صفحه نخست

سیاسی

جامعه و فرهنگ

اقتصادی

ورزشی

گوناگون

عکس

تاریخ

فیلم

صفحات داخلی

دوشنبه ۰۱ خرداد ۱۴۰۲ - 2023 May 22
کد خبر: ۴۵۹۹۷
تاریخ انتشار: ۱۰:۲۷ - ۰۶ اسفند ۱۳۹۵
نقد رويداد24 بر کاندیدای هشت رشته اسکار

«مهتاب»، راوی وضعیتی سیاه

مهتاب (Moonlight) بدل به یک موفقیت عظیم برای کارگردان گمنام و جوانش شد. کاندیدای هشت رشته اسکار شده و از مجموع نقدهایی که بر آن نگاشته‌اند نمره استثایی نود و نه از صد را دریافت کرده است.
رویداد۲۴، مازیار وکیلی: مهتاب (Moonlight) بدل به یک موفقیت عظیم برای کارگردان گمنام و جوانش شد. کاندیدای هشت رشته اسکار شده و از مجموع نقدهایی که بر آن نگاشته‌اند نمره استثایی نود و نه از صد را دریافت کرده است.

مهتاب برش‌هایی از داستان زندگی پسری سیاه‌پوست بنام شایرون است. ما سه مقطع از زندگی او را در کودکی، نوجوانی و جوانی می‌بینیم. نکته‌ای که مهتاب را از سایر فیلم‌هایی که درباره سیاهان ساخته شده متمایز می‌کند این است که سعی نمی‌کند مصائب و رنج‌های سیاهان حاضر در آمریکا را تفسیر یا تحلیل کند. 

حتی سعی نمی‌کند چیزی را روایت کند. بلکه سعی می‌کند وضعیتی را که شایرون به عنوان یک کودک مظلوم، آرام و رنج‌کشیده در آن گرفتار شده را نشان دهد. جنکینز با فاصله‌ای منطقی از شخصیت‌هایش می‌ایستد و بدون همدلی و شفقت آنان را به ما نشان می‌دهد.

این فاصله‌گرفتن کارگردان از شخصیت‌ها باعث شده مهتاب فیلمی سرد و خفه‌کننده باشد. فیلمی با روابط از هم پاشیده و آدم‌هایی شکست‌خورده که به خاطر شرایط جبرآلودی که در آن گرفتار آمده‌اند تن به هر کاری می‌دهند. 

چند سال پیش استیو مک‌کوئین با روایت رمانتیک و تاریخی خود در فیلم دوازده سال بردگی سعی داشت تا ظلمی که سفیدهای آمریکایی به سیاهان این کشور کرده‌اند را نشان دهد. همین نگاه رمانتیک و یک‌سویه باعث شده بود دوازده سال بردگی از عمق لازم برخوردار نباشد. 

در مهتاب، ما هیچ شخصیت سفیدپوستی نمی‌بینیم. مصائب و مسائلی که برای شایرون به عنوان شخصیت اصلی فیلم به وجود می‌آید نه از سمت یک نیروی خارجی(سفیدپوستان) که از سمت هم‌جنس‌ها و هم نژادهای خود اوست. جنکینز پا را از این هم فراتر می‌گذارد و نشان می‌دهد شایرون بیشترین ضربه را از مادرش می‌خورد. 

مادری که به جای آن‌که برای شایرون مادری کند با رفتار و اعمالش او را به سمت نابودی سوق می‌دهد. حتی رفیق بزرگ‌سال دوران کودکی شایرون یعنی ژوآن هم یک موادفروش است که با نگاهی دقیق‌تر یکی از عوامل اصلی بدبختی مادر شایرون است.

مادر شایرون یک معتاد بالفطره است و ژوآن هم پدرخوانده موادفروش‌های خرده پا آن محله. بر خلاف دوازده سال بردگی اینجا قرار نیست بدبختی سیاهان به گردن یک عامل بیرونی بنام سفیدها انداخته شود. جنکینز نشان می‌دهد که سیاهان خودشان هم به اندازه سفیدپوستان در سرنوشتی که پیدا می‌کنند مقصر هستند.

روایت اپیزودیک فیلم مهتاب بهترین روش برای نشان دادن چیزی است که جنکینز به دنبال آن بوده. جنکیز می‌خواسته وضعیتی را که منجر به نابود شخصیت اصلی‌اش می‌شود نشان دهد. بنابراین برش‌هایی از زندگی او را انتخاب می‌کند و صرفاً همان‌ها را به مخاطب نشان می‌دهد.

جنکینز چیزی را نمایش می‌دهد که لازم است ببینیم. وضعیت‌هایی که زندگی شایرون را می‌سازند. تحقیری که هر روز با آن درگیر است. از هم‌بازی‌ها تا مادرش و حتی صمیمی‌ترین دوستش او را تحقیر می‌کنند، جدی‌اش نمی‌گیرند و از او سوءاستفاده می‌کنند. این مسیر و این تحقیرشدن مداوم شایرون شاکله اصلی فیلم مهتاب را شکل می‌دهد. شایرونی که به خاطر وضعیتش مدام در معرض تهدید دوستان و مادرش قرار دارد.

دوستانش او را کتک می‌زنند و تحقیرش می‌کنند، مادرش برای مصرف مواد به زور پولش را می‌گیرد. این وضعیت بغرنج که در آن نه خبری از محبت هست و نه رحم و مروت باعث می‌شود شایرون به جای موفق شدن بدل به یک مواد فروش شود، همان چیزی که ژوآن شده بود.

شایرون همان ژوآن است. احتمال اینکه ژوآن هم در کودکی مثل شایرون زندگی کرده باشد بسیار زیاد است. کما اینکه در صحنه‌ای تاثیرگذار بعد از اینکه شایرون به ژوآن می‌گوید از مادرش متنفر است، ژوآن هم تاکید می‌کند که او هم از مادرش تنفر داشته است.انگار این شکست و نابودی سرنوشت محتوم تمامی نسل‌های سیاه‌پوستی است که در آن محله پست زندگی می‌کنند.

نکته‌ی به شدت آزاردهنده و تلخ فیلم جبرگرایی عجیب آن است. شایرون در کودکی و نوجوانی پسر آرام و کم‌حرفی است که سرش به کار خودش گرم است و تنها چیزی که از جهان اطرافش طلب می‌کند محبت است. اما اطرافیانش به جایی این‌که به او محبت کنند مدام تحقیرش می‌کنند. با وضعیتی که شایرون در آن گرفتار آمده راهی جز خلافکار شدن ندارد.

سرنوشت شایرون وابسته به وضعیتی است که در آن زیست می‌کند. مادری معتاد و دوستانی عوضی گرداگرد شایرون را گرفته‌اند و در برابر سکوت و صبر او آوار تحقیر را بر سرش هوار می‌کنند. حتی کوین که شایرون به او نزدیک می‌شود و سعی می‌کند محبت گم‌شده‌اش را درون او بیابد تحت تاثیر قلدرهای مدرسه که به دنبال تحقیر شایرون هستند او را به شدت کتک می‌زند.

در جهانی چنین تلخ و وضعیتی چنین بغرنج که تنها دوست مهربان آدم همان کسی است که مادرت را بدبخت کرده صحبت از آینده شوخی تلخ و خنده‌داری است. جنکینز با رویکرد جذابش به معضلات سیاهان توانسته فیلمی بسازد که جذابیتش صدها برابر بیشتر از فیلم تاریخی و رمانتیک استیو مک‌کوئین باشد. 

در مهتاب ما فقط وضعیت و پیرامون شایرون را با نگاهی سرد ملاحظه می‌کنیم. بدون این‌که حسرت یا دلسوزی برای وضعیتی که شایرون در آن گرفتار آمده از سوی فیلم‌ساز وجود داشته باشد. وضعیتی که انگار سرنوشت محتوم او و تمامی سیاهانی است که در چنین شرایط بغرنجی گرفتار آمده‌اند. با این دیدگاه، مهتاب به مراتب تلخ‌تر از تمامی فیلم‌های سال‌های اخیر است که درباره مصائب سیاه‌پوستان ساخته شده.

مهتاب راوی وضعیتی سیاه است. هم از آن جهت که وضعیت سیاهان را بررسی می‌کند و هم از آن جهت که وضعیتی چنان تلخ را نشانمان می‌دهد که به سیاهی مطلق پهلو می‌زند. تمام هنر جنکینز هم در این است که این وضعیت سیاه را بدون هیچ شفقتی نشانمان می‌دهد. سرد، تلخ و رنج‌آور؛ شاید مثل زندگی.

نظرات شما