رویداد۲۴ | وقتی در بیست و پنجم شهریور ۱۳۲۰ استعفانامه رضاشاه از رادیوی تازه تاسیس تهران پخش شد، مردم اغلب در شگفتی و بهت بودند چراکه هیچکس سقوط رضاشاه را که از شاهان مقتدر و قدرتمند ایران معاصر بود پیشبینی نمیکرد. استعفانامهای که از رادیو پخش شد کوتاه و ساده بود: «نظر به اینکه من همه قوای خود را در این چند ساله مصروف امور کشور کرده و ناتوان شدهام حس میکنم که اینک وقت آن رسیدهاست که یک قوه و بنیه جوانتری به کارهای کشور که مراقبت دائم لازم دارد بپردازند و اسباب سعادت و رفاه ملت را فراهم آورد بنابراین امر سلطنت را به ولیعهد و جانشین خود واگذار میکنم.»
متفقین برای جانشینی رضاشاه گزینههای متعددی داشتند، از شاهزاده حمیدمیرزای قاجار گرفته تا اعلام جمهوری. حسین فردوست در کتاب خاطرات خود این گزارش را از ملاقاتش با سفیر بریتانیا و پیشنهاد انها برای جانشینی اورده است: «روسها صراحتاً مخالف سلطنت هستند و خواستار استقرار رژیم جمهوری در ایران میباشند! آمریکاییها هم بیتفاوتند و میگویند برای ما فرقی نمیکند که در ایران جمهوری باشد یا سلطنت، و بیشتر هم، چون رژیم جمهوری را میشناسند به آن راغبند. ولی خود ما به سلطنت علاقمندیم، به دلایلی که آمریکاییها متوجه نیستند، ولی روسها دقیقاً متوجهند!... لذا من باید نخست با آمریکاییها صحبت کنم و آنها را توجیه کنم و زمانی که مسئول مربوطه قانع شد، وزنه ما سنگین میشود و دو نفری به سراغ روسها خواهیم رفت.»، ولی فروغی دربرابر فشار آنها ایستادگی کرد و پس از اینکه زمام امور را بهدست گرفت، در مقام مذاکره با شوروی و انگلیس برآمد. نتیجه مذاکرات بر این قرار گرفت که رضاشاه از سلطنت کنارهگیری کند، ولی با پافشاری فروغی بنا شد که رژیم باقی بماند و فرزند شاه طبق قانون اساسی مشروطه سلطنت کند.
ولیعهد رضاشاه در ۲۶ شهریور ۱۳۲۰ باحالتی نگران و مضطرب به صحن مجلس شورای ملی رفت تا مراسم تحلیف را اجرا کند، دولت انگلیس هنوز فکر احیای دودمان قاجار را کاملا وا نگذاشته بود. دو روز بعد از اجرای مراسم سوگند، وزارت امور خارجه انگلیس در یادداشتی به ریدر بولارد، سفیر انگلستان در ایران، اعلان کرد که «مسئله سلطنت رسیدن ولیعهد را باید یکسره مردود دانست او گرایشات آشکارا سیاسی به آلمان دارد و ما نباید گول حرکت رضاشاه در برکناری از سلطنت به نفع ولیعهدش را بخوریم، چون این حرکت در واقع هدفی جز تداوم سیاستهای ضد متفقین دولت ایران ندارد.
باید در جستجوی شخصی دیگر بود یا یکی دیگر از پهلویها و یا حتی یکی از دودمان قاجار.» متفقین نگران بودند که مبادا رضاشاه بعد از ترک تهران به منطقهای که تحت اشغال متفقین نیست برود و از آنجا اسباب دردسر روس و انگلیس را فراهم آورد. به همین خاطر، کابینه جنگ انگلیس تلگرافی فوری به فرماندهان ارتش انگلیس در تهران ارسال کرد و به آنها خبر داد که موظف اند در صورت امکان از خروج رضاشاه از تهران جلوگیری کنند. براساس همین تلگراف این فرماندهها مجاز بودند در صورت لزوم از قوه قهریه برای بازداشت رضاشاه استفاده کنند. سرشت رابطه انگلیس با رضاشاه را از این تلگراف خوب میتوان دریافت.
بیشتر بخوانید: سخنرانی محمدرضا شاه در کنگره انقلاب سفید
اما دولت بریتانیا به زودی از یافتن بدیلی برای جانشینی رضاشاه ناامید شد و به پادشاهی محمدرضاشاه رضایت داد. شاید کلید ناکامی انگلیسیها در یافتن بدیلی به جای محمدرضاشاه را باید در تلگرافی سراغ کرد که سفارت انگلیس درست روز بعد از مراسم سوگند شاه به وزارت امور خارجه فرستاد. قبل از هر چیز بولارد به جنبه عملی کار اشاره کرده و میگفت اگر شاه مناسب از کار در نیامد میتوان به راحتی از کار برکنارش کرد. به علاوه، به گفته بولارد پذیرفتن مشروط بر آمدن محمدرضاشاه از این امتیاز برخوردار است که مطابق با قانون اساسی ایران است و در شرایط فعلی راه حلی است که از همه بدیلهای دیگر کم ضررتر است. بالاخره این که در ارزیابی سفارت انگلیس و بولارد خانوادهه قاجار طرفداری در ایران ندارد. همچنین «نخستوزیر فروغی به شدت مخالف این دودمان است.»
استدلال دیگر بولار این بود که: «صدها شازدهی قاجار در مملکت پخشاند و همه تشنهی روزی اند که به قدرت بازگردند و بسیاری از آنها دائم جلوی در منزل من پرسه میزدند و انتظار روزی را میکشند که بتوانند خون مملکت را نه، چون یک زالو بلکه چو صدها زالو بمکند.»
عباس میلانی در کتاب نگاهی به شاه مینویسد: «رضاشاه مشروعیت سلطنتش را برخاسته و در گروی خواست مردم میدانست. در سخنانش باورهای مذهبی و مفاهیم ضلالهی چندان محلی از اعراب نداشت. در مقابل، سوگند محمدرضاشاه در مراسم تحلیف نه تنها مفصلتر از سخنان پدرش بود بلکه به مراتب بیشتر به مفاهیم مذهبی آغشته بود. از نود و سه کلمه این سوگندنامه چهل نه کلمه به نوعی با مفاهیم مذهبی مرتبط بود. سخنان رضاشاه در مقابل هفتاد بود و در میان آنها تنها ده کلمه بار و ریشه مذهبی داشت. در واقع از سخنان رضاشاه میتوان نگاه پادشاهی مدرن را مستفاد کرد حال آن که سخنان شاه پر از اشارات و مفاهیمی بود که در اندیشه قرون وسطایی مشروعیت الهی ریشه داشتند. شاه سوگند خود را با ذکر بسمه تعالی آغاز کرد و آنگاه گفت «من خداوند قادر متعال را گواه گرفته به کلامالله مجید و به آنچه در نزد خدا محترم است قسم یاد میکنم که تمام عمر خود را مصروف حفظ استقلال ایران نموده، حدود مملکت و حقوق ملت را محفوظ و محروس بدارم.»
شاه جوان قول داد که قانون اساسی و مشروطیت ایران را نگهبانی کند و همچنین گفت «برطبق آن و قوانین مقرره که در ترویج مذهب جعفری اثنی عشری سعی و کوش سلطنت نمایم.» به تعبیر عباس میلانی، محمدرضاشاه برخلاف سخنان پدرش، اشارهای به این واقعیت نکرد که مشروعیت سلطنتش در گروی حمایت مردم است. رضاشاه در سخنانش برخلاف پسر، بسط مذهب اثنیعشری را از وظایف عمده سلطنت خود به شمار نیاورد. محمدرضاشاه سخنرانی خود را با ذکر این نکته به پایان رساند که در راه تحقق اهداف خود از ارواح طیبه اولیای اسلام استمداد میکند. میلانی مینویسد: «تفاوت در لحن و مضمون متفاوت این دوسخنرانی، نشان آغاز تغییر مهمی در سیاست دولت در مقابل مذهب بود. طرح تحدید اسلام که سرلوحه برنامههای رضاشاه بود در دوران پسرش، به طرح استفاده از اسلام در برابر خطر کمونیسم و خطر دکتر مصدق و طرفدارانش بدل شد.»