به طور دقیق سه سال پیش در همین روزها آتشسوزی در یک کارگاه مربوط به پوشاک در همین خیابان جمهوری رخ داد که ۲ خانم برای فرار از آتش خود را از بالای ساختمان به پایین پرتاب کردند تا بلکه نجات یابند! انعکاس این خبر زیاد بود و در آن زمان انتقادات زیادی از شهرداری شد. فارغ از ماهیت این انتقادات، آقای شهردار پس از چندی در یک جلسه با حضور اعضای شورای شهر حاضر میشود و در میان سخنان خود و در دفاع از عملکرد شهرداری میگوید که: «ما اگر همین الان اماکنی که شرایط ایمنی را رعایت نمیکنند، پلمب کنیم، داد همه درمیآید و میگویند در این بحران اقتصادی و بیکاری شهرداری میخواهد چوب لای چرخ دولت بگذارد. اگر نبندیم فردا دوباره آتش میگیرد و دو، سه نفر میمیرند و میگویند چرا شهرداری کاری نکرده و خواب بوده است. مثلاً شما وارد ساختمان پلاسکو شوید، وحشت میکنید. بالاخره من چکار کنم. ببندم یا نبندم؟»
به نظر بنده این تحلیل و ارزیابی صد درصد مطابق با واقعیت موجود در جامعه ایران است. البته انگیزه کسانی که نوار این سخنان را منتشر کردهاند، روشن نیست ولی برخی سایتهای اصولگرا که از این نوار استقبال کردهاند، طبعاً آن را مصداق تبرئه یا دفاع از شهرداری دانستهاند، در حالی که چنین نیست، زیرا آن کسی که برای تغییر وضع میآید، باید خود را برای این اتهامات هم آماده کند باید همین وضع را تغییر دهد نه آن که آن را توجیه انجام ندادن عمل خود بداند. ولی اگر با تمکین در برابر وضع موجود میآید، طبیعی است تا پیش از آتشسوزی از منافع این وضع و بیعملی بهرهمند میشود، زیرا نه کسی در اجرا نکردن وظیفهاش به او اعتراض میکند و نه حادثهای رخ داده است که درمعرض ایراد و انتقاد قرار بگیرد. ولی هنگامی که آتشسوزی رخ داد، هزینههایش روی او بار میشود. چنین ساختاری دو رویه دارد، یکی اجازه ندادن به انجام کار درست و دیگر محکوم کردن مجریان به واسطه نتایج وضعیتی که امکان انجام آن را ندادهاند. کسی که به بخش اول آن تمکین میکند و رضایت میدهد، بخش دوم را نیز به ناچار باید تحمل کند. چیزی که عوض دارد، گله ندارد.
ولی واقعیت این است که ما در شرایطی قرار داریم که فاقد اتحاد و یکپارچگی لازم سیاسی برای اتخاذ تصمیمات مهم و اساسی هستیم. نه تنها میان مردم و دستاندرکاران اتحاد و اعتماد کافی وجود ندارد، بلکه میان جناحهای گوناگون سیاسی نیز اتحاد و اعتماد لازم مشاهده نمیشود. رفتار گروههای سیاسی با یکدیگر از نوع ستیز است. یعنی هیچ فصل مشترکی برای تعامل میان خود تعریف نمیکنند. هر اقدامی از طرف مقابل را علیه خود تلقی میکنند. این مسأله فقط علیه شهرداری یا آن جناح نیست. کافی است که به نحوه برخورد خودشان با دولت و برجام و سایر سیاستهای دولت نگاه کنید. اگر بخواهیم مجموعه تصمیماتی را فهرست کنیم که دولت میتواند اتخاذ کند ولی از ترس نحوه برخورد مخالفانش، احتیاط کرده و عطای آن را به لقایش میبخشد، مثنوی صد من کاغذ خواهد شد.
خسارت مادی که از این طریق به کشور وارد میشود، بسیار سنگین است. یک نمونه آن قیمت حاملهای انرژی بود که خیر و مصلحت و نفع کشور قربانی این بازیهای ستیزگونه و بدون تعهد شده است و همیشه عدهای به نام مردم مانع اتخاذ یک تصمیم درست شدهاند. تا وقتی که خودشان در مصدر کار قرار نگیرند، حاضر نیستند هیچ اقدامی از سوی دیگران را که به نفع کشور است، تأیید کنند.
پرسشی که از آقای شهردار میتوان طرح کرد، این است که اگر آن اتهامات علیه برخورد احتمالی و قانونی شهرداری با ساختمانهای دارای مشکل مطرح نمیشد، آیا طرف مقابل هم با دولت به همین شکل برخورد میکردند؟ کافی است وضع رفتار آنان را با برجام ببینید. این مشکل ریشه در وضعیت سیاسی ایران دارد. تا وقتی که همه جناحها و گروهها یکدیگر را به رسمیت نشناسند و ساخت بازی سیاسی از ستیز به رقابت تبدیل نشود و قواعد مورد اتفاقی بر آن حاکم نشود، ممکن نیست که این مشکل حل شود. دو جناح درباره کمتر چیزی اتفاق نظر دارند و در هر مورد بیرحمانه به یکدیگر میتازند. همه چیز از دین و عدالت گرفته تا آزادی و استقلال و قانون و... بازیچه دست برای کوبیدن طرف مقابل شده است. در یک کلام در عمل فاقد فصلالخطاب سیاسی هستیم. در این صورت همچنان و در موارد دیگر با این وضع مواجه خواهیم بود. این مهمترین مسأله جامعه ما است اگر کسی گامی برای حل آن بردارد، در تاریخ این کشور جاودانه خواهد بود. با کارخانه و تولید و مترو و فتح فلان مکان و دفع بهمان خطر کشورها توسعه یافته محسوب نمیشوند هر چند اینها مهم هستند. رسیدن به تفاهم سیاسی و توافق درباره شیوه مسالمتآمیز حل اختلاف است که یک جامعه توسعه یافته را از دیگران متمایز میکند.»