رویداد24، مازیار وکیلی- دهنمکی ژورنالیست قهاری است. خوب بلد است برای فیلمهایش فضاسازی کند و خودش و فیلمش را در کانون توجه قرار دهد.
بلد است کنار فیلمش فضایی را به وجود آورد تا مخاطب فیلم را ببیند اما این بار فکر نمیکنم فیلم کشش این را داشته باشد که دهنمکی با فضاسازی هم برایش توجه جلب کند.
از اخراجیها تا رسوایی2 دهنمکی به مثابه یک پدیده خودش را مطرح کرد.با گذشتهای مشخص پا به عرصه گذاشت و سعی کرد جبهه و دوکوهه را در سینما بازسازی کند.
سعی کرد خودش قهرمان اصلی باشد و دونکیشوتوار به جدال با نظرات مخالف برخیزد.اما رفته رفته و بعد از فروکش کردن تب اخراجیها، چنته فیلمساز هم خالی شد.
دیگر نمیشد فیلمهایش را با فضاسازی پیش ببرد و مخالفان را عدهای آدم کجاندیش فرض کند که صرف مخالفت با دهنمکی از فیلمهایش هم بد میگویند. بعد از اخراجیهای2 دیگر زمان آزمون و خطا تمام شده بود. باید سعی میکرد فیلمنامه بنویسد و کارگردانی کند. باید سعی میکرد کمی عمیقتر به اطرافش نگاه کند.اما دهنمکی در سینما هم ژورنالیست ماند.
سینما را روزنامه فرض کرد و فیلمهایش را پر از تیترهای گلدرشت و بیظرافت کرد.تیترهایی که مصرف آنی و لحظهای داشتند و بعد از چند ماه با پایان اکران فیلم و فروکش کردن هیاهوها از یاد میرفتند. تلقی روزنامهای از سینما کار دست خالق محترم داد. در یک تلقی شاید سادهانگارانه، اگر بخواهیم سینما را با یک اثر نوشتاری مقایسه کنیم. سینما بیشتر شبیه کتاب است و روزنامه شبیه تلویزیون.
در خرید کتاب و رفتن به سینما حق انتخاب وجود دارد. خواننده/بیننده انتخاب میکنند. اما روزنامه و تلویزیون کاملاً روزمره هستند. در زندگی آحاد جامعه حضور دارند و خاصیت ماندگاری در طول زمان را هم ندارند.
مسئله خاطرهسازی و نوستالژی در آثار عامهپسند (که آثار دهنمکی هم در این رده قرار میگیرند) بیشتر خودش را نشان میدهد.کسی شوکت نرگس یا مقاله فلان روزنامه را یادش نیست.
اما بامدادخمار و برزخیها خوب یادش میماند چون انتخابشان کرده است.از دو سال پیش دست دهنمکی خالیتر هم شد.چون فضایی به وجود آمد که مردم و مخاطبان سینما حق انتخاب بیشتری داشتند.دیگر اخراجیها یکهتاز میدان نبود.
کنارش شهرموشها،طبقه حساس و نهنگ عنبر هم عرضه میشد.این درست است که برخی فیلمها با اخراجیها و رسوایی و معراجیها رقابت نکردند،اما مردم با گونه دیگری از فیلمها و کمدیها هم آشنا شدند. حالا در رسوایی2 هم مشکلات قبلی کاملاً پابرجاست. تیتر روزنامهها، پیامکها و شوخیهای تلگرامی بدون هیچ ظرافتی وارد فیلم شدهاند.
اندکی پند و اندرز و زنهار هم در فیلم هست. کمی هم عرفان و سیاسیکاری.دهنمکی مثل یک کشکول همه را در فیلم جا داده.همه را داخل یک مخلوطکن ریخته و از این مضامین معجونی ساخته که غیر قابل مصرف است.چرا غیر قابل مصرف؟ چون ظرافتی در تقسیمشان لحاظ نشده است.
همهشان بدون تغییر و بدون فرم خاصی یکضرب داخل فیلم قرار گرفتهاند.شعار دادن در یک فیلم و صراحت لهجه داشتن نکته خیلی مثبتی است.اما این شعارها باید با ظرافت و فرمی سینمایی عرضه شود.
مثل آژانس شیشهای یا سفر به چزابه. دهنمکی باید آن فیلمها را بارها و بارها ببیند.تا این را متوجه بشود وقتی فیلمنامه خوبی نباشد سکانس جذاب زلزله در فیلمش هیچ کاربردی نخواهد داشت. اگر مثلاً پلان اسلوموشن اُفتادن فشنگ روی زمین در آژانس شیشهای انقدر تاثیرگذار است به خاطر همدلی با شخصیت اصلی است.
برای این است که شعار فیلم(فارغ از موافقت یا مخالفت با آن)از دل جامعه بیرون میآید اما دیالوگهای رسوایی2 وضع حال ما نیست. وضع حال فیلمسازی است که سینما را روزنامهای برای نوشتن شعارهایش فرض کرده.