رویداد۲۴- مازیار وکیلی: روز اول جشنواره فیلم فجر به تماشای سه فیلم گذشت. کمدی انسانی، اسرافیل و اِو(خانه). سه فیلم با دنیایی به ظاهر متضاد اما مشترک در یک نکته. هر سه فیلم صرفاً ایدههای جذابی بودند که نویسندگان و سازندگان آثار نتوانستند آن ایدهها را بدل به متون و روایتهای سینمایی کنند.
کمدی انسانی، داستان بیوگرافیک پسر جوانی است که از کودکی تا دم مرگ داستان او را میبینیم. فیلم قرار است در کنار روایت داستان زندگی این پسر فراز و نشیب تاریخی ایران را هم بررسی کند. اما مشکل این فیلم در وهله اول اتکای بیش از حد به ایده به ظاهر جذابش است. ایدهای که در پرداخت آن خلاقیتی به چشم نمیخورد.
روند قصه انقدر غیر منطقی و پر از اشتباهات فاحش روایی است که تعجب مخاطب را برمیانگیزد. از محمد هادی کریمی که سابقه نوشتن بیست فیلمنامه را دارد چنین اشتباهات فاحشی بسیار بعید است. از جمله این اشتباهات میتوان به رابطه سرد و بیرمق پسر با مادرش در طول فیلم، رابطه به شدت کلیشهای او با فراری سیاسی و رابطه غیر منطقیاش با ناظم مدرسه اشاره کرد.
فیلم سوالات بسیار زیادی را در ذهن بیننده ایجاد میکند که به آنها پاسخی نمیدهد. اینکه چرا رابطه پسر با مادرش انقدر کمرنگ و سطحی است؟ یا اینکه چرا ناظم مدرسه انقدر اصرار دارد که او را مرد کند؟ چرا ناظم چنین تاکیدی را بر روی سایر دانشآموزان آن مدرسه ندارد؟ چرا آن فراری سیاسی، که به نظر میرسد یک نیروی سیاسی پخته است به کودکی چنین کم سن و سال اعتماد میکند و نوشتههایش را به او میسپارد تا جابهجا کند؟ از این دست سوالات در نیمه اول فیلم بسیار ایجاد میشود که به آنها پاسخ درخوری داده نمیشود. حتی ماجرای چپ دست بودن پسر که انقدر فیلمساز روی آن تاکید میکند در نیمه دوم فیلم به شدت کمرنگ و حذف میشود.
اما در نیمه دوم فیلم اوضاع از این هم وخیمتر میشود. پسری که بوکسور و نظامی است توسط مافوقش در اقدامی کاملاً بیدلیل اسیر یک بازی عشقی/جاسوسی میشود و سر از روابط بیربط دیگری در میآورد که ما نمیفهمیم ماهیتشان چیست؟ مشکل بعدی سیر روند حرکتی پسر از یک بوکسور به نقاش است که در طول فیلم انقدر شتابان صورت میگیرد که تماشاگر نه از منطق ماجرا سر درمیآورد و نه از لزومش. اینکه یک بوکسور سابقاً نظامی ناگهان نقاش شود و سر از ریاست موزه در بیاورد حتی در دنیای خود فیلم هم غیرمنطقی به نظر میرسد.
از همه بدتر پایان فیلم است که یک پایان شبه عرفانی مشابه نمونههای کممایه سی سال گذشته سینمای ایران از کار درآمده. اینکه آن پیرمرد مبارز دانههایی را به پسر کودک هدیه بدهد و آن پسر دانهها را سالها بعد پیدا کند و بکارد چیزی جز یک نمادپردازی مستعمل نیست. راستی چرا هیچکدام از شخصیتها اسم ندارند؟ آیا این هم یک نمادپردازی دیگر از فیلمساز است؟ شاید خواسته به فیلمش بعدی فرازمانی و فرامکانی ببخشد؟ اگر اینطور است چرا این همه تاکید روی تاریخ ایران میکند؟ جوابی برای این سوالها وجود ندارد. این هم یکی دیگر از ایدههای صرفاً خام خالق اثر است که هیچکس از آن سر در نمیآورد. محمدهادی کریمی فیلم بد دیگری را به کارنامهاش افزوده. فیلمی که نمیتوان آن را اثری مهم در سینمای ایران تلقی کرد.
اسرافیل وضع بهتری دارد. لااقل شبه داستان عاشقانهای برای تعریف دارد و تا نیمه هم خوب پیش میرود. فیلم با یک حادثه مهم آغاز میشود و با تمرکز روی شخصیت ماهی و تمرکز روی رابطه او و محبوب سالهای جوانیاش اُمید یک عاشقانه محکم را به مخاطب میدهد. اما با ورود سارا و چرخش ناگهانی داستان به سمت او و همراهی فیلمساز با این شخصیت و سفر به تهران همه چیز به باد میرود.
کارگردان به جای پیگیری خط قصه جذابی که برای مخاطب پیریزی کرده ناگهان به یاد صدور بیانیه میاُفتد و سعی میکند سارا را تطهیر کند. در حالی که این کار را میشد در دو یا سه سکانس هم انجام داد و احتیاجی به این همه وقت گذاشتن برای این کاراکتر فرعی نبود. از طرف دیگر با بازگشت سارا به شمال برای تهیه مقدمات ازدواج با بهروز به جای آنکه بر شک بهروز میان انتخاب عشق قدیمی و دختر جدید زندگیاش تاکید شود فیلمساز به حواشی بیربطی مثل دعوای بهروز و دایی میپردازد و با پایانی خوش سر و ته ماجرا را هم میآورد تا مخاطب هم چندان دلزده نشود. اگر اسرافیل به جای باز کردن پای شخصیت فرعی سارا به درام روی داستان عاشقانه بهروز و ماهی تاکید میکرد اوضاع بهتر میشد. اما در شکل فعلی اسرافیل یک ایده خوب است با پرداختی ضعیف.
مشکل اِو(خانه) از دو فیلم دیگر کمی حادتر است. فیلمساز علیرغم تلاش زیادش برای بازی گرفتن از بازیگران به زبان ترکی و چیدن میزانسنهای پیچیده به علت نداشتن ایدههای مکمل برای پیشبرد درام، عملاً در میانه راه به تکرار و گزافهگویی دچار میشود و نمیتواند تماشاگر را انقدر مشتاق نگه دارد که از پیچ داستانی نهایی فیلم لذت ببرد. ترکی حرف زدن تمامی بازیگران فیلم شاید در چند دقیقه اول جذاب به نظر برسد و اجازه ندهد فقدان روایی فیلم چندان به چشم بیاید، ولی بعد از گذشت چند دقیقه عملاً تماشاگرانی را که آذری زبان نیستند خسته میکند.
فیلمهای روز اول جشنواره فیلم فجر علیرغم تمام تفاوتهایشان در یک نکته اشتراک داشتند و آن این بود که صرفاً ایدههای اولیه جذاب ولی خامی بودند که درست پرورده نشده بودند. این در حالی است که ما به فیلمهای داستانگو و جذاب احتیاج داریم. این فیلمها هستند که باعث رونق گیشه ها میشوند و مخاطب را راضی نگه میدارند. عنصر مهمی که سه فیلم روز اول جشنواره فاقد آن بودند.