گیبسن که چند سالی درگیر اعتیاد به الکل و مسائل حاشیهای بود، امسال با دو فیلم به عرصه سینما بازگشته است. در پدر خونی یک نقش اکشن را بدون مشکل خاصی به خوبی ایفا کرد و با ستیغ ارهای یکبار دیگر به عرصه کارگردانی بازگشته است.
گیبسن این دو کار را به نحو احسن انجام داد تا بار دیگر همه طرفدارانش به حضور مقتدرانه او در متن سینمای آمریکا امیدوار شوند. ستیغ ارهای یک موفقیت تمام عیار برای مل گیبسن به حساب میآید. فیلم شش نامزدی اسکار به دست آورده و هر چند نسبت به دیگر فیلمهای کاندیدا شده در مراسم امسال اسکار امتیاز انتقادی چندانی ندارد و منتقدان چندان به آن روی خوشی نشان ندادهاند اما فیلم در سایر جنبههای یک موفقیت تمام عیار برای گیبسن به حساب میآید.
ستیغ ارهای داستانی کلیشهای دارد. فیلم درباره سربازی آمریکایی بنام دزموند داس است که در جنگ آمریکا و ژاپن با دست خالی و بدون استفاده از سلاح جان دهها سرباز آمریکایی را نجات میدهد.
فیلم از همان شروع قرار خودش را با تماشاگر میگذارد. قرار است ما به عنوان تماشاگر یک پرتره کامل از زندگی و سلحشوریهای دزموند داس ببینیم. فیلم از تمام کلیشههای آثار میهنپرستانه در سبک و سیاق هالیوودی استفاده میکند تا تماشاگر با دزموند داس و سلحشوریهایش همذاتپنداری کند.
این کلیشهها چون تا حد زیادی به درستی در فیلم استفاده میشوند، میتوانند تاثیر خود را روی تماشاگر بگذارند. پدر الکلی دزموند که خشونتش ریشه در حضور او در جبهههای جنگ دارد، رابطه پیچیده وغیر عاطفی دزموند و پدرش، مادر مظلوم او و سادگی و صممیت خود دزموند که در نیمه اول فیلم و قبل از عظیمت دزموند به پادگان به تماشاگر نشان داده میشود به خوبی تماشاگر را به شخصیت دزموند نزدیک میکند.
آن درگیری ابتدای فیلم که بین دزموند و برادرش در سنین خردسالی اتفاق میافتد و ضربهای که دزموند به برادرش وارد میکند و باعث آسیب او میشود پیشزمینه خوبی به تماشاگر برای علت شکلگیری عقاید مذهبی خاص او در بزرگسالی میدهد.
همه این کلیشهها به نحوی در ابتدای فیلم استفاده میشوند که تماشاگر هرچه بیشتر به دزموند نزدیک شود. طبق کلیشههای فیلمهای میهنپرستانهای که در هالیوود تولید میشود ما به عنوان تماشاگر به یک ماجرای رمانتیک هم احتیاج داریم تا بیشتر از قبل به دزموند نزدیک شویم.
این ماجراها هم در همان نیمه اول فیلم به سرعت اتفاق میافتد. دزموند بعد از نجات یک همشهری خود و رساندن او به بیمارستان با یک نگاه عاشق دروتی یکی از پرستارهای بیمارستان میشود تا ماجرای عاطفی قهرمان هم اتفاق بیافتد. اما شکلگیری این ماجرای عاطفی زیادی غیر منطقی و خلقالساعه است. بسیار ناگهانی اتفاق میافتد و زمینه درستی ندارد.
فیلم هرجا هم که به این ماجرای عاطفی برمیگردد و سعی میکند از آن برای غنا بخشیدن به درام استفاده کند افت وحشتناکی میکند و به دام سانتی مانتالیسم میافتد. اگر این کلیشههای قابل پیشبینی تماشاگر را اذیت نکند و آن را به عنوان یکی از ملزومات چنین فیلمهایی بپذیرد، ستیغ ارهای فیلم خوبی به حساب خواهد آمد. فیلم یک ضرب شست اساسی در کارگردانی است.
خصوصاً کارگردانی صحنههای جنگی که مدت زمان زیادی از فیلم را هم در بر میگیرد نشانگر تسلط بی چون و چرای گیبسن بر مدیوم سینما است. از طرف دیگر گیبسن و نویسندگان فیلمنامه موفق میشوند با هویت بخشی به شخصیتهای فرعی که همگی هم گروهانیهای دزموند داس هستند لحظات تاثیرگذاری خلق کنند. هر چند خلق این لحظات هم با تکیه بر کلیشههای این زیر ژانر ساخته میشود.
مثل رابطه اسمیتی و دزموند که در اولین ملاقاتها در پادگان خصمانه و ستیزهجویانه است اما در پایان بدل به یک رفاقت عمیق میشود و اصلاً مرگ اسمیتی است که دزموند را برای خلق حماسهاش ترغیب میکند. یا برخوردهای گروهبان هاول که کپی کاملی از غلاف تمام فلزی کوبریک است با یک تفاوت و آن تفاوت این است که گروهبان هاول برخلاف گروهبان غلاف تمام فلزی پشت این ظاهر سخت و خشن قلبی از طلا دارد.
ستیغ ارهای از آن فیلمهایی است که اعضای آکادمی را برای دیدهشدن به شدت ترغیب میکند. اعضای آکادمی در تمامی ادوار مراسم اسکار به فیلمهای خوشساختی که ارزشهای آمریکایی را تبلیغ میکنند روی خوش نشان میدهد. ستیغ ارهای هم دقیقاً چنین فیلمی است.
فیلمی که به لحاظ کارگردانی و قدرت فنی در بالاترین حد یک اثر سینمایی قرار میگیرد و حامل ارزشهایی است که جامعه آمریکا و خصوصاً گروههای دست راستی حاضر در آن به این ارزشها احساس نزدیکی میکنند. خصوصاً که گیبسن در تمامی فیلم به باورهای مسیحی تاکید میکند و علت رستگاری و موفقیت معجزهآسا دزموند داس را در جبهه نبرد همین اعتقادات مسیحی میداند. ستیغ ارهای از منظرهای دیگری هم قابل تحلیل است.
اگر ما به پدیدهای بنام سینمای استراتژیک اعتقاد داشته باشیم، ستیغ ارهای نماد کامل چنین سینمایی است. فیلمهایی که بر مبنای منافع ملی کشورها ساخته میشوند و هدفشان چیزی جز احیای ارزشهای مرتبط با آن منافع ملی نیست. منتها مسئله اصلی که در مورد چنین فیلمهایی باید مورد توجه قرار گیرد این است که ستیغ ارهای و فیلمهایی از این دست در وهله اول آثار خوشساختی هستند و میتوانند بر تماشاگر تاثیر بگذارند.
این نکتهای است که باید به آن توجه ویژه داشت. زیرا فیلمی که خوش ساخت نباشد اصلاً دیده نخواهد شد که بتواند ارزشی را تبلیغ کند. ستیغ ارهای در شش رشته اسکار کاندیدا شده و هر چند با وجود رقبای قدرتمندی مثل لالالند، مهتاب و منچستر کنار دریا شانس چندانی برای دریافت جوایز اصلی ندارد، اما میتوان برای سه بخش فنی که در آنها کاندیدا شده آن را یکی از شانسهای اصلی دانست.
نقدتان بسیار بیجا ، غیر منصفانه ، نژاد پرستانه و مغرضانه بود
همین