رویداد ۲۴| علیرضا نجفی: اسرائیل در سال ۱۹۴۸ میلادی تشکیل شده و ایران نیز در منازعات دیپلماتیک آن دوره نقش فعالی داشت. ایران، همراه با هند و یوگسلاوی، با تقسیم منطقه به دو کشور مجزای عرب و یهودی مخالف کرد و پیشنهاد تشکیل یک فدراسیون متحد از کشورهای خودمختار عرب و یهودی تحت یک دولت مرکزی و با مرکزیت شهر بیتالمقدس را مطرح کرد. با این حال، سازمان ملل متحد این پیشنهاد را رد کرد و از طرح تقسیم اراضی حمایت کرد. طرح تقسیم اراضی در نهایت در سال ۱۹۴۷ توسط مجمع عمومی سازمان ملل با رای ۳۳ به ۱۳ تصویب شد و به تشکیل دولت اسرائیل در ۱۴ می ۱۹۴۸ انجامید. ایران یکی از ۱۳ کشوری بود که علیه این قطعنامه رای داد و دو سال بعد هم با پذیرش اسرائیل به عنوان عضو سازمان ملل متحد مخالفت کرد. با این وجود، در سال ۱۹۵۰، ایران دومین کشور با اکثریت مسلمان (پس از ترکیه) بود که اسرائیل را به عنوان یک کشور مستقل به رسمیت شناخت.
اسرائیل از زمان تاسیس خود در سال ۱۹۴۸، با چالش امنیتی بزرگی مواجه بود. تصرف خاک مسلمانان و نسلکشیها و تصفیههای نژادی علیه اعراب در این منطقه سبب شد اغلب هماسایههای اسرائیل از آن تنفر داشته باشند. اسرائیل برای مقابله با این وضعیت، تلاش کرد تا آسیبپذیری دشمنان بالقوه خود را شناسایی کند. در سالهای اولیه تاسیس اسرائیل، این استراتژی به شکل «راهکار پیرامونی» درآمد، ایدهای که توسط اولین نخستوزیر اسرائیل، دیوید بن گوریون، مطرح شد. این راهکار به دنبال ایجاد ائتلافی از کشورهای غیرعربی، اما عمدتا مسلمان، در خاورمیانه در جهت مقابله با کشورهای عربی طراحی شده بود. از جمله مهمترین شرکای غیرعربی اسرائیل نیز ترکیه و ایران بودند که هر دو رویکرد غربگرایانه داشتند و هر دو در منطقه خاورمیانه احساس منزویبودن میکردند.
محمدرضا شاه پهلوی از سالهای ۱۹۵۰ به بعد، و به دلایل مختلف، اسرائیل را متحد ایران میدانست. امروزه رقابت ایران با جهان عرب عمدتا در قالب اختلافات مذهبی و همچون نبردی میان ایران شیعه و عربستان سنی توصیف میشود. اما در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰، نگرانی اصلی ایران جنبش پانعربیسم به رهبری جمال عبدالناصر، رئیسجمهور محبوب مصر، و همچنین نفوذ شوروی در خاورمیانه بود.
حکومت پهلوی در این بستر تاریخی خاص، اتحاد با اسرائیل را همچون فرصتی طلایی برای جلب حمایت ایالات متحده میدید. چرا که آمریکا نیز به دنبال یافتن متحدانی برای رقابت منطقهای خود با اتحاد جماهیر شوروی بود. از طرف دیگر، پیشرفت و قدرت چشمگیر اسرائیل توجه شاه را به خود جلب کرده بود و درگیری مداوم آن با جهان عرب و مخالفتش با نفوذ کمونیسم در منطقه، باعث تقویت تمایل شاه به اتحاد با اسرائیل میشد.
شاه امیدوار بود که به واسطهٔ رابطهٔ با اسرائیل از حمایت یهودیان آمریکا، رسانههای آنها، سرمایهداران یهودی و نهایتا دولت ایالات متحده بهرهمند شود. علاوه بر این، دشمنان مشترکی مانند مصر و جمال عبدالناصر و عراق به رهبری حزب بعث، انگیزهای مضاعف برای این اتحاد فراهم میکردند. مزایای دیگری نیز در زمینههای مختلف برای هر دو طرف وجود داشت. برای مثال ایران پس از جنگ ۱۹۴۸ به یهودیان اهل عراق که در آن زمان از کشور خود اخراج شده بودند در خاک خود پناه داد و مدتی بعد آنها را از ایران راهی اسرائیل کرد. علاوه بر این، ایران و اسرائیل از فعالیتهای حزب بعث عراق بسیار نگران بودند آن را همچون تهدید مشترکی علیه خود میدیدند. اسرائیل تا دههی ۱۹۶۰ از کردهای عراقی که علیه رژیم مرکزی میجنگیدند حمایت میکرد. در همین حال ایران نیز کردهای عراقی را به عنوان نقطه ضعف رژیم عراق میدید؛ بنابراین موساد و ساواک با همکاری یکدیگر به کردهای عراقی کمک میرساندند. موساد در سال ۱۹۵۸ یک ائتلاف اطلاعاتی سهجانبه رسمی با نام «تریدنت» و همراه نیروهای اطلاعاتی ایران و ترکیه ایجاد کرد که در آن هر سه کشور به تبادل اطلاعات و انجام عملیاتهای مشترک میپرداختند. علاوه بر این، تهران به اسرائیل اجازه داد از خاک ایران برای ارسال ادوات نظامی به گروههای کرد شمال عراق استفاده کند؛ عملی که در راستای اهدف شاه مبنی بر تضعیف بغداد و تثبیت تسلط ایران بر خلیج فارس قرار داشت. البته حکومت پهلوی به دلیل این همکاریها به شدت از سوی دولتهای عربی منطقه مورد نقد بود.
محمدرضاشاه پس از کودتای ۲۸ مرداد قدرت را به صورت کامل در اختیار گرفت و مصمم شد که کشور را به صلاحدید و تصمیم شخص خودش اداره کند. از آن تاریخ به بعد رابطه حکومت پهلوی با اسرائیل بیش از پیش تقویت شد.
نزدیکی شاه و اسرائیل دلایل ایدئولوژیک نیز داشت. ایدئولوژی رسمی حکومت پهلوی که بر دو پایه بنا شده بود: ملیگرایی و تلاش برای مدرنسازی کشور. این عناصر به نوبهٔ خود، باعث تشدید همکاری و اتحاد سیاسی ایران و اسرائیل میشدند. از منظر «ملیگرایانه»، شاه خود را یک «رهبر خیرخواه» و ادامهدهنده راه «کوروش کبیر» میدید. اسرائیل نیز به عنوان حکومتی یهودی، کوروش کبیر را به دلیل نجات قوم یهود، و یکی از قهرمانان کتاب مقدس یهودیان، تکریم میکرد.
از منظر «مدرنگرایی»، شاه همکاری با اسرائیل را همچون سکوی پرتاب ایران و راهی برای مدرنسازی کشور و ورود تکنولوژیهای مدرن میدید. به همین دلیل از اسرائیلیها دعوت کرد که به ایران سفر کنند و تمهیدات حضور گستردهی آنها را در ایران فراهم کرد. به همین دلیل در سالهای بعد گروههای مختلفی از اسرائیلیها، از مهندسان و نظامیان گرفته تا پیمانکاران خصوصی، در ایران حضور یافتند. حضور اسرائیلیها در ایران به اندازهای بود که در تهران یک مدرسه عبری برای فرزندان کارکنان اسرائیلی تاسیس شد و یک خط پرواز هفتگی میان تلآویو و تهران برقرار گشت. همچنین ایران به یکی از واردکنندگان اصلی کالاها و خدمات اسرائیلی بدل شد.
در مقابل، اسرائیل نیز نیاز شدیدی به منابع انرژی ایران داشت چرا که فاقد منابع نفتی بود و از سوی تمامی کشورهای عربی تحریم شده بود. به همین دلیل منابع انرژی ایران برای اسرائیل بسیار حیاتی بودند. صادرات انرژی به اسرائیل از دهه ۱۹۵۰ آغاز شد و در پی جنگ شش روزه در سال ۱۹۶۷ به اوج خود رسید؛ یعنی زمانی که اسرائیل ایران را برای ساخت مشترک خط لولهٔ ایران-اسرائیل، که بنا بود عامل اتصال دریای سرخ به مدیترانه شود، متقاعد کرد. اسرائیل به حکومت پهلوی پیشنهادی فراتر قیمتهای جهانی داد و همین عامل باعث موفقت ایران با طرح مذکور شد.
اسرائیل به حمایت همیشگی حکومت پهلوی امید بسته بود؛ اما تغییراتی در منطقه رخ داد که عامل تیرگی روابط آنها بود. جمال عبدالناصر در سال ۱۹۷۰ درگذشت و انور سادات رئیس جمهور مصر شد. محمدرضاشاه، برخلاف ناصر، به سادات اعتماد داشت و از سیاستهای منطقهای او حمایت میکرد که این مسئله منجر به بهبود روابط میان مصر و ایران شد.
علاوه بر این، ایران در ۱۹۷۵ قرارداد الجزایر را با عراق امضا کرد؛ قراردادی که تا پایان حکومت پهلوی به درگیریهای ایران و عراق پایان داد. خواسته عراق در قرارداد الجزایر قطع حمایت ایران از کردهای شمال عراق بود و ایران از آن تاریخ به بعد همکاری خود را در این زمینه با اسرائیل قطع کرد.
بیشتر بخوانید: اتحاد صدام حسین و یاسر عرفات در دوران جنگ ایران و عراق
این دو اتفاق از طرفی باعث فاصله گرفتن اسرائیل از ایران شدند؛ از طرف دیگر نیز برای ایران موجبات کاهش ارزش استراتژیک اتحاد با اسرائیل بودند. اگرچه دوستی پابرجا بود و هر دو کشور همچنان در بسیاری از زمینهها با یکدیگر همکاری میکردند، اما این همکاریها رو به کاهش گذاشتند و روابط دو کشور رو به تیرگی گذاشت. اما در این میان بر همکاریهای نظامی خدشهای وارد نشد و این موجب خرسندی هر دو طرف شده بود.
کشورهای عربی در سال ۱۹۷۳ ایالات متحده را بابت حمایت از اسرائیل تحریم کردند. این تحریم که با هدف تنبیه حامیان رژیم تجاوزگر اسرائیل انجام شد، به نفع حکومت پهلوی بود. از آنجا که ایران به تحریمکنندگان نپیوست، موفق شد بهرهبرداری اقتصادی عظیمی از این ماجرا داشته باشد.
فروش نفت ایران به بلوک غرب متحدان آمریکا به شدت افزایش یافت و طبعا باعث افزایش درآمدهای نفتی ایران شد. اما شاه تصمیم گرفت که اغلب این درآمدها را صرف هزینههای نظامی کند. در سال ۱۹۷۷ یک پروژه نظامی مشترک میان ایران و اسرائیل، با نام «پروژه موشکی شکوفه»، آغاز شد. این پروژه شامل ساخت موشکهای زمین به زمین بود که قابلیت نصب کلاهکهای هستهای را داشتند.
ایران در سال ۱۹۷۸ مصمم شد به این پروژه بپیوندد و هزینه هنگفتی برای آن پرداخت کرد. ایران ابتدا حدود ۳۰۰ میلیون دلار پول نقد و سپس معادل ۲۵۰ میلیون دلار نفت خام به اسرائیل داد و بدین ترتیب به اصلیترین تامینکننده مالی پروژههای تحقیق و توسعه نظامی اسرائیل تبدیل شد. طبق گزارش نیویورکتایمز، این برنامه موشکی تا سال ۱۹۷۹ و پیروزی انقلاب ادامه داشت، اما پس از آن متوقف شد و اسرائیل نیز هیچگاه پول ایران را پس نداد.
رابطهٔ حسنهی ایران و اسرائیل، حتی در بهترین ایام آن، مختص دولتها بود و نه مردم. بسیاری از شهروندان ایرانی مخالف اسرائیل بودند و تعداد قابل توجهی برای دفاع از مردم فلسطین بسیج شده بودند؛ گروهی با جمعآوری و ارسال کمکهای مردمی به فلسطین و گروهی با فعالیت سیاسی. بسیاری از ایرانیان چپگرا نزد گروههای چریکی فلسطینی آموزش میدیدند و عدهای نیز همراه با چریکهای فلسطینی علیه اسرائیل میجنگیدند. به همین دلیل شاه هیچگاه روابط خود را با اسرائیل علنی نکرد و اجازهٔ تاسیس سفارت اسرائیل در تهران را نداد. با این حال هر دو طرف انتظار داشتند که پروژههای مشترک نظامی خود را ادامه دهند و هیچکس تصور نمیکرد که روابط ایران و اسرائیل خدشهدار شود. اما تاریخ یک بار دیگر همه را غافلگیر کرد و در سال ۱۹۷۹، یک سال پس از آغاز پروژه موشکی شکوفه، انقلاب ایران پیروز شد.