روستاهای شمیران هر کدام یک لهجه و یک آدابی داشتند، یک رمضانی داشتند، یک محرمی داشتند، یک نوروزی داشتند، سیزده بدری داشتند، یک غذاهایی داشتند، که بسیار هم جالب بود.
دانشنامه شمیران که جایزه کتاب سال را هم گرفت، در حقیقت محصول همکاری ما، شورایاران با دانشنامه بود، یعنی ایدهاش را خودم دادم و شورایاریها خیلی کمک کردند در تهیه مواد آن و ما حتی از محل اعتبارات شورایاریها یک کمکی کردیم برای تدوین آن. چون شورا اعتبار آن را تصویب نمی کرد. کتاب خیلی خوبی هم هست و کتاب سال هم شده و جایزه تهران را هم گرفت. ولی می خواستم دوستان شورا و شورایاری برای تکمیل آن کمک کنند.
نکتهای را بگویم که ایشان در لفافه گفت که آن سالها خطاب به صدام حسین می گفتیم "صدام، موشک نهمتری را در کوچۀ ششمتری نزن." می خواهم بگویم واقعا این برج های آهنی و سیمانی که داریم میسازیم ویرانکنندهتر از آن موشکهای نهمتری برای محلههای ماست. نردیک هزار برج در تهران داریم که به قول آقای دوستی 250 تای آنها بدون شناسنامهاند. مثلا الان در دزاشیب و چهارراه جهان کودک و خیلی جاهای دیگر یک ساختمانهای عجیبی دارند میسازند که نمی دانم چقدر بابت تراکم و عوارض و مجوز از آنها گرفتهاند و نمیدانم داریم شهر را به چه قیمتی میفروشیم. چرا خاطرات شهر را حراج کردیم؟ چرا طبیعت شهر را حراج کردیم؟ آنجاییکه روزی قناتهایش محل زندگی ماهیها بود، الان ماهی قرمز سفره هفتسین که مقاوم هم هست در آن آب از بین می رود. باغهایش از بین رفتهاند. کوهش با همین کوهخواریها از بین رفته. اگر شمیران، شمیران بود، بخاطر کوهش بود. بخاطر طبیعتش بود. هر بنایی که جلوی منظر طبیعی را بگیرد و مانع دید کوههای زیبای شهرمان شود، خلاف است؛ یعنی هر شهرساز مبتدی هم این را می داند. نگاه کنید، الان آنجا دارد کارهای عجیب و غریبی انجام میشود و واقعا زندگی مردم به هم ریخته، مثلا پارکینگهایی که مجوز میدهند و بعد تجاری می شود و دوباره مجوز جدید میدهند، واقعا مردم مستاصلاند، همسایهها میگویند به شهردار هم گفتیم، شهردار میگوید کار من هم نیست. به آقای دنیامالی میگوییم، شما پیگیری کنید که شاید کار شما باشد. کار کمیسیون شما باشد. یعنی شهر را داریم حراج میکنیم، به چه قیمتی؟ سرمایه شهر را داریم تبدیل به پول میکنیم و اینها بالاخره به شمیران لطمههای سختی زده، این تعبیر که "موشک 9 متری به کوچۀ شش متری نزن"، را واقعا بعنوان یک رویکرد در شهرسازی ببینیم. یک مورد و دو مورد نباشد، اصل و رویکرد ما همین باشد. رویکرد فعلی تاراج سرمایههای مادی و معنوی شمیران است، تاراج طبیعت و تاریخ شمیران است.
یکبار در یکی از تهرانگردیها تکیهای دیدم به نام تکیۀ سپورها، این تکیه در سالهای دور فعال بود، خواهش من از شورایاران این است که این تکیه را احیا کنیم. مال مالک یکی از باغ ها بود، که در آنجا نمازخانهای داشته و بعد تکیه سپورها شده. اینها روالشان این بوده که عزاداران تکیه سپورها، میرفتند تکیه دزاشیب که مال پولدارهاست، تکیه دزاشیبی ها میآمدند اینجا و چنین مناسبات مردمی و پیوند دهندهای داشتند. این خیلی معنادار است که سپورهای شهر هم با همان درامد اندک خودشان پرچم عزاداری سیدالشهدا را در شمیران، بر میافراشتند و اقشار دیگر به آنها احترام می گذاشتند و با هم رفت و آمد نزدیک داشتند.
نکته دیگر دربارۀ خانه دانشور و آل احمد است. اگر سقف و چینش آن را عوض کنیم، دیگر خانۀ آل احمد نیست و بدرد نمیخورد، خانه آل احمد باید بیان زندگی و رفتار او باشد، مثل خانه اخوان نشود که الان اصلا هیچ نسبتی با اخوان ثالث ندارد. خانه آل احمد محل رفت و آمد آدمهای متفاوت بوده. آنجا عکس تختی بود، عکس امیرکبیر بود، عکس مصدق بود، اینها هر کدام یک جایی و یک معنایی داشت. آنوقت این جا خانهای بوده که مرحوم محدث اورموی میرفته، مثلا آقا موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، میرفته، آقای طالقانی میرفته، از شاعران، شهریار پاتوقش آنجا بوده، نیما یوشیج پاتوقش آنجا بوده، سهراب سپهری پاتوقش آنجا بوده، از هنرمندان مثلا آغداشلو و ابراهیم گلستان آنجا میرفتند، خیلی از بزرگان به آنجا میرفتند یعنی خانه خیلی ویژهای هست و خیلی نقش آفرین بوده است. کتابهایی که آنجا بوده، آن تابلوها که هدیه بوده و نصب شده و ...، همۀ اینها خیلی مهم است، ما اصلا در این بنا دستمان اینطور باز نیست که هر طور دلمان خواست عمل کنیم. میگویم اگر به این ظرائف دقت نکنیم آن خانه دیگر خانه سیمین و جلال نیست، زیرا این خانه با آن خاطرهها معنا میگیرد. آن خاطرههایی که در همه جای شهر دارد آسیب میبیند.
یک پیشنهاد دیگر هم داشتم، شما آنجا خانه نیما یوشیج را هم دارید. این دو خانه مکمل هم هستند، حتی از لحاظ معماری. شاید هیچ شاعری در شعر معاصر به اندازه نیما بر گردن شعر فارسی حق نداشته باشد، این خانه میتواند به خانه شعر و شاعران تبدیل بشود. این را هم مواظب باشید که آنجا تبدیل به برج نشود و محفوظ باشد و موشکهای آهنی و سیمانی، هویت و خاطرات شهر را نابود نکند.
من از صبح وقت تذکری خواستم، چون نوبتم نشد، بخشی از آن را میگویم و بقیه را مینویسم.
در حادثۀ پلاسکو برخی مغازهها و پاساژهای اطراف را تخریب کردند که یا برای جستجوی جانباختگان بود، یا برای آواربرداری بود، یا برای مهار آتش سوزی و عملیات بود. در آنجا شهرداری قول داد که ظرف دو هفته این کار را جبران کند. من یکشنبه هم گفتم و پیگیری هم کردم و متوجه شدم که هم این قول بوده و هم این کارها انجام نشده. الان باید کاری بکنیم، همه در این قبیل ماجراها چیزهایی یادشان میرود و بعد کم وبیش همه چیز فراموش میشود؛ الان چهلم پلاسکو می رسد ولی کار شایستهای برای این آسیبدیدهها و متضررشدهها نکردیم. بحث من این است که دستکم شهرداری به این تعهداتی که داده عمل کند. این یک تعهدی است که مدیریت شهری دارد. عده ای از آن کسبه سرگردانند، برخی به ناچار وبال گردن دیگرانند و برخی میآیند اینجا و آنجا. بالاخره باید اینها را جمع کنیم. این آسیب های وارد شده به کسبه برای حمایت از عملیات بوده است.
به هر حال من میگویم مسائل مردم را جدی بگیرید. بالاخره شب عید است، مردم و کسبه کار دارند، شهرداری تعهد داده، تعهد اخلاقی داریم، مردم فداکاری کرده اند، چرا این حرف ها را میگویید. بالاخره ما باید مسائل مردم را پیگیری کنیم، بهخصوص وقتی مقابل شورای شهر هم می آیند و تقاضای رسیدگی به مشکلاتشان را دارند.
*مسجدجامعی