رویداد۲۴ | لیلا فرهادی: ترور سنوار ظاهرا امیدی را در غرب و اسرائیل برای رسیدن به یک توافق با حماس زنده کرده است. رهبران آمریکا و اروپا بعد از کشته شدن یحیی سنوار رهبر حماس ابراز امیدواری کرده اند که راه برای توافق آتش بس در غزه و تبادل گروگانهای اسرائیلی هموار شده است. سوال اینجاست که آیا امید برای رسیدن به صلح بعد از ترور رهبران جنبشهای مقاومت یا گروههای مسلح، امید معقولی است؟ آیا نهضتها و جنبشهای مسلح و آزادیخواه بعد از از دست دادن رهبرانشان صلح طلب میشوند؟ یا برعکس، این گروه به سمت رفتارهای رادیکالتر سوق پیدا میکنند؟
این سوالی است که رویداد۲۴ سعی کرده با نگاهی به پژوهش افرادی، چون دیوید کیلکولن و استتیس کالیواس به آن پاسخ بدهد.
تحقیقات درباره نقش مرگ رهبران گروههای آزادی خواه و چریکی بر تغییر رفتار آنها نشان میدهد به دلایل متعددی این گروهها ممکن است رادیکالتر شوند هرچند خطر از بین رفتن آنها میتواند به توافقنامههای صلح هم بیانجامد. دیوید کیلکولن، استراتژیست ارشد دفتر مبارزه با تروریسم وزارت خارجه آمریکاست. او مشاور ارشد ستاد فرماندهی نیروهای آمریکایی در خاورمیانه بوده و سالها بر روی رفتار گروههای مبارز و آزادی خواه منطقه مطالعه کرده است. کیلکولن در کتابهای خود با عنوان «ضد شورش» و «چریک تصادفی»، درباره پیامدهای تغییرات رهبری در گروههای مسلح و اینکه چگونه این انتقالها میتوانند بر رفتار و خط سیر چنین سازمانهایی تأثیر بگذارند، توضیح داده است.
او در کتاب «ضد شورش»، پویایی گروههای شورشی و چگونگی تأثیر ساختار و رهبری آنها بر اثربخشی عملیاتی آنها را مورد بحث قرار داده و درباره انتقال رهبری از موضوع تمرکز در مقابل تمرکززدایی حرف میزند. کیلکلن استدلال میکند که سازمانهای شورشی میتوانند متمرکز (با رهبران قوی و کاریزماتیک) یا غیرمتمرکز (با چندین جناح که به طور مستقل عمل میکنند) باشند. هنگامی که یک رهبر مرکزی کشته یا دستگیر میشود، یک گروه متمرکز ممکن است دچار چندپارگی شود، که منجر به تمرکززدایی از قدرت میشود که میتواند رادیکالسازی را تقویت کند، زیرا جناحهای منشعب ممکن است برای کنترل رقابت کنند و تاکتیکهای افراطیتری را برای اثبات ارتباط خود اتخاذ کنند.
کیلکولن نشان میدهد که چگونه حذف یک رهبر میتواند خلائی ایجاد کند که ممکن است توسط چهرههای رادیکالتر پر شود. اگر جانشین تندروتر باشد، گروه ممکن است در پاسخ به تهدیدات، به دلیل نیاز به نشان دادن قدرت خود، موضع تهاجمی تری اتخاذ کند.
او همچنین معتقد است که اگر یک گروه دارای ساختار سازمانی قوی باشد، ممکن است پس از مرگ رهبر به عملکرد موثر خود ادامه دهد. هرچند جهت استراتژیک گروه میتواند بر اساس ایدئولوژی و اهداف رهبری جدید تغییر کند.
کیلکولن در «چریک تصادفی» هم توضیح میدهد که چگونه از دست دادن رهبری، بهویژه به شیوهای خشونتآمیز یا دراماتیک، میتواند به عنوان یک کاتالیزور برای رادیکالسازی در میان اعضای گروه و هواداران عمل کند. این امر به ویژه هنگامی مشهود است که رهبر به عنوان یک شهید تلقی شود و پیروان را برای اتخاذ مواضع و تاکتیکهای رادیکالتر تشویق میکند.
او تاکید میکند که پس از مرگ یک رهبر، گروههای شورشی ممکن است درگیریهای داخلی قدرت را تجربه کنند که میتواند منجر به پیدایش جناحها شود. این جناحها ممکن است مواضع افراطی تری اتخاذ کنند، به ویژه اگر معتقد باشند که خشونت تنها راه دستیابی به اهداف آنهاست.
کیلکولن خاطرنشان میکند که سر بریدن و ترور خشونت آمیز رهبر میتواند به چرخه خشونت منجر شود. بعد از چنین ترور هایی، رهبران جدید برای نشان دادن قدرت و وفاداری به هدف گروه احساس فشار میکنند. این میتواند تلاشها برای مذاکره یا مصالحه را تضعیف کند.
استاتیس کالیواس استاد دانشگاه آکسفورد در کتاب «منطق خشونت در جنگ داخلی»، از تمرکززدایی و تکه تکه شدن گروهها صحبت کرده و میگوید وقتی یک رهبر مرکزی از دست میرود، میتواند خلأ قدرتی ایجاد کند که ممکن است توسط جناحهای رادیکال یا افراطیتر درون گروه پر شود.
او میگوید رقابت بین رهبران یا جناحهای باقی مانده ممکن است اعضا را تشویق کند تا مواضع یا تاکتیکهای رادیکال تری اتخاذ کنند، زیرا افراد یا گروهها برای به رسمیت شناخته شدن در سازمان باید قدرت خود را نشان بدهند.
کالیواس، اما در مورد چگونگی تاثیر تغییر رهبری بر تمایل گروهها برای مشارکت در مذاکرات صلح هم پژوهش کرده سات. او میگوید اگر گروهی به دلیل از دست دادن رهبری انسجام خود را از دست بدهد، ممکن است برای مذاکره گشودهتر شود، به ویژه اگر به این نتیجه برسند که با ادامه درگیری به اهداف خود نمیرسند.
او در مورد تغییر در نگرش رهبران جدید هم حرف زده و میگوید رهبران جدید ممکن است دیدگاهها و استراتژیهای متفاوتی داشته باشند از جمله تمایل بیشتری برای پیگیری راهحلهای سیاسی نشان دهند. اگر تغییر رهبری همزمان با تغییرات در جبهه درگیری باشد (به عنوان مثال، خستگی ناشی از جنگ طولانی و فشار بین المللی برای صلح)، این میتواند مذاکرات را تسهیل کند.
با این حال، کالیواس همچنین اشاره میکند که تغییرات رهبری میتواند مذاکرات صلح را پیچیده کند. دستیابی به اجماع در مورد شرایط مذاکره بعد از مرگ یک رهبر کلیدی میتواند چالش برانگیز باشد. جناحهای رادیکالتر در برابر مذاکرات مقاومت میکنند و ترجیح دهند به جنگ ادامه دهند و جناحهای میانه رو به دنبال صلحند. رسیدن به یک توافق بین این جناحها کار دشواری است.
کالیواس بر نقش عوامل خارجی مانند میانجیگریهای بینالمللی تأکید میکند. این عوامل میتوانند به طور قابل توجهی بر نحوه واکنش گروهها به از دست دادن رهبری و اینکه آیا آنها رادیکالتر شوند یا مذاکره را انتخاب کنند تأثیر بگذارد. احساسات عمومی، حمایت مردمی از گروه و وضعیت درگیری هم در این تصمیم موثر است.
بیشتر بخوانید:
منازعات قدرت در داخل گروه: مرگ یک رهبر میتواند به منازعات داخلی قدرت منجر شود، که در آن بخشهای رادیکالتر تلاش میکنند کنترل را در دست بگیرند. در این موارد، گروه ممکن است تاکتیکها یا مواضع افراطیتری را به عنوان راهی برای نشان دادن قدرت و اعتبار رهبری جدید در پیش بگیرد.
• انگیزههای انتقامی: اگر رهبر به طور خشونتآمیزی صورت کشته شده شده باشد، اعضای گروه ممکن است به رادیکالیزه شدن روی آورند تا انتقام بگیرند.
• عوامل ایدئولوژیک: اگر رهبر قبلی به عنوان فردی میانهرو یا عملگرا شناخته شده باشد، مرگ او ممکن است نیروی تثبیتکننده را از بین ببرد. در غیاب این تأثیر جریانهای میانهرو از بین میرود و عناصر افراطیتر ممکن است به رهبری برسند.
• جانشینی توسط افراط گرایان: جانشینهای تعیینشده یا نوظهور ممکن است افراطیتر از رهبر قبلی باشند.
نمونههایی گروههای مسلحی که پس از مرگ یا برکناری رهبرانشان رادیکالتر شدند، قابل توجه است؛
پس از مرگ اسامه بن لادن در سال ۲۰۱۱، القاعده تغییرات قابل توجهی را در ساختار و استراتژی خود داشت. اگرچه رهبری مرکزی این گروه ضعیف و گروه عملا تجزیه شد، اما برخی از وابستگان آن، مانند شاخه عربستان القاعده (AQAP) و الشباب، رادیکالتر و تهاجمیتر شدند. عدم تمرکز القاعده منجر به خودمختاری بیشتر شاخههای منطقهای آن شد که برخی از آنها تاکتیکهای خشونت آمیزتری را دنبال کردند.
پس از مرگ ابو مصعب الزرقاوی، رهبر القاعده در عراق (AQI)، در سال ۲۰۰۶، این گروه دستخوش تحول شد. مرگ زرقاوی باعث تعدیل سازمان نشد. در عوض، به دولت اسلامی عراق (ISI) و در نهایت دولت اسلامی عراق و سوریه (ISIS) یا همان داعش تبدیل شد.
مرگ بنیانگذار بوکوحرام، محمد یوسف، در بازداشت پلیس در سال ۲۰۰۹، نقطه عطفی برای این گروه بود. ابوبکر شکائو جایگزین یوسف شد. او گروه را به مراتب رادیکالتر کرد. تحت رهبری شیکائو، بوکوحرام با اتهاماتی، چون خشونت شدید خود از جمله آدم ربایی دسته جمعی، بمباران و هدف قرار دادن غیرنظامیان مواجه شد. رادیکالیزه شدن این گروه منجر به افزایش قابل توجه حملات به مدارس، بازارها و کلیساها شد.
این گروه در طول سالها تغییراتی را در رهبری تجربه کرده است، و مرگ یا ترور برخی از رهبران آن، سازمان را به سمت مواضع رادیکالتر سوق داده است. ترور فتحی شقاقی در سال ۱۹۹۵ منجر به انتقال رهبری و کاربست تاکتیکهای تهاجمیتری شد. پس از مرگ شقاقی، جهاد اسلامی فلسطین تاکتیک بمب گذاریهای انتحاری و حملات موشکی را تشدید کرد و به یکی از مبارزترین جریانهای آزادی فلسطین تبدیل شد.
پس از دستگیری ابیمیل گوزمان رهبر این گروه پرویی در سال ۱۹۹۲، «راه درخشان» به طور کامل منحل نشد، اما به گروههای کوچک تری تجزیه شد که هر کدام به مراتب رادیکالتر شدند. برخی از گروههای انشعابی به اقدامات خشونت آمیز، از جمله قاچاق مواد مخدر و تروریسم ادامه دادند، در حالی که برخی دیگر از بین رفتند. عناصر باقی مانده، با کاهش نفوذ گروه، رادیکالتر شدند.
• خستگی و ناامیدی: اگر گروه در طولانیمدت درگیر نزاعهایی بدون دستیابی به اهداف باشد، مرگ رهبر میتواند به بازنگری در شرایط منجر شود. اعضا ممکن است از ادامه خشونت ناامید شوند، بهویژه اگر به نظر برسد که به موفقیت نخواهند رسید.
فرصتهایی برای مذاکره: مرگ یک رهبر میتواند درهای جدیدی برای مذاکرات صلح باز کند، بهویژه اگر رهبری سابق بر موضع خود پافشاری میکرد. رهبران جدید ممکن است بیشتر به گفتگو تمایل داشته باشند، بهخصوص اگر متوجه شوند که درگیری غیرقابل تحمل یا غیرقابل پیروزی است.
• تجزیه و انحلال: گاهی اوقات، به جای رادیکالیزه شدن، گروه ممکن است پس از مرگ یک رهبر کاریزماتیک تجزیه شود، و بخشهای کوچکتر مسیرهای مختلفی را دنبال کنند. برخی ممکن است سلاحها را زمین بگذارند و به راهحلهای سیاسی روی آورند، در حالی که دیگران ممکن است دچار بی نظمی و بی ساختاری شوند.
• تغییرات رهبری با دیدگاههای مختلف: اگر یک شخصیت میانهروتر یا جوانتر، بهدنبال تغییر رهبری روی کار بیاید، ممکن است گروه را به سمت یک راهحل سیاسی هدایت کند.
برخی گروههایی که پس از از دست دادن رهبری خود به سمت رویکردهای صلحجویانهتر حرکت کردند، شامل؛
پس از مرگ یا زندانی شدن برخی از چهرههای کلیدی رهبری در IRA، استراتژی این سازمان به تدریج تغییر کرد. تا اواخر دهه ۱۹۸۰، ظهور رهبرانی مانند جری آدامز و مارتین مکگینس، که رویکردی عملگرایانهتر داشتند، به حرکت به سمت مذاکرات سیاسی کمک کرد. این تغییر رهبری منجر به مشارکت IRA در مذاکرات صلح و در نهایت امضای توافقنامه جمعه نیک یا پیمان بلفاست در سال ۱۹۹۸ شد. این توافقنامه نقطه عطفی برای پایان درگیری مسلحانه بود و منجر به آتشبس و خلع سلاح گروه شد.
FARC طی دهههای طولانی درگیری با دولت کلمبیا تغییرات رهبری متعددی را تجربه کرد. مرگ چندین رهبر کلیدی، از جمله آلفونسو کانو در سال ۲۰۱۱، به ظهور رهبرانی منجر شد که بیشتر به گفتگو تمایل داشتند. پس از مرگ کانو، رودریگو لوندونیو معروف به تیموچنکو رهبری را بر عهده گرفت و تلاشهای جدیتری برای مذاکرات صلح آغاز کرد. این تغییر رهبری نقش مهمی در پیشبرد روند صلح ایفا کرد و در نهایت به امضای توافق صلح در سال ۲۰۱۶ منجر شد که به مبارزه مسلحانه FARC پایان داد.
در فیلیپین، MNLF در ابتدا برای استقلال مردم مورو مبارزه مسلحانهای را دنبال کرد. پس از از دست دادن برخی از رهبران نظامی کلیدی خود و تغییرات داخلی در سازمان، رویکرد گروه تغییر کرد. تحت رهبری نور میسوری در دهه ۱۹۹۰، MNLF وارد مذاکرات با دولت فیلیپین شد که به توافق نهایی صلح ۱۹۹۶ منجر شد و به مردم مورو خودمختاری بیشتری اعطا کرد و از درگیری خشونتآمیز فاصله گرفت.
در نپال، شورش مائوئیستی طی سالها شاهد تغییرات مهمی در رهبری بود. وقتی پراچاندا و دیگر رهبران فرماندهان نظامی کلیدی خود را از دست دادند، رویکرد گروه به تدریج به سمت مذاکره سیاسی بهجای ادامه درگیری مسلحانه تغییر کرد. از دست دادن رهبران نظامی تأثیرگذار و افزایش فشارها منجر به روند صلح شد و در نتیجه توافق جامع صلح در سال ۲۰۰۶ امضا شد که به جنگ داخلی پایان داد و مائوئیستها را به سیستم سیاسی وارد کرد.
GAM در اندونزی برای استقلال آچه مبارزه میکرد. این درگیری تقریباً ۳۰ سال ادامه داشت تا اینکه پس از مرگ بنیانگذار حسن دی تیرو و تغییرات دیگر در رهبری گروه، شرایط تغییر کرد. از دست دادن رهبران کلیدی، به همراه تأثیرات ویرانگر سونامی سال ۲۰۰۴، انگیزهای برای حرکت به سمت صلح ایجاد کرد. این تغییر به مذاکراتی منجر شد که در نهایت به توافق صلح هلسینکی ۲۰۰۵ انجامید و به خلع سلاح و اعطای خودمختاری ویژه به آچه منجر شد.
بعد از ترور اسماعیل هنیه، گروه حماس تقریبا چالشی برای انتخاب رهبر نداشت. یحیی سنوار، مغز متفکر حمله ۷ اکتبر تقریبا بالافاصله به عنوان جانشین هنیه معرفی شد و حماس خلا رهبری را چندان احساس نکرد. اما انتخاب جانشین برای سنوار کمی چالش برانگیزتر است.
مرگ سنوار ویژگیهای منحصر به فردی داشت. تصاویری که ارتش اسرائیل منتشر کرده نشان میدهد او تا آخرین لحظه مقاومت کرده و مانند سربازان حماس، با لباس جنگ و اسلحه در میدان حضور داشته است. تصاویر منتشر نشان داد او برخلاف ادعای رسانههای عبری و غربی، در تونلهای زیرزمینی حماس در حالی که گروگانهای اسرائیلی را سپر انسانی خود کرده بود، مخفی نشده بود. این تصاویر ایدئولوژی جنبش حماس که همان آرمان فلسطین است را تضعیف نکرده بلکه بر آن مهر تایید گذاشته است؛ بنابراین ایده حماس با مرگ سنوار تضعیف نشده است.
از سوی دیگر رهبری حماس از چند لایه مهم درون و بیرون غزه تشکیل شده است. بخش مهمی از رهبران این گروه در قطر زندگی میکنند و میتوانند خلا رهبری او را پر کنند؛ بنابراین حماس به سرنوشت بسیاری از گروههای مقاومت و آزادی خواه که با خطر انحلال یا تجزیه مواجه اند، دچار نخواهد شد.
جان آلترمن، مدیر برنامه خاورمیانه مرکز مطالعات استراتژیک و بین المللی آشوب و بی نظمی حماس در کوتاه مدت را عاملی برای پیچیده شدن تلاشها برای دیپلماسی میداند. او بهای بی سی نیوز گفته با کشته شدن سنوار جنگ در غزه تمام نشده بلکه به مرحله جدیدی رفته است. برخی از گروههای داخل حماس احتمالاً میخواهند خشونت را دوچندان کنند و برخی دیگر ممکن است به دنبال حفظ گزینهها برای جنگهای آینده باشند.
فشارهای بین المللی برای رسیدن به توافق آتش بس و تبادل گروگانها بالاست. مقامات آمریکایی معتقدند سنوار مانع مهمی بر سر راه صلح بوده و مرگ او میتواند این گره را باز کند و حتی پایانی بر جنگ غزه باشد. احمد فوآد الخطیب از موسسه ابتکار امنیت خاورمیانه اسکوکرفت بهای بی سی نیوز گفته آشوب درونی حماس بعد از مرگ سنوار میتواند منجر به رسیدن به یک توافق برای آزادی گروگانها و از هم پاشیده شدن بسیج درون حماس شود. اما این به شرطی است که اسرائیل، جهان عرب و آمریکا به اعضای باقیمانده حماس که سلاح هایشان را زمین بگذارند، وعده امنیت و عفو عمومی بدهند.
آلترمن هم معتقد است سنوار چهره «به شدت مخالف سازش» بوده، بنابراین مرگ او به نوعی توافق را ممکن میکند. در عین حال، فقدان یک رهبر معتبر حماس به این معنی است که تلاش برای سوق دادن سازمان به سمت آتش بس دشوار خواهد بود.
رسانههای آمریکایی معتقدند اگر محمد برادر یحیی سنوار جایگزین او شود، گروه به سمت مواضع تندتر سوق پیدا خواهد کرد و اگر فردی از درون شاخه سیاسی حماس به رهبری برسد، امکان رسیدن به صلح بالا میرود.
درست مانند هیتلر که تمام برتری تکنولوژیکی آلمان ها را بر باد داد. هیتلر شانس پیروزی داشت اما طوفان الاقصی برای چه بود؟ اولش گفتند برنامه عادی سازی و توافق ابراهیم را بر هم زد اما الان می گویند سعودی ها برای مرگ نصرالله و سنوار شادی کردند!! یک تست آیکیو و آلزایمر قبلش بگیرید سپس برای اتاق فکر استخدام کنید.
پ.ن. آنچه فاتحان درباره هیتلر می گویند باور نکنید