گفتگوی دکتر کیهان برزگر با سالنامه مثلث
در شرایطی سال 95 را به پایان میرسانیم که ایران و ترکیه که همواره الگوی روابط دوجانبهشان مبتنی بر فرازوفرود بوده در دوران فرود روابط به سر میبرند. لفاظیها و ادعاهای مقامات آنکارا علیه ایران آن چیزی است که این روزها روابط دو کشور را با نوعی تنش مواجه کرده است. این در حالی است که ایران و ترکیه همزمان همکاریهايي در حل بحران سوریه دارند. به نظر شما هدف اصلي آنکارا از پیگیری چنین سیاستهایی چیست؟
ببينيد داستان از
اينجا شروع مي شود كه توافق هسته ای ایران با قدرت های بزرگ (برجام) و
همچنین نقش فعال و پیشروی ایران در مبارزه با تروریسم داعش و القاعده و
افراطگرایی در منطقه، زمینه را برای افزایش نقش و مشارکت ایران در حل
بحران های منطقه ای به خصوص عراق و سوریه فراهم کرده است. در همین راستا،
ائتلاف ایران و روسیه در بحران سوریه، همزمان با نقش منفعل آمریکا و
کشورهای اروپایی در معادلات منطقه ای، بر پویایی های نقش ایران در مذاکرات
صلح منطقه ای افزوده است. این تحول ترکیه را نگران کرده که توازن قوای سنتی
در معادلات منطقه به ضرر ترکیه به هم خورده است. بر این مبنا، ترکیه در
جستجوی ائتلاف های جدید با سایر بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای از جمله
عربستان سعودی و آمریکا و حتی روسیه برای بازگشت به وضعیت سابق برآمده است.
اكنون ترکیه سعی مي كند تا تنش های موجود با روسیه را به نوعی برطرف کرده و
از روی کار آمدن ترامپ در آمریکا در این چارچوب هم استقبال کرده است.
اکنون هدف اصلي دولت اردوغان در ترکیه
اين است که نقش سياسي و اقتصادي تركيه را در منطقه افزایش دهد. سیاست
خارجی ترکیه قبل از روی کار آمدن حزب حاكم "عدالت و توسعه" یک سیاست
"کلگرا" بود، یعنی از كشورها يا گروههاي خاصی طرفداری نمیکرد. یعنی
مسائل منطقه اي را در كليت آن مي ديد. اما در زمان اردوغان این سیاست خارجی
"جانبگرا" و درگیر مسائل قومی و نژادی و ایدئولوژیک شد. برخی نیز این
سیاست را با عنوان "نوعثمانیگرایی" معرفی میکنند. بسیاری از محافل ترکی
هم آن را حزبی میخوانند و به گونه اي حكومت فعلی تركيه را "رژيم رياست
جمهوري" در برابر "رژیم پارلمانی" سنتی معرفي مي كنند و اینکه حزب حاکم به
دنبال سیستم چک و بالانس نیست. مبنای این سیاست، حمايت آنکارا از رویکرد
سنی و ائتلاف با گروههاي سياسي ايدئولوژيك مثل اخوان المسلمين براي پر كردن
خلا قدرت مثلا در سوريه يا مصر بعد از تحولات بهار عربي در منطقه بوده كه
از آن طريق تركيه بر نقش سياسي و به تبع گسترش تبادلات اقتصادي با منطقه
بيافزايد.
اين رويكرد تركيه منجر به بروز
اختلافاتی با سایر قدرتهای منطقهای شده است. به خصوص كه رابطه آنكارا با
گروههاي افراطي و ايدئولوژيك در منطقه كاملا روشن نيست. مشکل ترکیه از همین
جا آغاز میشود، یعنی پی گیری سیاست ایدئولوژیک و حتی ناسیونالیستی که با
واقعیت های سیاسی-امنیتی منطقه چندان سازگار نیست. مثلا ترکیه همچنان اصرار
بر خروج بشار اسد از قدرت سوریه دارد. یا مواضع خود در مورد مبارزه با
تروریسم را دیر اعلام می کند. اکنون این بحث مطرح است که ایران، ترکیه و
روسیه در مذاکرات صلح آستانه با هم همکاری می کنند. ولی واقعیت اینجاست تا
زمانی که سیاست خارجی آنکارا در یک چارچوب ایدئولوژیک و منافع حزبی تعریف
شود و از اصول ثابتی پیروی نکند و اینکه به گونه ای به مواضع تهران و مسکو
که مسائل را بیشتر در قالب تحلیل مسائل امنیت ملی و دولت میبینند نزدیک
نشود، اختلافات و مشکلات همچنان وجود خواهند داشت. در این چارچوب باید گفت
حتی اعراب منطقه هم به نقش منطقه ای ترکیه نگاه مثبتی نخواهند داشت.
با توجه به اشتراکات و منافع
ایران و ترکیه از داشتن روابط با یکدیگر میتوان نتیجه گیری کرد که هرچقدر
هم که لفاظیها بین دو کشور شدت بگیرد و یا بر سر برخی مسائل اختلاف نظر
داشته باشند، اما هیچ گاه تهران و آنکارا وارد روابط خصمانه نخواهند شد؟
بله بنظرم همینطور است. تنش و منازعه
به نفع دو کشور نیست. ایران و ترکیه اندازه قدرت و سابقه دولت و تاریخ خود
را در نظر می گیرند. ضمن اینکه این دو، کشورهای در حال ظهور اقتصادی هستند
و اینکه پروسه توسعه و پیشرفت آنها نیاز به نوعی آرامش و ثبات داخلی و
منطقه ای دارد. در برابر اختلافاتی که بین تهران و آنکارا بر سر بحران های
سوریه و عراق وجود دارد، دلایل زیادی هم به لحاظ اشتراکات فرهنگی، تاریخی،
هویتی و منافع اقتصادی وجود دارند که ایران و ترکیه را علیرغم تمام تنشهای
منطقهای باز بهم وصل میکند. اصل سیاست خارجی ایران بر این مبناست که
روابط با ترکیه همیشه دوستانه باشد. در این بین ممکن است ترکها بعضا از
این روابط همکاریجویانه به دلیل مسائلی که ذکر شد خارج شوند، ولی مطمئنا
در نهایت منافع اقتصادی، سیاسی و حتی امنیتیشان باعث نزدیکی آنکارا به
تهران میشود. مهمتر از همه باید توجه داشت که حکومت حزب عدالت و توسعه
یعنی حزب حاکم اردوغان اصلا حاضر نیست از رشد اقتصادی ناشدلات اقتصادی با
ایران صرفنظر کند، همچنانکه حاضر نیست از رشد اقتصادی با روسیه بگذرد. به
نظر من حرکتهایی که ترکیه در نزدیکی به کشورهای خلیج فارس انجام میدهد
نیز با هدف بالا بردن چند درصدی رشد اقتصادی اش است. چون رشد اقتصادی محور
اصلی سیاست خارجی اردوغان است داخلی و تثبیت قدرت حزب حاکم در هرم قدرت
سیاسی ترکیه است. همین وضعیت، دو کشور را همواره به نوعی واقع گرایی نسبی
در روابط سوق می دهد.
اکنون تنشهای منطقهای به نوعی روابط
دو کشور را در قالب "توازن منفی" پیش برده است. اما به نفع دو کشور است که
روابط را در قالب یک "توازن مثبت" شکل دهند. مبنی بر اینکه همکاری دو کشور
میتواند به نفع منافع دو طرف باشد و اینکه تنشهای حضور سایر کشورها
مانند روسیه، عربستان و آمریکا در مسائل منطقه ای را در جهت منافع خودشان
متعادل کنند. در این صورت یک تعریف جدیدی در روابط شکل خواهد گرفت.
بحث مهم دیگری که این روزها
در منطقه و سیاست خارجی ایران بسیار بدان پرداخته میشود بحران سوریه است.
با توجه به همکاریهای سه جانبهای که میان ایران، روسیه و ترکیه صورت
میگیرد در مقطع فعلی این بحران را چطور ارزیابی میکنید و چه چشم اندازی
برای بحران در سوریه و سرنوشت بشار اسد متصور هستید؟
بحران سوریه فراتر از مسائل حکمرانی
خوب، به نوعی با مسئله گسترش تروریسم، افراط گرایی، تکفیری گرایی و در این
اواخر داعش ارتباط داشته است. بسیاری از دولتها در ابتدا حکومت اسد را یک
خطر برای منطقه تصور میکردند اما بعدها متوجه شدند که خطر و اولویت اصلی
برای امنیت منطقهای، تروریسم و داعش است و اینکه به نفع امنیت ملی آنهاست
که با آن به مبارزه بپردازند. مثلا روس ها و سپس عمده کشورهای اروپایی به
این اصل گرایش پیدا کردند. ایران نیز از ابتدا بر این اصل تاکید میکرد.
ترکیه نیز در روند زمان مجبور شد که خود را با این تحول سازگار کند.
وضعیت حکومت بشار اسد در شرایط فعلی
نسبت به چند ماه گذشته خیلی بهتر شده است؛ مذاکرات صلح سوریه با واقع گرایی
بیشتری در حال انجام است؛ نگاه ترکیه به عنوان مخالف اصلی حضور اسد در
قدرت به گونهای تعدیل می شود و امروز ترکها میگویند که نیازی نیست اسد
حتما و به عنوان پیش شرط پیشبرد مذاکرات از قدرت کناره گیری کند، بلکه این
می تواند در روند مذاکرات تعیین شود. اکنون موضع عربستان در سوریه نیز با
توجه به درگیریهای مستقیم نظامی این کشور در یمن ضعیف است. در این بین
روسیه در موضع قدرتمندی قرار دارد؛ آمریکا هم درگیر مسائل داخلی خود است و
موضع دونالد ترامپ در مورد بحران سوریه اصلا مشخص نیست. امروز مسئله اصلی
این است که این مذاکرات صلح چطور میتواند تعادلی میان نیروهای مختلف ایجاد
کند و رضایت نسبی را میان طرفین پدید آورد.
اکنون به نظر شما روی کار آمدن شخصی چون دونالد ترامپ در بحرانهای خاورمیانه چقدر میتواند تاثیرگذار باشد؟
مشکل اصلی ترامپ این
است که او مسائل جهانی و به خصوص خاورمیانه ای را با هدف تاثیر قرار دادن
سیاست داخلی پیگیری می کند و لذا چندان واقعی نیست. ترامپ اعلام کرده است
که اولویت او در خاورمیانه مبارزه با تروریستهاست. اما یک تناقض در
سیاستهای رئیس جمهوری جدید ایالات متحده به چشم میخورد. آمریکا از ابتدای
بحرانهای منطقهای با نوعی محدودیت استراتژیک برای ورود به جنگ زمینی
روبرو بوده و همین دولت اوباما را به یک سیاست حضور محدود در منطقه و تمرکز
بر دیپلماسی برای حل مسائل منطقه ای سوق داد. اکنون تناقض اصلی سیاست
ترامپ این است که ایران و روسیه در مبارزه با تروریسم، نقش کلیدی داشته در
تضعیف و شکست تروریسم در منطقه دارند. اگر ترامپ خواهان همکاری با ایران و
روسیه در مبارزه با تروریسم شود، در این صورت این یک تحول مثبت است. اما
اگر بخواهد نوعی یکجانبه گرایی یا دوجانبه گرایی در مبارزه با تروریسم را
در دستور کار قرار دهد، این خود منجر به بی اعتمادی بیشتر در طرف سوم و
بروز نوعی سر در گمی می شود. ائتلاف واشنگتن با کشورهایی چون عربستان و قطر
آنقدر ارزش استراتژیک ندارد که منجر به شکست گروههای تروریستی و تکفیری
شود. همزمان آمریکا در تضاد یا اختلاف با دولت های سوریه و عراق است و از
این لحاظ نتوانسته ائتلافی را با کمک سایر کشورهای مانند عربستان و یا
ترکیه به وجود آورد. نیروهای مردمی این کشورها هم خیلی موافق با آمریکا
نیستند. لذا در مجموع چشم انداز مبارزه ترامپ با گروههای تکفیری بدون
ائتلاف با سایر کشورها و در یک قالب چندجانبه، چشم انداز تاریکی خواهد
داشت. به نظر نمیرسد که رئیس جدید کاخ سفید بتواند تحول جدیدی را بوجود
بیاورد. در حال حاضر نیز بحث بر سر این است که ترامپ در جنگ با گروههای
تکفیری مثلا در موصل همان استراتژی باراک اوباما را دنبال میکند. یعنی
نیروهای محدود آمریکایی را اعزام کند، با کردهای شمال سوریه ائتلافی داشته
باشد و تا حدی نیز به نقش و منابع نظامی و سیاسی متحدان سنتی و محافظه کار
خود در منطقه خلیج فارس تکیه کند.
با این تفاسیر نقش آمریکا در منطقه خاورمیانه به نسبت دوران اوباما کمرنگ تر خواهد شد یا پررنگتر؟
به عقیده من با وجود
ترامپ که یک سردرگمی در استراتژی منطقهای آمریکا بوجود می آید. از یک طرف
خواهان نزدیکی با عربستان است، از طرف دیگر به رای دهندگان آمریکایی
اطمینان داده که ریشه تروریسم و افراط گرایی را می خشکاند. معلوم نیست
ترامپ در مسئله فلسطین-اسرائیل تا چه حد می خواهد جلو برود. مگر اینکه
ترامپ بخواهد با روسیه وارد یک همکاری و مصالحه در مبارزه با تروریسم شود.
این مسئله نیز جای بحث دارد و این سوال مطرح است که آمریکا چطور میتواند
با روسیهای که این همه سال به لحاظ بوروکراسی تعاریف متفاوتی از نقشهای
منطقهای، مبارزه با تروریسم و مسائل اتحادها و ائتلافها داشتند به آسانی
وارد همکاری شود. به هر حال اکنون در آمریکا یک دوره انتقالی را مشاهده
میکنیم و چشم انداز سیاست مشخصی از زاویه ترامپ دیده نمیشود که بخواهد
تروریسم را شکست دهد.
همانطور که جنابعالی نیز
اشاره کردید ترامپ مایل است که با روسیه وارد دور تازهای از همکاریها و
روابط شود. اما آنچه که مشخص است با وجود تعریف و تمجید ترامپ و ولادیمیر
پوتین همتای روسی او از یکدیگر، مسائل و اختلافات میان مسکو و واشنگتن به
قدری جدی است که بعید به نظر میرسد دو طرف بتوانند همکاریهایی را در پیش
بگیرند. نظر شما در این رابطه چیست؟
ترامپ بسیاری از مسائل را به صورت
شخصی و یا به گفته برخی به صورت غریزی و رفاقتی میبیند. به عنوان مثال او
از پوتین و روسیه تعریف و تمجید میکند. اما پرسش اینجاست که تا چه اندازه
بوروکراسی و ساختار سنتی آمریکا بتواند تعریف جدیدی از روسیه به عنوان
بازیگر رقیب و یا دشمن ارائه کند. اینکه روابط آمریکا با روسیه در چارچوب
ناتو و مسئله تهدید چگونه تعریف شود و یا جایگاه ایران در روابط روسیه و
آمریکا نیز حائز اهمیت است. روسها تا کجا میخواهند به ایران نزدیک شوند و
آیا این مسئله به ضرر واشنگتن خواهد بود یا اینکه میخواهند به آمریکا
نزدیک شوند که به ضرر ایران خواهد بود. بنابراین من ائتلاف ترامپ-پوتین را
انقدر جدی نمیبینم که منجر به آن شود دو کشور وارد یک همکاری استراتژیک یا
ائتلافگونه در موضوعات منطقهای شوند. تنها کاری که واشنگتن و مسکو
میتوانند انجام دهند این است که به منافع یگدیگر در منطقه احترام بگذارند و
سعی کنند آنها را در یک قالب متعادل تعریف کنند.
در حال حاضر که آمریکا
همچنان در یک دوره انتقالی به سر میبرد و استراتژیهای ترامپ نیز به
عنوان رئیس جمهوری که آشنا به امور سیاست نیست، تعریف نشده، آیا میتوان
گفت که سردرگمی واشنگتن به نفع منطقه و ائتلافهای منطقهای است؟
علیرغم تمام چالشها و بحرانهایی که
منطقه خاورمیانه داشته اما فرصتی که اکنون به وجود آمده این است که انگار
نوعی چندجانبه گرایی و نگاه به همکاریهای منطقهای به عنوان یک واقعیت در
اغلب کشورها شکل گرفته است. ایران که از ابتدا رویکردهای مستقل سیاسی و
امنیتی خود را داشته است؛ ترکیه نیز در زمان روی کار آمدن رجب طیب اردوغان
سعی کرده خود را مطرح کند و سیاستهای مستقل خود را در پیش گرفت. عربستان
سعودی هم زمانی که متوجه شد آمریکا در مسائل منطقهای در زمان اوباما
الزاما نفع آن را در نظر نمی گیرد، نوعی سرخوردگی در میان نخبگان اش به
وجود آمد و آنها به این اعتقاد رسیدند که باید رویکردهای مستقل خود را
داشته باشند. بنابراین "نگاه به درون"، در عربستان نیز تقویت شده و نسل
جدیدی از نخبگان در این کشور روی کار آمدهاند که چشم انداز 2030 را با هدف
تقویت موقعیت و قدرت دولت سعودی مطرح کردهاند. حاصل شکل گیری نگاه به
درون در میان کشورهای منطقه این است که آنها به این نتیجه میرسند که اگر
قرار است روی منابع ملی خود تاکید کنند و به اهمیت نقش ژئوپلیتیک متمرکز
شوند، باید به نوعی با هم همکاری کنند.
برای حل مسائل منطقه ای، کشورهای
منطقه مجبورند در رابطه با برخی مسائل به یک مصالحه برسند. به نظر من نبود
پررنگ آمریکا در صحنه به نفع این نوع ادغام منطقهای است. اگر واقعا قرار
است منطقه به یک امنیت و صلح پایدار برسد، حتما باید در نتیجه توافق میان
کشورهای منطقه باشد. بازیگر خارجی، مسائل منطقهای را پیچیده میکند. مثلا
در حال حاضر حضور روسیه در خاورمیانه و سوریه برای کشور ما از چند منظر
قابل بررسی است. اینکه ایران توانسته یک قدرت بزرگ نظامی را وارد بازی کند و
معادله قوا را به نفع خود تغییر دهد یک فرصت است. اما در مقابل نگرانیها
نسبت به افزایش نقش روسیه در منطقه وجود دارد که می تواند فراتر از بحران
سوریه و مبارزه با تروریسم باشد. مثلا آیا روسیه با آمریکا به یک مصالحه
دوجانبه می رسد؟ یا روسیه با ترکیه به ضرر منافع ایران عمل خواهد کرد؟
بهرحال ایران باید محتاط باشد. در نتیجه، آمدن یک قدرت بزرگ، پویاییهای
جدیدی ایجاد میکند که خود نگرانیهایی برای قدرتهای منطقهای در پی دارد و
حتی ممکن است رقابت میان آنها را افزایش دهد. در این بین بهترین مدل این
است که کشورهای منطقه پیشاپیش به مصالحهای با یکدیگر دست یابند و سعی کنند
نقش بازیگران فرامنطقهای و قدرتهای بزرگ را در راستای منافع خودشان
متعادل کنند. یکی از دلایلی که ایران اکنون با عربستان سعودی نمیتواند به
توافق دست یابد این است که ریاض برای مذاکره با ایران راه را بسته است.
سعودیها بر این تصورند که اگر وارد مذاکره با ایران شوند، این موضوع به
نفع تهران در قالب روابط با غرب و سایر قدرت ها و در نتیجه افزایش نقش
منطقه ای آن خواهد بود. ایران نیز نسبت به عربستان محتاط است زیرا نگران
است که آنها به گونهای عمل کنند که پای آمریکا را به صورت فعال در منطقه
باز کنند. بنابراین نقش بازیگر خارجی همیشه در یک موضوع منطقهای،
پیچیدگیهای خاص خود را دارد. البته در برخی مسائل مانند بحران سوریه، حضور
بازیگر خارجی غیرقابل اجتناب است، اما نهادینه کردن نقش بازیگر خارجی به
نفع منافع کشورهای منطقه نیست.
دکتر برزگر! در ادامه بحث
همکاریهای منطقه به بحث ایجاد "مجمع گفتوگوهای منطقهای" بپردازیم که
توسط دکتر ظریف در اجلاس مونیخ مجددا مطرح شد. هدف دستگاه دیپلماسی ایران
از مطرح کردن چنین طرحی چیست و چه چشم اندازی را برای آن متصور هستید؟
این بحث منطق و
مشروعیت خاص خود را دارد. اکنون ما با یک سری مشکلات منطقهای مواجه هستیم
که بدون همکاریهای منطقهای و در یک قالب دسته جمعی قابل حل نیستند. به
عنوان مثال مبارزه با تروریسم یا حل بحران های جاری در این دسته میگنجند.
مشروعیت مبارزه با تروریسم در میان مردم منطقه و در سطح بین الملل به
گونهای پذیرفته شده است. در بالا هم گفتم مسئله اصلی درون منطقه، خود
تروریسم نیست بلکه نگاه کشورها در مبارزه با تروریسم است که نوعی رقابت
ژئوپلیتیک بوجود آورده که تروریست ها از آن به نفع خود استفاده می کنند.
دکتر ظریف به خوبی به این مسئله توجه کردهاند که انرژی دولت ها نباید صرف
پرداختن به معلول ها شود. به عنوان مثال هر کدام از کشورها شیوه مهار خود
را در مبارزه با داعش دارند و این موضوع باعث شده که شکست تروریسم با تاخیر
صورت بگیرد. مجمع گفتگوی منطقهای باعث میشود که دیدگاه کشورها به یکدیگر
نزدیک شود. حتی در سطح سیاست داخلی دیدگاهها به هم نزدیک می شوند، مثلا
به عنوان نمونه بین ایران و عربستان سعودی، این مسئله در سیاست خارجی آنها
نیز تاثیرگذار خواهد بود. مجمع گفتگوی منطقهای این ویژگی را دارد که
میتواند موضوعات و تهدیدات مشترک را شناسایی و راه حلی برای آنها پیدا
کند. اغلب کشورها در مناطق مختلف دنیا برای خود مهمترین مشکلشان را تعریف
کردند و با همکاری با یکدیگر تلاش کردند که آن را حل کنند. به عنوان مثال
در اروپا یک زمانی افراط گرایی مهم ترین موضوع بود و لذا کشورهای اروپایی
برای حل آن وارد ادغام منطقهای شدند. در خاورمیانه نیز اگر موضوع تروریسم
مهم ترین مشکل منطقهای تعریف شود، نیاز است که تمام کشورها وارد یک گفتگوی
منطقهای برای مهار آن شوند. ضمن آنکه فراتر از مسائل سیاسی و امنیتی
مانند مبارزه با تروریسم و ایجاد ثبات، موضوعات فرهنگی و اقتصادی نیز ضرورت
همکاریهای منطقهای را اجتناب ناپذیر میکند. ادغام کشورهای منطقه با
یکدیگر، ایجاد سیستم متصل حمل و نقل، انرژی و اقتصاد مسئولیت مشترک کشورها
برای حل مشکلات منطقه را افزایش میدهد. همچنین بنظرم طرح تشکیل مجمع
گفتگوی منطقهای برگرفته از این اصل در سیاست خارجی ایران است که اولویت
تمرکز باید بر روی منطقه باشد. منطقه جایی است که ایران از طریق آن با
سیاست جهانی ارتباط برقرار میکند. اکنون ترامپ نه از طریق لغو برجام، بلکه
از طریق فشار بر ایران در منطقه سعی در مقابله با کشورمان دارد. بنظرم
مهار ترامپ هم باید از طریق منطقه و شکستن ائتلاف های وی در سطح کشورها در
منطقه باشد. دوری جستن اروپاف روسیه، چین و غیره از سیاست های ترامپ در
منطقه به نفع ایران است. پیشبرد یک دیپلماسی چندجانبه گرا به نفع سیاست
خارجی ایران است. در حال حاضر نیز دولت آقای روحانی و دستگاه دیپلماسی به
گونهای تمرکز بر اولویت مسائل منطقهای را بر مبنای همین اصل دنبال
میکنند.
باوجودیکه سیاست خارجی ایران
بر مبنای گفتگوهای منطقهای استوار است، اما عربستان سعودی به عنوان رهبر
کشورهای سنی اسلامی منطقه خلیج فارس و در همسایگی ایران سیاستهای
خصمانهای را در قبال تهران در دستور کار خود قرار داده است که از جمله
میتوان به تشکیل ناتوی عربی اشاره کرد. به نظر شما اهداف ریاض از چنین
اقداماتی چیست؟
سعودی ها با تمرکز
بر شکافهای قومی و این ادعا که حضور ایران در منطقه بر این شکافهای قومی
دامن می زند، سعی در ایجاد یک ائتلاف سنی در منطقه دارند. آمریکائیها
خواهان فشار بیش از حد به سعودی ها نیستند که در زمان اوباما به اوج خود
رسید. چون نگرانند که عربستان از کنترل و دایره نفوذ سنتی آنها خارج شود.
بر این مبنا، هراز چند گاهی به فکر نوعی ائتلاف نظامی جدید با اعراب منطقه
خلیج فارس می افتند. اکنون هم صحبت از ناتوی عربی است. ولی بنظرم از لحاظ
هویتی و منطق طبیعی معادله قدرت این به نفع منطقه نخواهد بود. توافق هسته
ای ایران با قدرت های بزرگ به خصوص غرب سعودی ها را شدیدا نگران کرده و لذا
از هر فرصتی استفاده می کنند تا این روابط سنتی با آمریکا را به شکل سابق
برگردانند و زمینه های نزدیکی ایران و غرب را به هر نحو ممکن از بین ببرند.
سعودی ها ثانیه شماری میکردند که دوره اوباما تمام بشود و اکنون نیز از
روی کار آمدن ترامپ بسیار خوشحال هستند. لذا آمدن ترامپ، سعودیها را فعال
کرده است و آنها امیدوارند که معادله روابط احتمالی میان ایران و آمریکا در
برهه فعلی برهم ریزد و واشنگتن دوباره به سمت ریاض بازگردد. همزمان
عربستان سیاست و استراتژی مستقل خود را در پیش گرفته تا بر اهمیت و جایگاه
ژئوپلیتیک آنها افزوده شود. بر همین مبنا آنها جنگ یمن را آغاز کردند،
استراتژی ائتلاف بلوک سنی را دنبال کردند و جنگ داعش را به عنوان "ائتلاف
اسلامی" شکل دادند تا بگویند که آنها نیز حضور جدی در منطقه دارند. مشکل
اصلی عربستان توافق هسته ای نیست، بلکه نگرانی از افزایش جایگاه و نقش
ایران در منطقه است و اینکه کشورهای غربی نیز در حال پذیرش این موضوع
هستند. سعودیها احساس میکنند که اگر این تعریف جدید صورت بگیرد، افزایش
قدرت ایران یک مانع بر سر آنها است. لذا از جایگاه ایران استفاده ابزاری
میکنند تا استراتژی خود را پیش ببرند.
با این تفاسیر شما چه چشم اندازی را برای روابط تهران و ریاض متصور هستید؟
هرچند زمینه های
بهبود روابط بین دو کشور اکنون مشاهده نمی شود، اماچشم انداز روابط دو کشور
نباید به گونهای تعریف شود که تنازع را بین آنها نهادینه کند. عربستان یک
کشور بزرگ عربی- اسلامی و یک قدرت نفتی که در روابط با ایران از زاویه
قدرتهای بزرگ بسیار تاثیرگذار است. به عنوان مثال روسها به عربستان نگاه
ویژه دارند، یا چین با ریاض روابط اقتصادی گستردهای دارد. همچنین جایگاه
عربستان نزد آمریکا یک جایگاه تعریف شده است. مسئله ایران و عربستان این
است که ریاض میتواند روی قدرتهای بزرگ نسبت به ایران تاثیر بگذارد و اگر
روابط با این کشور به گونه ای مدیریت نشود ممکن است مشکلاتی را در سطح
منطقه ایجاد کند. خود سعودیها نیز اعتقاد به این مسئله دارند که ایران یک
قدرت بزرگ است اما رفتار و برخی از سیاستهای جمهوری اسلامی را به ضرر
منافع خود تعریف میکنند. اکنون باید ببینیم که سرنوشت سیاست تهاجمی
عربستان در یمن چه خواهد شد. متاسفانه روی کار آمدن ترامپ باعث شده
سعودیها احساس کنند که یک نقطه عطف جدید برای آنها ایجاد شده است. لذا
احتمال آن میرود که چند صباحی به سیاست ضدایران خودشان ادامه دهند. ولی به
صورت اجتناب ناپذیر در آینده احتمالا تعادلی در روابط و مناسبات دو کشور
به وجود خواهد آمد. در این بین حل مشکلات منطقه ای بی تردید نقش مهمی در
بهبود روابط ایران و عربستان خواهد داشت.
به عنوان آخرین سوال به این پاسخ دهید که در سال پیش رو مهمترین مسئله در سیاست خارجی ایران چه خواهد بود؟
ایران یک ظرفیت
سیاسی-امنیتی در درون منطقه دارد که به نظرم باعث شد کشورهای غربی با ایران
وارد گفتگو شوند و حتی به توافق هسته ای برسند. ارزش استراتژیک روابط با
ایران در نگاه غربی و در درون منطقه در مبارزه با تروریسم و حل مشکلات
منطقه ای است. اکنون مبارزه با تروریسم، تمرکز اصلی کشورهای غربی در سیاست
خارجی شان است و بر این مبنا به مردمشان قول دادهاند. به عنوان مثال
دونالد ترامپ اولویت اصلی اش را مبارزه با تروریسم اعلام کرده است. در
اروپا به خصوص فرانسه نیز نوعی پوپولیسم جدید در حال روی کار آمدن است که
رهبران اینها با توجه به ناامنی و اتصال آن با مسئله پناهندگان و افراط
گرایی فعال و محبوب شدهاند. لذا برقراری ثبات در منطقه و امنیت مهمترین
موضوع بازیگران عمده به شمار میروند. دستگاه سیاست خارجی ایران باید به
کشورهای منطقهای و فرامنطقهای مهم و تاثیرگذار بقبولاند که نقش ایران در
مبارزه با تروریسم یک نقش سازنده و پررنگ است. ایران باید یک نگاه ابتکاری
در مبارزه با تروریسم و حل بحرانهای منطقهای داشته باشد. اگر تهران
بتواند چنین اقدامی صورت دهد، نقش منطقهای کشورمان نزد قدرتهای بین
المللی افزایش چشمگیری خواهد یافت. نتیجه ایجاد یک سیاست خارجی پویا است.
بنظرم موضوعات منطقهای در آینده بخش عمدهای از انرژی سیاست خارجی ایران
را به خود اختصاص دهند. اکنون که مسئله برجام به سرانجامی رسیده است، ایران
باید از ظرفیت ژئوپلتیک خود در منطقه برای ایجاد تعادل در روابط جهانی خود
استفاده کند.
گفتگو:
سعیده سادات فهری
منبع: سالنامه مثلث، 21 اسفند 1395