رویداد۲۴| مازیار وکیلی: دهه شصت دهه سخت، اما شیرینی بود. دههای که ایرانیان در آن درگیر جنگی فرسایشی و بسیار سخت شدند. جنگی که استرس و سختی و تلخکامیهای بسیاری داشت، اما مردم ایران با تمام این سختیها به دنبال زندگی هم بودند و یکی از موضوعاتی که مردم ایران را به زندگی متصل میکرد سینما بود. سینما در دهه شصت برای مردم چیزی فراتر از سرگرمی بود و آنها را به زندگی متصل میکرد. دقیقاً به همین دلیل است که فیلمهای آن دوران فارغ از کیفیتشان آثار خاطره انگیزی هستند. آثاری که تماشای آنها مخاطب را به گذشتههای دور میبرد. گذشتههایی که زندگی سخت، اما شیرینتر بود. در این نوشته نگاهی انداختهایم به پنج فیلم خاطره انگیز دهه شصت که برای تمام مردم ایران دههای نوستالژیک است.
توبه نصوح را مخملباف متقدم ساخته است. همان مخملباف ایدئولوژیک که قصد داشت از سینما به عنوان منبر خطابه استفاده کند و با ساخت فیلمهای دینی تماشاگر ایرانی را ارشاد نماید. در فیلمهایی مانند توبه نصوح ساختار و توجه به ابعاد دراماتیک داستان چندان مهم نبود، بلکه مهم پیامی بود که کارگردان قرار بود با ساخت فیلم به مخاطب منتقل کند. مخملباف هم برای انتقال پیام فیلمش سنگ تمام گذاشت و فیلمی ساخت که تماشاگر در تک تک صحنههای آن شاهد پیام مورد نظر کارگردان بود. فیلم داستان کارمند بانک طماعی است که میمیرد، اما به هنگام خاکسپاری ناگهان زنده میشود. این واقعه او را تکان میدهد و کارمند بانک تصمیم میگیرد از مردمی که آزارشان داده حلالیت بگیرد. غافل از اینکه در این راه کار سختی پیش رو دارد. توبه نصوح با تمام ضعفهایش هنوز فیلم خاطره انگیزی است. فیلمی که به خوبی حال و هوای دهه شصت را بازتاب میدهد.
تیغ و ابریشم اولین فیلم بلند کیمیایی پس از توقیف خط قرمز است. کیمیایی برای اولین بار در این فیلم تلاش کرد یک اکشن مواد مخدری با ته مایه سیاسی بسازد. در یک جلسه سیاسی در شهر بانکوک تصمیم گرفته میشود که بیست تن هروئین خالص برای توزیع در مدارس، دانشگاهها و جبهههای حنگ به ایران وارد شود. زن و مرد جوانی دستگیر میشوند که به این باند بینالمللی قاچاق مواد مخدر وصل هستند و همین موضع به ماموران کمک میکند تا این باند را منهدم کنند. کیمیایی در تیغ و ابریشم درباره همه چیز حرف میزند. درباره جوانان آینده ساز ایران، درباره رشادت بچههای جبهه و جنگ، درباره ماهیت پلید دولتهای استکباری و در نهایت درباره سرزمینی بنام ایران که متعلق به همه مردم است. اما از تیغ و ابریشم تصویر جمشید هاشمپور با آن سر تراشیده به یاد میماند که یک قاچاقچی روشنفکر است که کتاب آروارهها را به زبان اصلی میخواند. محمد صالح اعلاء به یاد میماند که نماد معصومیت از دست رفته جوان ایرانی است و البته چند دیالوگ به یادماندنی که معروفترینشان را اکبر معززی در نقش مردی پوچ گرا میگوید: «خوشبختی مال [..]و بزککردههای زیر تیر چراغ برقه.» فیلم البته که کیفیت کارهای پیش از انقلاب کیمیایی را ندارد، اما هم چنان فیلمی از این کارگردانان بزرگ است و پر است از لحظههای خاطره انگیزی که تماشاگران را به وجد میآورد.
زد قناری در اواخر دهه شصت ساخته شد یعنی زمانی که جامعه ایران داشت از جنگ و پیامدهای آن گذر میکرد و به دوران تازهای پا میگذاشت. بنی اعتماد هوشمندانه تصویر دقیقی از رشد دلالیسم در ایران را به نمایش میگذارد و به صراحت اعلام میکند جنگ برای برخی از افراد که به دلالی مشغول بودند آورده مالی بسیار خوبی داشته است. زرد قناری داستان یک کفاش شهرستانی است که سهم خود را از کفاشی در شهرستان میفروشد و قطعه زمینی میخرد تا روی آن زراعت کند. اما زمینی که میخرد مشکل دار از کار در میآید و او را گرفتار میکند. لحن طنزآمیز و جذاب زرد قناری این فیلم را بدل به موفقترین فیلم کارنامه بنی اعتماد در دوره اول کاریاش میکند. فیلمی متفاوت که ماهیتی اعتراضی دارد و بخشی از معضلات جامعه ایران را به خوبی بازتاب میدهد.
در دهه شصت امکانات برای شادی کردن و شاد زیستن بسیار کم بود. تلویزیون تنها دو شبکه داشت و برنامه این دو شبکه هم در ابتدای شب به پایان میرسید. تنها برنامههای شاد آن دوران محدود میشد به برنامه صبح جمعه با شما رادیو، تعدادی جنگ تلویزیونی و انیمیشنهای برنامه کودک. شاید به همین خاطر بود که فیلمهایی مانند مدرسه موشها و گلنار انقدر اهمیت پیدا میکردند. فیلمهای حوزه کودکان و نوجوانان تنها فیلمهایی بودند که میشد در آنها کمی رنگ و نور و آواز دید و این برای مردم خسته از جنگ ایران یک فرصت طلایی به حساب میآمد تا شاد زیستن را هم تجربه کنند. به خاطر وجود چنین فضایی بود که گلنار گیشهها را منفجر کرد و با فروش استثنایی خود نیاز به شادی را به مسئولان وقت تذکر داد. فیلمهایی مانند گلنار از این جهت اهمیتی تاریخی دارند که حال و هوا و اتمسفر یک دوران را به خوبی بازتاب میدهند.
مهاجر برای دورانی است که حاتمیکیا هنوز انقدر سیاسی نشده بود و سعی میکرد با باطن و درونیاتش فیلم بسازد. شاید به همین خاطر است که مهاجر فیلمی است که فارغ از کیفیت نهایی در یاد تماشاگر میماند. حال و هوای عرفانی فیلم و نمایش زندگی پاک و بی آلایش رزمندگانی که جان خود را برای حفظ وطن از دست دادند انقدر جذاب بود که مهاجر را تبدیل به یکی از بهترین فیلمهای حاتمیکیا کند. حرف حاتمیکیا در مهاجر از دل برمیآید و لاجرم بر دل مینشیند. حاتمیکیا بعدها فیلمهای بسیار بهتری از مهاجر ساخت، اما نتوانست خلوص نیتی که در این اثر ساده و صمیمی به آن رسیده بود را مجدداً تکرار کند.
سینما هنر
فیلم. ؟؟
دفاع
حق دفاع
دفاع از شهر
خونین شهر خرمشهر
شهیدان هویزه
خونخواهی
غیرتمندی و شرف
جام زهر
عدالت حرف خدا اجرا نشد
ايرانيان ستمدیده بود
عدالت حق ایران بود
حرف خدا درست بود
کیهان 1376
صدام تجاوز گر ناموس
از مهمان نوازی قوم ریاکار تشکر کرد
اگر جانباز غیرتمندی
از قوم منافق زن مگیر
ايرانيان ملت غیرتمند دانایی و معرفت