رویداد۲۴- مازیار وکیلی:در دومین روز جشنواره فیلم فجر چهار فیلم را به تماشا نشستیم: «بدون تاریخ، بدون امضا»، «سارا و آیدا»، «ترومای سرخ» و «به کارگر ساده نیازمندیم».
بدون تاریخ، بدون امضا در ادامه دغدغههای اجتماعی جلیلوند ساخته شده است. جلیلوند چه در مستندهای تلویزیونیاش و چه در برنامههایی که برای رادیو کار کرده همیشه نگاهی اجتماعی را مدنظر قرار داده. نگاهی که در اولین ساخته سینماییاش چهارشنبه،19 اردیبهشت هم به چشم میخورد. این نگاه در دومین ساخته سینمایی جلیلوند بسیار پختهتر شده و او توانسته از خلال قصهای جذاب نگاهی رئالیستی و تلخ هم به معضلات جامعه بیاندازد.
داستان فیلم با یک تصادف آغاز میشود. تصادفی که موجبات مرگ کودکی هشت ساله را فراهم میکند. اما بعداً پزشک قانونی علت مرگ کودک را نه تصادف که استفاده از غذای آلوده و مسمویت ناشی از آن تشخیص میدهد. ماجرا از آنجایی پیچیده میشود که دکتر نریمان یکی از دکترهای پزشکی قانونی همان کسی است که با پسر تصادف کرده. فیلم سعی دارد به رئالیست خشک و هولناکی که بازتابدهنده نگاه اجتماعی جلیلوند است وفادار بماند. جلیلوند سعی کرده به شخصیتهای فیلمش نگاهی منطقی داشته باشد. ما در طول فیلم هیچ لحظهای را سراغ نداریم که جلیلوند درباره یکی از شخصیتها قضاوت کند و یا بخواهد طرف یکی از دو طرف ماجرا را بگیرد.
فیلم تمام تلاشش را میکند واقعیت را آنگونه که هست به تماشاگر نشان دهد بدون اینکه ذرهای از تلخی این واقعیت بکاهد. از طرف دیگر جلیلوند از داشتن یک وجدان اجتماعی قدرتمند که لازمه یک حیات اجتماعی سالم است حرف میزند. وجدانی که دکتر نریمان به عنوان شخصیت اصلی فیلم حامل آن است. وجدانی که باعث میشود دکتر نریمان ماجرا را تا پایان پیگیری کند ولو اینکه به ضرر خودش تمام شود. در پایان، فیلم با ابهامی لازم به اتمام میرسد و علت مرگ کودک مشخص نمیشود.
همین امر تماشاگر را میان حقیقت و فداکاری معلق نگه میدارد و همین تعلیق بر اثرگذاری فیلم میافزاید. دومین فیلم به نمایش درآمده امروز سارا و آیدا ساخته مازیار میری بود. هر چقدر فیلم جلیلوند محکم و تلخ بود، سارا و آیدا لوس و بینمک از آب درآمده بود و این لوس بودن تنها یک دلیل داشت: عدم یک نگاه دغدغهمند پشت داستان فیلم. رفتارهای شخصیتهای اصلی فیلم در برابر اتفاقاتی که برایشان میاُفتد انقدر لوس و سطحی است که تماشاگر را به خنده میاندازد. شخصیت منفی فیلم هم به جای آنکه ترسناک باشد خندهدار است و این خندهدار بودن هم به ضعف شخصیتپردازی و هم به بازی بد بازیگر این نقش مصطفی زمانی بر میگردد.
از طرف دیگر سیر وقایع چنان نوسان دارد که تماشاگر را از تماشای فیلم دلزده میکند. در نیمه اول فیلم ما به جز مقداری لوسبازی و زندان رفتن مادر سارا چیز خاصی نمیبینیم، اما بعد از پیشنهاد سعید به سارا وقایع چنان روند تند و غیر منطقی به خود میگیرد که تماشاگر را بهتزده میکند. میری تا زمانی که نتواند صاحب یک نگاه با هویت و مستقل شود نمیتوان از او توقع فیلم خوبی داشت. سومین فیلم به نمایش درآمده امروز ترومای سرخ ساخته اسماعیل میهن دوست بود که قرار بود با تکیه بر تنها یک شخصیت زن نقشهای مختلف او را در جامعه بررسی کند.
اما به جای یک بررسی عمیق از احساسات و نقشهای یک زن ما شاهد یک تاک شو یک نفره ملالآور بودیم که در نیمههای فیلم باعث فرار اکثر مخاطبان حاضر در سالن سینما شد. فیلم قرار است با نشان دادن استفاده مفرط زن از گوشی به جدا اُفتادگی او از آدمها و اجتماع اطرافش اشاره کند. اما این استفاده مفرط از گوشی به جای آنکه خواست مضمونی فیلمساز را برآورده کند بر ملال کار افزوده. از همه بدتر آن ماجرای زن سرخپوش میدان فردوسی و ارتباطش با زن اصلی است که انقدر غیر واقعی و فانتزی از کار درآمده که تماشاگر را به حیرت و خنده میاندازد. خصوصاً آنکه کل ماجرا از زبان یک پیرمرد کهنسال بیان میشود.
ترومای سرخ به جای آنکه یک فیلم سرزنده و تجربی باشد، بیشتر یک داستان غیرواقعی و غیرمنطقی سانتیمانتال است که صرفاً ظاهری منطقی دارد. به کارگر ساده نیازمندیم هم بناست نگاهی عمیق و متفاوت به شکاف طبقاتی جامعه امروز باشد و خرده بورژوآزی منحطی را به تصویر بکشد که از قبل این شکاف عظیم به ثروت رسیده و با اتکا به همین ثروت است که زیردستانش را استثمار میکند. اما مشکل اصلی جایی بروز میکند که نویسنده خودش را میان انبوهی از شخصیتها غرق میکند و همین غرق شدن میان شخصیتهای مختلف باعث میشود نویسنده مدام از این شاخه به آن شاخه بپرد و تمرکز را از بیننده بگیرد.
مشکل دوم فیلم که مشکل حادتری هم هست این است که شخصیت منفی فیلم به هیچوجه باورپذیر و تاثیرگذار از آب درنیامده و همین امر باعث شده که ما رفتارهای قطب مقابل ماجرا را در قبال او باور نکنیم. به کارگر ساده نیازمندیم بیشتر شبیه یک اتود سطحی و تقلبی از اجتماع امروز ایران است. فیلمی ضعیف و سطحی که میکوشد عمیق جلوه کند. روز دوم جشنواره، بدون شک روز جلیلوند و بدون تاریخ، بدون امضا بود. فیلمی که یکی از اُمیدهای اکران سال نود و شش هم محسوب میشود. فیلمی به واقع تلخ و تاثیرگذار که به درون تماشاگر تلنگر میزند و از او میخواهد یکبار دیگر درونیاتش را واکاوی کند. در واقع جلیلوند با ساخت این فیلم به سه فیلمساز دیگر درس کارگردانی و داستانگویی میدهد و باز هم این نکته را اثبات میکند که برای ساخت یک فیلم تاثیرگذار کافیست یک داستان خوب را به درستترین شکل ممکن تعریف کنید.