خاک، ورقخورده و تکهپاره است؛ آفتاب تند ميتابد. تنها رد شلاق باران، مانده بر تن خشک زمين. باد از دور ميآيد و فرش قرمزرنگ آويزان بر ديوار را تکان ميدهد. زن بلوچ ايستاده بر کرانه تنها بندر اقيانوسي ايران، يک طرفش خاک و آن طرفش آب؛ به دوربين پشت ميکند. «اينجا باد بيهوده نميمويد که از بيداد است»، همراهش گردوغبار.
اينجا ظهر تابستان است در زمستان بلوچستان، همانجا که کنار
خانههاي کوچک سيماني و سياهرنگ وزارت مسکن، کپر بهپا کردهاند. چشماني
از لابهلاي برگهاي پيچيدهشده دور کپرها، به غريبهها خيره هستند. آبي
نمانده اما پي خانههاي کاهگليشان از سيل چنديپيش، ريخته بر زميني که
هموار نيست. زن پابرهنه راه ميافتد و به سبک زنان بلوچ، روسري بر سر
پيچيده تا راه گرما بر تنش ببندد. دنبال کسي ميگردد تا شايد از زنان
روستا، يکي را راضي کند که به عکاسي، رضا دهد: زنها عکس نميگيرند.
خانهاي روي خاک
اينجا
روستاي آبکان است؛ يکي از ٤٠٠ روستايي که در شهرستان معروف به چهاربهار،
آب با تانکر بهدست مردم ميرسد. همه شهر ميدانند روش آبرساني سقايي چيست!
از 480 روستايي که زيرمجموعه شهرستان چابهار است، نزديک به 400 روستا به
روش انتقال تانکرهاي آب و سهميهبندي روزانه تأمين ميشوند؛ بااينحال،
چابهار در سندهاي توسعهاي کشور، نگين توسعه جنوبشرق توصيف و درنظر گرفته
شده است.
ماهکان، درحاليکه نيمه صورتش را با روسرياش پوشانده، در افق ديد
است. جاده - مسير ورودي - روستا بر اثر سيلاب سهمگين تخريب شده است. دور
خانههاي وزارت مسکن، تهي از خاک است و بيم آن ميرود که هر لحظه فروبريزد.
سيلاب، خاک را بلعيده است. بزغالهها و گوسفندان، کمي در حاشيه روستا
مشاهده ميشوند. آنطور که مردم ميگويند؛ سيل خسارات مالي وارد کرده است.
طويلهها تخريب شده و بهنظر ميرسد، ممر درآمد حداقلي مردم نيز از دست
رفته است. ماهکان به خانهاش اشاره کرده و ميگويد: اين خانه اصلا خوب
نيست. هفت پسر دارم و يکبار هم نشده است که همه بتوانيم با هم زير سقف اين
خانه بخوابيم. با دست به خانههاي کپري اشاره ميکند: اين خانه بهتر از
خانههايي است که برايمان ساختهاند. پي کپرها ريخته، انعکاس نور، فرش زمين
شده و اسبابها از ديوار آويزان هستند. داخل کپر، باد خنکي ميپيچد.
گياهاني که دور خانه پيچيده شدهاند، حصار خنکاي تابستاني کپرنشينان
هستند.
او خسته است و از روزهاي خشکسالي ميگويد که چطور حتي نم آبي در
خاک نبود و حالا يکباره بهاندازه چندسال، باران باريده است. ماهکان مثل
همه مردم بلوچ، شکرگزار بوده و دست به دعا برداشته است. خانههاي وزارت
مسکن که از بلوکهاي سيماني ساخته شده، مثل قوطي کبريت کنار هم قرار گرفته
و حکم انباري ساکنان روستا را دارند. روستانشينان، از خانههاي ساختهشده
بهدليل کمبود فضا راضي نيستند. نرخ رشد 9,8 درصدي جمعيت چابهار نشان
ميدهد که همچنان آمار زاد و ولد بالاست. در مسير حرکت به سمت منطقه آزاد
چابهار، فقط خانههاي وزارت مسکن از دور ديده ميشوند و اثري از خانههاي
کپري نيست؛ همانها که حتي سيل هم خاليشان نکرده و همچنان محل اصلي زندگي
سيلزدگان است.
روستا در دورافتادهترين فرعي شرق منطقه آزاد قرار گرفته است و
هيچ خودروي سواريای در محدوده و اطراف آن ديده نميشود. در مسير حرکت به
سمت جنوب، بر تابلويي سفيدرنگ نوشته شده: چابهار ٣٠ کيلومتر. جاي پاي
سيلاب بر جاده مانده و در فرورفتگيهاي زمين، آب لانه کرده است. نشاني از
سبزي نيست جز درختان چهارفصلي که با فاصله ريشه دواندهاند. از جايي که سيل
آمده تا جاده اصلي منطقه آزاد، نزديک به پنج کيلومتر فاصله است اما
سنگلاخي راه، سرعت حرکت ماشين را کند ميکند و رسيدن به جاده اصلي، 20
دقيقه طول ميکشد. تنها نشان فعاليت اقتصادي در اين محدوده، گلخانهاي است
که از گزند سيل در امان مانده و چندنفري آنجا مشغول به کار هستند.
بلنديهاي آبگير
«با يک انسان تشنه نميتوان
صحبت از توسعه کرد؛ شاخص دسترسي 21درصدي چابهاریها، به آب شُرب بهداشتي در
مقایسه با سطح استاندارد کشور بهمعناي آن است که
79 درصد از مردم
بهصورت سقايي و بهوسیله تانکرها، آبرساني سيار ميشوند.» گفتههاي معين
الدینسعيدي، رئيس شوراي شهرستان چابهار نشان ميدهد که آب در اين منطقه
تبديل به عاملي ضدتوسعه شده است. چابهار اوايل دهه 70 به محدوده مناطق آزاد
ايران پيوست. اين منطقه بهدليل موقعيت ترانزيتي و مجاورت با اقيانوس هند،
شرايط ويژهاي دارد.
حصارکش محدوده ابتدايي شهر در مرتفعترين نقطه،
منطقه آزاد را از شهر جدا ميکند. در شرقيترين نقطه آن، خانههايي بزرگ و
ويلايي به سبک معماري شهري بلوچستان ساخته شدهاند و خانههاي بسيار ديگري
نیز در حال ساخت هستند. يکي از مسئولان محلي تأکيد ميکند که اينجا
گرانترين نقطه چابهار است. اين خانهها بهصورت متمرکز با ورودي و نگهبان
از ديگر مناطق منطقه آزاد و شهر چابهار جدا شدهاند. قيمت سکونتگاههاي اين
محدوده کوچک از منطقه آزاد، ميلياردي است. در ادامه راه بهسمت مرکز منطقه
آزاد، از سرعتگيرهاي زيادي استفاده شده؛ درباره چرايياش میگويند: آنها
که ماشينهاي لوکس و گرانقيمت دارند، شبها اينجا با سرعت حرکت ميکنند و
سرعتگيرها هم براي همين به فاصله کم نصب شدهاند.
همين نزديکي و آغاز
ورود به منطقه آزاد، دانشگاه علوم دريايي چابهار، جايي نزديک به دريا قرار
گرفته است. اين دانشگاه تا چند سال پيش، يکي از قطبهاي علوم دريايي
خاورميانه بوده است. بيشتر دانشجويان به گواه اطلاعات محليان، از ديگر نقاط
ايران به اين دانشگاه راه يافتهاند. کمي به سمت غرب، تپههاي ليپار کنار
دريا جا خوش کردهاند و در مجاورتشان، خانه و سکونتگاه مسئولان و مقامات
کشوري بنا شدهاند. روبهروي تپههاي ليپار و هتلي به همين نام، اسکله
تفريحي شهر است؛ تنها اسکله حصارکشينشده چابهار که مسافران بسياري هر روز
از آن ديدن ميکنند؛ ردي از سيلاب در اين نزديکي نيست.
قهر وزارتخانه؛ زجر مردم
«وزارت نيرو پاسخ
روشني نميدهد. امسال اعتباري نزديک به 16ميليارد تومان برای شبکه آبرساني
منطقه اختصاص داده شده اما متأسفانه، تلاش و همت لازم ديده نميشود.»
بخشدار مرکزي چابهار بر اين نکته تأکيد ميکند و اصرار دارد اين بخش از
مصاحبهاش به انتشار برسد.
ميدان فلکه هيأت سهنفره، نخستين ميدان شهر
است؛ نامگذاري اين ميدان به توافق ميان سه وزارتخانه مسکن، شهرسازي و راه و
ترابري بازميگردد تا هر سه وزارتخانه، يک درصد از بودجه سالانهشان را
صرف توسعه و آباداني اين شهر فقير کنند. هرچند امروز مردم به اين ميدان،
ميدان فلکه ميگويند و به نظر ميرسد اين توافق عملي نشده است.
در مسير
حرکت بهسمت مرکز شهر، آنجا که خانه و هتلهاي گردشگري تمام شده،
ساختمانهاي اداري شيلات، پتروشيمي و وزارت نفت در اطراف بزرگراه و
شهرکهاي اداري ديده ميشوند؛ نهادهاي دولتيای که در همکاري با ديگر
نهادها و وزارتخانهها ازسوي مردم شهر متهم هستند به حصارکشي و محدودکردن
استفاده از دريايي که روزي محل درآمد چابهاريها بوده است. برخي کوچهها و
خيابانهاي فرعي که نزديک به حاشيه و اطراف شهر هستند، هنوز آسفالت
نشدهاند؛ اينجا به موازات يک خيابان يا خانه از مهمترين مراکز اداري، فقر
به عريانترين شکل خود جلوه ميکند.
دريا را از ما گرفتند
شهداد که دستش از
قلاببافي تورها، پاره و زخمي شده نالان ميگويد: روزي، صيادي، شغل اصلي ما
(مردم) بود. هرچه از عمر صيادي ما، کم، به عمر منطقه آزاد اضافه شد. مگر
ما جز صيادي، کار ديگري بلد هستيم؟ از ظاهرش پيداست ششمين دهه زندگياش را
پشت سر میگذارد، چروکهاي دور چشمانش اين را نشان ميدهند: حالا همه جا را
فنس کشيدهاند. دريا ديگر براي ما نيست. کنار اسکله ماهيگيري شهر، چند
ماهيگير محلي در حال صيد هستند. برخيشان نشسته بر لنجهاي کوچک و
ازکارافتادهشان تور صيادي ميپيچند و برخي ديگر با صداي بلند، نام کودکاني
را که همراهشان آمدهاند، فرياد ميکنند. با ماهيگيران که حرف ميزنم،
صداي مرغهاي دريايي از دور شنيده ميشود.
چابهار، بنا به روايت اسناد
توسعهاي و بالادست نظام، قرار است قطب سوم پتروشيمي و فولاد و قطب دوم
خودروسازي کشور باشد. با اين همه، بيکاري، يکي از اصليترين معضلات مردم
اين شهر است. مردمي که با آنها همکلام شدهام، مهمترين معضل چابهار را
بيکاري و فقر ميدانند و برخي ديگر، کمآبي و خشکسالي را عامل اصلي همه
معضلات ايجادشده تصور ميکنند.
آب در کوزه تشنهلبان
لباس بلوچي طوسيرنگي به
تن کرده و قد کوتاهي دارد، جلو ميآيد و ميگويد: ميدانيد مشکل چيست
خانم؟ آب در کوزه و ما تشنهلبان ميگرديم. دريا کنار ماست اما سودش به ما
نميرسد. اينجا منطقه بکري بوده و طبيعتش هم بکر است اما چه فايده؟! ما
بيکار هستيم.
در بخشي از شهر، آنجا که حصارها دور دريا، چشمانداز
خانهها را گرفته، جواناني ايستاده بر سر کوچهها زمان ميسوزانند. همکلامي
با برخي ساکنان شهر، دشواريهاي خاص خودش را دارد. همراهم که پسري بلوچ
است، از يکيشان اجازه ميگيرد تا مصاحبه کنم. جوان با لباس بلوچي کرمرنگي
به ديوار تکيه داده و کفش سياهرنگ و خاکي به پا کرده است. چشمان درشتي
دارد و رنگ پوستش تيره است. موهايش را از پيشاني کنار ميزند و با بيميلي
ميگويد: اين همه از ما سؤال کردند، آخر چه؟
به گفته شيخزاده، بخشدار
مرکزي شهرستان چابهار سرانه مصرف آب براي هر يک از ساکنان روستاهاي شهرستان
چابهار، 15 ليتر در روز است. اين ميزان حتي براي مدارس و مراکز آموزشي در
نظر گرفته نشده و روستانشينان از سرانه روزانه خود، آب به مدارس اهدا
ميکنند، اين درحالي است که سرانه آموزش استان سيستانوبلوچستان در مقايسه
با کل استانهاي کشور، رتبه آخر و شهرستان چابهار در مقايسه با ديگر
شهرستانهاي اين استان، رتبه هفدهم را دارد. با اين حساب، وضعيت آموزش در
شهري که مرکز توسعه سواحل مکران در نظر گرفته شده، پايينترين رتبه در سطح
کشوري است.
بازاري معروف به بازار زنان، در بلوار مرکزي شهر، هر روز
پاتوق دختران و مادران چابهاري است؛ بازاري که بيشتر مشتريهای آن زنان
هستند و لباسهاي محلي و پارچههاي رنگارنگ در آن به فروش ميرسند. شهر
هرچه فقير و رنجور از بيآبي بوده، با رنگها جان گرفته است. اين را
نزديکيهاي عصر ميتوان فهميد. ساعتهاي شلوغي خيابانها و معابر، درست
هنگامي که چابهاريان براي گذران لحظههاي دلگيري به سطح شهر ميآيند.
جلوتر نرو، باتلاق است
ماشين را روشن ميکند.
ميخواهد جنگلهاي حرا را نشانم دهد. صداي آهنگ هندي از همه ماشينهايي که
در چابهار رفتوآمد ميکنند، شنيده ميشود. در مسير حرکت به سمت روستاي
آبکان که خودش ميگويد افعان، حرکت ميکند اما اينبار جاده را بهسمت غرب
ميپيچد؛ جادهاي خشک و بيآب و علف که حتي درختي بر زمين آن نيست.
در
دوردست جاده که خاکي است، درختان آرامآرام آشکار ميشوند. آب، راه به راه و
با فاصله در دو طرف جاده بالا آمده و جاده در مسير باريکي گسترده شده است.
به انتهاي راه که ميرسيم، ميايستد. پياده ميشوم و هشدار ميدهد: جلو
نرو! اينجا باتلاق است. اينجا بخشي از جنگلهاي حرا در شمالغربي شهرستان
چابهار بوده که اين جنگلها بر آب استوار هستند و پي هربار جزر آب به زير
کشيده ميشوند. تأکيد ميکند که مزارع پرورش ميگو، يکي از عوامل اصلي تخريب
جنگلهاي حرا هستند. همراهم که روزي مشاور محيطزيست فرماندار بوده، روي
سنگي ميايستد، دوردست را نشان ميدهد و ميگويد: شبها جنگلها موردهجوم
هستند. بهرهبرداري بيرويه از چوب اين جنگلها، صيد و شکار، اين زيستگاه
طبيعي را تهديد ميکند.نگاهش را از جنگلهاي حرا برميدارد، به زمينهاي
اطراف آن اشاره ميکند و ميگويد: زمينهاي اطراف جنگل، روزي محلي براي
کشاورزي مردم شهر بودهاند اما حالا که خشکسالي تا اينجا پيشروي کرده خبري
از کشاورزي نيست.
ادامه ميدهد: مردم چابهار يا کشاورز بودند يا صياد.
امروز که زمينها خشک شده، فرونشسته و بيرمق براي کاشت هستند، امروز که
دريا جايي براي صيادان نيست، بيکاري افزايش پيدا کرده و همه ماندهاند چه
کنند. ياد تصويري از روستاي ابکان ميافتم: آنجا که پيرزني با موهاي بافته
حنايي و لباس قرمزرنگ، سوزن به تار زندگي ميزد و از پود آن، آب طلب
ميکرد.