صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

يکشنبه ۱۳ آذر ۱۴۰۱ - 2022 December 04
کد خبر: ۴۳۰۷۱
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۶ - ۱۵ بهمن ۱۳۹۵
گزارش رویداد۲۴ از روز چهارم جشنواره فیلم فجر

روز بد جشنواره

روز چهارم جشنواره هم چهار فیلم برای منتقدان حاضر در پردیس چارسو به نمایش درآمد: خانه دیگری(بهنوش صادقی)، آباجان(هاتف علیمردانی)، بن‌بست وثوق(حمید کاویانی) و مادری(رقیه توکلی).
رویداد۲۴- مازیار وکیلی: روز چهارم جشنواره هم چهار فیلم برای منتقدان حاضر در پردیس چارسو به نمایش درآمد: خانه دیگری(بهنوش صادقی)، آباجان(هاتف علیمردانی)، بن‌بست وثوق(حمید کاویانی) و مادری(رقیه توکلی).

بزرگترین مشکل خانه دیگری در این است که قصه دندان‌گیری برای تعریف ندارد. قصه مرد خیر و مهربانی که خانواده فقیری را زیر بال و پر خودش گرفته و سعی می‌کند به آن‌ها یاری برساند نه قصه جذابی است و نه بداعتی دارد که بتوان از آن لذت برد. 

کارگردان هم کلی وقت تلف می‌کند و دعواهای پژمان بازغی و لیلا زارع را نشانمان می‌دهد و کمی هم لطف و محبت پدر را تا به خوبی شیرفهممان کند که این پدر خیلی بزرگ و مهربان و دریادل است و دختر پدر با شوهرش مشکلات زیادی دارد تا شاید از طریق این مشکلات کمی قصه قابل تحمل شود که نمی‌شود.

علت قابل تحمل نبودن قصه هم این است که  اساساً دختر با شوهرش مشکل خاصی ندارد و کارگردان ادای مشکل داشتن را بین آن دو درمی‌آورد تا شاید از این رهگذر بتواند زمان فیلم را به حد مطلوب یک فیلم سینمایی برساند.

درست جایی که پدر می‌میرد و آن خانواده فقیر(که هویت‌شان و جهت گیری رفتاری‌شان تا پایان مشخص نمی‌شود) با دیرتر اعلام کردن زمان فوت سعی می‌کنند زمان بخرند تا پول آزادی پسرشان فراهم شود فیلم تمام می‌شود.

در حالی که تازه با شک داماد به این ماجرا قصه تازه کمی جان گرفته است. اما فیلم‌ساز چون مدت زمان زیادی را صرف پرداختن به مسائل بیهوده کرده است مجبور است این تعلیق را رها کند و فیلم را با یک نامه سوزناک به پایان برساند.

چون به هر حال فیلم باید یک‌جایی تمام شود. خانه دیگری بیشترین ضربه را از نابلدی کارگدان در تعریف قصه خورده است.

فیلم دومی که امروز در پردیس چارسو به نمایش درآمد آباجان هاتف علیمردانی بود. بزرگترین مشکل این فیلم هم فقدان یک خط قصه مشخص بود. فیلم پر بود از شخصیت‌هایی که روابط بینشان به درستی قابل فهم نبود و معلوم نبود چه ارتباطی با هم دارند.

علیمردانی هربار ماجرایی می‌آفرید و ظرف ده دقیقه حلش می‌کرد تا برسد به ماجرای بعدی.  تریاک خوردن بچه کوچک خانه، پیدا کردن اعلامیه‌ها، ماجرای فرار دختر خانه و پیدا شدن پسر اسیر آباجان.

فیلم به تمام این‌ها می‌پردازد بدون این‌که معلوم باشد کدام‌یک از این خطوط، خط قصه اصلی فیلم است. از همه بدتر این‌که این همه حوادث ریز و درشت در فیلم بدل به یک بحران جدی نمی‌شوند و کارگردان با سرعت از روی آن‌ها عبور می‌کند تا به ماجرای بعدی برسد. از همه بدتر پایان فیلم است که بی‌دلیل تلخ و گزنده است و چون ربطی به هیچ‌کدام از خطوط داستانی که ذکرشان رفت ندارد انقدر بی‌منطق جلوه می‌کند.

بعد از این که کارگردان همه مسائل ریز و درشت فیلمش را با سرعت زیادی حل کرد و حتی پسر آباجان را هم پیدا کرد ناگهان از این همه خوشی به هول و تکان می‌اُفتد و ترجیح می‌دهد پایانی تلخ برای فیلمش رقم بزند. پایانی که انقدر غیر منطقی است که نمی‌توان ذره‌ای آن را باور کرد. 

سومین فیلم به نمایش درآمده در جشنواره فیلم فجر روز چهارم بن‌بست وثوق بود که می‌تواند برای بدترین فیلم تاریخ سینمای ایران کاندیدای پیشرویی باشد. راستش نوشتن نقد و تفسیر کردن چنین فیلمی بسیار کار سختی است.

فیلم انقدر بد و ضعیف و غیرقابل باور است که آدمی نمی‌داند درباره کجای فیلم بنویسد. از آن دیالوگ‌های مسخره و مطنطن سخن به میان آورد یا از فضاسازی ضعیف و کودکانه فیلم. از شخصیت‌پردازی فاجعه‌بارش حرف بزند یا از روابط ارتجاعی و غیرقابل باورش. درباره فیلمی که شخصیت اصلی زن آن تفاوت بین سروان و سرهنگ را نمی‌داند چه می‌توان گفت؟

بن بست وثوق را باید به همگان نشان داد تا چگونه فیلم‌ نساختن را یاد بگیرند. فقط می‌ماند ابراز تعجب از گروه بازیگران و کیومرث پوراحمد که چطور حاضر شده‌اند در چنین فیلم ضعیفی حضور داشته باشند؟

سوال مهم‌تر را باید از آقای پوراحمد پرسید چه به مشاوره‌ای به کارگردان این فیلم داده است که نتیجه‌اش چنین فاجعه‌ای از کار درآمده؟ اما آخرین فیلم به نمایش درآمده امروز یعنی مادری هم فیلم ضعیفی از کار درآمده بود. 

فیلمی که دو خط قصه متفاوت داشت و نویسنده هیچ‌گاه نتوانسته بود به درستی بین این دو خط قصه پیوند برقرار کند. فیلم، در تعریف داستان نوا یا گلنار مردد مانده بود و همین تردید بزرگترین ضربه را به پیکره اثر وارد آورده بود. مسئله بعدی تلقی غلط فیلم‌ساز از شخصیت مثبت فیلمش است.

شخصیتی که متاسفانه بناست نماد مادرانگی هم باشد اما انقدر ضعیف و بی‌هویت از کاردرآمده که نمی‌توان او را به عنوان نماد مادرانگی پذیرفت. نوای فیلم مادرانگی در مواجه با مشکلات زندگی‌اش فقط بلد است خوب گریه کند.

او حتی وقتی عشقش را از چنگش در می‌آورند هم گریه می‌کند. آیا چنین شخصیتی با این حجم از ضعف قابلیت مادر بودن را دارد؟ آیا این یک توهین آشکار به جایگاه مادر نیست؟ آیا مادران ایران زمین تا این حد ضعیف‌النفس و نابالغ هستند؟ 

چهارمین روز جشنواره فیلم فجر یکی از ضعیف‌ترین روزهای جشنواره بود. روزی که حتی یک فیلم متوسط هم برای تماشا در آن پیدا نشد.
نظرات شما