رویداد۲۴:«در آخرین دیدار بین ما و مجاهدین، مسعود رجوی گفته بود: «هرچه زودتر وارد فاز نظامی شوند شانس پیروزی بیشتر است.» و من اصرار داشتم که گرچه سرکوب در چشمانداز محتمل است، اما هرچه دیرتر رخ دهد خسارات آن کمتر و توان مقاومت مردمی گستردهتر خواهد بود. مجاهدین در واقع برای جلوگیری از استقرار نظام ولایت قیام کردند. در حالیکه امکان جلوگیری صفر بود. در آن روزها اکثریت مردم تحت رهبری آیتالله خمینی بودند. در آن روزها دو راه بیشتر پیش پای بقیه نیروها نبود: تلاش برای کسب حق فعالیت علنی و قانونی، یا قیام علیه حکومت با توسل به خشونت. هیچ معلوم نبود که راه اول زود به نتیجه برسد یا سرکوب رخ ندهد. اما یقینا بهتر از راه دوم تعرض نیروهای سرکوبگر را مهار یا محدود میکرد. ورود به فاز نظامی اشتباه بود. مجاهدین با این کار به اکثریت مردم، که حامی حکومت بودند، اعلان جنگ دادند. ورود به فاز نظامی، تاب و توان مقاومت در برابر خشونت حکومتگران را تضعیف کرد و تحلیل برد... اگر فاز نظامی و محاسبات هوسآلود مجاهدین در کار نبود، اگر مجاهدین به جای دست بردن به اسلحه و بمبگذاری و ترور به مبارزه برای کسب حق فعالیت علنی و قانونی روی کرده بودند، ظرفیتهای دموکراتیک نهفته در انقلاب بهمن به این سرعت پرپر نمی شد.»» فرخ نگهدار، عضو سابق سازمان چریکهای فدایی خلق
نخستین دورهی انتخابات ریاست جمهوری در بهمن ماه سال پنجاه و هشت برگزار شد. دولت مهندس بازرگان استعفا داده بود و کشور توسط شورای انقلاب اداره میشد و در واقع نهضت آزادی و ملیگرایان با برچسب «لیبرال» منزوی شده بودند. با این حال کاندیداهای ریاست جمهوری متنوع بودند و هیچ شباهتی به آنچه امروز میبینیم نداشتند. هشت کاندیدا با یکدیگر رقابت کردند که هر کدام نماینده یک گروه و حزب خاص بودند. مثلا مسعود رجوی نماینده مجاهدین خلق بود و دریاردار احمد مدنی و داریوش فروهر هرکدام نمایندگان جبهه ملی و حزب ملت بودند. صادق طباطبایی نیز به نهضت آزادی نزدیک بود. اما دو نفر بودند که خود را مستقل میدانستند: صادق قطبزاده و ابوالحسن بنیصدر.
بنیصدر با حمایت آیتالله خمینی انتخاب شد و هفده ماه رئیس جمهور ایران بود. وی حدود ۱۰ میلیون رای داشت و با اکثریت آرا انتخاب شده بود؛ اما در انتخاب نخست وزیر با مجلس دچار مشکل شد و از همان ابتدا اختلافاتش با حزب جمهوری اسلامی شروع شد. دولت مهندس بازرگان در مواجهه با تندروها قافیه را باخته بود و استعفا داده بود و اکنون نوبت بنیصدر بود که برای کسب قدرت بجنگد. جنگ بنیصدر با حزب جمهوری اسلامی همزمان شد با آغاز جنگ ایران و عراق و آیت الله خمینی، بنیصدر را به فرماندهی کل قوا گماشت.
اختلاف اصلی ابوالحسن بنیصدر با روحانیون پیرامون تمرکز قدرت در دست منتخب مردم، یعنی رئیس جمهور، بود. بنیصدر تلاش کرد دادگاههای انقلاب، سپاه پاسداران و کمیتهها را منحل کند و همچنین رادیو و تلویزیون و قوه قضاییه را تحت کنترل خویش درآورد. اما مشخص بود که حزب جمهوری اسلامی چنین چیزی را نخواهد پذیرفت. آیتالله بهشتی حکومت را حق مسلم روحانیون حزب خود میدانست و به همین دلیل فعالیت سیاسی گستردهای را علیه بنیصدر سامان داد.
این فعالیتها در خرداد سال ۱۳۶۰ به موفقیت رسید. ابتدا هاشمی رفسنجانی که به آیتالله خمینی نزدیک بود، نزد او رفت و از فرماندهی جنگ گلایه کرد. آیتالله خمینی نیز در اوایل خرداد ۱۳۶۰ بنیصدر را از فرماندهی کل قوا برکنار کرد. همچنین تلاشها برای طرح عدم کفایت رئیس جمهور در مجلس آغاز شد و نهایتا در ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ مجلس رای به عدم کفایت بنیصدر داد و وی را برکنار کرد. اکثریت ۱۷۷ نفر در مقابل ۱۲ رای ممتنع و یک رای مخالف، بر عدم کفایت بنیصدر رای داند. مهدی بازرگان، ابراهیم یزدی، یدالله سحابی، احمد سلامتیان، علی گلزاده غفوری، اعظم طالقانی، حسین انصاریراد، احمد صدر حاج سیدجوادی، عزتالله سحابی، علیاکبر معینفر، احمد غضنفرپور، سید محمدمهدی جعفری، محمد مجتهد شبستری و هاشم صباغیان از جمله نمایندگانی بودند که در جلسه عدم کفایت رئیسجمهور حضور نیافتند.
بیشتر بخوانید:درگیری خیابانی حامیان بنیصدر و هواداران حزب جمهوری اسلامی
عزل بنیصدر واکنش تند گروههای مخالف حزب جمهوری اسلامی را برانگیخت. روحانیون قول داده بودند در حکومت دخالت نکنند، ولی اکنون رئیس جمهور منتخب را برکنار کرده و احزاب مخالف را یکی پس از دیگری حذف کرده بودند.
با برکناری بنیصدر، گروههای مختلفی که در انقلاب و مبارزه علیه شاه متحد روحانیون بودند، احساس خطر کردند و در روز ۳۰ خرداد سال شصت در شهرهای مختلف تظاهرات کردند. اما در این میان سازمان مجاهدین خلق، که حضوری پررنگتر و ساتاری منسجمتر داشت، راه خشونت را برای اعتراض انتخاب کرد. همانطور که انتظار میرفت اعتراضات خیابانی سی خرداد سریعا به خشونت کشیده شد. هاشمی رفسنجانی ماجرای آن روز را چنین شرح میدهد: «گروهکهای مجاهدین خلق و پیکار و رنجبران و اقلیت فدایی و… تدارک وسیعی برای ایجاد آشوب و جلوگیری از کار مجلس دیده بودند و به نحوی اعلان مبارزه مسلحانه کردهاند. از ساعت چهار بعد از ظهر به خیابانها ریختند و تخریب و قتل و غارت و آشوب را در تهران و بسیاری از شهرستانها آغاز کردند. کمکم نیروهای سپاه و کمیتهها و حزباللهیها به مقابله برخاستند. من در مجلس بودم. صدای تیراندازی از چندین نقطه شهر به گوش میرسید. خبر از جراحت و شهادت عدهای نیز میرسید… نزدیک غروب آقای زوارهای، مسئول ستاد امنیت آمد و نوار ضبط شده از ارتباطات تلفنی مرکز فرماندهی مجاهدین خلق با رابطهای آشوب خیابانی را آورد که برنامه وسیع تخریب و آشوب آنها را مشخص میکرد. اوایل شب آشوبگران شکست خوردند و متفرق شدند، بدون اینکه کار مهمی از پیش ببرند، به جز تخریب چند ماشین و مرگ و جرح چند نفر از طرفین.»
سازمان مجاهدین خلق نیز که بیش از گروههای دیگر حامی بنیصدر بود دست به اقدامات مسلحانه و ترور برد و واکنش قوای حاکم به این ترورها وضعیت سیاسی را بیش از پیش به سوی تکقطبی شدن برد.