رویداد۲۴| سعیده از زندگیاش می گوید.
*چه مدتی است با شوهرت زندگی میکنی؟
*چطور با هم آشنا شدید؟
پسرعمویم، حامد را معرفی کرد. او را از قبل میشناخت و خیلی تعریفش را میکرد.
*چه مشکلی با همسرت داری.
راستش اصلا مشکلی با هم نداریم. او خیلی مرد خوبی است اصلا من را اذیت نمیکند و خیلی به من احترام میگذارد.
*پس چرا میخواهی از شوهرت جدا شوی؟
من او را دوست دارم اما میخواهم آیندهای داشته باشم. دوست دارم بچهدار شویم و چون شوهرم باید درمان شود و این کار را انجام نمیدهد میخواهم از او جدا شوم.
*به جای جدا شدن راههای بهتری هست. میتوانید دکتر بروید و بچهدار شوید.
حامد قبول نمیکند. او با من همراهی نمیکند شوهر من 45 ساله است. میگوید تا این سن بیبچه بوده و اگر از این به بعد هم بیبچه باشد مشکلی نیست.
*چرا شوهرت دیر ازدواج کرد؟
او بیشتر سرش را با کار گرم میکند. اهمیت زیادی به خانواده نمیدهد. به همین دلیل من دوست دارم بچهدار شوم شاید سرگرم زندگی خودش شود.
*اگر او حاضر باشد با تو دکتر بیاید، قبول میکنی از طلاق منصرف شوی؟
آرزوی من بچهدار شدن است. اگر شوهرم همکاری کند و بچهدار شویم من دیگر خواستهای در این دنیا ندارم. شوهرم هم مرد خوبی است و اطمینان دارم پدر خوبی هم میشود.