او بیش از همه پیروزیاش را مدیون دو چیز است. اول اینکه
توانست قرائت غیرانقلابی خود از ایده انقلاب را در خوانشی رجعتگرایانه به
خاستگاه انقلاب پنهان کند و دوم آنکه از تلقیِ هاشمی مبنی بر اینکه او را
انحرافی در انقلاب میدید جان سالم بهدر برد و با فرافکنی و انتقادات
تندوتیز چهره انقلابی هاشمی را مخدوش کند.
جالب آنکه شکست محتوم
احمدینژاد نیز ماحصل همین منش و روش است. با گذر زمان پرده از قرائت
غیرانقلابی احمدینژاد کنار رفت و عیان شد که او تا چهحد از خاستگاه
انقلاب دور و حتی در تعارض با آن است.
پردهبرداری از قرائت احمدینژاد از
انقلاب، هراسی عظیم در دل انقلابیون کهنهکار انداخت. کهنهکارترین این
سیاستمداران، هاشمی بود که هرگز احمدینژاد را باور نکرد و شمایل سادهاش
را جدی نگرفت. اگر نواقص هاشمی احمدینژاد را برکشید، استقامت و پایداری
هاشمی در مخالفت با او، از سکهاش انداخت.