رویداد۲۴ | علیرضا نجفی: عزاداری ایام محرم در دوران حکومت خاندان صفویه در ایران رواج پیدا کرد و از همان ابتدا، علاوه بر وجوه اعتقادی، حاوی دلالتهای سیاسی هم بود. سلسلهٔ صفویه از نمادهای عاشورایی به عنوان حربهای تبلیغاتی علیه امپراطوری عثمانی و دشمنان خاندان صفوی استفاده میکرد. شاه اسماعیل صفوی دشمنان خود را یزیدی، کافر، شمر و خولی مینامید و خود را خادم ائمه اطهار و جانشین به حق ایشان معرفی میکرد. در دوره فتحعلىشاه و آغاز جنگهای ایران و روس، روحانیون شیعه علیه روسیه تزاری حکم جهاد صادر کرده و از مجالس عزاداری ایام محرم برای جهت ترغیب افراد به جنگ با «روسهای یزیدی» استفاده کردند. جهانگیرمیرزا، فرزند عباس میرزای نایبالسلطنه، مینویسد: «چون ماه محرم ۱۲۴۲ داخل شد، براى تعزیه جناب سیدالشهدا تکه بسته، علماى اعلام و مجتهدین ذوىالاحترام مثل جناب آخوند حاجى ملامحمد نراقى بعد از ذکر مصیبت حضرت سیدالشهداء لشکریان منصور را به جهاد ترغیب فرموده، شورى در میان لشکر منصور مىانداختند؛ و دسته دسته و فوج فوج لشکریان اسلام از مجلس وعظ برخاسته به خدمت نایبالسلطنه عباس میرزا آمده اظهار شوق و تعهد یورش و بىباکى را از کشته شدن و کشتن مىکردند.»
با سقوط سلسلهی صفوی، عزادارى در ایام محرم نیز کمتر شد. این امر مصادف بود با ورود مظاهر تجدد به ایران؛ و این واقعه نیز به نوبهٔ خود از رونق مراسم دینی کاسته بود. اعتمادالسلطنه، مترجم مخصوص ناصرالدین شاه، در توصیف عزادارى محرم در این ایام مینویسد: «اولا مجالس روضه را خیلى کم دیدم. ثانیا تکایایى هم که بسته بودند بىرونق و بىاسباب، جمعیت در کوچهها بسیار کم، روى هم رفته فرنگىبازى عقاید را سست کرده است.».
اما با تحولات مذهبی (پیدایش بابیه و بهائیت) و اوج گرفتن نهضت مشروطه، عزادارى محرم نیز دوباره رونق گرفت. در این سالها «تکیهٔ دولت» تعمیر، و مراسم سوگوارى در اغلب شهرهای بزرگ برگزار شد.
با سیاسی شدن فضای عزاداریهای محرم، شعارهایی برای لعن و نفرین دولتمردان وضع شد که از روایات مذهبی واقعه عاشورا استفاده میکرد و «ثنوینگری» تاریخی فرهنگ ایران باستان را هم در دل خود داشت. ناظمالاسلام کرمانی مینویسد: «در نظر مردم عوام محقق بود که قاجاریه از اولاد بنیامیه میباشند و این عقیده به حدی در مردم رسوخ دارد که میگویند خنجری که با آن سر حضرت سیدالشهدا را بریدهاند به ارث رسیده است به خانواده علاءالدوله و الیوم در خانه علاءالدوله است.»
نیکی کدی، خاورشناس برجستهی آمریکایی، بر این باور است که مشخصهی اصلی فرهنگ ایرانی نگاه دوگانه و ثنوی به جهان است. جهان برای ایرانیان به عنوان محیطی «بد» و مملو از شرارت پدیدار میشود و قرار است توسط رهبران منجی به جایی «خوب» تبدیل شود. از منظر کدی، مردم ایران در حالت عادی مشغولیت چندانی با سیاست ندارند و آن را حقیر میدانند، ولی با ظهور یک رهبر کاریزماتیک، که نماد خیر در برابر شر است، همه به دنبال او به قیام علیه حاکم برمیخیزند. کدی مینویسد: «جنگ خیر و شر که نهایتا منجر به پیروزی خیر میشود، مشخصه بارز تفکر ایرانیان است که ریشه در مزداییسم دارد و آنها را از سایر مسلمانان متمایز میکند. جنگ عادلانه بین نیروهای خوبی و عدالت از یک سو، و نیروهای شر و استضعاف از سوی دیگر؛ یا نبرد کسانی که از نظر اقتصادی فقیر هستند و کسانی که عامل این محرومیتها بودهاند، به دوران قبل از اسلام باز میگردد.»
نگاه ثنوی به جهان و تقسیم انسانها به دو گروه خیر و شر که ریشه در ادیان ایران باستان داشت، از اواخر عصر قاجار به مفاهیم شیعی برگردانده شده و نبرد اهورامزدا و اهریمن به نبرد یزیدیها و حسینیها تبدیل شد. مردم در این دوران شاهان و دولتمردان ظالم را با امویان یکسان میانگاشتند و مبارزان مشروطه را با علویان. آنها در شعارهایشان محمدعلی شاه را یزید و شمر زمانه خطاب کرده و مبارزه با این ظالم جائر را ترویج میکردند. تشبیه افراد به یزید و شمر، و همچنین تشبیه مکانها به صحرای کربلا، نشانگر تاثیر واقعه کربلا در گفتمان سیاسی است. در گزارشی از اوضاع نابسامان تبریز در گیرودار نهضت، اینگونه آمده است: «زمانی که تبریز به تسخیر قشون سلطنتی درآمد، گروهی از زنان شهر نامهای به عینالدوله، فرمانده قشون سلطنتی، نوشتند و او را متهم کردند به اینکه همراه با محمدعلی شاه و به شیوه یزید در صحرای کربلا مانع رسیدن آب و غذا به مردم شهر میشود تا مقاومت آنها را در هم بشکند.»
گاه حتی تشبیه حاکمان ظالم به یزید و شمر نیز کافی نبود و آنها را «بدتر از یزید و شمر و خولی» مینامیدند. برای مثال در نامه «حزب اجتماعیون عامیون ایران» اینگونه میخوانیم: «ای اهالی ایران،ای فقرای کاسب ایران، جمع شوید و اتفاق نمایید. خودتان را از دست این حاکمان خودمختار ظالم جبار لامذهب بیدین خلاص نمایید. بر ریشه این بدتر از مرتدان کربلای معلی تیشه بزنید.»
تاثیر گفتمان مشروطه بر عزاداری عاشورا به گونهای بود که تمام مفردات آن را متاثر میکرد. به تعبیر پیتر چلکوفسکی، خاورشناس لهستانی، تکیه عزاداری برای مشروطهخواهان مانند سنگر نبرد بود. گزارشی که ادوارد براون در جریان بستنشینی مشروطهخواهان در سفارت بریتانیا نقل میکند نیز تاییدی بر این ادعاست: «صحنهٔ بستنشینی سفارت انگلستان شبها دیدنیتر بود. تقریبا در هر چادر یک روضهخوان بود. به واقع تابلو درخور تحسینی به وجود میآمد. در این چادرها شنوندگان دایرهوار مینشستند و روضهخوان در یک طرف قرار میگرفت و ذکر مصیبت امام حسن و امام حسین را میگفت.».
اما شاید بتوان گفت که خلاقانهترین وجه سیاسی کردن مراسم محرم، عبارت بود از مصادف ساختن آن با «اعتصابات» بود و در واقع هم از حیث ایدئولوژیک و هم از حیث اقتصادی به قدرت مرکزی ضربه میزد. ژانت آفاری درباره این مساله مینویسد: «نخستین سلسله اعتصابهای کسبه در مشروطه به طور استراتژیکی برای ماه محرم اسفند ۱۲۸۳ در نظر گرفته شده بود، یعنی زمانی که دستههای مذهبی در خیابانها سرازیر میشدند. در این بوته انقلاب، مراسم مذهبی معنای سیاسی جدیدی مییافت. مصیبت کربلا، مبارزه ظلم و عدالت تعبیر میشد و به مردم گوشزد میشد که مسئولیت تاریخیشان را در دفاع از علما و رهبران ملی که سخنگوی مردم بودند فراموش نکنند.»
بیشتر بخوانید:تاریخچه پیدایش آیین قمهزنی در ایران
اما تاثیر سیاسی واقعه کربلا در هیچ مقطعی به اندازهی مقطع انقلاب ۵۷ برجسته نبود. انقلابیون سال ۵۷ به صورت گستردهای از عزاداری ایام محرم در جهت مبارزه با حکومت پهلوی استفاده کردند. عزاداری محرم در این دوران نقشی دو وجهی داشت و علاوه بر تاثیر گفتمانی بر خوانش سیاسی از واقعه -که توسط افرادی، چون علی شریعتی و صالحی نجفآبادی ایجاد شد- هیاتهای مذهبی بدل به محلی برای تشکل انقلابیون شدند. محمدرضاشاه پهلوی نیز، مانند شاهان قاجار، درمیان مخالفان خود به شمر و یزید تشبیه میشد و آیتالله خمینی، در نقطه مقابل وی، از محبوبیتی افسانهای برخوردار بود که نمونه آن را فقط میشد در میان چهرههای قدسی سراغ کرد. در واقع الگوی ثنوی تفکر مزدایی-شیعی در اینجا نیز تکرار شد.
در زمستان ۵۶ مراسم عاشورا و اربعین کشتهشدگان انقلاب شاهد شعارهای متعددی علیه حکومت پهلوی بود که اغلب بر محور مفاهیم عاشورایی میگشتند. مراسم اربعین از قم و تبریز آغاز شد و به دیگر شهرهای ایران سرایت کرد. همچنین در محرم سال ۵۷ یک میلیون نفر به دعوت آیتالله طالقانی به میدان شهیاد (میدان آزادی کنونی) آمدند.
در واقع معترضان با این کار در پی برقرار کردن نوعی مشابهت بین خود و واقعه کربلا بودند. مهمترین کارکرد تشبیهات عاشورایی، تحریک تودههایی بود که اغلب عقاید مذهبی داشتند و همزمان مخالف حکومت شاه بودند. جان فوران در کتاب «مقاومت شکننده» مینویسد: «توسل شیعه به شهادت و قیام، در برانگیختن مجاهدان به نبرد با قشون شاه و تشویق فدائیان به ترور چهرههای محافظهکار موثر بود و این قبیل افراد مجاهد یا فدایی، مرگ را با شهامت میپذیرفتند.»
یان ریشار، ایرانشناس معروف فرانسوی، در کتاب «تاریخ معاصر تشیع» این الگوی الهیاتی-سیاسی را در کمال سادگی چنین بیان میکند: «الگوی سیاسی دینی انقلاب [۱۳۵۷]ایران، شهادت امام حسین به دست یزید خلیفه غاصب بود. این واقعه بزرگ ارائهدهندهٔ الگوی مطلوب تاریخی شیعیان است؛ نمادی از ظلم و طغیان رنج و شهادت و جهاد بر ضد حکام ظالم. الگوی شهادت امام حسین به ایده انتظار فرج امام زمان پیوند میخورد و شیعیان معتقدند که ظهور امام زمان موجب پایان دادن به ظلم و فساد و اعاده عدل و داد خواهد شد و جامعهای که پر از ظلم و جور شده است با جامعهای مملو از قسط و عدل جایگزین خواهد شد. فیالواقع در اواخر دهه ۱۹۷۰ [۱۳۵۷]، الگوی مبتنی بر همبستگی طبقات در این گفتمان نمود پیدا کرد.»
در جریان جنگ هشت ساله ایران و عراق نیز شهرهای ایران مملو از تصاویر و پوسترهایی بود که این جنگ را به نبرد عاشورا تشبیه میکردند. عبارتی که در بسیاری از پوسترها و بنرهای تبلیغاتی میشد دید «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» بود. این عبارت از آیات و روایات نیست و نخستین بار در سخنرانی دکتر علی شریعتی (حسین وارث آدم) بر سر زبانها افتاده است.
در واقع شریعتی نقطه اوج سیاسی کردن عزاداری ایام محرم بود و چنین عبارتی به نوعی لب لباب ایدههای وی درباره عاشورا به حساب میآید. شریعتی در تفسیر «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» میگوید: «جنگ موقتا تعطیل است، ولی خیال نکنید و خیال نکنیم، که فرماندهان این جنگ اینجا مردند و پایان این جنگ است! و تاریخ همواره با این جنگ ادامه پیدا خواهد کرد و آینده همواره شاهد صحنههای دیگر و صحنههای پیوسته دائمی از این مبارزه هست؛ وای تو! که در یک دوره، در یک نسل آمدهای، این پرچم، پرچم ابوالفضل نیست، پرچمی است که از آغاز تاریخ، در صحنههای گوناگون، دست به دست گشته تا به اینجا رسیده، و این در کنار فرات پایان نپذیرفته، و از مدینه آغاز نشده؛ از بشریت آغاز شده و تا خدا ادامه دارد!»
چنین نگاهی تاثیری ژرف بر گروههای مختلف انقلابیون ۵۷ گذاشت؛ انقلابیونی که بسیاری از آنها پس از انقلاب و با آغاز جنگ جزو فرماندهان ارشد رزمندگان ایرانی شده بودند و آشکارا میلی برای خاتمه دادن به جنگ نداشتند. برای مثال به این نمونه جالب توجه کنید: در فروردین سال ۱۳۶۷ و پس از شکست سنگین ایران در نبرد فاو، محسن رضایی، فرمانده وقت سپاه، با دیگر فرماندهان عالیرتبه جنگ جلسهای برگزار کرد. وی در این جلسه پس از ذکر مقدمهای درباره فلسفه مبارزه گفت: «انشاءالله این واقعه فاو خیر است. یا باید مثل زمان پیامبر و علی که خود حاکم بودند و همه مملکت را بسیج کردند بجنگیم و یا باید مانند حسینی که حاکم نبود بجنگیم. اکنون ما حاکم هستیم. دلیل ندارد که همه مسئولان در جنگ نیایند و همه امکانات بسیج نشود.»
البته این الگوی همیشگی محسن رضایی بود. وی در تابستان ۱۳۶۴ در پاسخ به مشکلات و کمبودهای فراوان رزمندگان ایرانی، اعم از نبود تسلیحات و سه برابر بودن تلفات جانی ایرانیان نسبت به طرف عراقی، چنین پاسخی میدهد: «الحمدلله که آخرتی هست. آدم باید کمرش را محکم ببندد و الحمدلله که پایان ما عاشوراست. اگر این مظلومیت نبود شما میدیدید که تا به حال اسلام از بین رفته بود.»
بیان این موارد صرفا از جهت ذکر مثال بود. امروزه گفتمان سیاسی حاکیمت مملو از این نمونهها شده و به نظر میرسد که استفاده_ یا سوء استفاده_ سیاسی از واقعهی کربلا در ساز و کارهای ایدئولوژیک تحلیل رفته و همین امر باعث شده که روایتی رهاییبخش بدل به گفتمانی محافظهکارانه شود.
طرح از: الهام زارعی