در اینکه هاشمیرفسنجانی چهرهای تأثیرگذار بود و - اگر زنده بود- میماند، تردیدی نیست، اما این تأثیرگذاری - مخصوصا در دهه آخر عمرش- به پشتوانه قدرت سیاسیاش نبود. در سالهای اخیر هاشمی، بدون اینکه جایگاه رسمیاش را از دست بدهد، رفتهرفته از جایگاه واقعی و وزنش در سیاست رسمی کاسته شده و وزن و اعتبار اجتماعیاش افزایش یافته بود. گویی از سیاست رسمی به سیاست اجتماعی کوچ کرده بود.
با وجود فرازونشیبهای دهه اخیر، افسانه نقش و قدرت هاشمی در سیاست رسمی، هیچگاه کمرنگ نشد و پس از مرگ نیز این افسانه زنده است، درحالیکه هاشمی از سالها پیش در سیاست رسمی حضور مؤثری نداشت. تأثیر او بر سیاست رسمی نیز از پایگاه اجتماعی و بیرون از دایره سیاست رسمی بود، چنانکه در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ مؤثر بود.
بااینهمه بسیاری از اصولگرایان و اصلاحطلبان نیز افسانه نقش و قدرت هاشمی بر سیاست رسمی را باور داشتند. بخشی از رقابتهای سیاسی بر بستر همین افسانه طراحی میشد. دوگانهسازی محمود احمدینژاد در مناظره معروف انتخابات ۸۸ با میرحسین موسوی بر همین بستر طراحی شده بود و روی جلد اخیر همشهری جوان نیز- که به یکی از نامزدهای باسابقه ریاستجمهوری نزدیک است- نوعی رقابت زودهنگام انتخاباتی در همین بستر است. این بخش از اصولگرایان حتی اگر آن را باور نداشتند، به خاطر باور مردم به این افسانه، آن را بستری مناسب برای رقابتهای سیاسی میدانستند.
بخش دیگری از اصولگرایان نیز اگرچه میدانستند قدرت او در سیاست رسمی کاهش یافته است، اما موقعیت او را به دلیل هوش بالا و تجربهاش چنان میدیدند که بازتولید آن قدرت افسانهای را همیشه محتمل و او را بهعنوان یک رقیب بزرگ و همیشه حی و حاضر میدیدند، بنابراین از هیچ فرصتی برای بازی در همان بستر و ترساندن از افسانه قدرت هاشمی دریغ نمیکردند.
رابطه اصلاحطلبان با این افسانه بهگونهای دیگر است. بخشهای بزرگی از
اصلاحطلبان نیز آن را باور داشتند و دارند. نشانههای این باور از
لابهلای سخنان دیروز و امروز آنان پیداست.
اغلب آنان دو نوع فقدان را خلط کردهاند. هاشمیرفسنجانی برای اصلاحطلبان و نیروهای میانهرو در سیاست رسمی بیشتر تکیهگاهی عاطفی بود تا قدرتی واقعی. نشانهای بود که به آنان اعتمادبهنفس میداد. این بخش از اصلاحطلبان شبیه کسانیاند که به کمک یاریدهندهای از خاکستر برخاستهاند، سرپا ایستادهاند و به راه افتادهاند، اما کماکان فکر میکنند به کمک یاریدهنده راه میروند. حالا که او رفته است، منتظرند بیفتند، اما نمیافتند. مدتی طول خواهد کشید تا دریابند که حضور هاشمی در کنارشان حضوری روانی و عاطفی بود.
فقدان هاشمی برای آنان فقدان تکیهگاهی عاطفی است و نه فقدان بازیگری در سیاست رسمی. در عرصه سیاست رسمی از مدتها پیش کاری از دست هاشمی ساخته نبود، اما این به معنی این نیست که بیتأثیر بود. تأثیر او پس از مرگ هم میتواند به شکلی ادامه داشته باشد.
اصلاحطلبان و نیروهای میانهرو میتوانند از فقدان او در فضای عمومی، قدرتی نمادین بسازند که جای پایشان را در قدرت رسمی محکم کند.
فقدان هاشمی شاید در سیاست رسمی به زیان اصلاحطلبان باشد، اما در سیاست اجتماعی (انتخاباتی) پشتوانهای عاطفی برای حمایت مردمی از آنان شکل داده است. این پشتوانه عاطفی تا مدتها میتواند عمل کند، میتواند کمک کند تا سرمایه اجتماعی هاشمی به فرد یا افرادی شبیه او منتقل شود.
حسن روحانی بهعنوان رئیسجمهور بهترین کسی است که میتواند حامل این سرمایه اجتماعی باشد، بهخصوص که فضای کشور تا یکی، دو ماه دیگر انتخاباتی میشود.
اصلاحطلبان و میانهروها میتوانند فقدان او را به فرصتی عاطفی تبدیل کنند، درحالیکه فضا برای اصولگرایان به نحو دیگری رقم خواهد خورد. برخی از اصولگرایان تندروتر در این یکی، دوروزه نشانههایی از خوشحالی بروز دادهاند، اما اگر اهل نظر و دقت باشند، بهزودی درخواهند یافت که فقدان هاشمی به زیان آنان خواهد بود، نه به این دلیل که هاشمی در حیاتش به آنان کمکی کرده باشد، بلکه به این دلیل که صحنه بازی را در عرصه سیاست براساس حضور هاشمی نوشته، تمرین و بازی کردهاند و اکنون در فقدان او، بازینامههایشان اعتبارش را از دست میدهد و فرصت زیادی برای تدوین بازینامهای جدید و تمرین و بازی بر آن اساس ندارند.
در چنین شرایطی بهترین کار همانی است که این روزها از زبان افراد زیادی شنیده میشود: آشتی ملی! بازکردن فضا برای حضور همه بازیگران. هیچ بازی سیاستی بدون رقیب ممکن نیست، برای اینکه جای خالی این رقیب بزرگ در بازی سیاست ایران پر شود، باید به بازیگران بزرگ رقیب که غایبند، میدانداد.