قالیباف بر اساس نظرسنجی موسساتی که روش شفافی در کار شان ندارند، خود را دارای بالاترین رای در میان نامزدهای اصولگرا می دانست و امیدوار بود در فرصت باقیمانده تا ۲۹ اردیبهشت، با همداستان کردن همه اصولگرایان ، فاصله محبوبیت خود را از حسن روحانی کم کند. اما ورور رئیسی این آرزو را به هم ریخت.
قالیباف از حضور رئیسی چنان برآشفت که رسما در بیانیه ای کناره گیری اش از انتخابات را رسانه ای کرد. او حتی در برابر شایعاتی که در دولت احتمالی رئیسی،برایش سمت معاون اولی تعیین کردند سکوت کرد و در فضای سیاسی چنین تعبیر شد که او در یک تقسیم کار سیاسی از خیر کاندیداتوری گذشت.
اما گویا مشاوران قالیباف خیلی زود او را از تصمیمش منصرف کردند. به ویژه اینکه رئیسی اعلام کرد مستقل آمده و در واقع از تشکیلات موسوم به "جبهه مردمی نیروهای انقلاب" تنها به عنوان یک ابزار استفاده کرده است. نه جمنا می توانست به او فشار بیاورد تا میثاقنامه را امضا کند و نه او به این موضوع تن می داد که شان خود را در حد یک تشکل تازه تاسیس سست بنیان کاهش دهد.
در این میان قالیباف در رفتاری که به احمدی نژاد شباهت داشت حرف قبلی اش را پس گرفت و وارد بازار انتخابات شد. اما او چه باید رو می کرد که برایش دست برتر باشد؟ تصمیم گرفت با حمله به دولت و به خصوص شخص روحانی با یک تیر حداقل سه هدف بزند.
نخست اینکه انتقام مناظره های سال ۹۲ را بگیرد. دوم آنکه به روش برخی سرمربیان فوتبال که "بهترین دفاع را حمله می دانند" تلاش کند با شانتاژ و حمله به دولت، سوءمدیریتش در دو پرونده املاک نجومی و ساختمان پلاسکو را به حاشیه ببرد و سوم اینکه حامیان اصولگرایش را متقاعد کند که فقط اوست که می تواند در برابر رقیب تاب بیاورد. زیرا او می داند نجابت رئیسی نمی تاند مناظره های ۸۸ را برای احمدی نژاد و مناظره ۹۲ را برای شهردار بازتولید کند.
به این ترتیب قالیباف جنگی داخلی را در میان اصولگرایان راه انداخته تا نظر آنها را برای کنارگذاشتن رئیسی و جاانداختن خود جلب کند. این روزها اگر در خیابانها با تیمهای نظرسنجی که پرسشهای خود را احیانا با القای برتری قالیباف در برابر سایر نامزدهای اصولگرا مطرح می کنند،مواجه شدید آن را نمونه ای از جنگ او در برابر هم جناحی هایش ببینی