صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳ - 2025 January 13
کد خبر: ۳۹۷۵۸۸
تاریخ انتشار: ۰۸:۱۲ - ۲۴ دی ۱۴۰۳

ترامپ با ایران چه می‌کند؟

هم میهن نوشت: ترامپ و حامیان وی بر این باورند که می‌توان با بازگرداندن تحریم‌های اقتصادی و همزمان نمایش یک تهدید نظامی، ایران را به انجام توافق ناگزیر ساخت.

رویداد۲۴| مجید محمدشریفی، استادیار گروه روابط بین‌‏الملل دانشگاه خوارزمی در یادداشتی که روزنامه هم میهن منتشر کرده به بررسی عوامل اثرگذار بر رویکرد دولت آینده آمریکا در مواجهه با ایران پراخته است. او نوشته: با بازگشت ترامپ به کاخ سفید، بی‌تردید چگونگی تعامل با جمهوری اسلامی ایران بار دیگر به یکی از اصلی‌ترین موضوعات سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه تبدیل خواهد شد. پیشینه ترامپ در ۴ سال نخست ریاست‌جمهوری به خوبی نشان می‌دهد که تا چه اندازه ایران محل توجه وی بوده است.

در دور نخست ریاست‌جمهوری، دولت ترامپ آنچنان بر موضوع جمهوری اسلامی ایران متمرکز بود که خبرگزاری لوموند فرانسه آن را فروکاستن تمامی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه بر ایران توصیف کرده بود. از اظهارات ترامپ و اعضای تیم سیاست خارجی وی چنین برمی‌آید که در دور دوم نیز باید شاهد نقش کانونی ایران در سیاست خارجی آمریکا باشیم. مهم‌تر اینکه با تزلزل بی‌سابقه‌ای که در ارکان نظم خاورمیانه در یک‌سال گذشته افتاده و دور روزگار این منطقه یکسره دگرگون گشته، موضوع ایران و چگونگی برخورد با آن صورت و سیرت دیگری به خود گرفته و بر میزان اهمیت آن صدچندان افزوده شده است.

پریشانی اوضاع و اخلالی که منطقه تجربه می‌کند سبب شده تا اکنون بنیامین نتانیاهو بیش از هر زمان دیگر با جسارت و اقتحام در پی تشویق آمریکا برای برخورد نظامی با ایران باشد. تحریکات نتانیاهو آنچنان ابعاد وسیعی به خود گرفته است که هر دم بیم آن می‌رود که در اثر آن فتنه‌ای بنیان‌کَن و آشوبی سامان افکن در خاورمیانه متولد شود. از زوزه‌های باد وزیده در خاورمیانه پیداست که طوفان مهمان این منطقه است.

«لهیب آتش پردود» خاورمیانه، دردمندان به درد وطن و به کلام زین‌العابدین مراغه‌ای، «مبتلایان به درد تعصب ملی و ناخوشی وطن‌پرستی» و هم آنانی را که دل در گرو مهر ایران دارند بر آن می‌دارد که واقعیت‌ها را با وضوح بیشتر دیده و حقیقت را با صراحت بیشتری بیان کنند. واقع آن است که نتانیاهو تمامی تدبیر خود را به کارگرفته تا به خیال خود از فرصت زرین حاصل از تحولات اخیر و روی‌کارآمدن ترامپ در آمریکا مقدمات «تغییر بزرگ در چهره خاورمیانه» را فراهم کند.

به گونه‌ای که نویسنده در مقالات دیگر نیز بدان پرداخته است، سرمستی حاصل از پیروزی‌های نظامی در غزه، لبنان و مهم‌تر از همه سقوط بشار اسد در سوریه، نتانیاهو و هم پیمانان وی را در سودای تغییری بزرگ در خاورمیانه فروبرده است. گرچه منتقدان ممکن است با تعریضی به این استدلال، خواب نوشین تغییر در ایران را آرزوی دیرینه و خام آمریکا و اسرائیل توصیف کنند که هرگز به مقصود اصابت نکرده است، اما این سخن تکراری در فضای جدید خاورمیانه ویژگی دیگری یافته است.

مزاج زمانه منطقه خاورمیانه آنچنان دگرگون گشته که اکنون زمان آن است که با فرونهادن مجادله‌های ایدئولوژیک و جناحی با نظری دقیق، سرشت حقیقی تحولات را تبیین و درکی نوآئین از چرایی و سیر رخ‌داد‌ها حاصل کنیم. سیر تطور رخ‌داد‌های اخیر در خاورمیانه چنان پیامد‌های سترگی خواهد داشت که نمی‌توان بدان‌ها بی‌اعتنا ماند.

وقت آن است که پیش از فوت فرصت‌های موجود، صاحبان اندیشه با تعاطی افکار به گره‌گشایی پرداخته و مسیر تدوین یک استراتژی استوار بر منافع ملی را هموار سازند. این امر بیش از همه نیازمند کنارگذاشتن مطامع حزبی و جناحی و نگریستن به تحولات از منظر واقع‌بینی است. یگانه افقی که اکنون پیش‌روی ایران گشوده است سودجستن از امکانات خِرَدِ جاویدان و پیروی از یک سیاست عقلانی برای عبور از این تنگنای پرآشوب است.

بی‌شک برای رسیدن به چنین مقصودی درکی واقع‌بینانه از سیاست خارجی ترامپ در خاورمیانه و برداشت دقیق از طرح هم‌پیمانان وی برای آینده منطقه، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است. مهم این است که به دقت دریابیم که تحولات اخیر، افق چه احتمالاتی را پیش‌روی آمریکا و کشور‌های منطقه گشوده است و اینان برای بن‌افکندن نظم مطلوب خود، چه برداشتی از نقش و جایگاه ایران دارند. با هدف فراهم‌کردن بستری برای تبیین منطق تکوین و تغییر تحولات منطقه خاورمیانه و احتمالات آینده، نویسنده بر آن است که سیاست خارجی ترامپ را باید در چهار سطح محل بحث قرار دهیم و با استخراج مبانی هر یک از این سطوح، امکانات تحقق ایده‌های وی را ارزیابی کنیم.

نخست باید دریابیم ترامپ جهان را چگونه می‌بیند؟ به بیانی نظری باید «نظام باور‌های سیاسی» ۱ ترامپ را استخراج و باور‌های فلسفی ۲ و ابزاری ۳ آن را شناسایی کنیم تا از این طریق ضمن تبیین جهان‌بینی وی، ابزار‌های پسند ترامپ برای نیل به مقاصد را تشخیص دهیم.

در سطح دوم باید با بهره‌گیری از یافته‌های سطح تحلیل دولت-محور یا همان «تصویر دوم»، دریابیم دولت ترامپ به‌ویژه اعضای تیم سیاست خارجی وی چه نگاهی به تحولات منطقه و نقش ایران دارند. از این طریق می‌توان «نقشه ادراکی» دولت ترامپ برای خاورمیانه را ترسیم کرد.

در سطح سوم باید با نگاهی به سیر تطور سیاست‌های آمریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران، دریابیم که هر یک از رؤسای جمهور پیشین آمریکا از چه رویکرد‌هایی پیروی کرده‌اند و اکنون ترامپ با «درس گرفتن از تاریخ»، قرار است کدامین رویکرد را دنبال کند؟

در نهایت باید برای درک رویکرد احتمالی ترامپ در مواجهه با ایران عامل متحدان منطقه‌ای و زمان را نیز در نظر گرفت؛ دو متغیری که می‌توانند اثری مهم بر سیاست دولت ترامپ داشته باشند. در ادامه هر یک از این سطوح را با تمهید و تفصیل بیشتر محل بحث قرار خواهیم داد.

جهان از نظرگاه ترامپ

ترامپ جهان را چگونه می‌بیند؟ باور‌های فلسفی و ابزاری وی چیست؟ مقصود از باور‌های فلسفی یا معرفت‌شناختی، مفروضات و مقدمات درباره ماهیت بنیادین سیاست، ماهیت تضاد سیاسی و نقش فرد در تاریخ است. باور‌های ابزاری نیز به پیوند بین هدف-ابزار در عرصه سیاسی می‌پردازند. اینکه برای رسیدن به اهداف تعیین‌شده کدامین ابزار کارآمدی بیشتری دارند. در هر یک از این باور‌ها پنج پرسش مطرح و بدان‌ها پاسخ داده می‌شود. مجال پرداختن به هر یک از این موارد در این نوشتار نیست ۴. اما به اجمال باید گفت یافته‌های حاصل از این دستگاه تحلیلی این امکان را فراهم می‌کند که دریابیم ترامپ جهان و مخالفان خود را چگونه درک می‌کند؟ چه باوری به نقش خود دارد و چه ابزاری را برای رسیدن به اهداف خود مطلوب می‌داند؟ 

از تأملی در اظهارات و کردار‌های ترامپ به خوبی می‌توان دریافت که وی جهان را از منظری «هابزی» نظاره می‌کند؛ جهانی سرشار از خصومت و دشمنی که در آن «جنگ همه علیه همه» ویژگی پایدار آن است. دیگران نه رقیب بلکه دشمنان آمریکا هستند که هر یک تنها منافع ملی و تضعیف جایگاه آمریکا را در سر می‌پرورانند. ترامپ بار‌ها در سخنانش از جمله در سال ۲۰۱۷ و در معدود سخنرانی‌های طولانی و ساختارمند در نشنال اینترست ریویو دیدگاه اش را از سیاست جهانی و تهدیدات اصلی برای منافع حیاتی ایالات متحده آمریکا به وضوح تعریف کرد.

وی جهانی تاریک و خطرناک را توصیف کرد که در آن آمریکا به اشتباه تمامی هزینه‌های مالی و نظامی تأمین امنیت را پرداخت می‌کند و سایر کشور‌ها نه‌تنها سهم خود را نمی‌پردازند بلکه برای تضعیف جایگاه آمریکا کوشش می‌کنند. این زمین بازی نامتوازن سبب قدرت‌گیری دشمنان و افول جایگاه آمریکا شده است. برداشت خصمانه ترامپ از محیط بین‌المللی و درک شبه‌واقع‌گرایانه او از سیاست جهانی با نظرگاه «بین‌الملل‌گرایی لیبرال» پس از جنگ دوم جهانی که جهان را محل همکاری و پیشبرد منافع مشترک می‌داند در تضادی اساسی قرار دارد.

به باور ترامپ در پیش‌گرفتن نقش آنچه جان آیکنبری «لویاتان لیبرال ۵» می‌نامد، پس از جنگ دوم جهانی تنها به بهای قدرتمندترشدن دشمنان آمریکا انجام شده است. ترامپ بین‌الملل‌گرایی لیبرال را فاجعه‌ای تمام و کامل می‌داند، «نوای افسونگر سیرن» که به بهای درهم شکستن کشتی قدرت آمریکا آواز سر داده است. ترامپ سعی بر آن دارد تا یک استراتژی ملی‌گرایانه و منفعت‌جویانه را جایگزین بین‌الملل‌گرایی سازد. در استراتژی اول آمریکای ترامپ، سیاست خارجی تنها باید بر مدار منافع ملی آمریکا تنظیم شود.

ترامپ به توافق‌نامه‌های همکاری چندجانبه و ساختار‌های نهادی باوری ندارد و منافع آمریکا را تنها از مسیر مذاکرات دوجانبه جست‌و‌جو می‌کند. در مجموع از نظرگاه ترامپ موضوع سیاست جهانی نه منافع مشترک و انسان‌دوستی بلکه رقابت دولت‌هایی است که اگر جنگ‌افزار‌های ویرانگر بر بالای سر خود احساس نکنند، جز خباثت از آنها صادر نمی‌شود. در این جهان، ترامپ برای نیل به پیشبرد مِگا یا بازسازی دوباره عظمت آمریکا، بیش از آنکه به دوست نیاز داشته باشد، نیازمند دشمن است؛ چراکه در ستیز با دشمنان است که می‌تواند سیاست‌های ملی‌گرایانه‌اش را ضروری جلوه دهد.

در این دنیای تیره و تاریک ترامپ، قدرت تنها نیروی ثبات‌آفرین است. برای ترامپ «اراده معطوف به قدرت» (Will zu Macht) اصیل‌ترین پیشران کنش انسان‌ها و دولت‌ها است. در این جهان ستیزه‌جو تنها قدرت است که می‌تواند ثبات و تأمین منافع را امکان‌پذیر سازد. هر توافقی نیز تنها به پشتوانه قدرت معتبر است. از نظرگاه ترامپ، «پیمان‌ها بدون شمشیرها، واژه‌هایی بیش نیستند».

تأکید ترامپ بر استراتژی «صلح از طریق قدرت» ۶ است. گرچه ترامپ از جنگ تمام‌عیار اجتناب می‌کند، اما برای رسیدن به مقصود، نیروی نظامی را مهمترین ابزار می‌داند. ترامپ در برخورد با دشمنان و کشف نیات رفتاری آنها، تهدید نظامی را کارآمدترین ابزار تلقی می‌کند. به مانند شخصیت رمان خداحافظ گاری کوپر، ترامپ نیز بر آن است که «برای صداقت، هیچ‌چیز مؤثرتر از ترس نیست». برای آنکه دشمنان نیات حقیقی خود را آشکار کنند باید در معرض تهدید و ترس قرار گیرند.

ترامپ به صراحت اعلام می‌کند که «در صورتی که جایگزین دیگری نداشته باشد، در استفاده از نیروی نظامی تردید نخواهد کرد؛ اما اگر قرا است آمریکا وارد جنگی شود باید برای پیروزی ورود کند». این بدان معنا است که ترامپ در توسل به نیروی نظامی محتاط است، اما اگر آن را به کار گیرد، به‌گونه‌ای مهیب و تنها برای درهم‌شکستن دشمن از آن استفاده خواهد کرد. ترامپ برای مقابله با چالش‌های ساختاری و تهدیدات فوری، بازسازی قدرت نظامی و حفظ برتری و تسلط آمریکا را ضروری می‌داند.

ترامپ در ردیف رهبرانی است که داعیه کنترل امور را داد. وی بر این باور است که می‌تواند هر مشکلی را از مسیر معامله برطرف کند. برای ترامپ، سیاست خارجی به مانند تجارت است. مذاکره و دیپلماسی البته به پشتوانه قدرت مهمترین ابزار برای تحقق اهداف است. در رهیافت ترامپ برای رسیدن به هر توافقی، ابتدا باید ترس طرف مقابل از پیامد‌های عدم‌توافق برانگیخته شود. باید طرف مقابل به‌گونه‌ای در معرض تهدید قرار گیرد که جایگزینی جز توافق را متصور نشود. برای رسیدن به چنین هدفی نباید به طرف مقابل امتیاز داد بلکه باید وی را تهدید کرد. تنها پس از استفاده از ابزار قدرت است که می‌توان برای مذاکره مهیا شد.

در مجموع اگر باور‌های فلسفی و ابزاری ترامپ را با یکدیگر ترکیب کنیم، می‌توان چنین استنباط کرد که ترامپ سیاست جهانی را مبارزه بی‌پایان برای کسب قدرت و تأمین منافع ملی و قدرت به‌ویژه قدرت نظامی را مهمترین ابزار برای تأمین این منافع می‌داند. با استخراج مبانی فکری ترامپ اکنون به خوبی می‌توان دریافت که وی در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران نیز از این رهیافت پیروی خواهد کرد. ترامپ، ایران را در ردیف دشمنان آمریکا دسته‌بندی می‌کند.

از نظرگاه ترامپ، ایران در ردیف دولت‌هایی است که حمله به منافع و نیرو‌های آمریکایی را در منطقه خاورمیانه و سایر نقاط جهان به عنوان یک هدف همیشگی دنبال می‌کند. خصومت ترامپ با جمهوری اسلامی ایران رنگ و بوی شخصی نیز دارد. دادگاه فدرال آمریکا، ایران را به تلاش برای ترور ترامپ متهم کرده است. با چنین برداشتی از ایران، بی‌تردید ترامپ رهیافت تهاجمی را در پیش خواهد گرفت. با در نظرداشت موضوعات محل اختلاف بی‌تردید ترامپ برای هرگونه مذاکره‌ای با ایران آماده است، اما مذاکره را نه از مسیر اعطای امتیاز بلکه از مجرای اعمال قدرت دنبال می‌کند.

وی برای اثبات کارآمدی رهیافت خود، از ابزار‌های قدرت برای تهدید استفاده خواهد کرد. اعمال تحریم‌های اقتصادی در قالب سیاست فشار حداکثری نخستین ابزار ترامپ در برخورد با ایران خواهد بود. افزون بر این، ترامپ برای رسیدن به مقصود خود یعنی انجام توافق جامع با ایران، نمایش قدرت نظامی را نیز انجام خواهد داد. تهدید به استفاده از نیروی نظامی علیه تأسیسات هسته‌ای و یا حمایت از حمله احتمالی اسرائیل، رویکردی است که ترامپ از آن پیروی خواهد کرد.

کابینه ترامپ و جمهوری اسلامی ایران

برای درک سیاست احتمالی ترامپ در مواجهه با ایران، فهم دیدگاه‌های اعضای کابینه و به طور مشخص، تیم سیاست خارجی وی ضروری است. بی‌تردید ترامپ برای تدوین و اجرای هرگونه سیاستی علیه ایران با اعضای سیاست خارجی کابینه مشورت خواهد کرد. از رویه سیاستگذاری ترامپ چنین برمی‌آید که وی چندان به جزئیات سیاست‌های پیشنهادی توجهی ندارد. برای ترامپ تنها نتیجه نهایی و چگونگی حصول بدان اهمیت دارد، اینکه هر سیاستی برای اجراء، رویکرد وی یعنی رسیدن به هدف از مسیر اعمال قدرت را برآورده سازد.

پرداختن به جزئیات هر سیاستی، رسالت اعضای تیم سیاست خارجی است. در اینجا نمی‌توان به طور مبسوط تمامی نظرگاه‌های اعضای تیم سیاست خارجی ترامپ را تبیین کرد. از بررسی اظهارات و پیشینه هر یک از افراد اثرگذار چنین برمی‌آید که همگی آنها به مانند ترامپ خصومتی آشتی‌ناپذیر با جمهوری اسلامی ایران دارند. مایکل والتز در مقام مشاور امنیت ملی، مارکو روبیو در مقام وزیر امور خارجه، لیز استفانیک در مقام نماینده آمریکا در سازمان ملل و یا پیت هگست نامزد ترامپ برای پست وزارت دفاع همگی سیاستمدارانی مخالف ایران هستند.

ناگفته پیداست که این افراد از اعمال سیاستی سختگیرانه علیه جمهوری اسلامی ایران حمایت خواهند کرد. به نظر می‌رسد در صورت آمادگی ترامپ برای انجام مذاکره با ایران، مفاد هرگونه توافق و حوزه‌های موضوعی محل بحث از سوی تیم سیاست خارجی ترامپ تعیین خواهند شد. براین اساس می‌توان پیش‌بینی کرد که مفاد هرگونه توافقی به‌گونه‌ای تنظیم خواهد شد که نه‌تنها برنامه هسته‌ای بلکه سایر موضوعات محل اختلاف را نیز شامل شود.

افرادی، چون مارکو روبیو همواره حامی سیاست «تغییر رژیم» در ایران بوده‌اند، بنابراین پیش‌بینی کوشش برای ترغیب ترامپ برای پیگیری چنین سیاستی چندان دور از ذهن نیست. گرچه ترامپ خود از ایده تغییر رژیم پیروی نمی‌کند، اما ترسیم این هدف به عنوان نتیجه‌ای دست‌یافتنی ممکن است ترامپ را به پیگیری آن ترغیب کند.

جمهوری اسلامی ایران به موضوعی مهم در تیم سیاست خارجی ترامپ تبدیل شده است. گزارش‌ها درباره توسعه برنامه هسته‌ای ایران و چگونگی مقابله با آن اصلی‌ترین موضوع محل بحث در دولت ترامپ است. از محتوای مناظرات داخلی تیم سیاست خارجی ترامپ چنین می‌توان دریافت که چگونگی توقف برنامه هسته‌ای ایران، بیش از پیش فوریت یافته است. برخی اعضاء از آغاز فشار‌های اقتصادی برای اجبار ایران به مذاکره و برخی نیز از حمله نظامی آمریکا یا اسرائیل به تأسیسات هسته‌ای ایران سخن می‌گویند.

این همان سیاستی است که از آن با عنوان «دیپلماسی اجبار» ۷ یاد می‌شود. بر اساس گزارش‌های موجود، جِیک سالیوان مشاور امنیت ملی دولت بایدن نیز امکان استفاده از گزینه نظامی علیه تأسیسات هسته‌ای ایران را در نشست سایر اعضای دولت در میان گذاشته است. وی در گفت‌و‌گو با شبکه سی. ان. ان تصریح کرد که درباره «خطر واقعی» برنامه هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران و چگونگی برخورد با آن با اعضای دولت ترامپ نیز گفت‌و‌گو کرده است. مقامات دولت ترامپ در مصاحبه‌های اخیر از امکان تشدید تنش‌ها در ماه‌های اخیر بر سر برنامه هسته‌ای ایران سخن به میان آورده‌اند.

از سخنان این مقامات چنین می‌توان دریافت که دولت ترامپ بر آن است تا با بازگرداندن تحریم‌های بین‌المللی، حمایت از فعال‌سازی مکانیسم ماشه و نمایش یک تهدید نظامی واقعی، سیاست فشار حداکثری علیه ایران را آغاز کند. به گفته مایکل والتز، مشاور امنیت ملی دولت ترامپ، «تغییر سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه را بیش از همه در برخورد با جمهوری اسلامی ایران مشاهده خواهید کرد.» به گفته وی «برخورد با ایران نه‌تنها سبب بازگشت ثبات به خاورمیانه بلکه سبب تسریع فرآیند صلح در جنگ اوکراین خواهد شد.»

به نظر می‌رسد که اعضای تیم سیاست خارجی دولت ترامپ اعمال سیاست فشار حداکثری از مسیر تحریم فروش نفت ایران و نمایش یک تهدید نظام معتبر را مطلوب‌ترین گزینه برای وادارکردن ایران به انجام یک توافق جامع می‌دانند. تحولات اخیر در خاورمیانه سبب شده تا تیم سایست خارجی ترامپ جمهوری اسلامی ایران را در موقعیت ضعف تصور کنند و اینکه در چنین شرایطی، افزایش فشار‌ها می‌توانند رهبران ایران را به انجام مذاکره ناگزیر سازد.

سیر تطور رویکرد‌های آمریکا در مواجهه با ایران، درس‌های تاریخ: برای فهم رویکرد احتمالی ترامپ در مواجهه با جمهوری اسلامی ایران، بررسی سیر تطور سیاست‌های آمریکا به‌ویژه در موضوع برنامه هسته‌ای، منبعی بسیار مهم است. بی‌تردید ترامپ برای در پیش‌گرفتن هر سیاستی در برخورد با ایران در سیاست‌های گذشته و درس‌های حاصل از آن تأمل خواهد کرد. با تعمقی در اظهارات ترامپ به خوبی می‌توان دریافت که وی آنچه را در محافل سیاسی آمریکا «سیاست مماشات» در برابر جمهوری اسلامی ایران می‌خوانند، رد می‌کند.

منتقدان سیاست مماشات بر این باورند که دولت‌های پیشین در آمریکا به‌ویژه دولت‌های دموکرات بیل کلینتون و مهم‌تر از آن دولت باراک اوباما بر آن بودند تا با اعطای امتیازات اقتصادی، ایران را به تغییر رفتار و کنترل برنامه هسته‌ای ترغیب کنند. بر اساس نظرگاه حامیان رویکرد مماشات، ایران با برخورداری از امتیازات اقتصادی و منافع حاصل از آن به انجام مذاکره در سایر حوزه‌ها از جمله برنامه موشکی و سیاست‌های منطقه‌ای نیز ترغیب خواهد شد. به بیانی دیگر، همکاری در بخش هسته‌ای و درک منافع حاصل از آن به سایر حوزه‌های دیگر نیز سرایت خواهد کرد.

منتقدین بر این باورند که این همان سیاستی است که باراک اوباما با امضای برجام در پی انجام آن بود؛ تجربه‌ای که در عرصه سیاسی آمریکا به عنوان تجربه‌ای ناکام از آن یاد می‌شود. منتقدان معتقدند اجرای سیاست مماشات نه‌تنها سبب تغییر رفتار سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران نشده بلکه رهبران این کشور را برای در پیش‌گرفتن سیاست‌هایی تهاجمی‌تر علیه منافع آمریکا و متحدان جسورتر کرده است.

ترامپ چه در دور نخست ریاست‌جمهوری و چه پس از آن همواره از سرسخت‌ترین مخالفان سیاست مماشات بوده است و از رویکردی متفاوت پیروی می‌کند. وی بر آن است که در برخورد با رقبا و به‌ویژه دشمنان آمریکا، توافق تنها از مجرای اعمال فشار امکان‌پذیر خواهد بود. تنها از طریق اعمال فشار‌های اقتصادی و تهدید نظامی است که می‌توان دشمنان آمریکا را به انجام توافق ناگزیر ساخت.

پیش‌فرض ادراکی ترامپ این است که اعطای امتیاز به دشمنان، نشانه ضعف آمریکا است و جسارت این کشور‌ها برای به چالش‌گرفتن منافع آمریکا را افزایش خواهد داد. دشمنان آمریکا تنها در زمانی که تهدیدی بزرگ را احساس کنند، حاضر به مذاکره خواهند بود. درست بر اساس همین پیش‌فرض بود که ترامپ در دور نخست ریاست‌جمهوری خود، به امید وادارکردن رهبران ایران به انجام «توافقی بزرگ‌تر و طولانی‌تر»، سیاست فشار حداکثری را اعمال کرد.

اکنون و در دور دوم نیز، ترامپ خواهان اعمال سیاست فشار حداکثری است. با وجود این، عدم حصول نتیجه مطلوب در دور نخست، به نظر می‌رسد ترامپ و حامیان وی را بدین نتیجه‌گیری رهنمون کرده است که اعمال سیاست فشار حداکثری از مجرای تحریم‌های اقتصادی وافی به مقصود نیست و باید با تهدید نظامی معتبر همراه شود. بر این اساس، جمهوری اسلامی ایران تنها در صورتی که تهدید نظامی آمریکا و متحدان را معتبر بداند، حاضر به انجام مذاکره و توافق خواهد بود. تحولات منطقه در یک‌سال گذشته، این پیش‌فرض را تقویت کرده است.

اکنون ترامپ و حامیان وی بر این باورند که می‌توان با بازگرداندن تحریم‌های اقتصادی و همزمان نمایش یک تهدید نظامی، ایران را به انجام توافق ناگزیر ساخت. گرچه تجربه دور نخست ریاست‌جمهوری ترامپ نشان می‌دهد که وی تمایلی برای ورود به بحرانی نظامی در منطقه خاورمیانه ندارد، اما تحلیل‌گران بر این باورند که از یک‌سو تحولات منطقه و از سوی دیگر توسعه پرشتاب برنامه هسته‌ای ایران ممکن است سبب تغییر رویکرد ترامپ شود. احتمال می‌رود ترامپ در ابتدای دولت خود با اجرای یک نمایش قدرت، این تغییر رویکرد را اثبات کند.

متحدان منطقه‌ای ترامپ و عامل زمان

افزون بر عوامل فوق، چگونگی جهت‌دهی متحدان منطقه‌ای به سیاست خارجی ترامپ و همچنین عامل زمان دو متغیر مهمی هستند که می‌توانند رویکرد دولت جدید آمریکا در مواجهه با ایران را تحت تأثیر قرار دهند. در بین متحدان منطقه‌ای، اسرائیل و شخص بنیامین نتانیاهو می‌تواند بیش از همه به سیاست ترامپ در خاورمیانه جهت دهد. برای دهه‌های متمادی اسرائیل کوشیده تا آمریکا را به حمله نظامی علیه تأسیسات هسته‌ای و نظامی ایران ترغیب کند. این کوشش‌ها تاکنون به دلایل مختلفی ناکام مانده‌اند.

با وجود این، پیروزی‌های به ظاهر نظامی اسرائیل در یک‌سال گذشته در مقابله با جبهه مقاومت، سبب شده تا رهبران اسرائیل، برهه کنونی را فرصتی مناسب برای حمله نظامی علیه ایران تفسیر کنند. نتانیاهو خود بر این تصور است که حملات نظامی اسرائیل، جمهوری اسلامی ایران را در «موقعیتی شکننده» قرار داده است. سایر مقامات نظامی اسرائیل نیز دیدگاهی مشابه دارند.

یوآو گالانت، وزیر دفاع اسرائیل که بنیامین نتانیاهو وی را در اوایل ماه نوامبر برکنار کرد بر این باور است که اکنون «فرصتی برای اقدام علیه ایران» فراهم شده است. درصورتی که رهبران اسرائیل بتوانند موفقیت حمله نظامی علیه ایران را با کمترین هزینه برای ترامپ امکان‌پذیر جلوه دهند، ممکن است ترامپ نیز برای کسب اعتبار انجام مأموریتی که هیچ‌یک از رؤسای جمهور پیشین آمریکا قادر به انجام آن نبودند از اقدام نظامی علیه ایران حمایت و در آن مشارکت کند.

افزون بر این، عامل زمان را نیز باید به عنوان یک متغیر مهم در نظر گرفت. هرچه بن‌بست مذاکرات احتمالی بر سر برنامه هسته‌ای ایران طولانی‌تر شود و هرچه این تأخیر سبب تکوین این برداشت شود که جمهوری اسلامی ایران فاصله کم‌تری با دستیابی به سلاح هسته‌ای دارد، دولت ترامپ برای حمایت از اقدام نظامی علیه تأسیسات هسته‌ای ایران فشار بیشتری را احساس خواهد کرد.

از آنجایی‌که ترامپ و هیچ رئیس‌جمهور دیگری در آمریکا نمی‌خواهد شکست استراتژیک دستیابی ایران به تسلیحات هسته‌ای را بپذیرد، تنگنای زمان می‌تواند، پرخطرترین گزینه را به مطلوب‌ترین انتخاب تبدیل کند. بر این اساس گذر زمان ممکن است از یک منظر به سود ایران تلقی شود، اما روی دیگر این سکه، از بین‌رفتن امکان‌های دیپلماتیک و ضرورت انجام اقدام نظامی خواهد بود.

جمیع عواملی که در بالا بدان‌ها اشاره شد، گویای پیچیده‌ترشدن موضوعات محل اختلاف ایران و آمریکا به‌ویژه بر سر برنامه هسته‌ای است. برخلاف نظرگاه برخی تحلیل‌گران، نویسنده بر این باور است که زمان نه متغیری مثبت بلکه عاملی منفی برای حل این اختلافات است. هرچه بن‌بست مذاکرات طولانی‌تر شود، اثرگذاری متغیر‌هایی که بدان‌ها پرداختیم تشدید خواهد شد و این امر، ممکن است برخود نظامی را به تنها گزینه ممکن بدل سازد.

نظرات شما