رویداد ۲۴ | محمد آقاسی، جامعه شناس در یادداشتی به تشریح زمینههای اجتماعی عدم مشارکت در انتخابات دوره چهاردهم ریاست جمهوری پرداخته است.
او نوشته: همیشه توصیه شده و میشود که «نیمه پر لیوان را ببین» و ببینایم، اما برای تحلیل اجتماعی، کوچکترین فضای خالی نیاز به توجه و تببین دارد. نیمه خالی عدم مشارکت مردم ایران در دور نخست چهاردهمین انتخابات ریاست جمهوری ابتدا در نظرسنجیها منعکس شد، اما کمتر توجهی به آن شد. شاهد جدی این کاهش مشارکت ثبات نسبی رو به پایین برآورد مشارکت بوده است. در این زمینه دلایل سیاسی و اقتصادی فراوانی گفته شده است که در جای خود قابل بررسی است، اما چندین فرض را به عنوان تحلیل اجتماعی عدم مشارکت در زمانه فعلی میتوان دانست و به آن توجه کرد. صدالبته ایکاش موسسات نظرسنجی پیش و پس از انتخابات به این موضوع مهم بپردازند تا تیپشناسی عدم مشارکت کامل و دقیق باشد. چون تحلیلهایی حاکی از یکدست بودن این جمعیت قابل توجه، هم درست نیست و هم با روح جامعهشناسی سازگار نخواهد بود.
از جمله اینکه تقریبا در کلیه انتخابات پس از انقلاب اسلامی، ۳۰ درصد از مردم شرکت نمیکردند. در دوره نخست انتخابات چهاردهم ریاست جمهوری نیز ۳۰ درصد به آن اضافه شده است؛ لذا با جمع جبری این دو گروه با یکدیگر نمیتوان به هرتحلیل دست زد. صدالبته همچنان باید در ذهن داشت که ۶۰ درصد جامعه ایران، رکورد عدم مشارکت را ثبت کردهاند.
مساله اول تروماتیزگی جامعه در وضعیت اعتراضی و فرورفتن بیشتر در این وضعیت از سال ۱۳۹۶ به اینسو است. جامعه ایران یکی از ابزار اعتراض خویش را صندوق رای قرار داد و با کمتوجهی به آن تلاش کرد سخن بگوید. در واقع بخشی از اعتراضات از خیابان به صندوق منتقل شد. چنانچه انتخابات سالهای ۱۳۹۸، ۱۴۰۰ و ۱۴۰۲ که تنها چند ماه از آن میگذرد، با کاهش مشارکت روبرو بوده است. مادامی که به این اعتراضات چندهویتی توجه نشوده و التیامات کاهش نیابد، نمیتوان انتظار مشارکت اجتماعی و سیاسی بالا از جامعه ایران داشت.
از آنجا که انتخابات مجلس شورای اسلامی با وجوه قومی و استانی با انتخابات ریاست جمهوری متفاوت است، این نخستین انتخابات پس از ناآرامیهای سال ۱۴۰۱ نیز بوده است؛ لذا این وضعیت تروماتیزه در پررنگترین حالت خود وجود دارد. به ویژه که عملیات رسانهای و درگیری احساسات مردمی در آن دوره با سایر دورههای اعتراضی قابل مقایسه نیست؛ لذا در دل این مساله کمرنگ شدن نقش زنان در انتخابات را نیز به عنوان یک بعد میتوان در نظر گرفت.
مساله دوم کاهش اعتماد اجتماعی به تبع کاهش سرمایهاجتماعی است که طی دو دهه اخیر در ایران شاهد آن بودهایم. به ویژه کماعتمادی نهادی و یا کم اعتمادی به سیستم به گواهی پیمایشهای اجتماعی افزایش داشته است. سرریز این کاهش در بیاعتنایی اجتماعی مردم تبلور مییابد و به صورت خاص در انتخابات مشاهده میشود.
مساله سوم ناکارآمدی مشهود و مشهور را باید مدنظر قرار داد. به این معنی که بخشهایی از مردم دیگر اعتقاد پیدا کردهاند نظام رایدهی و صندوق انتخاباتی کارایی ندارد و باید به زبانهای دیگری با دولت/حاکمیت گفتگو نمایند. همچنین ناکارآمدی مدیران و نبود راهحل متقن و موردنظر برای مسائل مردم، دراین نگرهاجتماعی تاثیر گذاشته است.
مساله آخر کاهش ارتباط میان حکومت و نسل جوان است. در دورههای انتخاباتی که فضای اجتماعی بیشتر متاثر از انتخابات شده است، جوانان و بهویژه رایاولیها نقش خاصی در رونق انتخابات و یا انتخاب رئیسجمهور داشتهاند، اما در این دوره اینگونه نبوده است. حتی نامزدهای انتخاباتی نیز به خوبی نتوانستند با نسلهای جدید ارتباط برقرار نمایند. این کاهش ارتباط تاثیرات شگرفی را نیز در دوره استقرار دولتها خواهد داشت و انواع بیتفاوتیهای اعتراضی نسلهای جوان را نیز شاهد خواهیم بود.
منبع: کانل تلگرامی نویسنده