رویداد۲۴ | سیما پروانهگهر: وقتی جناح راست توانست در سه دوره انتخابات بدون حضور جدی رقیب، حاکمان بلامنازع بهارستان -دوره یازدهم و دوازدهم- و ریاست جمهوری دوره سیزدهم باشد، تصور میشد که دوران چپها -و نسل بعدتر آنها یعنی اصلاحطلبان- برای همیشه در حاکمیت جمهوری اسلامی تمام شده است.
علاوه بر این، اصولگرایان و جریان راست بودند که مکرر و مرتب پوستاندازی میکردند و با ایجاد شاخهها و ریشههای جدید هم نهادهای انتصابی و انتخابی را به نام خود میزدند و از دانشگاه تا حوزه، از مجلس تا منبر و از شورایهای عالی تا اتاقهای خالی انجمنهای کوچک و بزرگ را از آن خود می کردند.
یک بار در سال ۱۳۷۶ یکی از اصلاح طلبان سرمست از پیروزی به کنایه در گفتوگویی از پایان دوران اصولگرایی خبر داد و جملهای عجیب گفت: «اصولگرایان را همراه با زبالهها دم در نظام گذاشتیم». بعدها البته روزگار برای گوینده این جمله عجیب چرخید، همانطور که برای نظام و اصلاحطلبان.
بزرگ و کوچک در جناح راست اما از اسفند سال ۱۳۹۸ که بهارستان زیر سایه اصولگرایان رفت شاید همین حس را داشتند؛ این که جریان چپ را دم در نظام گذاشتند و دیگر بازگشتی در کار نیست. آنها مطمئن و تکیهکرده به دایه مهربانتر از مادرشان یعنی شورای نگهبان و سرمست از ناامیدی اجتماعی مردم از صندوقهای رای و خوشحال از همراهی اپوزسیون برای تحریم انتخابات، اصلاحطلبان را دم در نظام تصور میکردند و نظام را در حال بستن در به سوی آنها. بستنی همیشگی که هیچ دقالبابی دیگر نتواند آن را باز کند.
راهبرد اصلی آنها از روی برنامه ریزی یا به ناچار تکثر و تکثیر بود؛ از نواصولگرایان تا بنیادگرایان، از تکنوکراتها تا تلاش برای احیا شیوخ و سنتیها، از شریان و شانا تا چنارها و پاجوشها. این تفکیکها آنقدر زیاد بود که از یک طرف بام امکان وحدت را برای آنها از بین برد اما دلخوش بودند که در رقابتهای بعدی بین خودشان بالاخره چهره و جریانی با شناسنامه «راست» است که از صندوق بیرون میآید. آش یکدستسازی حاکمیت در سه سال گذشته آنقدر شور شد که مکرر هر چهره و جریانی دیگری را از دایره انقلابی خالص بیرون میکرد. با این وجود نگرانی وجود نداشت؛ ممکلت مال حزباللهیها بود و قرار بود بین پسران و نوادگان جریان راست در گام دوم انقلاب رقابت حداقلی شکل بگیرد و منتخب باز هم اصولگرا باشد اما «از قضا سرکنگبین صفرا فزود».
بیشتر بخوانید: دعوا در اردوگاه «انقلاب» | چرا انگشت اتهام اصولگرایان برای شکست در زمین خودی به سمت جلیلی است؟
حذف راست میانه
سنگ اول را خود شورای نگهبان گذاشت وقتی چهرهای همچون علی لاریجانی که زاده جریان راست بود و علیرغم این که آنها او را از خانه پدریش رانده بودند حاضر نبود تا برای خود شناسنامه اصلاحطلبی بگیرد، ردصلاحیتت کردند.
ایجاد یک ترکیب سراسر از جریان راست میتوانست خیال شورای نگهبان و جریان راست را پیروزی در رقابت راحت کند اما ایجاد یک روزنه کوچک که شاید از دست شورای نگهبان در رفت یا حتی فرجهای ناشی از این که حاکمیت را به این نتیجه رسانده بوده که این قطار یک دست سالم به مقصد نمیرسد، نتیجهای غیرقابل پیشبینی را برای آنها رقم زد.
وقتی لشکر چهرههای مختلف جریان راست- از قالیباف تکنوکرات و زاکانی و قاضیزاده هاشمی پوپولیست تا پورمحمدی سنتی و جلیلی بنیادگرا- مقابل مسعود پزشکیان صف کشیدند، بسیاری با اتکا به آمار و البته اطمینان از نرخ عقیمشده مشارکت پیروزی یک چهره راست را محتوم و حتمی دانستند.
حذف شاخههای دیگر راست توسط مردم
با این وجود هر کدام از این چهرهها یک به یک یا خود کنار رفتند یا با رای مردم کنار گذاشته شدند؛ مصطفی پورمحمدی علی رغم این که سعی داشت ستاره یکه تاز عرصه رقابتها باشد در دور اول مغلوبه شد؛ نماد و نشانی از پایان دوران شیوخ و راست سنتی که حتی در پایگاه رای اصولگرایان نیز مورد عنایت و توجه نبود.
محمدباقر قالیباف اگرچه بر مدار کارآمدی و کلیدواژههای پرکار و جهادی مانور زیادی داد اما حواشی زندگی شخصی و سیاسیاش او را مغلوب کرد- اگرچه قالیبافیها تازه اول راه تسویه حساب با جریان پایداری و جلیلی خواهند بود چرا که آن ها را عامل شکست جریان راست در این انتخابات میدانند. قالیباف هم در مرحله نخست حذف شد.
قاضیزاده هاشمی هم که سعی میکرد نماینده گفتمان دولت باشد در عرصه باقی نماند. حتی علیرضا زاکانی که میخواست با اصرار و اجبار خود را رابینهود جریان راست و بتمن جمهوری اسلامی جا بزند، تنها چند روز بعد از خط و نشان کشیدن برای کاندیدای جریان چپ یعنی پزشکیان کنارهگیری کرد.
مرحله دوم رقابت بین بنیادگرایان جریان راست و مسعود پزشکیان شد. تصویر این بخش از جریان راست به اندازه برای مردم غریب بود که بسیاری که رد دور نخست بیاعتنا به نتیجه انتخابات در آن شرکت نکرده بودند از هراس قدرت گرفتن این اقلیت جریان ریاست پای صندوق آمدند و نام مسعود پزشکیان را در صندوق انداختند.
حالا جریان راست مغلوب در حال زدن نیشه و کنایه به هم هستند. آنها هنوز هم مجلس را تمام و کمال در دست دارند و بدون شک خانه ملت را به محل سنگاندازی مقابل دولت پزشکیان تبدیل میکنند. با این وجود و علیرغم این که این جریان هنوز در نهادهای به جز دولت جاخوش کرده اما پیروزی پزشکیان پیام پایان عمر سیاسی آنها را بیان میکند.
در نیمه تیرماه سال ۱۴۰۳ میتوان با قاطعیت گفت که در یک رقابت سیاسی مشخص شد که عصر تمامی اشکال و انواع جریان راست تمام شده است؛ از پاجوش تا چنار، از پوپولیست تا ایدئولوژیست و هر ورژنی که از دنده راست برخاسته است.
سوال اصلی این است که آیا عملکرد دولت پزشکیان و البته نحوه تعامل و برخورد دیگر دستگاهها و نهادها با او فرصتی برای احیا جریان چپ خواهد بود؟ آیا جریان راست که امروز «مزه تمام شدن» را میچشد دوباره از خاکستر خود برمیخیزد؟ باید منتظر ماند و دید.