عرصه سیاست خارجی یکی از عرصه های مهم و تاثیر گذاری است که می تواند حضور افراد و چهره ها و همچنین تفکرات جدید در آن روند تنش و خشونت را از کشوری دور و آنرا در مسیر تعامل و توسعه قرار دهد. همچنان که حضور ظریف در دستگاه دیپلماسی و روند رسیدن به برجام این مهم را برای ایران رقم زد. اما چه اتفاقی پیش می آید که با تغییر قدرت در ایالات متحده در روند تعاملات خلل وارد شده و آنرا تبدیل به شرایطی دیگر می کند. چه مسیری نیاز است در سیاست خارجی طی شود تا ایران بتواند مناقشات منطقه ای و بین المللی خود را به صلح و تعامل تبدیل کند. چه مشکلاتی در آینده پیش روی سیاست خارجی ایران قرار دارد؟در این باره با محمد جواد حق شناس مدرس دانشگاه و کارشناس مسائل سیاست خارجی در کافه خبر خبرآنلاین گفت و گو کرده ایم که از نظر می گذرانید.
کشور ما درگذشته به علت نبود استراتژی های مشخص در مسائل
مختلف متحمل هزینه های زیادی شده است. به نظر شما در حال حاضر تعریف مشخصی
از سیاست خارجی و منافع ملی شکل گرفته است؟ چارچوبها و استراتژی های مشخصی
برای پیش برد اهداف وجود دارد؟
می توان گفت بحث سیاست خارجی از زمانی شکل گرفت که دولت ملتها
پدیدار شدند. باید برگردیم به زمان عهدنامه وستفالیا در 1648 که بعد از
جنگهای مذهبی شکل گرفت و نهایتا اروپایی که از جنگ و کشمکش خسته شده بودند
دور هم جمع شدند و از آن زمان پدیده دولت- ملت شکل گرفت و وضعیت گذشته
امپراتوری ها و سرزمین های بزرگ با حاکمان مستبد که امورات بر اساس منافع
شخص پادشاه و خاندان او جلو می رفت و طبیعتا سیاست خارجی هم در آن چارچوب
پیش می رفت تغییر پیدا کرد. اما بعد از وستفالیا طبیعتا سیاست خارجی به طور
جدی پایه گذاری شد و عنصر پیشران هم در عرصه سیاست خارجی منافع ملی گردید.
دولت ملتی که شکل گرفت و مفهوم کشور امروز نتیجه آن اتفاقات است، اینکه در
یک سرزمین مشخص با یک ملت واحد و با دولتی که آن ملت را نمایندگی می کند و
تمام تلاش آن برای ارتقا و توانمند سازی و ایجاد پرستیژ و برای پیشبرد
منافع آن ملت و حفظ حقوق آن ملت در چارچوب آن سرزمین است. در اینجا بود که
مفهوم منافع ملی گره و پیوند آشکاری با سیاست خارجی می خورد و تا امروز
خللی به آن وارد نشده است. در برخی حوزه ها که شاهد روی کار آمدن حکومتهای
ایدئولوژیک هستیم می بینیم که ایدئولوژی جایگزین منافع ملی می شود که بعضا
این ایدولوژی همراه و همراستا با منافع ملی است و بعضا ممکن است در تقابل
با آن باشد. در مواقع ممکن است دچار تشتت و سردرگمی شویم که آیا روندی که
شکل می گیرد در راستای منافع ملی است یا نه؟ به هر صورت موضوع منافع ملی به
یک اصل حاکم بر سیاست خارجی تبدیل شده است و فرقی نمی کند قدرتهای بزرگ و
ذره ای هم این را جذب کرده اند و در همه جا یکسان است. محور حرکت در سیاست
خارجی اگر بخواهیم در یک کلمه تعریف کنیم منافع ملی است و اهداف آن هم در
تمام حوزه ها بر می گردد به ارتقاء جایگاه آن کشور در عرصه نظام بین الملل و
احترام و افزایش امنیت و رفاه آن سرزمین. اینها جزئیات این مسائل است.
آیا در حالت واقعی توانسته ایم این تعاریف را به سمت عملیاتی شدن ببریم؟
وقتی دولتها شکل می گیرند در واقع عرصه منافع ملی در آنجا تبیین می شود که کجا و چگونه است. شاخص هایی که وجود دارد تمامیت ارضی یا وحدت سرزمینی، امنیت، اعتبار و احترام در نظام بین الملل، بالا بردن شاخص های رفاه و شاخص های توسعه در آن کشور، از هر نوع رابطه ای چه در حوزه اقتصاد، چه سیاست، فرهنگ، ارتباطاتی که بین ملت ها شکل می گیرد، اینکه منافع حداکثری برای کشورها فراهم شود و هزینه های حداقلی را شامل می شود. دولت باید بتواند در اوج کارآمدی و سلامت با کمترین هزینه های ممکن در عرصه روابط بین الملل به این شاخص ها برسد. اینها شاخص هایی است که برای هر کشور و دولتی مشخص است و ابهامی در آن وجود ندارد.
در حال حاضر مشکل سیاست خارجی ما چیست؟ چرا بر اساس این
تعاریف استراتژی مناسب، طولانی مدت و رو به رشد که تمام منافع ملی را احقاق
کند، نداشتیم؟
از چند جنبه می توان به این موضوع نگاه کرد. مسئله اول بر می گردد به ساختار که در جمهوری اسلامی ایران کاملا مشهود است. تصیم سازی در عرصه سیاست خارجی در واقع یک روند ساده و پیش پا افتاده ای نیست. این موضوع پیچیدگی های خاص خود را دارد و در ایران هم بشدت از پیچیدگی های زیادی برخوردار است. نظام ما مبتنی بر یک انقلاب شکل گرفته است. انقلابی که به هر حال وقتی شکل گرفت در شعارهای انقلاب و در مراوداتی که وجود داشت، اتفاقا سیاست خارجی موضوعیت داشت. در انقلابهای دیگر شاید کمترین دغدغه سیاست خارجی بوده است. شعار محوری انقلاب ما استقلال و آزادی است. استقلال یک رویکرد و یک خواستگاه مبتنی بر سیاست خارجی است که به عنوان یکی از ستونهای اصلی مورد توجه انقلاب مردم بوده است، گرچه رویکرد اصلی و آغاز فرایند انقلاب ضد استبدادی و آزادی مقدم بر استقلال بود، اما در ادامه پیگیری ها درخواست انقلابیون برای تحقق آزادی ها شامل مطالبات استقلال طلبانه بود. در همان مقطع مشاهده شد که با فریادهای ضد استبدادی مردم مقابله می شود. این موضوع بر می گشت به جایگاهی که نظام شاهنشاهی در عرصه نظام بین الملل برای خود تعریف کرده بود و به عنوان بخشی از یک بلوک از نظام دو قطبی حاکم تعریف می شد. در جنگ سرد و بعد از آن هم به هر حال قدرتهای بزرگ آن روزگار در حمایت از نظام شاهنشاهی از هیچ چیز فروگذار نکردند. این روند به گونه ای بود که مردم که در جایگاه انقلابیون حاضر شده بودند احساس می کردند خواسته هایشان با نظام حاکم پیش نمی رود و نظام حاکم به نوعی خود را مورد حمایت و مورد پشتیبانی قدرتهای بزرگ می داند. حتی شاهد این بودیم که در اوج ماجرا کشورهایی مانند امریکا، انگلیس و فرانسه حمایت خود را از شاه در اوج انقلاب اعلام کردند. حتی نظامهای چین و شوروی با اینکه با نظام سابق همراستا نبودند اما خود را به نوعی پشت نظام سیاسی وقت نشان دادند. آنجا بود که بحث استقلال جدی تر مطرح شد. رهبری انقلاب در آن برهه در ایران نبود و حضور در کشور خارجی و تبعید را در پاریس تجربه کرده بود و بعضی از رهبران انقلاب در خارج از کشورحضور داشتند. از این رو به نظر می رسد که عوامل تشدید کننده را بیشتر می بینیم که به نوعی تاثیر روابط خارجی و سیاست خارجی را کاملا مشهود می کند و وقتی انقلاب پیروز می شود، قانون اساسی در مدت کوتاهی در فضای انقلابی تدوین می شود می بینیم که فضای انقلابی خود را در قانون اساسی نشان می دهد. به هر حال بعد از استقلال، آزادی دومین شعار محوری، نه شرقی نه غربی در حوزه سیاست خارجی بود و این گفتمان هر چند در دوران دوقطبی معنا پیدا می کرد اما بعد از پیروزی انقلاب هم به شعار رسمی تبدیل شده و بر سر در وزارت خارجه حک می شود، هر چند بعد از فروپاشی شوروی فضای دو قطبی به معنای سابق وجود ندارد. اما ماندگار شدن این شعار نماد و سمبلی برای عرصه سیاست خارجی است که می خواهیم حرف سوم را داشته باشیم. در تصمیم سازی های بعد از انقلاب هم این دیده می شود که از سازمان سنتو خارج شدیم، یا سفارت اسرائیل را گرفته و به فلسطینی ها می دهیم. در همان راستا و موقعیت می بینیم که اتفاق مهم تسخیر سفارت امریکا با همین رویکرد دنبال می شود و به نوعی به مفهومی در حوزه صدور انقلاب تبدیل می شود. نگاهی هم که در قانون اساسی وجود دارد که برای دولت تعهداتی ایجاد می کند که نمی توانیم نسبت به مستضعفین جهان بی تفاوت باشیم و باید از مظلوم حمایت کنیم. بر روی این مسائل در قانون اساسی تاکید شده و وقتی منافع ملی را می خواهیم تعریف کنیم شاید گاها منافع ملی و ایدئولوژی در تضاد با همدیگر باشند که تجمیع و تصمیم نهایی به نوعی وظیفه دولت است، ولی به هر حال وظیفه ذاتی دولت حرکت درچارچوب منافع ملی است. اما باید یادآور شد که هنوز این موضوع تبیین نشده است که وقتی منافع ملی با تکلیفی که در قانون اساسی برای دولت گذاشته شده است، در تعارض قرار گرفت چه باید کرد. هنوز کسی وارد پاسخگویی به این سوال مهم و جدی بعد از 4 دهه نشده است.
در همین راستا به نظرتان چرا نتوانستیم روند ثابتی را طی
کنیم؟ در قانون اساسی بر وحدت کلمه و اتحاد همه مسلمانان بر علیه یک دشمن
مشترک تاکید شده است، ولی ما به عنوان مثال با کشورهای عربی حوزه خلیج فارس
نتوانستیم به چارچوب مشترکی برسیم و تنش ها افزوده شده است. چرا این روند
وجود دارد؟
این موضوع به همان سردرگمی بر می گردد. با اینکه در قانون آمده است که اولویت با داشتن رابطه حسنه با مسلمانان و کشورهای نزدیک است. ما بعد از انقلاب به کشورهای غیر متعهد می پیوندیم یا نقش ما در کنفرانس اسلامی پر رنگ تر می شود. اینها به هر حال شاخص های حرکتی است که به آنها توجه می کنیم. اما از طرف دیگر پارودکس هایی هم وجود دارد. با آنکه عنوان ما جمهوری اسلامی است اما از طرف دیگر این سوال مطرح است که جایگاه ما در جهان اسلام کجاست. بحث جهان اسلام طبیعتا کشورهایی که بالغ بر 50 کشورند که عضو کنفرانس اسلامی هستند و به هر حال تعریف مشخصی دارد. در این حوزه مشاهده می شود که ما با توجه به عنوان انقلاب اسلامی می خواهیم موقعیت تعیین کننده و شاخصی در بین کشورهای مسلمان داشته باشیم، اما در آنجا با رقبای جدی روبرو هستیم. خالی از لطف نیست که بدانیم عنوان جمهوری اسلامی فقط اختصاص به ما ندارد، پاکستان و افغانستان هم چنین عنوانی دارند. در واقع ما با پدیده ای به نام عربستان روبرو هستیم. عربستان دو نماد مهم مسلمانان مکه و مدینه را در خود دارد، از طرف دیگر ظهور و بروز اسلام هم از این سرزمین بوده است و قبله گاه مسلمانان جهان است و حکومتی که آنجا است با نام حکومت اسلامی است. ماهیت و هویت این کشور بر ایدئولوژی و آیین وهابیت شکل گرفته است که به نوعی با قرائتی تند و رادیکال از اسلام شکل گرفته است که در بعضی جاها با مبانی اسلام هم همخوانی ندارد ولی به هر حال مدعی است. کشور عربستان از قضا یکی از بزرگترین تولید کننده های نفت است و به شدت هم ثروتمند است. در عین حال بیست و چند کشور عربی هم وجود دارد که با هم همراه و همزبان هستند و بهم وابستگی دارند. مرکز کنفرانس اسلامی هم جده است. در دوره قبل از انقلاب، شاه ادعایی در حوزه اسلام نداشت و این موضوع برای او اهمیتی نداشت. ولی بعد از انقلاب، ایران مدعی این موضوع است و به نظر می رسد که عربستان دوست ندارد یک رژیم انقلابی در این مسائل حرف بزند، رژیمی که زاویه جدی با آن دارد و به لحاظ مذهبی، سیاسی و هم به لحاظ خلق و خوی محافظه کاری با آنها متفاوت است. از طرفی ایران منتقد گرایش مسلط آنها نسبت به غرب است. لذا می بینیم که این تعارض تبدیل به تعارض مذهبی می شود، متن اصلی این تعارض سیاسی است ولی در بستر آن از تعارض مذهبی استفاده می شود. در این بخش هم عربستان با امکانات مالی که دارد شروع به اردوکشی و تعارض می کند، به گونه ای که در خیلی از حوزه هایی که ما قبلا هزینه کردیم و پیگیر امور بودیم با امکاناتی که عربستان تعریف کرده است حتی متحدین جدی و نزدیک به ما را جذب خود می کند. حتی کشورهایی مانند سودان و کومور و موارد از این دست که کشورهای ذره ای محسوب می شوند و امکانات زیادی هم از ما گرفتند. لذا دیده می شود که مبنایی که وجود دارد ترکیبی از منافع ملی و نگاه ایدئولوژیک است. اینجا به نظر می رسد نگاه ایدئولوژیک و منافع ملی در یک راستا است و برای اقتداری که عربستان دنبال می کند می تواند محدودیت ایجاد کند. اینها از پیچیدگی هایی است که در سیاست ورزی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی وجود دارد و بسیط و ساده نیست، فلذا با دقت و عین حال از زوایای مختلف باید نگریسته شود تا بتوان آن را فهم کرد.
با تعاریف گفته شده ارزیابی شما از سیاست خارجی چهار سال
گذشته در دوران ریاست جمهوری آقای روحانی و ریاست آقای ظریف بر دستگاه
دیپلماسی چگونه است؟ به نظرتان توانستیم در این دوره بر اساس هزینه و فایده
هایی که وجود داشت منافع ملی را محقق کنیم؟
فکر می کنم اگر بخواهیم یک ارزیابی داشته باشیم، موفق ترین بخش را، عملکرد دولت در سیاست خارجی باید بدانیم که به هر حال نمی توان آنرا کتمان کرد. حتی رقبای دولت و دشمنان هم مجبور به اعتراف هستند. این دولت توانست یکی از گره های جدی که پیش پای دولت و مردم و نظام و مستقیم در ارتباط با عرصه سیاست خارجی بود و بر تمام حوزه های دیگر اثر داشت با مهارت و با حداقل هزینه و با بیشترین بهره ممکن حل کند. پیش گرفتن توسعه کشور از این مسیر ممکن بود. وقتی به این مسائل نگاه می شود، کارنامه آقای روحانی و ظریف در این بخش کاملا موفقیت آمیز بوده و بجز در برخی حوزه ها به نظر من نمره قبولی و نمره خوبی می گیرد. بخصوص اینکه این دولت بعد از دولت احمدی نژاد و وضعیت اسفناکی که در سیاست خارجی برای کشور پیش آمده بود، روی کار آمد. اگر بخواهیم مقایسه ای انجام دهیم معتقد هستم اوج عملکرد سیاست خارجی ما به خاطر رویکرد کلانی که دولت اصلاحات داشت به دولت اصلاحات بر می گردد. بعضی رویکردها به فرهنگ رایج تبدیل شد و نتیجه آن سرمایه بزرگ اجتماعی بود که پشت سر دولت قرار گرفت و تغییراتی که در فضای بین المللی مانند یک شوک عمل کرد که البته قدر آن دانسته نشد. اما در وضعیت موجود به نظر می رسد عملکرد آقای روحانی هم مثبت بوده و هم قابل دفاع و هم اینکه شخص آقای ظریف از هوشمندی و توانایی خاصی برخوردار است که او را در کابینه و در میان هم ترازان خود تبدیل به چهره قابل قبول و قابل احترامی کرده است.
اگر در نظر بگیریم که چهار سال بعد هم آقای روحانی حضور
داشته باشند و آقای ظریف وزیر خارجه باشند در آینده موانع و مشکلاتی که پیش
رو خواهد بود در کدام حوزه ها خواهد بود؟ در حوزه منطقه ای مشخص ترین تنش
با عربستان و در حوزه بین المللی مشکلاتی که با ترامپ وجود خواهد داشت قابل
ذکر است. به نظرتان در آینده ترامپ چه مشکلاتی می تواند برای ما ایجاد
کند؟ بعضی ها می گویند که برای دوران ترامپ کسی مانند آقای احمدی نژاد لازم
است که بتوانیم در مقابل بازی آنها بازی خوبی داشته باشیم؟
نسخه احمدی نژاد فقط برای یک هدف خوب است و آن هم برای اضمحلال و
فروپاشی کشور است و الا به درد هیچ کار دیگری نمی تواند بخورد. من این
موضوع را بیشتر یک توهم می دانم یا سخنی که پایه منطقی و تحلیلی درستی
ندارد. من فکر می کنم که عرصه سیاست خارجی به علت پیچیدگی هایی که گفته شد
تنها عرصه قوه مجریه نیست. در واقع بازیگرانی که پازل عرصه سیاست خارجی
جمهوری اسلامی را شکل می دهند فراوان هستند. در برهه ای می بینیم که در
حالی که وزارت خارجه کار خود را انجام می دهد به یکباره مثلا یک روحانی در
قم مسئله بحرین را مطرح می کند که بحرین استان چهاردهم ماست. این سخن
تبعاتی دارد که متوجه دیپلماسی کشور است و باید آنرا جبران کرد. دردسر
زیادی برای مسئولین سیاست خارجی بوجود می آید که آنرا حل و فصل کنند. یا به
عنوان مثال افرادی سفارت عربستان را آتش می زنند که تبعات آن به عهده
وزرات خارجه است. یا به عنوان مثالی دیگر، فرمانده نیروی انتظامی در سالگرد
حمله به سفارت انگلیس در نماز جمعه اعلام می کند بررسی کردیم و مطمئن شدیم
که کار خود انگلیسی ها بوده است و بعد هم هیچ برخوردی با این عوامل
انگلیس نمی شود و کسی هم نیست بپرسد که اگر کار انگلیسی ها بود چرا صدا و
سیما صحنه حمله به سفارت را از تلویزیون پخش می کند. تکلیف وزیر خارجه در
این مسائل چیست؟ طبق معاهدات بین المللی دولت متعهد به حراست و حفاظت از
آقای سفیر و سفارت خانه کشورها است و متقابلا هم ما انتظار داریم از سفارت
ما در کشورهای دیگر محافظت شود. این مسائل به نظر می رسد که به شکل کامل در
حوزه وزارت خارجه نیست و نمی تواند آزادانه عمل کند. یا در عرصه ای به
عنوان مثال خطیب نماز جمعه موضعی می گیرد که سنخیتی با موضع رسمی اعلامی
ایران ندارد و در اینجا تکلیف روشن نیست و دچار سردرگمی می شویم. یا مثلا
مشخص می شود در کشوری دیگر افرادی کاری انجام دادند که نه سفیر خبر دارد و
نه وزرات خانه خبر دارد و روشن نیست. از این دست ماجرا ها وجود دارد. باید
گفت که هیچ جای دنیا این گونه عمل نمی کنند. به هر حال وزارت خارجه به
عنوان مرجعی که منافع ملی را پیش می برد به عنوان بالاترین مقام در اوج
هماهنگی باید کارها را پیش ببرد و اگر مسئله ای هم باشد علی القاعده توسط
پارلمان مورد پرسش می گیرد یا بر آن نظارت می شود، ولی نهایتا مسئولیت با
خود آن دستگاه دیپلماسی است.
اینها مشکلاتی است که وجود دارد که باید
روی آن تامل و آنرا دنبال کرد. لذا فکر می کنم اگر به این سوال برگردیم که
آینده و وضعیت این حوزه چه خواهد بود باید بگوییم که امروزه شخصی بر سر کار
است که این حوزه را می شناسد و با توجه به چیزی که در برجام اتفاق افتاد
فکر می کنم به بهترین شکل ممکن کسانی که در این مذاکرات بودند سعی کردند که
کار را در حد توان و در حدی که ممکن بود به سرانجام برسانند. این موضوع هم
باز به تنهایی در اختیار وزارت خارجه نیست. این موفقیت فقط مشمول درایت یا
تدبیر دولت و وزیر خارجه نیست. این را باید موفقیت نظام سیاسی تعریف کرد و
نقش بی بدیلی که خود رهبری در این موضوع با راهبرد نرمش قهرمانانه داشتند
مورد توجه است.
در مناظره ای که من با آقای رسایی داشتم ایشان سخنی با
مضمون اینکه برجام یک خیانت یا مخالف استدلال ما است اعلام کرد. من گفتم که
برعکس برجام اتفاق به شدت مثبتی بوده است و به شدت قابل دفاع است و موضوع
نرمش قهرمانانه که به عنوان بستر برجام قرار گرفت یکی از شاهکارهای رهبری
است که در حوزه تصمیمی سازی صادر شد و برای ایران می ماند. گرچه در هشت سال
پیش از آن خسارت زیادی دادیم و می شد که قبل از این خسارت ها به نقطه مشخص
تری می رسیدیم که این همه هزینه برای مردم و کشور در پی نداشته باشد. لذا
فکر می کنم تکلیف ما از برجام مشخص است. ما باید محکم از آن دفاع کنیم، کما
اینکه اجزاء حاکمیت و نظام کاری کردند که به نتیجه رسیده است و با آن
موافق هستند. کسی که می گوید رهبری مخالف است مگر می شود که رهبری وقتی آن
جایگاه و سیاست را روشن کردند مخالف باشند یا مجلسی که اکثریت آن اصول گرا
بود به آن رای بدهد که اگر به این شکل نبود به آن رای نمی دادند. اگر اراده
ای پشت آن نبود امکان موافقت با آن نبود. این نشان می دهد که آن اتفاق و
موفقیت مرهون تدبیری بود که شکل گرفت و وزارت خارجه هم آن را به نحو احسن
پیش برد.
با آمدن ترامپ مشکلات به روز اول بر می گردد؟
نگاه ما به برجام مشخص است. اما از آن طرف هم به نظرم آمدن ترامپ مشکل ما را زیاد تر می کند. گفته می شد که اگر ترامپ بیاید ایران باید خود را برای چهار سال سخت آماده کند. این چهار سال هم می تواند سخت باشد هم باید با احتیاط آنرا طی کرد. بخصوص در عرصه سیاست خارجی این دوره ای نیست که هر دهانی بی موقع باز شود. چون می تواند هزینه های سخت و بسیار سنگینی برای ما در پی داشته باشد. نباید شاهد تحرکاتی باشیم که بهانه بدست تیم بشدت ضد ایرانی ترامپ بدهد. هیچ گاه در گذشته تا این اندازه افراد ضد ایرانی در کنار هم جمع نشده بودند. رئیس جمهور، معاون او، وزیر خارجه، نماینده امریکا در سازمان ملل، مشاور امنیت ملی که برداشته شد و بسیار تند بود و وزیر دفاع از جمله آنها هستند. بر عکس اینکه در دوران اوباما یکی از بهترین فرصتها را داشتیم و مجموعه آنها شاید بیشترین تعامل را داشتند در عین حال آن دوره چقدر سختی برای ما وجود داشت، در این دوره جدید که اینها آمده اند و خشونت طلب هستند ما باید بیشتر مواظبت کنیم. هم در کنش و رفتار و گفتار و هم اینکه نیاز به وحدت فرماندهی داریم. اینچنین نیست که فردا کسی احساس تلکیف کند و برود سفارت آتش بزند، یکی برود شناوری را به حرکت در بیاورد، کسی در گوشه ای اتفاقی رقم زند که بنام ایران تمام شود. به نظر من اینها باید با هوشمندی و با دقت پیگیری شود تا شاهد رفتارهای بهانه جویانه نشویم. قطعا اتفاقی که در آزمایش موشکی رخ داد و با زبان عبری خواستار نابودی اسرائیل شد در راستای منافع ملی ارزیابی نمی شود و بهانه ای به نتانیاهو داد که خواسته های نامشروعش را با جسارت بیشتری پیش ببرد. اکنون که ترامپ آمده موتور محرکه آنها در منطقه است. عربستان و اوضاع آن با پادشاه و گروه جدیدی که سر کار آمده اند، غیر قابل پیش بینی شده اند. آنها با امکانات عظیمی که دارند دردسر را خودشان تحمیل نمی کنند بلکه با سرمایه شان می خرند. رفتاری که نخست وزیر غیر منعطف اسرائیل دارد در کنار عربستان و با رئیس جمهور امریکا مثلثی را شکل می دهند که قطعا فضای حرکت ما را در منطقه و در حوزه سیاست خارجی با سختی روبر می کند. لذا هوشمندی، آرامش، درایت و در نهایت اعتماد به نفس لازم بسیار مهم است. قدرت اصلی که نظام سیاسی دارد و بسیار مهم است حمایت مردمی است که پشت سرش دارد. به عنوان یکی از شاخص های قدرت همه اینها باید در کنار هم قرار گیرند تا موفقیت حاصل شود.
در آینده نزدیک چه سناریویی برای روابط ایران و همسایگان
وجود دارد؟ به نظرتان ایران و عربستان می توانند به سمت کاهش تنش بروند؟
این اراده در طرفین وجود دارد که این شکل بگیرد؟