رویداد۲۴ | ترجمه از لیلا فرهادی: یحیی سنوار توسط نیروهای اسرائیلی از ناحیه سر هدف قرار گرفت و به شهادت رسید. پس از حمله به ساختمانی که سنوار در آن حضور داشت، ارتش اسرائیل با انتشار پستی در شبکه اجتماعی ایکس از ترور یحیی سنوار، رهبر حماس، خبر داد. چندی بعد نیز خلیل الحیه، معاون رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس در اظهاراتی گفت که «یحیی السنوار، رئیس دفتر سیاسی جنبش حماس توسط رژیم صهیونیستی در نوار غزه به شهادت رسیده است.»
این گزارش خلاصهای از گزارش میدانی جالب دیوید رمنیک، دبیر سابق مجله نیویورکر با عنوان «یادداشتهای یک خبرنگار از زیر زمین؛ زندگی یحیی سنوار رهبری حماس در غزه» است. این گزارش طولانی است، اما ارزش خواندن تا آخرین کلمه را دارد.
در بایگانی دادگاههای نظامی اسرائیل، یک سند شش صفحهای به زبان عبری وجود دارد که متن بازجویی از یحیی ابراهیم حسن سنوار، رهبر حماس در نوار غزه است. در این سند که به تاریخ ۸ فوریه ۱۹۹۹ برمیگردد.
سنوار در آن زمان سی و شش سال داشت و یازده سال بود که در زندان اسرائیل به سر میبرد. او قبل از زندانی شدن، رهبری یک واحد حماس به نام «منظمه الجهاد و الدعوا» یا «مجد» را برعهده داشت. این واحد، یک جوخه اجرایی بود که کسانی را که با اسرائیل همکاری میکردند یا مرتکب تخلفات اخلاقی از جمله همجنسگرایی، نگهداری فیلمهای پورنوگرافی یا خیانت در زناشویی میشدند، مجازات میکرد. سنوار در این سال در حال گذراندن حبس ابد در یکی از زندانهای صحرای نقب بود. بازجوی او، گروهبانی به نام دیوید کوهن است که صدای او را در بازجویی ضبط کرده است. در این بازجویی سنوار به جرم دیگری اعتراف کرده است: یک سال قبل، او از زندان نقشه ربودن یک سرباز اسرائیلی را کشیده بود.
همدست سنوار یکی از همبندهای او به نام محمد از فرماندهان حماس بود. این دو در سال ۱۹۹۷ هم سلولی بودند. سنوار در اعترافات موجود در پرونده بازجویی نوشته: «احساس میکردم که او بیشتر اوقات غمگین است.» محمد علت ناراحتی خود را توضیح داده و گفته خواهرش یک رابطه خارج از ازدواج داشته و باعث آبروریزی خانواده شده است.
آیا سنوار میتوانست راهی برای تنبیه مناسب او پیدا کند؟ سنوار قول داده که به برادرش که یکی از اعضای اصلی شاخه نظامی حماس در غزه بود، خبر بدهد. گزارش بازجویی نشان میدهد که سنوار کارش را انجام داده است؛ جسد خواهر محمد در نوار غزه پیدا شد.
سنوار به زندان اسرائیل، «آکادمی» میگفت؛ مکانی برای یادگیری زبان، روانشناسی و تاریخ دشمن. او مانند بسیاری از فلسطینیهای دیگر که به عنوان «زندانی امنیتی» شناخته میشدند، به زبان عبری مسلط شد و از روزنامهها و برنامههای رادیویی اسرائیل، همچنین کتابهایی درباره نظریهپردازان، سیاستمداران و روسای اطلاعات صهیونیستی برای یادگیری استفاده میکرد. با وجود طولانی بودن مدت محکومیتش، همیشه در تدارک آزادی و از سرگیری مقاومت مسلحانه بود.
در واقع، او حتی در زندان هم به نبرد خود ادامه داد. در سال ۱۹۹۸، او و هم بندش، محمد به این نتیجه رسیدند که امید چندانی برای آزادی اسرای فلسطینی از طریق ابزارهای سیاسی وجود ندارد، بنابراین آنها باید نقشه میکشیدند: به آدم ربایان از بیرون پول بدهند تا یک سرباز اسرائیلی را دستگیر کنند و در ازای آزادی این سرباز، خواستار آزادی زندانیان فلسطینی شوند.
اما، سنوار به بازجویش گفته در یک فقره «سربازان قبلاً ربوده شده و کشته شده بودند و چیزی به دست نیامد». آنها برنامهریزی کردند که سربازی را از مرز به مصر منتقل کنند، «تا اسرائیلیها نتوانند او را از دست اسیرکنندگانش آزاد کنند».
سنوار پیامی مکتوب به یکی از شخصیتهای غزه فرستاد: بنیانگذار و رهبر معنوی حماس، شیخ احمد یاسین. یاسین قرار شد صد و پنجاه هزار دلار تأمین مالی این آدمربایی را تقبل کند. با این حال این نقشه هم نقش بر آب شد.
سال ۲۰۰۶، سربازان حماس یک حمله را رهبری کردند. در یک پاسگاه نظامی اسرائیل در نزدیکی روستای کرم شالوم، دو سرباز را کشتند و سومی را ربودند. حماس در ازای آزادی این سرباز خواستار آزادی صدها زندانی شد. این سرباز سرانجام در سال ۲۰۱۱ در ازای آزادی بیش از هزار فلسطینی از جمله یحیی سنوار و محمد آزاد شدند.
سنوار خیلی زود بعد از آزادی به رهبری حماس در غزه رسید و در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ همراه با رهبر نظامی حماس، محمد ضیف، طوفان الاقصی را به راه انداخت.
این باور وجود دارد که یحیی سنوار از ۷ اکتبر به مدت چندین روز در شبکه وسیع تونلهایی که در اعماق شهرها، شهرکها و اردوگاههای پناهندگان نوار غزه قرار دارد، گذرانده است.
در ابتدا، گمان میرفت که مقر زیرزمینی سنوار در شهر جنوبی خان یونس، جایی که او متولد شده، باشد. با بسته شدن این تونل توسط نیروهای اسرائیل، او احتمالاً به سمت جنوب به یک مجتمع زیرزمینی در رفح گریخته است. او به ارتباطات الکترونیکی، به دلیل احتمال شناسایی و کشته شدن اعتماد ندارد. سنوار یادداشتها و پیامهای شفاهی را به افراد مورد اعتمادش میدهد که آنها را به رهبران حماس برسانند. زمانی که ارتش اسرائیل مجتمع حماس در خان یونس را تصرف کرد، فیلم محل اقامت او را پخش کردند: حمامی با دو و یک گاوصندوق اداری مملو از بستههای سلفون پیچی شده دلار و شمش طلا.
تصویر سنوار با موها و ریشهای خاکستری کوتاه، گوشهای بیرونزده و نگاهی نافذ تقریباً برای هر اسرائیلی و فلسطینی شناخته شده است. یک تصویر خاص از او وجود دارد؛ در سال ۲۰۲۱، پس از یازده روز جنگ علیه اسرائیلیها، سنوار عکسش را در حالی که روی صندلی راحتی نشسته بود، پاهایش را روی هم انداخته بود، و لبخندی عجیب میزد منتشر شد. اطراف او را آوارهایی احاطه کرده که زمانی خانه او بوده است.
تا سال ۱۹۴۸، والدین سنوار و پدربزرگ و مادربزرگش در المجدال، شهری در شمال غزه که اکنون به نام عسقلان شناخته میشود، زندگی میکردند. در طول جنگ علیه اسرائیل خانواده او به جنوب و به نوار غزه گریختند. سنوار در سال ۱۹۶۲ در یک خانواده بزرگ در اردوگاه پناهندگان خان یونس متولد و بزرگ شد.
زندگی سیاسی و عاطفی دوران جوانی سنوار را میتوان در رمان زندگینامه «خار و میخک» او که در سال ۲۰۰۴، در زندان نوشته شده، درک کنید. طبق پیشگفتار، همبندان او «مثل مورچهها کار میکردند» تا نوشتههای او را قاچاق کنند و «به نور بیاورند». دسامبر گذشته، آمازون ترجمه انگلیسی این کتاب را منتشر کرد، اما به سرعت این کتاب را پس از اعتراض چندین گروه حامی اسرائیل حذف کرد و به جف بزوس هشدار داد که فروش آن میتواند نقض قوانین ضد تروریسم بریتانیا و ایالات متحده است؛ با این حال هنوز هم میتوان نسخه دیجیتالی این کتاب را به صورت آنلاین پیدا کرد.
داستان در ژوئن ۱۹۶۷، در جریان جنگ شش روزه آغاز میشود. احمد، راوی جوان (خود فانتزی سنوار)، به همراه خانوادهاش پناه گرفتهاند. اما به زودی برای احمد روشن میشود که اسرائیلیها پیروز خواهند شد. اسرائیلیها غزه و سینا را از مصر، بلندیهای جولان را از سوریه، و کرانه باختری، از جمله بیت المقدس شرقی را از اردن گرفته بودند. در اسرائیل همه خوشحال بودند. در دنیای احمد، اندوه، شرم، ذلت نقش بسته است: «رویاهای ما برای بازگشت به وطنمان که از آن تبعید شده بودیم، مانند قلعههایی که در کودکی میساختیم، فرو ریخت.»
برای تلافی، فلسطینیها سنگ و کوکتل مولوتف پرتاب میکنند. اعضای خانواده شخصیت اول این کتاب یعنی احمد هر کدام نماینده از جناحهای مقاومت هستند: یکی مارکسیست، دیگری ملیگرا، یکی اسلامگرای سرسخت. برادر ملیگرا او استدلال میکند که سازش با اسرائیلیها امکانپذیر است: دو کشور برای دو ملت. یک پسر عموی اسلامگرای احمد نمیتواند حضور یهودی را در سرزمینهای مسلمانان که از رود اردن تا دریای مدیترانه امتداد مییابد، تحمل کند. سرانجام احمد نیز اسلامگرا میشود.
بیشتر بخوانید:
سیاست قحطی و گرسنگی/ چه وضعیت دردناکی در انتظار غزه بعد از جنگ است؟
ترور اسماعیل هنیه در تهران؛ همه آنچه باید بدانید
در ۶ اکتبر ۱۹۷۳، رادیو خبر شروع جنگ دیگری را میدهد. مصریها و سوریها که قصد دارند، اسرائیلیها را در روز مقدس یهودیان یوم کیپور غافلگیر کردند. اما پس از چند روز این امیدها بر باد رفت. چهار سال بعد، انور سادات، رهبر مصر، سفر تاریخی خود به بیتالمقدس را انجام داد و به اعضای کنست، پارلمان اسرائیل اعلام کرد که برای صلح آماده است. احمد این لحظه را یک «فاجعه» توصیف میکند؛ خیانت به فلسطینیها.
احمد نتیجه میگیرد که هرگونه تعامل با اسرائیلیها یا خشونتآمیز است یا از نظر اخلاقی مذموم. مردان غزه که در شهرهای اسرائیل، کار پیدا میکنند، در لذتهای تلآویو غرق میشوند، با زنان یهودی ارتباط برقرار میکنند و کمکم شبیه به آنها میشوند. یکی از پسرعموهای احمد، حسن، به خانه میآید و احمد میبیند که «بیشتر شبیه یهودیان شده تا مردم خودش». ابراهیم پسر عموی احمد اصرار دارد که حسن باید کشته شود. احمد در عوض پیشنهاد میکند که «باید پاهای حسن را شکست تا در خانه بماند.»
احمد پیوند عمیقی با گروههای جوان اسلامی غزه احساس میکند. یک روز، او و تعدادی از همکلاسیهایش به یک سفر به اسرائیل رفتند. آنها از خرابههای مساجد و روستاهایی که زمانی فلسطینی بودهاند گذشتند و در نهایت به مسجدالاقصی رسیدند. احمد میگوید: «لرزشی به بدنم افتاد». او با خودش فکر میکند «آیا صلاحالدین ایوبی (رهبر مسلمان قرن ۱۲ که صلیبیون را شکست داد) برای این عصر وجود دارد؟»
در رمان، احمد در اثر برخورد با شیخی که او را یک مربی روحانی و سیاسی توصیف میکند، دگرگون میشود.
زمانی که سنوار جوان بود، با شیخ احمد یاسین، که در آن زمان یکی از تأثیرگذارترین رهبران اسلامگرا در غزه بود، آشنا شد. یاسین، یکی از اعضای اخوانالمسلمین و شخصیتی کاریزما بود. او به دلیل آسیبدیدگی ستون فقرات که در کودکی در یک حادثه ورزشی متحمل شد، روی ویلچر نشسته بود و با صدای بلند صحبت میکرد. در دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی، یاسین به عنوان مؤسس مرکز اسلامی، مساجد، گروههای جوانان، مدارس و درمانگاهها را تأسیس کرد. در سال ۱۹۸۴ یاسین به جرم نگهداری و جمعآوری اسلحه دستگیر شد. دیوید هاچام، بازنشسته نیروهای دفاعی اسرائیل میگوید: «شیخ یاسین یک نابغه بود. سرهنگی که هشت سال را در غزه گذرانده و به هفت وزیر دفاع اسرائیل در امور عربی مشاوره داده به من گفته بود من دهها بار یاسین را ملاقات کردم. در نگاه اول یک مرد کوچک و فلج را میبینی. او به سختی حرکت میکرد، اما ذهنش همیشه کار میکرد.»
سنوار در دانشگاه اسلامی غزه زبان عربی خوانده بود و از این جا به یاسین نزدیک شد و در نهایت به یکی از متحدانش تبدیل شد.
در دسامبر ۱۹۸۷، یک قیام خودجوش در غزه و سپس در سراسر کرانه باختری، آغاز شد که به عنوان انتفاضه اول شناخته شد. این جرقه با حمله یک خودروی اسرائیلی به چهار مرد در غزه در حالی که از کار روزانه خود در اسرائیل به خانه بازمیگشتند، آغاز شد. بسیاری از جوانان فلسطینی متقاعد شده بودند که این حادثه یک اقدام عمدی بوده است و به خیابانها ریختند و سنگ پرتاب کردند و لاستیکها را به آتش کشیدند.
یک روز پس از حادثه، یاسین گروهی از نزدیکان خود را در یک خانه ساده در اردوگاه آوارگان الشطی در غزه گرد هم آورد و حماس را به عنوان آلترناتیو اسلامگرای سازمان آزادیبخش فلسطین (ساف) تأسیس کردند.
حماس، از ابتدا، وقف جهاد بود. یاسین برای ایجاد نظم و انضباط اخلاقی، «مجد» را تأسیس کرد و یحیی سنوار را برای رهبری آن انتخاب کرد. مسئولیت اصلی سنوار در «مجد»، مجازات خائنین بود. زکی شهاب، روزنامهنگاری که در یک اردوگاه آوارگان فلسطینی در لبنان بزرگ شده، در کتاب خود با عنوان «درون حماس» مینویسد که دستورات یاسین مشخص بوده: «هر خبرچین فلسطینی که به همکاری با مقامات اسرائیلی اعتراف میکند، فوراً بکشید».
مایکل کوبی، افسر سابق سرویسهای امنیتی اسرائیل که از سنوار در زندان بازجویی کرده، میگوید او سردترین مردی است که تا به حال با او روبرو شده است. خالد حروب، یک فلسطینی که دو کتاب درباره حماس نوشته، به نیویورکر گفته شایعات درباره بیرحمی سنوار هرگز ثابت نشده است.
سنوار در جوانی میگفت که به همسر نیازی ندارم. او با آرمان فلسطین ازدواج کرده بود. اما به گفته یدیعوت آحارونوت، یک ماه پس از آزادی، با زنی هجده سال کوچکتر از خود به نام ثمر ازدواج کرد. همسر او در خانوادهای نسبتاً مرفه و متدین از شهر غزه بزرگ شده بود و مدرک فوقلیسانس ادیان از دانشگاه اسلامی غزه داشت. او و سینوار سه فرزند دارند.
سال ۲۰۰۷، حماس، ابتدا از طریق انتخابات و سپس با پیروزی در یک جنگ داخلی، تشکیلات خودگردان فلسطین را از غزه بیرون کرد. شهرت سنوار به عنوان رهبر زندانیان، او را تقریباً به سرعت به بالاترین ردههای حماس رساند. او به یک تصمیمگیرنده حیاتی در نوار غزه تبدیل شد و به طور مکرر با اسماعیل هنیه رهبر سیاسی وقت حماس در غزه در تماس بود. وی در سال ۲۰۱۲ برای مشورت با سردار قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران به تهران سفر کرد.
حماس دارای چهار مرکز فرماندهی شامل غزه، کرانه باختری، دیاسپورا و زندانها و یک دفتر سیاسی حاکم است که سیاستگذاری میکند. در سال ۲۰۱۷، هنیه به ریاست دفتر سیاسی منصوب شد و سنوار به عنوان رئیس کل حماس در غزه انتخاب شد. زبان سنوار نسبت به اسرائیل سخت و خشن بود. او معتقد بود اسرائیل یک موجودیت یهودی بیگانه در سرزمین اسلام است. با این حال در مواردی به سازش هم تن داده است. سال ۲۰۱۸، یک روزنامهنگار ایتالیایی به نام فرانچسکا بوری از غزه بازدید کرد و ترتیب مصاحبه با سنوار را داد. بوری به نیویوکر گفته که سنوار میخواست پیامی بفرستد که طرفدار «سکوت در برابر سکوت» است. او به بوری گفت: «حقیقت این است که جنگ جدید به نفع کسی نیست.»
وقتی بوری از سنوار خواست که زندگی خود را در زندان با زندگی خود به عنوان یک رهبر در غزه مقایسه کند، او گفت: «قدیم خیلی بهتر از این بود. آب، برق داشتم. کتاب داشتم. غزه بسیار سختتر است.»
با گذشت زمان، سنوار و بقیه رهبران حماس به این نتیجه رسیدند که هیچ پیشرفتی در رابطه با اسرائیل وجود نخواهد داشت. اقدامات نتانیاهو، ترامپ و جرد کوشنر در این باور آنها بسیار موثر بود.
ژوئن ۲۰۲۱ هاآرتص مقالهای طولانی به نقل نهاد امنیتی اسرائیل نوشت و گفت جهانبینی سنوار تغیر کرده و از «عملگرایی سابق» و «تواضع نسبی» خود صرفنظر کرده و به سمت تاکتیکهای نظامی تهاجمیتر رفته است.
این مقاله به حضور سنوار در خیابانهای غزه اشاره کرده و نوشته بود «سنوار در حال تبدیل شدن به یک شخصیت معنوی است. او در تلاش است تا در اطراف خود افسانه بسازد و از خود چهرهای بسازد که خدا انتخاب کرده تا از طرف مسلمانان برای بیتالمقدس بجنگد.»
ساعت ۶:۴۳ صبح روز ۷ اکتبر، آوی روزنفلد، سرتیپ و فرمانده لشکر ۱۴۳ نیروهای دفاعی اسرائیل در بخش غزه یک پیام نظامی فوری ارسال کرد: «فلسطینیها حمله کردند.»
برنامهریزی و اجرای این حمله تا حد زیادی در دستان یحیی سنوار، همراه با محمد ضیف بود. هنیه، رئیس دفتر سیاسی، که در قطر زندگی میکرد، تأثیر چندانی در جزئیات این حمله نداشت.
برنامهریزی سنوار نشاندهنده آگاهی شدید او از اسرائیل و تاریخ آن بود. روز حمله هم شبات و هم سیمچت تورات بود، آخرین روز از یک سری تعطیلات مهم در پاییز. همچنین پنجاهمین سالگرد حمله غافلگیرانه یوم کیپور بود.
یک مقام ارشد امنیتی اسرائیل به نیویوکر گفته که دستگاه امنیتی از «ناتوانی در تشخیص ماهیت سخنرانیهای مسیحایی و تمرینهای نظامی جاهطلبانه یحیی سوار رنج میبرد.»
مشخص نیست سنوار کجا مخفی شده است، اما منابع اطلاعاتی به نیویورکر گفتهاند که او ممکن است به تونلهای زیر خان یونس برگشته باشد. آنها میگویند یکی از دلایلی که مذاکرات تبادل گروگانها و آتشبس زمانبر شده این است که اغلب چندین روز طول میکشد تا پیامهای سنوار به دست مذاکرهکنندگان در دوحه یا قاهره برسد.
برخی نظرسنجیها نشان دهنده وجود نارضایتی در میان ساکنان غزه از وضعیت فلاکتبار بعد از ۷ اکتبر است. اما این نارضایتیها در اقلیت است. در کرانه باختری حتی افرادی که همدردی کمی با حماس دارند، معتقدند که کشتار و پیامدهای جهانی حمله اسرائیل به غزه، یک بار دیگر مسئله فلسطین را روی میز برگردانده است.
منابع فلسطینی و اسرائیلی یک صدا معتقدند که سنوار تقریباً به طور قطع بازیکن پیروز در یک درام تاریخی بزرگ است.
«از دیدگاه خودش، او صلاحالدین ایوبی معاصر است. او امروز مهمترین فلسطینی در جهان است.»