در مهرماه سال ۱۳۰۲ از وزارت امور خارجه کناره گرفت و در بهمن ماه همان سال به نمایندگی از مردم تهران وارد مجلس شورای ملی شد. مجلس با نفوذ رضاخان انقراض دودمان قاجار را به رای گذاشته بود و در حال ایجاد تمهیدات قدرت گرفتن رضاخان بود. مصدق از معدود مخالفان این اقدام بود و در صحن علنی علیه آن سخنرانی کرد و گفت که رضاخان با چنین اقدامی تبدیل به حاکمی مستبد شده و تمام دستاوردهای انقلاب مشروطه را نابود خواهد کرد. مصدق در این سخنرانی نمایندگان مجلس را چنین خطاب کرد: «بعد از بیست سال خونریزی در راه آزادی و دموکراسی، آیا شما قبول میکنید که یک نفر هم شاه باشد هم نخست وزیر؟ این ارتجاع صرف است و استبداد خالص است.»
هما کاتوزیان در کتاب مصدق و نبرد قدرت مینویسد: «سخنرانی مصدق طولانیترین، مستدلترین و هیجان برانگیزترین سخنرانیها بود. او برای حفظ تسلط و سیطره خود بر مجلسی که اکثر نمایندگان و تماشاگران با حالتی خصمانه به اقلیت مخالف مینگرند، همه را وادار میکند به احترام قرآن قیام کنند، قرآنی از جیب بیرون میآورد و به نمایندگان یادآوری میکند که باید به سوگندی که خورده اند پایبند، و به کشور و قانون اساسی وفادار باشند... او با صدای بلند فریاد زد که اگر هدف آن است رضاخان به یک شاه دیکتاتور بدل شود، سرم را هم ببرند و اندامهای بدنم را قطعه قطعه کرده و جدا سازند، هرگز با چنان امری موافقت نخواهم کرد.»
نهایتا رضاشاه به قدرت رسید و مصدق تا پایان دوران حکومت وی از سیاست کناره گرفت.
در سال ۱۳۱۹ ماموران رضاشاه به خانه مصدق در احمدآباد ریختند و به بهانه جستوجوی مدارک او را بازداشت کرده و او را بدون هیچ اتهام و مدرکی به زندان بیرجند منتقل کردند. مصدق در زندان حال بسیار وخیمی داشت و دو بار سعی کرد خودکشی کند و یک بار هم دست به اعتصاب غذا زد. نهایتا ارنست پرون نزد مصدق آمد و وی را راضی کرد که در ازای خاتمه اعتصاب غذا به خانهاش در احمدآباد بازگردد و در حصر خانگی زندگی کند.
پس از برکناری و تبعید رضاشاه در شهریورماه ۱۳۲۰، محدودیتهای اعمال شده بر مصدق برداشته شد و او دو سال بعد، در سال،۱۳۲۲ به عالم سیاست بازگشت و در انتخابات دوره چهاردهم مجلس شورای ملی به عنوان نمایندهی مردم تهران انتخاب شد. باوجود اینکه مصدق سالها از عالم سیاست دور بود، موفق شد بیشترین آرا را کسب کند.
مهمترین اقدام مصدق در مجلس چهاردهم مخالف با درخواست شوروی مبنی بر واگذاری امتیاز نفت شمال به آن کشور بود. اقدامی که بعدها به یکی از علل مخالفت و دشمنی حزب توده با جبهه ملی تبدیل شود.
غائلهی آذربایجان نیز در سالهای آخر عمر مجلس چهاردهم اتفاق افتاد و احمد قوامالسلطنه که با خواباندن غائله قدرت زیادی پیدا کرده بود به صورت بیسابقهای در انتخابات مجلس پانزدهم دخالت و تقلب کرد و مانع ورود مصدق به مجلس شد. مصدق نیز پس ازمدتی مبارزه و نوشتن علیه قوام و اعتراض به تقلب در انتخابات، نومیدانه تهران را به قصد احمدآباد ترک کرد.
اما چند سال بعد که شرایط سیاسی کشور بهبود نسبی پیدا کرده بود، مصدق دوباره به عالم سیاست بازگشت. در این مقع حزب توده به ترور شاه متهم شده و رسما غیر غیرقانونی اعلام شده بود و دولت قوام نیز سقوط کرده بود. دکتر مصدق و نزدیکانش نیز شرایط را مناسب دیدند و برای ادامه مبارزات دموکراتیک و ضد استعماری خود جبهه ملی ایران را تاسیس کردند. جبهه ملی در همان ایام نخست تشکیل شدن، دو روزنامه «باختر امروز» به سردبیری دکتر فاطمی و «شاهد» به سردبیری دکتر مظفر بقایی را تاسیس کرد و مصدق و طرفدارانش موفق شدند بسیاری از کرسیهای مجلس شانزدهم را به دست آورند.
دکتر مصدق به محض ورود به مجلس شورای ملی، طرح ملی شدن صنعت نفت را کلید زد. بزرگترین مانع این طرح رزمآرا بود که مدت زمان کوتاهی، از پنجم تیر تا شانزدهم اسفند ۱۳۲۹ نخست وزیر شده بود. با ترور رزم آرا، حسین علاء نخستوزیر شد، اما با درخواست محمدرضاشاه استعفا داد. نهایتا جبهه ملی در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ لایحهی ملی کردن نفت شمال و جنوب ایران را تصویب کرد.
محمدرضاشاه پهلوی پس از استعفای علاء تمایل داشت که سید ضیاء طباطبایی نخستوزیر شود. اما نهایتا دکتر مصدق نخستوزیر شد و این امر با توجه به محبوبیت روزافزون وی دور از انتظار نبود.
دکتر مصدق بلافاصله پس از کسب مقام نخستوزیری قانون خلع ید از شرکت ایران-انگلیس را به تصویب رساند. در روزهای آتی نیز شرکت ملی نفت ایران را تاسیس کرد و از شرکت نفت ایران-انگلیس خواست تا منابع و کنترل مدیریت منابع را به آرامی منتقل کنند. با مقاومت انگلیسیها مصدق دستور تصرفچاههای نفتی و دفاتر شرکت نفت ایران-انگلیس را داد. بریتانیا در عوض صادرات نفت ایران را ممنوع کرد و از ایران به سازمان ملل شکایت کرد. مصدق با حضور در سازمان ملل شخصا علیه بریتانیاییها سخنرانی کرد. اقدامات بریتانیا بیشتر شد و داراییهای ایران را مسدود کرد و مقدمات تحریم اقتصادی ایران را فراهم کرد. همچنین در دادگاه بین المللی لاهه حضور یافت و صلاحیت آن دادگاه را برای رسیدگی به دعوای حقوقی بین یک شرکت و یک ملت را زیر سوال برد.
از طرف دیگر، مصدق به دنبال اصلاح قانون انتخابات با شاه و نظامیان درگیر شد. شاه میدانست که اصلاح قانون انتخابات بهانهای برای تضعیف پادشاه و اشراف است و به هیچ وجه حاضر به کوتاه آمدن در مقابل مصدق نبود.
مصدق در انتخابات هفدهم مجلس به انتخابات نیمه تمام پایان داد و اعلام کرد برای جلوگیری از کارشکنی ارتش باید طبق قانون اساسی حق تعیین وزیر جنگ را داشته باشد. مصدق پس از رد درخواست خود از سوی شاه، از مقام نخستوزیری استعفا کرد و احمد قوام باری دیگر نخستوزیر شد. اما مصدق و یارانش دست از مقاومت برنداشتند. مصدق در یک برنامه رادیویی با مردم سخن گفت و از لزوم در دست داشتن ارتش برای اجرای برنامهی ملی شدن صنعت نفت گفت. پس از نطقهای مصدق و مبارزات یارانش، مردم به خیابانها ریختند و پس از سه رو اعتصاب عمومی و خونریزی، با قیام سی تیر، شاه مجبور به عقب نشینی شد. درنتیجه دکتر مصدق با ساقط کردن دولت قوام دوباره بر سر کارش بازگشت.
مصدق پس از بازگشتن به مقام نخستوزیری «سی ام» تیرماه را روز قیام ملی اعلام کرد و جان باختگان آن را شهدای ملی نامید؛ نام وزارت جنگ را به وزارت دفاع تغییر داد و مدیریت آن را در دست گرفت و تعدادی از افسران ارتش را پاکسازی کرد. همچنین بودجهی دربار را قطع کرد، بنیاد خیریه سلطنی را دولتی کرد، روزنامههای مخالف دربار و شاه را آزاد گذاشت و خواهر دوقلوی شاه، اشرف پهلوی، را مجبور کرد که ایران را ترک کند.
طبیعی بود که چنین اقداماتی با مخالفت دربار و صاحبان قدرت مواجه خواهد شد. اقدامات دکتر مصدق با مخالفت مجلس سنا و مجلس شورای ملی مواجه شد. مصدق، اما مجلس سنا را تعطیل کرد و از حامیانش خواست از مجلس شورای ملی خارج شوند و آن را از حد نصاب بیاندازند. این اقدامات غیرقانونی بودند و همواره یکی از نقدهای مهمی که به عملکرد مصدق وارد میشود همین اقامات غیرقانونی است.
محمدرضاشاه پهلوی در نهم اسفند ۱۳۳۱ به مصدق اعلام کرد برای معالجه از کشور خارج خواهد شد. وی همزمان با نقشه قتل مصدق موافقت کرده بود. قتلی که بر عهده اوباش گذاشته شده بود، ولی در نهایت ناکام ماند و مصدق از توطئه جان سالم به در برد. این اقدام شاه باعث قطع ارتباط کامل شاه با مصدق شد. مصدق نیز به صورت غیرقانونی رفراندومی برای منحل کردن مجلس برگزار کرد و بدین طریق مانع از استیضاح خود شد.
مصدق دشمنان زیادی برای خود درست کرده بود؛ از دربار و روحانیون تا بریتانیا و ایالات متحده. نهایتا دشمنان وی تصمیم گرفتند به هر نحوی که شده دولت مصدق را ساقط کنند. انگلستان و ایالات متحده برنامهی کودتا علیه دولت مصدق را با تبلیغات گسترده علیه او شروع کردند؛ تبلیغاتی که دامنه گستردهای داشت و از رادیو بیبیسی تا مطبوعات داخلی و تطمیع نزدیکان مصدق را شامل میشد.
پس از این اقدامات، برنامهی عملی آنها آغاز شد. در روز ۲۵ مردادماه سال ۱۳۳۲ کودتایی انجام شد که ناموفق بود. قرار بود شاه فرمان عزل مصدق را امضا کند و گارد سلطنتی فرمان عزل را با محاصره خانه مصدق به او برساند. ولی نیروهای نخستوزیری گارد سلطنتی را خلع سلاح کردند و کودتای ۲۵ مرداد شکست خورد. اما سه روز بعد و در روز ۲۸ مرداد کودتایی دیگر رخ داد و اینبار موفقیتآمیز بود.
براساس گزارش آبراهامیان، کودتای ۲۸ مرداد حاصل همکاری برخی از روحانیون، سلطنتطلبان و سازمانهای جاسوسی آمریکا و انگلستان بود. دولت بریتانیا با پرداخت پول به روحانیون و تطمیع اراذل و اوباش، آنها را به خیابان کشاند و این جماعت خانهی مصدق را محاصره کرده و به آتش کشیدند. یاران مصدق نیز مورد حمله اوباش قرار گرفتند و بسیاری دستگیر شدند. مصدق نیز در دادگاه نظامی به سه سال زندان محکوم شد و پس از اتمام دوران محکومیت و تا پایان عمر، در خانهی زادگاه خویش در حصر بود.
شاه که در این دوران در ایتالیا به سر میبرد، پس از کودتا به کشور بازگشت و روحانیون برجستهای همچون آیتالله بروجردی، کاشانی و همچنین گروه فداییان اسلام، بازگشت او را تبریک گفتند. فداییان اسلام از کودتای ۲۸ مرداد با عنوان «انقلاب اسلامی» یاد کردند و مجتبی نوابصفوی فردای روز کودتا در نشریه رسمی فداییان چنین جملاتی نوشت: «دیروز تهران در زیر قدمهای مردانه افراد ارتش و مسلمانان ضد اجنبی لرزید. مصدق، غول پیر خونآشام، در زیر ضربات محو کننده مسلمانان استعفا کرد... تمام مراکز دولتی توسط مسلمانان و ارتش اسلان تسخیر شد.»
پیامدهای کودتا بسیار دامنهدار و عمیق بود. آبراهامیان معتقد است کودتای ۲۸ مرداد عملا راه را برای رشد جنبشی دینی باز کرد. کودتا با حذف جنبشهای ناسیونالیستی، سوسیالیستی و لیبرال راه را برای رشد و گسترش بنیادگرایی اسلامی باز کرد.
محمدرضاشاه اعضای نهضت ملی و مارکسیستها را دشمن ملت ایران دانست و به سرکوب آنها مشغول شد و در نظر خود با علما و مذهبیون هم پیمان شد. اما عملا با سرکوب نیروهای ترقیخواه راه را برای ارتجاع باز کرد. علاوه بر آن اکنون در کنار بریتانیا دشمنی جدیدی برای ایرانیان وجود داشت: ایالات متحدهی آمریکا.
روحانیون و شاه مصدق و یارانش را از بین بردند، اما توان نابود کردن تاثیر و الهامبخشی فکری و ایدئولوژیک او نشدند. شبح مصدق، تا به امروز، در سپهر تاریخی-سیاسی ایرانیان در گردش است.