رویداد۲۴| علی نوربخش: ایده برگزاری این جشنهای ۲۵۰۰ ساله در سال ۱۳۳۶ مطرح شد، اما هر بار شرایط سیاسی و گاه تنگناهای مالی دولتها مانع برگزاری آن شده بود. نهایتا در ابتدای دهه پنجاه که درآمدهای نفتی افزایش یافت، حکومت پهلوی مصمم شد جشنهای ۲۵۰۰ را برگزار کند.
سال ۱۳۵۰ را «سال کورش» نامیدند. شاه در تدارک جشنی بود که چشم جهانیان را خیره کند؛ مهمانی بزرگی با حضور پادشاهان جهان، مقامات عالی رتبه کشورهایی از سراسر جهان و شخصیتهای معروف دنیا. از سال ۱۳۴۹ دولت عمده توان خود را صروف کرد تا آن را در نیمه سال ۱۳۵۰ برگزار کند. درباره این جشن نوشته اند که هزینههای سرسام آوری داشت. منتقدان به درستی به مواردی اشاره میکنند هزینه این جشنها را به شکلی عجیبی افزایش داده بود. صرف نظر از مدعوین، همه چیز جشن را هم از پاریس آورده بودند. در دشت خشک و مرتفع تخت جمشید اردوگاهی مرکب از چادرهای گرانبها برپا شده بود. طراحی آن بر عهده ژانسن، دکوراتور فرانسوی معروف گذاشته شده بود. تعدادی از معروفترین طراحان مد و لباس دنیا نیز برای تدارک جشن به ایران آمدند الیزابت آردن یک نوع کرم صورت تولید کرد که نام آن را فرح گذاشت تا در جعبههای مخصوص به میهمانان هدیه شود. موسسه باکارا یک گیلاس پایهدار کریستال مخصوص برای پذیرایی از مهمانان طراحی کرد. سرالین جایگاههای مهمانان را از روی سفالهای قرن پنجم پیش از میلاد ساخت. رابرت هاویلند فنجان و نعلبکیهایی ساخت که فقط یکبار مورد مصرف مهمانان قرار میگرفت؛ و پورتو، یکی از بزرگترین تولیدکنندگان ملافه و رومیزی فرانسه، رومیزیهای رسمی و ملافههای مهمانان را تهیه کرد. لان ون اونیفورمهای جدیدی برای کارمندان دربار تهیه کرد که نیم تنههای آن به طرزی شکیل، ولی نه زننده با بیش از یک و نیم کیلومتر نخ طلا دوخته شده بود. دوختن هر یک از این اونیفورمها نزدیک به پانصد ساعت کار لازم داشت. غذاهای ضیافت تخت جمشید را اصولا رستوران ماکسیم تهیه کرد، ولی چندین مؤسسه عمده فرانسوی و سوییسی به آن کمک کردند. از یک سال پیش که وزارت دربار ماکسیم را برای برگزاری این ضیافت بزرگ برای یکصد مهمان در وسط بیابان در نظر گرفته بود، مؤسسه مزبور مشغول تمرین و تدارک بود. آقای لویی و دابل، رئیس ماکسیم، شخصا بر این کار نظارت میکرد. تنها غذای ایرانی که در منوی غذا وجود داشت خاویار بود؛ مابقی را تقریبا یکسره از فرانسه آورده بودند.
در آغاز دهه ۱۳۵۰، هیاهوی جشنها اجازه خودنمایی به بسیاری از اتفاقات دیگر را نمیداد. چند هفته پیش از آغاز جشنها، در بیست و سوم مرداد ۱۳۵۰، استقلال بحرین از ایران اعلام شد و ایران آن را به رسمیت شناخت.
چرا درباره جشنهای ۲۵۰۰ اشتباه فکر میکنیم
تصور غالب این است که مسئله اصلی درمورد جشنهای ۲۵۰۰ ساله هزینههای آن است. اما این تصور کاملا اشتباه است. بنابر اظهارات اسدالله علم، وزیر دربار، جمع مخارج جشنها را ۱۶ میلیون ۸۰۰ هزار دلار بوده است. منابع دیگر نیز مبلغی در همین حدود را اعلام کرده اند. بیشترین مبلغی که برای هزینههای جشنهای ۲۵۰۰ ساله ذکر شده را در کتاب معروف ویلیام شوکراس میبینی. اما مبلغی که شوکراس ذکر کرده شامل ساختن بنای یادبود شهیاد در تهران (برج آزادی)، توسعه زیرساخت مخابراتی شهرستان همدان، توسعه فرودگاه شیراز و ساخت و تجهیز هتلهای تهران و شیراز و راهسازی نیز بود. مخالفان شاه مشکلی با راه سازی و توسعه مخابرات نداشتند و نباید هزینه اینها را به پای جشنهای ۲۵۰۰ ساله نوشت. اگر بیطرفانه بنگریم مخارج این جشنها معادل ۰٫۰۰۲۵ (۲۵ ده هزارم) کل بودجه کشور بوده است. در بیشترین آرمارهایی که ارائه شده نیز این مخارج کمتر از یک درصد بودجه کشور است. انقلابیون درباره هزینههای این جشن و حواشی آن بزرگنمایی کردند و تاثیر نمادین برگزاری این جشنها در دهه پنجاه به ضرر حکومت پهلوی تمام شد. اما مسئله و اهمیت اصلی جشنهای ۲۵۰۰ ساله هزینههای آن نبود، بلکه این جشنها تاثیرات ایدئولوژیکی از تاریخ ایران ساختند که امروزه حتی مخالفان شاه و انقلابیون دوآتشه نیز تحت تاثیر این تصورات هستند.
آنچه از جشنهای ۲۵۰۰ ساله باقی ماند
برجستهترین تصویری که از جشن ۲۵۰۰ ساله مخابره شد و باقی ماند، تصاویر «رژه تایخ» بود که در روز ۲۱ مهرماه و در مقابل تخت جمشید برگزار شد. در این برنامه، ارتشهای ایران در هر دوره مختلف تاریخی از برابر شاه و میهمانان رژه رفتند. محمدرضا پهلوی در آغاز برنامه سخنرانی کرد و گفت: «درود به کوروش بزرگ بنیانگذار شاهنشاهی ایران و قهرمان جاویدان بشریت. درود به شاهنشاهان و پادشاهانی که در طول بیست و پنج قرن، پرچم پر افتخار و ملیت ایرانی را افراشته نگاه داشتهاند. پس از به نمایش گزاردن شکوه ۲۵۰۰ سال تاریخ و تمدن ایران، زمان رژه ارتش ایران نوین فرارسید. با ورود گارد شاهنشاهی سران کشورها همه به پا خاستند و تا پایان رژه ارتش شاهنشاهی و سپاهیان انقلاب با احترام ایستادند.»
بیشتر بخوانیم: اشکانیان در ایران چه کردند؟
آغاز رژه با به حرکت درآمدن «درفش کاویانی» در مقابل صف سربازان بود. (شاید منظور شاه از «پرچم افتخار ملت ایران» همین درفش کاویانی بوده است.) سپس هخامنشیان به رهبری کوروش رژه رفتند، بعد پارتها و اشکانیان، بعد ساسانیان، سپس صفاریان و این رژهها تا پایان سلسله قاجار ادامه یافت. سپس زمان رژه ارتش نوین ایران و حکومت پهلوی فرارسید و با ورود گارد شاهنشاهی سران کشورها همه به پا خاستند و تا رژه آنچه را که گویندگان «ارتش شاهنشاهی و سپاهیان انقلاب» میخواندند تشویق کنند. منظور از سپاهیان انقلاب نیز انقلاب سفید شاه بود.
این تصویری است که اغلب ایرانیان از تاریخ ایران دارند. در جشنهای دوهزار و پانصدساله، تاریخ ایران به صورت یک کارناوال نمایش داده شد. هر دسته در میان آن قشون سلسلهای را نمایندگی میکرد. اما در واقعیت تاریخی، هر دسته دشمن دسته پیش و پس از خود بوده است و نه کامل کننده آن. همچنین شکافهای تاریخی یونان و اعراب و مغول را نشان ندادند. به تعبیر محمدرضا نیکفر، اگر این تئاتر را واقعی کنیم، روی صحنه خون جاری میشود. جالب اینجاست که هخامنشیان که مهمترین نقش را در جریان این نمایش داشتند، تا عصر جدید به کلی برای مردم ایران ناشناخته بودند. در واقع مردم ایران از عصر رضاشاه به بعد و به تدریج متوجه شدند چیزی به نام سلسله هخامنشی وجود داشته است و پیش از آن تاریخ خود را براساس شاهنامه میفهمیدند. (لازم به ذکر است که در شاهنامه از هخامنشیان سخنی به میان نیامده است.)
درواقع این بازنمایی از تاریخ مطابق منطق اغلب دولت-ملتهای جدید است؛ یعنی منطق تاریخنگاری ناسیونالیستی. حکومتهای قرن بیستم در فرایند ملتسازی، دست به کار خلق و جعل نوعی حافظه ملی شدند که بر روایت مجعول و گزینشی تاریخ استوار بود. این دستکاری در خدمت مشروعیت بخشیدن به قدرت آنها و ایجاد ارتباط بین دولت و ملت است.
همانطور که اریک هابزباوم نشان میدهد، حکومتهای ملی در ابتدای قرن بیستم با تمجید از دستاوردهای گذشته و تحریف و اغراق روایات تاریخی، حکومت خود را تجسم سرنوشت ملی و غایت نهایی تاریخ نشان میدادند. لویی آلتوسر این نوع از روایت تاریخی را «توهم واپسنگرانه» نامیده است که در آن مبتنی بر اکنون نوشته میشود و طوری روایت میشود که گویی سلسلههای مختلف در تاریخ ظهور کرده اند تا نهایتا به حکومت فعلی برسیم. در این نوع از روایت، گویی سلسلههای تاریخی امری ذاتی و پایدار را مانند مشعل المپیک به یکدیگر دادهاند و حکومتهای کنونی میراثدار تمام گذشته بوده و بر تارک آن تاریخ تکاملیابنده نشستهاند.
در این فهم نمایشی و کارناوالی از تاریخ، برای اینکه صف خیالی نپاشد به مفاهیمی، چون نژاد و روح جمعی متوسل میشوند. تجلی این روح قومی نیز در شخص رهبر کشور است. این گریز را به تبع هایدن وایت میتوان گریز از «تاریخ» به «ابرتاریخ» نامید. اما، به تعبیر نیکفر، دربرابر چنین فهمی از تاریخ، تاریخفهمی دیگری نیز وجود دارد که آن را تاریخ از پایین مینامیم. تاریخ از پایین، به دام ابرتاریخ نمیافتد و پهنه تاریخی مقدم را تاریخ جهان و تاریخ منطقه در نظر میگیرد. آنگاه ایرانیت در مفهومی باز و عینی جلوه میکند، در مقام چیزی عینی و تاریخی و نه کلیتی افسانه ای. ایران حکایت مردمی با زبانها و تیرههای مختلف میشود که دستاوردهای فرهنگی و خلاقه جمعی داشته اند. این نوع اخیر از فهم تاریخ ایران در تعامل با تمدن هایی، چون یونان و هند است و همان ایرانی است که واقعیتهای تاریخی مطابقت دارد و میتواند مبنای نوعی ملیگرایی مدنی و جمهوریخواهانه باشد.
در مسئله ای که به ان اشاره نمیکنند. افزودن 9بند جعلی به منشور کوروش در هنگام جشنهای شاه بود که حتی بسیاری از مردم اطلاعی چندان از ان ندارد. صرفا به جهت ساختن یک چهره فرا انسانی از کوروش! و امپراطوری هخامنشی!
چون این بی وطن ها چیزی همتراز با آن ندارند و در برابر بزرگی آن که در جهان همتا ندارد احساس حقارت و پوچی می کنند
در خواب هم نمبینید شازده منتظر السطنه به این مملکت برگرده بلکه در جهان های موازی این اتفاق بیفته! دوره شازدح بازی تمام شده!
بحث کردن با چهار تا جقله لات مجازی بی منطق مثل تو؛مثل بحث کردن با اورانگاتانه !
شما احمقها کل اطلاعتونو از مدیا گرفتید. حاضر نیستید چهار تا کتاب یا مقاله بیطرف مطالعه کنید.
زنگ زور تون چی شد؟
پانتورکیسم ملغمه ای از بیشعوری و بیسوادی است