رویداد۲۴-محمود
محمدی، كارشناس سياست خارجي در روزنامه اعتماد نوشت: نامه منتشره به قلم
دكتر محسن رضايي، دبير مجمع تشخيص مصلحت به رييسجمهور در خبرگزاري ايسنا،
از دو جهت خواننده را به تعمق وا ميدارد كه پس از بيان مفاهيم كليدي اين
نامه براي خوانندگان محترم به نكاتي اشاره ميشود:
اول
احساس مسووليت سنگيني كه ايشان به عنوان يك مدير استراتژيك در تئوري و عمل
در قبال ملت و سرزمين و حكومت دارد و بر اساس اين تكليف عميقا اعتقادي،
سياسي، كاستيهاي دولت و راهكارهاي حكمراني خوب در عرصه سياست داخلي و
خارجي را بيان ميكند.
اين بخش از نامه
سرشار از احساس درد و نوعدوستي و در عين حال بينش استراتژيك در حكمراني
است كه بزرگان حكمت و سياست و فلسفه و استراتژيستهاي شرق و غرب به آن
اهتمام جدي داشته و آن به بقا و فناي نظامهاي سياسي مربوط ميشود، آنجا كه
بايد به اعتماد و رضايتمندي ملت، اقتصاد و دفاع ملي به عنوان سه عنصر
اصلي بقاي ملت و سرزمين و حكومت توجه كرد.
دوم
اينكه دبير مجمع تشخيص مصلحت، در عرصه سياست داخلي ازخودگذشتگي ملتي را
بيان ميكند كه پاسخ ازخودگذشتگيهاي خود را از حكمرانان دريافت نكرده است
به خصوص آنجا كه از مادر شهيد دستفروش و زن جانبازي كه خودسوزي ميكند يا
عرق شرمي كه به خاطر تنگناهاي اقتصادي بر جبين پدر نزد همسر و فرزندان
مينشيند و اين شرايط را شايسته شأن و منزلت ملت بزرگ ايران در چنين
سرزمين وسيع و غني نميداند. و در عرصه سياست خارجي به دغدغههاي ناشي از
فقدان نوعي بينش استراتژيك براي تبديل تهديدات اقتصادي به يك فرصت تاريخي
ظرف سالهاي گذشته اشاره داشته و ايران منطقهاي را، حلقه گمشده سياست
خارجي ايران ميداند. نكته حايز اهميت ديگر در خاتمه نامه دكتر رضايي، عبرت
از گذشته ودعوت به اتحاد كامل و برادري براي بهكارگيري تواناييهاي داخلي
و بها دادن به مردم و معيشت آنان است كه طبعا اميد است رييسجمهور لبيك
گويد زيرا از دغدغه اصلي رييسجمهور و همه دلسوزان كشوربوده و هست...
دغدغهاي
كه اخيرا مقام معظم رهبري نيز در ديدار با اعضاي مجلس خبرگان رهبري از
واژه «بهشدت مسوول هستيم در قبال فرهنگ و معيشت مردم» استفاده كرده و بر
آن تاكيد كردند كه اين قلم نيز به اختصار از منظر سياست خارجي به نقد، نقد
نامه دبير مجمع تشخيص مصلحت نظام ميپردازد:
١-
از نظر نويسنده اين سطور دغدغه دكتر رضايي مبني بر توجه به اقتصاد در
سياست خارجي و به «ايران منطقهاي توسعه يافته و مقتدر و حافظ امنيت در
منطقه با ديپلماسي انقلابي كه نه محافظهكار و نه ماجراجو باشد» دغدغه
مشترك با رييسجمهور است، اما چگونه؟
مگر نه
اينكه پرونده هستهاي و تحريم و تنگناهاي اقتصادي و سياست خارجي سد راه
تامين منافع اقتصادي در روابط خارجي به دليل تحريمها بود و كليت نظام به
اين نتيجه رسيد كه نظريه رييسجمهور (با پشتوانه پژوهشي «امنيت ملي و
پرونده هستهاي») را براي رفع تحريم و ابطال قطعنامههاي شوراي امنيت كه
ايران را تهديدي براي صلح و امنيت جهان ميدانست به توافق برجام منتهي كند
تا شرايط براي بهبود روابط خارجي و رفع تنگناها براي خروج كشور از بحران و
ورود به رونق اقتصادي فراهم شود؟ (كه دكتر رضايي نيز در نامه خود به حمايت
اوليه از تشخيص نظام براي توافق برجام اشاره كرده است.)
حال
اگر تغيير وضعيت سياسي در امريكا اراده ترامپ را نسبت به تعهد امريكا سست و
اروپا را مردد كرده است آيا راهي جز آنچه دكتر رضايي براي احقاق حقوق ملت
ايران از طريق قوانين بينالمللي توصيه ميكند و عينيت بخشيدن به اقتصاد
مقاومتي در كشور باقي ميماند؟
٢- نكته ديگر دكتر رضايي درخصوص «به هم
خوردن روابط با همسايگان به دليل رويكرد سياست خارجي به غرب است» كه البته
جاي تعمق دارد زيرا دبير محترم مجمع تشخيص مصلحت نظام بهخوبي واقف است كه
اعراب منطقه از بدو پيروزي انقلاب اسلامي با هيچ صراطي مستقيم نبودند و با
رفتار متناقض و خصومتآميز خود لطمه جبرانناپذيري را به ما و ملتهاي
منطقه و منافع و امنيت جمعي تحميل كردند و پيش از برجام و بعد از برجام
نشان دادند كه تحت هيچ شرايطي ايران منطقهاي كه از مقوله قدرت ژئوپولتيك و
ايدئولوژيكي فراگير برخوردار است را برنميتابند، آنان پيش از برجام بيم
از اتمي شدن را مطرح كردند و بعد از برجام كه در حقيقت بيم آنان را برطرف
كرد، معترض شدند چرا تحريم برداشته شد تا ايران به روزگار عراق كه نفت در
برابر غذا و دارو ميفروخت گرفتار نشود، وقاحت آنان به جايي رسيد كه همسو
با اسراييل بر برجام تاختند.
در چنين شرايطي
اگر سخن دكتر رضايي كه طبعا با گوشت و پوست خود طعم تلخ خنجرهاي اعراب را
حس كرده است، رمزگشايي شود، بايد تدبيري نو در سطح كلان حاكميتي در برابر
اعراب انديشيد، يا از راهبرد مبتني بر معادله قدرت مردم در منطقه يا با
ايجاد عامل ثبات بخش منطقهاي در پرتو تعامل با قدرتها، نظير آنچه به
معاهده ١٩٧٥ اروندرود در الجزاير با صدام انجاميد و يا حتي پيوستن به
ائتلاف قارهاي براي تاثير بر منطقه انديشيد كه باز هم نيازمند راهبردي با
تشخيص و اراده حاكميت است؛ زيرا تجربه گذشته چراغ راه آينده است كه «ايران
تنها» در آينده، راهي جز «ايران تنها در گذشته» كه در برابر خويشتنداري و
گذشت از خصومتهاي اعراب نتيجهاي نگرفت، پيشرو ندارد.
٣-
نكته عميقتر دكتر رضايي اشاره «به اشتباه غربزدههاي ايران است كه به جاي
برخورد تاكتيكي با امريكا بهدنبال يك رابطه راهبردي با ايالت متحده هستند
كه تجربه نشان داده سرابي بيش نيست و بايد از اين تجربه درس عبرت بگيرند»
كه البته سخن دقيقي است زيرا حتي اگر «غربزدگان ايران نيز به دنبال رابطه
با امريكا باشند» به عقيده صاحب اين قلم، امريكا نيست، زيرا از رفتارش
هويداست كه با تغيير رفتار سياسي ايران نظير برجام هم راضي نيست بلكه همان
نظريه «تغيير رژيم» را دنبال ميكند، پس در چنين شرايطي راهكار چيست؟
دكتر
رضايي به درستي؛ «بسيج سرمايه انساني و مالي و داخلي» را توصيه ميكند و
اقتدار و «ايران منطقهاي» و اين راهبرد جز از طريق تجميع انديشههاي
سياسي، امنيتي و استراتژيستهايي كه در تئوري و عمل در خنثى كردن
توطئههايي جهاني عليه ايران كارآزموده شدهاند، ميسر نخواهد شد.
شوراي
عالي امنيت ملي وظيفهاي مهمتر از اينكه اهميت ايران و مولفههاي قدرت
اين ملت و سرزمين و حكومت را تبديل به قدرت در «ايران منطقهاي» كند،
ندارد. در چنين شرايطي ديگر بيمي از غربزدگاني نخواهد بود كه بهدنبال
رابطه راهبردي با امريكا هستند زيرا اراده و استقلال ملي و اعتماد مردم به
حكومت و درايت و زعامت امت توسط رهبر است كه مسير كشور را تعيين ميكند و
نه غربزدگان؛ اگرچه بايد مراقب ديگر اشكال رابطه مبتني بر سلطه نيز بود، چه
سلطه كالاي خارجي كه به قول گاندي آنقدر كه كالاي انگليسي هند را زير سلطه
برد، توپهاي انگليسي نبرد، كه راهي جز همان اقتصاد مقاومتي و مردمداري و
اعتماد عمومي وجود ندارد و چه سلطه تفكراتي كه اعراب را منتفع و ايران را
متضرر ميكند.