چند ماه گذشته اما هنوز هم باورش سخت است که بگوییم سیاست بدون اکبر هاشمی رفسنجانی شده است. او را ناباورانه و البته در آستانه انتخاباتی بسیار مهم از دست داده ایم. یک مولفه مهم معادلات سیاست ایران حذف شده است. از زمانی که چشم از دنیا فروبسته تحلیل های زیاد و البته متفاوتی به میان آمده با این محور که نقش واقعی او در سپهر سیاست ایران چه بوده است؟پاسخ این سوال را باید از نسبت او با جناح ها و طیف های سیاسی و البته قدرت رسمی در حاکمیت استنباط کرد.
واقعیت این است که هاشمی رفسنجانی همواره سعی داشت تا از خود چهره ای با کاراکتر «بالانس کننده قدرت در سیاست ایران» به نمایش بگذارد. او در دوره ضعف جریان راست، چهره نزدیک به آنها بود و تلاش داشت تا جریان چپ را مهار کند. سال ها بعد اما این نسبت دقیقا عکس شد و او جانب طیف چپ را می گیرد. در بررسی وضعیت و نگرش نیروهای سیاسی به هاشمیرفسنجانی نکته مهم این است که اگر چه اصلاحطلبان در برشی از تاریخ معترض تند و تیز هاشمیرفسنجانی بودهاند اما آنها از سال 84 به این سو به نسبت دیگری با هاشمیرفسنجانی رسیدند؛ نسبتی که البته همهگیری آن از سال 88 به این سو بیشتر شد.
گذار اصلاح طلبان از خواستههای حداقلی
اصلاحطلبان از اواخر دهه80 و ابتدای دهه 90 به جهت قلتی که در نیروهای کادر رهبری خود پیدا کردند و البته به جهت دور شدنشان از قدرت رسمی با شیب بسیار تندی به هاشمیرفسنجانی نزدیک شدند. این اما تنها یک سوی ماجراست.
در سوی دیگر، اعتدالگرایان و حتی طیفی از اصلاح طلبان قرار داشتند که بهنوعی بدنه سیاسی آیتالله هاشمی محسوب میشدند. آنها همیشه اختلافات فراوانی با طیف چپ اصلاحات داشتهاند. نمایه این اختلافات در ادوار قبلی انتخابات یا در اظهارنظرهای گوناگون قابل مشاهده بوده است. آنچه هاشمیرفسنجانی در سال های پایانی عمر خود در نیمه نخست دهه نود انجام داد این بود که در نقطهای از معادلات سیاسی قرار گرفت که این دو طیف را با گذر از خواستهای حداقلی و ائتلاف بر خواستهای حداکثری به هم رساند.
به یک معنا او با ایده مرکزی همچسبی نیروهای دو جناح و ائتلاف برای به قدرت رساندن یک نماینده از ائتلاف شکل گرفته، توانست شکل تازهای از آرایش سیاسی را سامان دهد. در ادامه اجرای همین ایده است که حتی طیفی از راست گرایان سنتی و اعتدالی مانند علی لاریجانی و علیاکبر ولایتی به فرد منتخب یاری میرسانند.
اصولگرایانی که قطب مقابل هاشمی شدند
درباره نسبت هاشمیرفسنجانی با سایر نیروهای سیاسی میتوان به اصولگرایان دیگری هم رسید که از همان ابتدای تشکیل دولت حسن روحانی خود را قطب مقابل او قرار دادند و به همین شکل قطب مقابل هاشمیرفسنجانی هم شدند. این نسبت تا پایان عمر آیتالله حفظ شد.
روزهای سیاست بدون هاشمی
حالا که هاشمی رفسنجانی در
سیاست ایران نیست سوال مهم این است که آرایش سیاسی و همچسبی های به میراث
رسیده از دوران او چه سرنوشتی پیدا خواهد کرد. برخی بر این باورند که او به
لحاظ عملی چندان کارکردی نداشته و تنها مساله موجود و تاثیرگذار، حس عاطفی
نسبت به او بوده است.
روزنامه شرق که رسانه نزدیک به هاشمیرفسنجانی بهشمار میآید در مطلبی بعد از فوت آیتالله این چنین نوشته بود «در اینکه هاشمیرفسنجانی چهرهای تاثیرگذار بود و - اگر زنده بود- میماند، تردیدی نیست، اما این تاثیرگذاری - مخصوصا در دهه آخر عمرش- به پشتوانه قدرت سیاسیاش نبود. در سالهای اخیر هاشمی، بدون اینکه جایگاه رسمیاش را از دست بدهد، رفتهرفته از جایگاه واقعی و وزنش در سیاست رسمی کاسته شده و وزن و اعتبار اجتماعیاش افزایش یافته بود. گویی از سیاست رسمی به سیاست اجتماعی کوچ کرده بود. با وجود فرازونشیبهای دهه اخیر، افسانه نقش و قدرت هاشمی در سیاست رسمی، هیچگاه کمرنگ نشد و پس از مرگ نیز این افسانه زنده است، درحالی که هاشمی از سالها پیش در سیاست رسمی حضور موثری نداشت. تاثیر او بر سیاست رسمی نیز از پایگاه اجتماعی و بیرون از دایره سیاست رسمی بود، چنانکه در انتخابات ریاستجمهوری سال ۹۲ موثر بود. رابطه اصلاحطلبان با این افسانه بهگونهای دیگر است. بخشهای بزرگی از اصلاحطلبان نیز آن را باور داشتند و دارند. نشانههای این باور از لابهلای سخنان دیروز و امروز آنان پیداست. اغلب آنان دو نوع فقدان را خلط کردهاند. هاشمیرفسنجانی برای اصلاحطلبان و نیروهای میانهرو در سیاست رسمی بیشتر تکیهگاهی عاطفی بود تا قدرتی واقعی. نشانهای بود که به آنان اعتماد بهنفس میداد. حالا که او رفته است، منتظرند بیفتند، اما نمیافتند. مدتی طول خواهد کشید تا دریابند که حضور هاشمی در کنارشان حضوری روانی و عاطفی بود. فقدان هاشمی برای آنان فقدان تکیهگاهی عاطفی است و نه فقدان بازیگری در سیاست رسمی. در عرصه سیاست رسمی از مدتها پیش کاری از دست هاشمی ساخته نبود اما این به معنی این نیست که بیتأثیر بود. تاثیر او پس از مرگ هم میتواند به شکلی ادامه داشته باشد.»
این اما همه ماجرا نیست. برخی دیگر هم هستند که می گویند با رفتن او برخلاف انتظار ، حتی اصلاح طلبان به حاکمیت نزدیک تر هم خواهند شد . جدا از منتقدان هاشمی همچون عباس عبدی که می گوید هاشمی رفسنجانی نقطه فصل اصلاح طلبان و حاکمیت بوده و نه نقل وصل برخی دیگر علت این رخداد پیش رو را نگرانی اصلاح طلبان برای دور ماندن ار خانه قدرت دانسته اند . به یک معنا تاکید بر سر این مولفه است که اصلاح طلبان تنها راه حذف نشدن از قدرت رسمی را همین تلاش برای نزدیک شدن به حاکمیت می دانند.تلاشی مستقل و البته بدون هاشمی.
هزینه نبود هاشمی برای کدام طیف از اصولگرایان؟
در آن سمت نیز تحولات بدون هاشمی قابل تامل و مهم است. اصولگرایان یک فاکتور مهم که باعث ائتلاف و همزبانی طیف های زیادی از جناح شان بود را با فوت اکبر هاشمی رفسنجانی از دست داده اند . آنها لابد یک این همانی به وجود خواهند آورد میان هاشمی و حسن روحانی . واقعیت اما این است که حسن روحانی اگر چه شباهت های قابل توجهی به هاشمی رفسنجانی دارد اما هرگز نمی تواند آن حسی را که او برای مخالفانش به وجود می آورد را شبیه سازی کند. پس به نظر می رسد که نبودن هاشمی برخلاف انتظار برای طیف هایی از اصولگرایان چندان تاثیر مثبتی نداشته بلکه هزینه هایی هم ایجاد کرده است.
میراث هاشمی تا سال 96 پایدار خواهد ماند؟
این وسط یک نکته مهم وجود دارد و آن سرنوشت انتخابات 96 است . حالا که او نیست آیا اصلاح طلبان و اعتدالگرایان همچنان کنار هم خواهند ماند یا که باید شاهد بازگشت آرایش سیاسی به همان شکل سال های دور یعنی دو قطبی راستگرایان و چپ گرایان باشیم؟
هاشمی تاثیرش را گذاشته ، قطعات پازل سیاست ایران به گونه ای تغییر یافته که دیگر مانند گذشته نمی توانند کنار هم قرار گیرند . این چنین است که در صحن علنی مجلس ، علی لاریجانی به یکباره از هجمه های عجیب جمنا به مجلس بدون رودربایستی انتقاد می کند، پایداری ها هر وقت فرصتی پیدا کنند علی اکبر ولایتی را به باد انتقاد می گیرند چون او را یک اصولگرای نزدیک به تفکر اعتدالی می دانند یا از محمد رضا باهنر به خوبی یاد نمی کنند و ... آری ، مختصات سیاست ایران تغییر کرده ؛ این میراث هاشمی بوده برای سال های آتی سیاست ایران